واضح آرشیو وب فارسی:تکناز: پس كی خلق می شوی؟
تأثیرپذیری ادبیات فارسی از ادبیات اسلامی همگام با تولد انقلاب اسلامی ایران، به نقطه عطف و اوج خود می رسد و به لحاظ اندیشه و احساس، چهره دیگری پیدا می كند. ادبیات انقلاب اسلامی، ادبیاتی است گسسته از زمان زدگی و كهنه گرایی و در عین حال پیوسته با گذشته و زمان حاضر. می توان این ویژگی را اولین خصیصه ادبیات انقلاب دانست، اما دو اصل اساسی دیگر كه از پیوستگی با اسلام سرچشمه می گیرد، عبارتند از: عرفان جامع به لحاظ اندیشه و پیام و متأثر از ادبیات اسلامی در حوزه فنون سخن آرایی و قلمرو الفاظ. آنچه اندیشه و پیام ادبیات انقلاب را از اندیشه و پیام ادبیات كهن متمایز می سازد، ظهور عرفان جامع یا عرفان حماسی و اجتماعی است. ادبیات گذشته ما به لحاظ اندیشه یا آیینه تجلی روح حماسه بود یا جولانگاه عشق متعالی در پیچ و تاب وصل و هجران حضرت باریتعالی، یا گنجینه عقل و خرد و یا عرصه طرح جریان های اجتماعی و سیاسی. شاهنامه فردوسی، مصداق اندیشه نخست، غزلیات حافظ، مصداق عشق محوری، حدیقه سنایی و فرازهای عمده ای از مثنوی مولانا، مصداق گرایش سوم و شعر دوران مشروطه، از نوع گرایش چهارم است.
ادبیات انقلاب اسلامی، كوشیده است از یك بعدی نگری دور شود و عشق آن تعقل، حماسه و سیاست گره خورده است كه از آن به عرفان جامع تعبیر می شود. ایزدپناه، در كتاب «در قلمرو فلسفه و ادبیات و ادبیات دینی» (1367 ص 57) عرفان جامع ادبیات انقلاب را حاصل نگرشی ویژه می داند و می نویسد:
«جامع نگری ادبیات انقلاب، حاصل نگرش جامع به قرآن و معارف اهل بیت (ع) است كه از طریق محبت اولیای الهی، به نسل انقلاب منتقل می شود و در آثار هنری آنان نقش می بندد. به عبارت دیگر، اسماء صفات حضرت حق، در قرآن و شخصیت نبی اكرم (ص) جلوه گر می شود و از طریق محبت و عشق، در شخصیت اهل بیت (ع) عینیت پیدا می كند. آنگاه از طریق معرفت و محبت اهل بیت، در شخصیت ولی به حق و عارف كامل، امام خمینی (ره)، به منصه ظهور می رسد.»
موفقیت شعر انقلاب اسلامی، حضور و نقش آن در بستر زمان است. اما در قلمرو پیوستگی با صناعات و فنون بهكار رفته در ادبیات كهن فارسی، متأسفانه هنوز جوان است و آن استحكام، جاودانگی و قدرتی كه در شاهكارهای منظوم و منثور پیشینیان بود، در آنها چندان نمودی ندارد و از سویی ادبیات كودك و نوجوان ما هنوز فاصلهای طولانی با ادبیات بزرگسالان دارد كه در این فرصت، با رویكرد به انقلاب اسلامی تأملی در آن خواهیم كرد.
در ایران نیز مانند بیشتر كشورها، برای ادبیات كودك و نوجوان، پیشینهای به معنای امروزیش نمی توان یافت. در كتاب چون سبوی تشنه از منظر مؤلف آن، محمدجعفر یاحقی (1374 ص 238) می خوانیم: «كودكان در گذشته ادبی ما هرگز برای خود ادبیات مكتوبی به صورت مستقل نداشته اند. آنان از همان آغاز كودكی، با بزرگسالان هم گام و هم عنان بوده اند، در كوهسار و مزرعه پابه پای آنان كار می كردند و در مكتب و مدرسه، هم دوش آنان با قرآن و صد كلمه و حافظ و گلستان و دست بالای آن نصاب الصبیان، با الفبای آموختن روبرو می شدند.»
