واضح آرشیو وب فارسی:رسالت: پوچگرايي، نگرش استقلالي به زندگي مادي
جاويد ياري -عليرضا موفق
مردمان در تمامي طبقات علمي و اجتماعي گوناگون اعم از نخبگان، روشنفكران، مردمان با سطح علمي متوسط و ضعيف و ... بهواسطه عدم نگرش الهي و متعالي و برخورداري از نگرش صرف مادي به زندگي، مبتلا به نوعي از نگاه ايدئولوژيك ميگردند كه پس از گذشت مدت زماني از اين رفتار ايدئولوژيك، خواسته يا ناخواسته، گرفتار و متحير اين تفكر در حيات خويش خواهند شد به نحوي كه در يك سير تدريجي به سمت پوچگرايي حركت نموده و در اين مسير، زندگي مادي، ارزش و اهميت اصيل و راستين خود را از دست خواهد داد. در اين زاويه نگاه، وضعيت عالم در عين برخورداري از يك نوع نظم ظاهري اما از آرمان و هدفي عقلاني برخوردار نبوده و انسان را به سعادت
سوق نميدهد بلكه سرانجام و مقصد آن ناكجا آباد است.
دنيايي است كه با اتلاف عمر انسان چند صباحي آدمي را مشغول بازي كودكانه مادي نموده و گرفتار نمودن وي در دام رنجها و شرور عالم در نهايت با قهقههاي مستانه وي را به دامان مرگ و نيستي و پوچي نهايي ميسپارد. (1)
ادله پوچگرايان بر پوچي در زندگي مادي: 1- رنج و شكست؛ 2- مرگ و نيستي.
تبيين و بررسي اين دو دليل از نگاه مدعيان پوچي، در مطالب ارائه شده ماتقدم انجام گرديد.
آموزههاي اسلام در خصوص رنج و مرگ:
1-رنج: نگاه اسلام به مقوله رنج را در دو شماره قبل به نظاره نشستيم.
2- مرگ
پديده مرگ از زواياي مختلف از ديدگاه دين مورد مداقه قرار گرفته است. بنا به تناسب بحث معناي زندگي و مطالب متناظر، لازم است به سه سئوال در اين رابطه ژرداخته شود. اول اينكه چرا مرگ در نگاه برخي موجب پوچ انگاري زندگي شده و احساس كمبود انسان در اين رابطه چيست؟ دوم اينكه نما و جلوه مرگ از ديدگاه ديني چگونه است؟ سومين مطلب آناست كه نوع نگاه دين نسبت به مرگ چه تاثيراتي را ممكن است بر زندگي آدمي باقي گذارد؟ لازم است دانسته شود كه يك معتقد به اسلام چگونه با استفاده از نگاه ديني ميتواند از پوچي حاصل از فقدان نگاه ديني هايي يابد.
1- نگاه فطري
از نظر ديني انسان بر پايه نيازي فطري و ذاتي به دنبال زندگي جاودانه است پس بديهي است كه اگر به گونهاي مادي ميانديشيد و مرگ را پايان هستي خود ميپندارد، آنرا وحشتناك و دهشتبار بداند. چه چيزي وحشتناكتر از آنكه انساني از نياز فطرياش نسبت به زندگي محروم شود و برخلاف توقعش به وادي نيستي و فنا سوق داده شود. زندگي او به گونهاي جلوهگر شود كه از آنچه فطرتا و ذاتا دنبال اوست، فارغ شود و حتي به كلي در تعارض با آن قرار گيرد. نظر پوچگرايان كه مرگ را به معني پوچي ميدانند در حقيقت دغدغهاي است كه بر اساس آننميخواهند زندگي موقت را باور كنند. زمان كوتاه زندگي در باور آنها نميگنجد لذا اساس آنرا به مسخره ميگيرند. با كمي تامل ما نيز ميتوانيم به اين نتيجه برسيم.
در آموزههاي ديني با تلقي كاملا متفاوتي مواجه هستيم. اهداف تصريح شدهاي كه در حيات از آميزش مرگ و زندگي به دست ميآيد، بيانگر نوعي تقابل با پوچ انگاشتن حيات انسان است. «الذي خلق الموت و الحيات ليبلوكم ايكم احسن عملا و هو العزيز الغفور؛ اوست خدايي كه مرگ را بيافريد تا شما را بيازمايد كه كدامتان نيكوكارتريد و اوست ارجمند آمرزنده». (سوره ملك، آيه 2)
نكته مهم در هدفمند دانستن مرگ در كنار زندگي است. گويا زندگي به تنهايي از عهده هدف زندگي يعني ابتلا و آزمايش انسان برنميآيد و بايد محدود و زمانمند باشد. تنها زندگياي ميتواند زمينه امتحان الهي را براي برگزيدن بهترين عمل آدمي فراهم كند كه با مرگ همراه باشد.
