محبوبترینها
آیا میشود فیستول را عمل نکرد و به خودی خود خوب میشود؟
مزایای آستر مدول الیاف سرامیکی یا زد بلوک
سررسید تبلیغاتی 1404 چگونه میتواند برندینگ کسبوکارتان را تقویت کند؟
چگونه با ثبت آگهی رایگان در سایت های نیازمندیها، کسب و کارتان را به دیگران معرفی کنید؟
بهترین لوله برای لوله کشی آب ساختمان
دانلود آهنگ های برتر ایرانی و خارجی 2024
ماندگاری بیشتر محصولات باغ شما با این روش ساده!
بارشهای سیلآسا در راه است! آیا خانه شما آماده است؟
بارشهای سیلآسا در راه است! آیا خانه شما آماده است؟
قیمت انواع دستگاه تصفیه آب خانگی در ایران
نمایش جنگ دینامیت شو در تهران [از بیوگرافی میلاد صالح پور تا خرید بلیط]
صفحه اول
آرشیو مطالب
ورود/عضویت
هواشناسی
قیمت طلا سکه و ارز
قیمت خودرو
مطالب در سایت شما
تبادل لینک
ارتباط با ما
مطالب سایت سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون
مطالب سایت سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون
آمار وبسایت
تعداد کل بازدیدها :
1855021842
بازخواني پيشينه نظري و عملي فتنهخط اماميهاي امام زدا!خبرگزاري فارس: اگرچه در گذشته مدعيان خط امامي، با ايجاد اتهام انحراف به برخي از ياران امام (ره)، در حركتي آرام براي حذف انديشههاي بنيانگذار كبير انقلاب ميكوشيدند، اما پس از انتخابات 88، اين حركت آرام به حملاتي شديد تبديل شد...
واضح آرشیو وب فارسی:فارس: بازخواني پيشينه نظري و عملي فتنهخط اماميهاي امام زدا!خبرگزاري فارس: اگرچه در گذشته مدعيان خط امامي، با ايجاد اتهام انحراف به برخي از ياران امام (ره)، در حركتي آرام براي حذف انديشههاي بنيانگذار كبير انقلاب ميكوشيدند، اما پس از انتخابات 88، اين حركت آرام به حملاتي شديد تبديل شد...
خبرگزاري فارس: اگرچه در گذشته مدعيان خط امامي، با ايجاد اتهام انحراف به برخي از ياران امام (ره)، در حركتي آرام براي حذف انديشههاي بنيانگذار كبير انقلاب ميكوشيدند، اما پس از انتخابات 88، اين حركت آرام به حملاتي شديد تبديل شد...
به گزارش گروه فضاي مجازي خبرگزاري فارس به نقل از برهان، ظهور و پيروزي انقلاب اسلامي، موجب شد تا رهبر الهي آن، خميني كبير(ره) كلمهي محبوب قرن گشته و انديشههاي وي به عنوان اساس و بنيان نظام جمهوري اسلامي قرار گيرد. بنابراين به همان ميزان كه مقابله با انقلاب اسلامي مدنظر نظام سلطه ميباشد، افكار و انديشههاي امام راحل نيز در اولويتهاي آنان قرار داد؛ و آمريكا و صهيونيستها كه بيش از ديگران از روند ياد شده بيمناك گرديدهاند، از يكسو سعي دارند نام و ياد امام عظيمالشأن بر زبانها و قلبهاي مسلمانان جاري نگردد و از سوي ديگر تلاش ميكنند تا براي مقابله با كانون بيداري اسلام، پيوند نسل سوم انقلاب را با آرمانها و اهداف بلند امام خميني(ره) مستحيل گردانند.