در دوره های اخیر، به ویژه در عصر قاجار كه تعلیم و تربیت به شیوه جدید و مدرسه ای در ایران مطرح شد، كسانی مانند عبدالرحیم تبریزی، معروف به طالبوف، با نوشتن داستانی های علمی و آموزشی و بعد از او شاعرانی مثل «ایرج میرزا»، از طریق سرودن اشعار كودكانه و آهنگین، راه را برای ادبیات كودكان هموار كردند. چهره برجسته ای كه از پایه گذاران ادبیات كودك به شمار می رود و از دید تعلیم و تربیت به ادبیات كودك نگریسته، جبار عسگرزاده (معروف به باغچه بان) است. او با سادگی بیان و صمیمیتی كه در نمایشنامه ها و شعرهایش به چشم می خورد، كودكان را مجذوب كرده است. از دیگر نویسندگان در عصر پهلوی، صمد بهرنگی را می توان نام برد كه در عصر فریب و ریا، مردمی ترین ادبیات كودكان را به وجود آورد.
از مهمترین رویدادهایی كه در زمان پهلوی می توان به آن اشاره كرد، خلق كتاب های تصویری بود. ادبیات كودك در آخرین سال های دهه سی، با دو كتاب «كدوی قلقله زن» و «نرگس و عروسك موطلایی»، رونق ویژه ای گرفت. در همین زمان، آثار خارجی نیز به تدریج برای كودكان و نوجوانان به فارسی برگردانده می شد، اما با توجه به نیاز كودكان آن دوره، آثار ترجمه پویایی لازم را نداشت. مترجمانی مانند علینقی وزیری، روحی اربابی، مهری آهی و ... افسانه های عامیانه ملل و افسانه های آندرسن» را به زبان فارسی ترجمه كردند و در دسترس كودكان ایرانی گذاشتند.
پیش از انقلاب، ادبیات داستانی كودك و نوجوان، به عنوان یك حوزه خاص و با نگرش ویژه به گروه های سنی، چندان مطرح نبود؛ یعنی نویسندگان عموماً به «مخاطب شناسی» بی توجه بودند و نوع نگاه و بیان و زبان را در بیشتر آثار، مردانه و مناسب حال بزرگسالان بوده.
به هر روی، ادبیات كودك و نوجوان در سال های قبل از انقلاب، چهره ای مطلوب و امیدوارانه نداشت و وضع كتاب های كودكان به گونه ای بود كه كودكان یا به مطالعه و كتابخوانی جذب نمی شدند یا علاقه آنها به مطالعه، به سمت كتاب های پلیسی، جنایی و تخیلی و عشقی هدایت می شد.
پس از پیروزی انقلاب اسلامی، بنیادهای باورشناختی و فكری مردم نیز متحول شد. از این رو، خیلی از نویسندگان پیش از انقلاب، همسو با انقلاب فرهنگ جدید را پذیرفتند و دست از ستیز احتمالی در آثارشان با مبانی دینی و انقلابی برداشتند. در این میان، هوشنگ مرادی كرمانی، با رشد در فضای جدید، آثاری پدید آورد كه نه تنها در ادب داستانی ایرانی، بلكه در بسیاری از كشورها خوش درخشید. برای مثال در سال 1379، كتاب «بچه های قالیباف خانه» (1359)، در فهرست كتاب های نامزده جایزه «كریاماپاسیفیك 2000» قرار گرفت.
گروه دیگری از نویسنگان همزمان با انقلاب، به دنیای نویسندگی رو آوردند و در قلمرو ادبیات داستانی كودك و نوجوان، آثاری درخور آفریدند. اینان از متن حوادث و رویدادهای انقلاب و جنگ برآمدند و كوشیدند نوعی از ادبیات دینی بزرگسالان را كه در مقدمه این بحث از آن یاد كردیم، در قالب كودك و نوجوانان پایه ریزی كنند.