بنابراين از نظر اسلام مرگ نه تنها پوچي نيست؛ بلكه خود يكي از امور معنابخش هستي است كه بدون آن، معنايي كه دين به زندگي اهداء ميكند، از بين خواهد رفت.
فقط بايد هدف از زندگي را شناخت. اگر زندگي بر اساس تبيين ديني، محلي براي عرصه بهترين عمل است، نه سرايي براي استقرار و ماندن، بنابراين مرگ نيز كمك كننده آدمي براي نيل به اين هدف خواهد بود.
نكته ديگري كه در آيه فوق و متون نقل شده ديگر مانند آنچه در ابتداي بحث مرگ، در تشبيه آن به «پل» آمده برداشت ميشود، عدم توجه مستقل به دنياست. آنچه در آموزه هاي ديني كه به گونهاي گسترده و شايع بدان تاكيد شده، آدمي بايد به دنيا و زندگي دنيوي تنها به صورت وسيله بنگرد. انسان بايد مسير توجه خود را از دنيا به سوي اموري ارزشمندتر سوق دهد. او بايد به معني واقعي از دنيا گذر كند تا بتواند به ارزش واقعي اين علم دست يابد.
خلقت اين جهان و ارزشي كه بدان تعلق گرفته نيز بر همين پايه بنا شده است. بر اين اساس دنيا به گونهاي خلق نشده كه توجه آدمي به گونهاي محوري بدان تعلق گيرد.در بررسي ديدگاه پوچگرايان ميتوان اين نكته را دريافت كه آنها دنياي محوري و مستقل از غايات را امري بيارزش ميدانند. دنيايي كه موقت و گذرا بودن مهمترين ويژگي آن است و مرگ بارزترين نشانه اين ويژگي است. به نظر آنان دنيايي كه انسان نميداند چه وقتي از آن رخت برميبندد و دير يا زود انسان بايد از آن فارغ شود، ارزش آن را ندارد كه مانند نگرش رايج، همه توجه و اميد آدمي بدان متمركز شود. اين ديدگاه را نميتوان چندان متمايز از ديدگاه الهي دانست. چون بنابر ديدگاه ديني نيز گرچه دنيا بهصورت وسيلهاي براي دستيابي به غايات متعالي و برتر انتخاب شود، ارزشمند است اما اگر همين دنيا محور توجه آدمي قرار گيرد و زندگي او تنها در همين حد خلاصه شود، بيارزش و بيمعناست.
در اين رابطه در آموزههاي اسلامي، زندگي دنيوي اگر وسيلهاي براي تعالي و ارتقاي روحي و اخلاقي و تكامل حقيقت انساني شمرده شود بسيار ارزشمند است بهطوري كه در روايات تعابير ارزشمندي مانند «محل نزول وحي الهي»، «محل نماز ملائكه» و «سجدگاه دوستان خداوند» درباره آن بهكار رفته است. اما اگر همين زندگي بهصورت مستقل مورد توجه قرار گيرد. فاقد ارزش و اهميت است.
آيات و روايات زيادي در اين مورد وجود دارد؛ از جمله آنها، آياتي است كه دنيا را به عنوان بازيچه كودكان قلمداد ميكند: «ما هذه الحياه الدنيا الا لهو و لعب و إنّ الدّار الاخره لهي الحيوان لو كانوا يعملون؛ اين زندگي دنيا بازيه اي بيش نيست و زندگاني اگر مردم بدانند به حقيقت دار آخرت است». (سوره عنكبوت، آيه 64)
در اين آيه نگاه مستقل به دنيا از سه جهت مورد اشاره قرار گرفته است:
اول آنكه در آيه شريفه با به كارگيري واژه «هذه» و خود كلمه «دنيا» نسبت به زندگي دنيوي، بر حقارت و بيارزش بودن اين عالم در صورتي كه بدان نگاه مستقل شود تاكيد شده است.
مطلب بعدي درباره استفاده از كلمه «لعب» است. بنابر مفهوم اين كلمه اهداف دنيوي، مانند آنچه در بازيهاي كودكانه مشاهده ميشود، اموري اعتباري و وهمي به شمار ميآيند و ارزش آنها حقيقي واقعي نيست.
سومين نكته در استعمال كلمه «لهو» است. به اين معني كه امور اين عالم باعث ميشود آدمي از امور ذاتا حقيقي و دائمي كه در آخرت جلوهگر است، باز بماند و به امور غير حقيقي مشغول شود. (2)
پي نوشتها:
1- اين نوشتار، تلخيص، تنظيم و بازنويسي جاويد ياري از كتاب «معناي زندگي، تاملي بر ديدگاه دين و مكاتب بشري»، عليرضا موفق، انتشارات كانون انديشه جوان، 1388.
2- براي توضيح بيشتر ر.ك: الميزان، ج7، ص 57
دوشنبه|ا|15|ا|اسفند|ا|1390
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: رسالت]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 91]