قدرتهاي استكباري و به خصوص آمريكا، پس از ناكامي در صحنهي نبرد سخت و رويارويي نظامي با جمهوري اسلامي كه با نام و نشان و آرمانحاكميت الهي ظهور يافته بود، ساحت فرهنگ را براي مقابله با نورانيت در حال انتشار انقلاب اسلامي برگزيدند. حركتي كه هر چند از نگاه تيز بين رهبري انقلاب دور نماند و در قالب «تهاجم فرهنگي»، «شبيخون فرهنگي» و «ناتوي فرهنگي» تببين و تشريح شده؛ اما متأسفانه در بين مسؤولين اجرايي كشور آن گونه كه بايد و شايد شنيده نشد و شد آنچه كه نبايد ميشد! و آن پيدايش نوعي دگرديسي در پارهاي از نسل اول و دوميهاي انقلاب! بود.
اين دگرديسي از آن روي خطرناك بود كه در عرصهي جنگ و براندازي نرم وجود يك جريان فكري – سياسي تجديد نظرطلب با سابقهي انقلابي يا حكومتي براي پيشبرد پروژه، ضروري خوانده ميشود؛ و در اين برهه از تاريخ انقلاب اسلامي، عدهاي از افراد و گروهها كه خود دچار استحالهي فكري و فرهنگي شده بودند، در پيشبرد براندازي نرم مدنظر استكبار جهاني مسؤوليتهاي گوناگوني را عهدهدار شدند!
اكنون با اين مقدمه ميتوانيم ابتدا در عرصههاي داخلي تعارضهاي فكري و عملكردي تجديدنظرطلبان با انديشههاي امام خميني(ره) را بررسي كنيم و سپس اشارهاي بسيار مختصر در عرصهي سياست خارجي به اين تعارضها نموده و در نهايت در مهمترين بخش اين نوشتار تأثير اين تئوريپردازيها و عملكردهاي امامزدايي شدهي تجديدنظرطلبان در حوادث سال 88 را واكاوي نماييم.
1. عرصههاي داخلي
1-1: زير سؤال بردن عملكرد انقلاب اسلامي و رهبري امام خميني(ره) و تحريف سخنان ايشان:
در اين مرحله، طيفهاي تجديدنظرطلب، با ايجاد شبهه و ترديد نسبت به عملكردهاي گذشته و به راه انداختن جنگ رواني همه جانبه از راه رسانههاي نوشتاري، صوتي و تصويري، ميكوشند تا انقلاب و مسؤولين را از گذشتهي خود نادم و پشيمان نشان دهند. اما آنچه بيش از هرچيز اين حركت را گوشزد مينمايد، اقدامهاي افرادي است كه در سالهاي حيات پر بركت امام(ره) يا در حركتهاي انقلابي ملت ايران شركت داشتند و يا خود را جزو طرفداران پر و پا قرص انديشههاي ايشان نشان ميدادند؛ ولي اكنون خود را نادم و پشيمان ميبينند.
يكي از روشهاي زير سؤال بردن عملكرد گذشتهي انقلاب و امام كه آن روزها بازار داغي پيدا كرد، تاريك جلوه دادن سالهاي بعد از پيروزي انقلاب تا آن زمان بود. «رسول منتجبنيا» (عضو شوراي مركزي مجمع روحانيون مبارز) در مسجد بيرجنديهاي زاهدان ميگويد:
«در طول 20 سال گذشته، ما در خفقان بودهايم و از زمان آقاي خاتمي به بعد، مقداري احساس رضايت ميكنيم.»
يكي از عناصر موسوم به جبههي دوم خرداد نيز ميگويد:
«بعد از دوم خرداد، ما از زبالهدان تاريخ نجات پيدا كردهايم.»[!]