ادبیات این دسته از نویسندگان تازه نفس، از پیام های و مضامینی از قبیل آزادی، اخلاق گرایی، دعوت به وحدت، پرورش روحیه عدالت جویی و مقاومت، همدلی و همكاری، تقویت شادابی و نشاط و... سرشار است.
گروه مؤلفان، در كتاب آموزشی ادبیات كودكان و نوجوانان (1386 صص 25 و 26)، در زمینه ویژگی های ادبیات كودك و نوجوان پس از انقلاب، به نتایج زیر می رسد:
1. شكل گیری ادبیات كودك و نوجوان، به منزله نوع خاص ادبیات داستانی با مخاطب ویژه خود
2. رشد و ترقی زاویه دید و دگرگونی نگرش ها و ارزش ها
3. تغییر زاویه دید و دگرگونی نگرش ها و ارزش ها
4. تعالی مضامین و محتوا
5. تنوع موضوعی
6. فزونی داستان های تألیفی بر داستان های ترجمه ای
7. فراوانی داستان های دینی- مذهبی و رشد بازآفرینی و بازنویسی در این زمینه
8. رشد مسایل اخلاقی و شكوفایی آموزه های تربیتی
9. الگوپذیری از شخصیت و خُلق و خوی حماسه آفرینان در دوران دفاع مقدس
10. رشد واقعیتگرایی
اگر در بوته نقد و تحلیل، بخواهیم سی سال ادبیات كودك و نوجوان و حتی بزرگسالان را بشكافیم، باید ببینیم این پرسش نگارنده كه «پس شاهكار ادبی كودك و نوجوان ایران پس از انقلاب كجاست؟» چقدر قابل تأمل است؟ قطعاً بی انصافی است اگر بخواهیم ظرف سی سال كه زمان ناچیزی از نظر قوام یافتن یك ادبیات است، متوقع خلق اثر ادبی شاخص باشیم. اما مایه تأسف آن است كه چه قبل و چه بعد از انقلاب اسلامی، آنچه لطمه جبران ناپذیری به ادبیات كودك و نوجوان و در سرفصل های دروس دانشگاهی كمتر به آن بها داده شده، بحث نظریه ادبی در حوزه ادبیات كودك و نوجوان است؛ نظریه ای كه به عقیده نگارنده، جریان فلسفه ادبیات دینی و حتی انقلاب اسلامی را ناكام رها كرده و برای حصول به آن، به تلاش بیشتر و تخصصی نیاز است.
جاناتان كالر، در كتاب خود نظریه ادبی (1382 ص 1)، نظریه را چنین تعریف می كند: «نظریه در مطالعات ادبی، تبیین سرشت ادبیات یا شیوه های بررسی آن نیست. نظریه در مطالعات ادبی، مجموعه ای است از تفكر و نوشته كه تعیین محدوده اش به غایت دشوار است...»
كالر (1382 ص 9) نظریه را به منزله ژانر می داند و چنین ادامه می دهد: «راحتترین نامی كه می توان بر این ژانر متنوع نهاد، نام نظریه است كه در حال حاضر به آن آثاری اطلاق می شود كه بتواند تفكر را در عرصه هایی جز عرصه های به ظاهر متعلق به خود آنها به مبارزه بخوانند و جهت آن را تغییر دهند. این ساده ترین تبیین آن ویژگی است كه سبب می شود چیزی را نظریه بدانیم. آثاری كه نظریه تلقی می شوند، در ورای عرصه اصلیِ كارِ خود، تأثیر می گذارند».
آنچه معلوم است، نظریه باید چیزی بیش از فرضیه باشد و نمیتواند بدیهی باشد؛ باید در آن روابطی پیچیده و نظام مند، میان چندین عامل وجود داشته باشد و نتوان آن را به سهولت به خصوص در رابطه علت و معلولی و ظاهری، تأیید یا رد كرد. اگر این عوامل را به خاطر داشته باشیم، راحتتر می توانیم آن چیزی را كه نظریه نام گرفته است، درك كنیم.