اين جاست كه اينان از همان سالهاي ابتدايي به قدرت رسيدن هم مشربان اصلاحطلب خود، هجمه به اصول انقلاب و افكار و انديشههاي امام(ره) را آغاز ميكنند و انگيزهي اصلي خود را آشكار ميسازند؛ كه همانا جدا كردن دين از سياست و از بين بردن مراكز قدرت دين و پايگاههاي آن در جامعه است. چنانچه در سالهاي بعد به طور كامل نقاب از چهره برگرفته و اعلام ميدارند:
«تاريخ مصرف نظرات سياسي امام خميني، گذشته، و مربوط به دوران ما قبل مدرن و زاييدهي افكار عاميانه و قديمي است»[1]
در همين سالهاست كه مقام معظم رهبري ميفرمايند: «الان كساني و گروههايي در اين مملكت وجود دارند كه دلشان ميخواهد انقلاب از 10 سال حيات امام، اعلام توبه كند ... ميخواهند اعلام كند كه 10 سال دورهي امام را من توبهكردهام! بعد از رحلت امام اين را صريحاً نوشتند. منتها در دهانشان زديم.»
خط ديگر عناصر تجديدنظرطلب در راستاي زير سؤال بردن عملكرد گذشتهي انقلاب و رهبري امام راحل، تخريب روحيهي شهادت طلبي و زير سؤال بردن عملكرد نيروهاي جان بر كف انقلاب در 8 سال جنگ تحميلي بود. در اين راستا روزنامههاي زنجيرهاي كه تأسي به امام حسين(عليهالسلام) در شهادت طلبي را نوعي نگرش خشونت گرايانه معرفي ميكردند، ترويج روحيهي شهادت طلبي را ترويج خشونت و خونريزي دانسته و ميافزودند: «در اين زمان كه نه از دولت امويان خبري بود و نه دشمنان و كشندگان بالفعل و نه اعقاب نسلهاي بعد از آن، هيچ كدام در صحنهي وجود نيستند، هنوز هم از داستان [امام] حسين استفاده كردن و عنصر انتقام، عنصر كينهتوزي و عنصر خشونت و خونريزي را زنده نگه داشتن و از اين تحريك عواطف دشمنان عيني و غيرعيني، موهوم و غير موهوم تراشيدن و اين حادثه را خرج آن امور كردن، شايسته نيست.»[2]
امام خميني(ره) به كرات «حس شهادت دوستي» را كليد پيروزي انقلاب اسلامي اعلام كرده بودند: «وقتي مردم ديدند كه سيدالشهدا و جوانهايش را قطعه قطعه كردند و آنطور جوانهاي خودش را داد، براي مردم آسان ميشود كه جوان بدهند. اين حس شهادت دوستي ملت ما را پيش برد و رمز، همين معنايي بود كه از كربلا منعكس شد به همهي ملت و همهي آرزوي شهادت ميكردند. همان شهادتي كه سيدش، سيدالشهدا بود. اينها نميفهمند كه اين است كه نگه داشته است، آنهايي كه ميفهمند تزريق ميكنند و ديگران را گول ميزنند.»[3]
آري چراغهاي هدايت عاشورا و به تعبير امام راحل گريههاي سياسي آن، خناسان قلم به مزد را به سمت تغيير نگرش مردم به واقعهي كربلا و نهضت حسيني و تحريف آن گسيل داشت و هجوم به فرهنگ عاشورا از محورهاي مهم مدنظر تجديدنظرطلبان در چند سال اخير شد. چرا كه آنان علاوه بر برنامههاي كوتاه مدت، برنامههايي نيز براي بلندمدت در دستور كار داشتند و در پي رسيدن به هدف بيمحتوا كردن انقلاب اسلامي، ابتدا بايد ريشههاي شكلگيري اين شجرهي طيبه تيشه ميخورد؛ تا به زعم خودشان نوبت به شاخهها و برگ و بار آن برسد!
از ديگر راههاي مقابله با يك انديشه و تفكر، تحريف آن تفكر و انديشه است كه با اين حربه مخاطبين را به اشتباه و انحراف سوق ميدهند. تحريف سخنان حضرت امام در دستور كار جريانهايي قرار گرفته است كه از امام عظيمالشأن عبور كردهاند؛ چرا كه مخالفين و معاندين به خود جرأت اين مهم را نميدهند و بيشتر تلاش ميكنند كه تحريفات توسط عناصري صورت پذيرد كه در پيشينهي سياسي خود با حضرت امام قرابت داشتهاند. در همين راستا «عبدالله نوري» مدير مسؤول و صاحب امتياز وقت روزنامهي «خرداد»، در يك مصاحبهي مطبوعاتي به صورت تلويحي از گروهك غيرقانوني نهضت به اصطلاح آزادي حمايت كرده و ميگويد: «اگر در مورد گروه و هر شخصيتي خلاف گفته شود، به عنوان وظيفهي ديني از آن دفاع ميكنم. من به خاطر ندارم كه حضرت امام در جايي فرموده باشند نهضت آزادي بدتر از منافقين است.»
در حالي كه حضرت امام خميني(ره) در خصوص نهضت به اصطلاح آزادي فرمودند: «نهضت به اصطلاح آزادي صلاحيت براي هيچ امري از امور دولتي با قانونگذاري يا قضايي را ندارند و ضرر آنها به اعتبار آن كه متظاهر به اسلام هستند ... از ضرر گروهكهاي ديگر حتي منافقين(اين فرزندان عزيز مهندس بازرگان) بيشتر و بالاتر است.»[4] و در مصداقي ديگر از تحريف گفتار و كردار حضرت امام، «عمادالدين باقي» در جلسهي پرسش و پاسخ در دانشگاه تهران، ضمن صحبتهايي در دفاع از «منتظري» ميگويد: «همهي حركتهايي كه عليه آقاي منتظري شده، همه خلاف نظر امام است.» امام گفتند: «به آقاي منتظري رجوع كنيد.» منظور امام احكام نبوده، بلكه مسايل سياسي و اجتماعي است.» در حالي كه حضرت امام(ره) در نامهاي به تاريخ 6/2/1367 خطاب به منتظري ميفرمايند: «از آنجا كه سادهلوح هستيد و سريعاً تحريك ميشويد، در هيچ كار سياسي شركت نكنيد.[5]»
برخوردهاي گزينشي با يك انديشه و مسلك، از ديگر راههاي تحريف و ايجاد شبهه است. اين مورد نيز در آثار و گفتار سران و تئوريپردازان اصلاحات در برخورد با انديشههاي امام راحل ديده ميشود. از جملهي اين افراد شخص رييس جمهور اصلاحات آقاي «خاتمي» است كه با رويكردي گزينشي، نسبت به انديشه و خط سير امام، به چند مسأله اهتمام وافر دارد؛ ايشان با وام گرفتن از آن بخش از آرا و نظرات امام در باب اهميت مردم و رأي مردم، آنها را به نظريهي توسعهي سياسي خويش پيوند زده و تأكيد ميكند كه نظام، حكومت و قدرت بايد در برابر مردم پاسخگو باشد...
البته در لزوم پاسخگو بودن نظام و حكومت در برابر مردم شكي نيست، ولي آنچه در اين زمان ناديده گرفته ميشود آن بخش از آراي حضرت امام است كه در باب اختيارات و نقش محدود آراي مردم در مقابل اختيارات و آراي «ولي فقيه» يعني حاكم اسلامي بيان نموده است؛ در انديشهي امام(ره) ولايت مطلقهي فقيه مفروض است و در آرا، انديشهها و عملكرد مسؤولين اصلاحات، «ولايت محدود فقيه»! استنباط شده و فرض گرفته ميشود. چنانچه در مقطعي عدهاي از نظريهپردازان اصلاحات، رأي مردم به آقاي خاتمي را به معناي مقاومت و مخالفت با «ولي فقيه» در نظر گرفتند و قائل به تشريفاتي شدن مقام رهبري در جامعه گشتند.