در پیوند با مباحث مطرح شده، این گمان پیش میآید كه گروه پژوهشگران كه در 10 عنوان، ادبیات پس از انقلاب را بررسی كرده اند، به سطح پرداخته و اگر همه آثار انتشار یافته بعد از انقلاب اسلامی را خوانده باشند، بسیار غیر منصفانه، به ویژه از نظر تكنیك (چندی و چونی اشاره شده) و حتی مضامین، این آثار را تحلیل كردهاند. این گونه است كه جای بحثی برای تخصصی كردن ادبیات كودك و نوجوان، به ویژه در مباحث دانشگاهی بر جای نمی ماند.
اما نگارنده، مشكل اصلی را در مسیر ناكام ماندن و خلق نشدن شاهكار ادبیات كودك و نوجوان، در مواردی می داند كه اگر به آنها ارجاع منطقی و صحیح شود، قطعاً در سال های آینده، شاهد شكوفایی آثار درخشانی در كنار بسط و گسترش تئوری ادبیات داستانی بعد از انقلاب خواهیم بود. این عوامل از این قرار است:
* ریشه كن كردن این باور غیر معقول كه نوشتن برای كودكان و نوجوانان، راحتتر از نوشتن در عرصه های دیگر است. این باور نادرست سبب شده كه بعد از انقلاب، بسیاری از نویسندگان، با اندك تجربه و تخصص در این حوزه ذوق آزمایی كنند.
* همچنین در ترجمه آثار كودكان و نوجوانان، به دلیل حجم كم متن، سادگی زبان و ساخت متن، اشتیاق بسیاری را برای آزمودن بخت خویش تحریك كرده است كه متأسفانه ناشران غیر حرفه ای نیز در ایجاد این اشتیاق در ذهن مترجمان، تازه كار بی تأثیر نبوده اند.
* در پژوهش های رسمی انجام شده، مشخص شده است كه در دهه 70، بیش از 90 درصد نویسندگان فعال كودك و نوجوان، در تهران ساكن بوده اند. این تمركز را در اعمال سیاست های دولت می توان جستجو كرد؛ چرا كه عدم توسعه مراكز فرهنگی و نبود سیاست های تشویقی برای سرمایه گذاری های فرهنگی در استان ها، نوعی انحصار جغرافیایی ایجاد كرده است كه پیامدهای خاص خود را در زمینه ضعف ادبیات كودك و نوجوان بعد انقلاب را دارد.
* حرفه ای نبودن نویسندگان این عرصه، به این معنا كه شغل اصلی آنان نوشتن برای كودكان و نوجوانان نیست و گاه برای تفنن می نویسند. تعداد نویسندگانی كه كار اصلی آنان نوشتن برای كودكان است، به تعداد انگشتان یك دست هم نمی رسد و داستان های مربوط به انقلاب، غالباً به صورت سفارشی به آنان پیشنهاد می گردد.
* افزایش بهای كتاب هم یكی از مشكلات كتاب كودك و نوجوان است كه معضلات اقتصادی و گرانی كاغذ از دلایلی است كه باعث شده بیشتر ناشران، برای تضمین فروش كتب خود، به ترجمه روی بیاورند.
* مسأله توزیع نامناسب كتاب نیز به علت ناهماهنگی های زیاد، باعث كم شدن جذابیت و عدم دسترسی مخاطبان به كتاب های مورد علاقه خود است.
نبودن جریان نقد مستمر و نشست های تخصصی ویژه برای كتاب های چاپ شده در حوزه انقلاب اسلامی
* سیاست های نظارتی و بعضاً سلیقه ای، یكی دیگر از مصادیق رشد نیافتن ادبیات كودك و نوجوان انقلاب اسلامی است.
* حضور ضعیف آثار ادبی كودك و نوجوان، با مضامین انقلاب و جنگ تحمیلی در عرصه های بین المللی، از دیگر نقاط ضعفی است كه باعث شده پدیدآورندگان این نوع ادبیات، كمتر به آن روی خوش نشان دهند.
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: تکناز]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 380]