1-2: ولايت فقيه
ولايت فقيه انديشهي نابي است كه ريشه در مباني قرآني داشته و براساس فقه اصيل اسلام و اهل بيت عصمت و طهارت(عليهمالسلام) تدوين شده است؛ و استواري منطقي خود را از قرنها مجاهدت فقهي و علمي علما و بزرگان دين وامدار است. در اين بين دشمنان نيز به خوبي پي بردهاند كه شيعه يعني تفكري كه بر محور ولايت ميانديشد، بر محور ولايت گام برميدارد و با چراغ ولايت راه را ميجويد. پس به اين نتيجه رسيدهاند كه براي اضمحلال حكومت تشيع، چارهاي جز خاموش كردن چراغ فروزان ولايت ندارند.
نكتهي قابل توجه در اين هجوم، هماهنگي راديوها، محافل و نظريهپردازان خارجي با برخي از مطبوعات، تريبونها و محافل داخلي در طي سالهاي دولت اصلاحات است. چنانچه سوگمندانه بايد گفت كه در نشريات سالهاي اخير و در بسياري از محافل به اصطلاح روشنفكري و در سايهي شعارهاي بيپايه و اساس برخي از مسؤولان، ولايت فقيه مورد حمله قرار گرفت و بيپروا گفته شد: «خطوط قرمز بايد پاك شود و فصل الخطاب بودن رهبري بايد انكار گردد.»[6]
و حتي نوشته شد: «مشروعيت رهبري به رأي مردم است و ارتباط به عالم بالا ندارد، ولايت نوعي قرارداد ميان مردم و رهبري است، نه يك هديه از سوي امامان معصوم(عليهالسلام) بحث كشف توسط خبرگان و ... خلاف قانون اساسي است و اساس فقهي ندارد.»[!][7]
هفتهنامهي «پيام هامون» به نقل از «عبدالكريم سروش»، اين به اصطلاح سخنان علمي را چنين تكرار ميكند كه :«ولايت فقيه مطلقه يعني قدرت مطلقه[!] و همانطور كه ثروت متراكم فساد ميآورد، قدرت متراكم هم، هم چنين»[8]
در حالي كه امام (ره) ميفرمايند: «ولايت فقيه است كه جلوي ديكتاتوري را ميگيرد، اگر ولايت فقيه نباشد ديكتاتوري ميشود.»[9]
در سالهاي اصلاحات، «حجاريان» و سران افراطي حزب مشاركت در بيانيههاي رسمي با اظهارنظرهاي خود به تفكيك دين از دولت، گرايش قوي نشان داده و ديدگاههاي جديد سكولاريستي خود را به تدريج بروز دادند. آنها كوشيدند تا برخلاف تصريحات امام راحل و قانون اساسي، جمهوري اسلامي را به گونهاي تعريف كنند كه اسلاميت آن و ولايت فقيه به قدري رقيق شود تا عملاً تحتالشعاع دموكراسي غربي و تابع آن باشد.
در اين ميان ميل به قدرت و وزارت چنان برخي از مسؤولان دولت اصلاحات را مست كرده بود كه هشدارها و تذكرهاي دلسوزانهي رهبري از يك سو و مراجع عظام از سوي ديگر هيچ سودي نداشت و اينگونه شد كه «هنري پركت» مسؤول سابق امور ايران در وزارت خارجهي آمريكا، گفت: «اگر تجديدنظرطلبان بتوانند از حريم روحانيت عبور كنند و از آن طريق ولايت فقيه را بر كشتي ترديد سوار كنند بار سنگيني از دوش آمريكا برداشته خواهد شد.»[!][10]
1-3: عرصهي دانشگاه و عملكرد تجديدنظرطلبان
انديشهي تحقق دانشگاه اسلامي يكي از مترقيترين نظريات امام(ره) و از ضروريترين تحولات جمهوري اسلامي است. امام(ره) با تشكيل ستاد انقلاب فرهنگي، شوراي عالي فرهنگي و ... حكومت را مسؤول اين امر ميدانند و پرده از وجود تفكري ضداسلامي در دانشگاه بر ميدارند كه اخلاف آن، همچنان در دانشگاهها حضور دارند. ايشان در ادامه رسالتي عظيم را بر عهدهي دانشگاهيان و به ويژه دانشجويان ميگذارند: «دانشگاهها مركز آدمسازي بايد باشد. قشر دانشجو كه متعهد براي اسلام است و خونش را براي اسلام داد و فعاليت براي اسلام كرد، حالا بيدار باشد كه يك عدهي معدودي توي اين دانشگاه دارند ميروند و نميخواهند اسلام پيدا بشود؛ خير آنها را درست شدن دانشگاه ميترسند.»[11]
نگاهي اجمالي به كارنامهي 8 سالهي دولت اصلاحات به وضوح نمايانگر اين واقعيت است كه كمكاريهاي بسياري از سوي متوليان امور در عرصهي دانشگاه صورت گرفت و در عمل اين عنصر حساس و كليدي در سرنوشت انقلاب و ايران اسلامي به ابزاري جهت بازيهاي سياسي آقايان تبديل شد.
«معناي اسلامي شدن دانشگاه اين است كه استقلال پيدا كند و خودش را از غرب جدا كند و خودش را از وابستگي به شرق جدا كند ... ما از حصر اقتصادي نميترسيم. ما از دخالت نظامي نميترسيم... ما از وابستگي فرهنگي ميترسيم. ما از دانشگاه استعماري ميترسيم كه جوانهاي ما را آنطور تربيت كند كه خدمت غرب بكنند.»
همانطور كه پيداست امام خميني(ره) از آغاز انقلاب از خطر «استحالهي فكري» نسل جوان به واسطهي آموزش علوم انساني غربي در دانشگاهها آگاه بود و به همين مناسبت فرمان «انقلاب فرهنگي» را صادر كردند.
رواج بيبندوباري و بيقيدي نسبت به آموزههاي اسلامي به اسم لزوم آزادي در محيطهاي آكادميك، ترويج مباني فكري غربي از راه استخدام اساتيد ضدانقلابي و لاقيد نسبت به آرمانهاي انقلاب و امام، هر از گاهي حتي چهرههاي سرشناس از مخالفين نظام اسلامي و برگزاري همايشها و سمينارهاي به اصطلاح علمي و عملاً تريبون دادن به هتاكان و ياوه گويان، طبق اسناد و مدارك با طراحي و برنامهريزي در خارج از مرزها بيش از 8 سال فضاي دانشگاهها را تحتالشعاع قرار داد كه از جملهي آنها ميتوان به «رامين جهانبگلو» و افرادي چون «فريبا داوودي مهاجر» كارشناس «خانهي آزادي» در سازمان جاسوسي «سيا» اشاره كرد كه در طي سالهاي اصلاحات در كنار اساتيد غربزدهي داخلي؛ در ميزگردهاي مختلف و محافل دانشجويي گوناگون سرفصلهاي نظري مكاتب جنگ استراتژيك نرم را تدريس ميكردند![12] تا در سالهاي آينده پياده نظام كودتاي مخملي خود فراهم آورده باشند.
علاوه بر راه و رسم تجديدنظرطلبان در زدودن راه و مسلك امام خميني(ره) در عرصههاي فرهنگي، با كنكاش در عملكرد تجديدنظرطلبان در سالهاي دولت «كارگزاران» و دولت «اصلاحات» در بخش سياستهاي اقتصادي و برنامههاي آنان كه با ادعاي تلاش براي بهبود وضع معيشت و عمران و آباداني كشور صورت ميپذيرفت، چيزي جز بيتوجهي و نوعي بيبرنامگي دولت و متوليان اقتصادي آن در اين حيطه به دست نميآيد؛ به طوري كه نيازهاي معيشتي جامعه در انبوهي از شعارهاي توسعهي اقتصادي و توسعهي سياسي، آزادي، دموكراسي، گفتوگوي تمدنها و ... گم شد؛ و علاوه بر ليبراليسم فرهنگي و دين ليبراليستي، جناح تجديدنظرطلب به دنبال ترويج اقتصاد سرمايهداري و ليبراليسم بازار آزاد و نفي ارزشهاي عدالت خواه نيز رفتند.
در كشاكش دعواهاي حزبي و جناحي بود كه عدالت، اين آرمان ارزشمند اسلام و مسلمين در طي 1400 سال گذشته، رو به فراموش شدن نهاد. مصلحت پابرهنهها، گودنشينها و مستضعفين بر مصلحت مرفهين گريزان از جبهه، جهاد، تقوا و نظام اسلامي مقدم نشد؛ و سياستهاي اقتصادي تجديدنظرطلبان طعم فقر و استضعاف را بيش از پيش به آنها چشاند؛ تا پروژهي به موزهي تاريخ سپردن انديشههاي والاي امام خميني- به زعم باطل خودشان- يك قدم ديگر جلوتر برود!
2. عرصهي سياست خارجي
سياست خارجي هميشه يكي از شئونات مهم هر حكومت و دولتي بوده و خواهد بود. نحوهي ارتباط با ساير كشورها و دولتها در عرصهي بينالمللي جهت تأمين منافع ملي، از جمله مباحثي است كه در بررسي عملكرد هر دولت بايد در آن تأملي جدي نمود؛ چرا كه تحقق بسياري از سياستهاي داخلي در هر كشوري به طور مستقيم يا غيرمستقيم به موفقيت يا عدم موفقيت آن در حيطهي سياست خارجي مرتبط است و از آن تأثير ميپذيرد. تجلي كامل شرمندگي دولت سازندگي در ديالوگ با غرب در گفتوگوهاي موسوم به گفتوگوي انتقادي با اروپا نمود يافت، گفتوگويي كه بعدها در صورت گفتوگوي تمدنها نمود پيدا كرد. منطق اساسي اين گفتوگوها پذيرش خطاهاي دوران انقلابيگري دههي 60 و هدف آن تصحيح اين خطاها بود.
منطق غلط حاكم بر پارادايم سياست خارجي اين دولتها آن بود كه گمان ميكردند با كوتاه آمدن از اصول و برقراري ديالوگ شرمگينانه با طرف غربي و پيريزي طريق اعتمادسازي با آنان ميتواند با رفع كدورت گذشته مسير جديدي را بگشايند در حالي كه بررسي واقعيتهاي موجود در اين سالها در عرصهي سياست خارجي نشانگر اين است كه دقيقاً برعكس تصور اينان چنين رويكردي براي تعامل با غرب مستكبر نه تنها باعث تأمين منافع ملي نگشت بلكه بيش از گذشته موجب ضربه خوردن امنيت ملي و توسعهي داخلي گرديد و منطق پنهان چنين پارادايمي كه بسط نهايي خود را در درون دولت اصلاحات يافت، پذيرش مطلق نظام سلطهي جهاني و مناسبات ظالمانهي آن بود، منطقي كه در تقابل ذاتي با ماهيت و اصول انقلاب اسلامي و تفكرات حضرت امام(ره) قرار داشت.[13]
در اين ميان مبحث حقوق بشر، يكي از فضاهايي بوده است كه دشمنان اسلام و انقلاب اسلامي در سايهي ابهامهاي موجود و روشن نبودن حيطهي دقيق آن در عرصهي بينالمللي، سعي ميكردند از راه آن بر جمهوري اسلامي فشار وارد كنند و به گمان خود آن را وادار به تسليم نمايند.
«اين قضيهي اعلاميهي حقوق بشر و اين حرفها، اين براي اين است كه دولتهاي ضعيف را اينها با موجه كردن كار خودشان ببلعند. گمان نشود كه اعلاميهي حقوق بشر يك واقعيتي دارد و اين حقوق بشر را اين قدرتهاي بزرگ اصلاً احترام برايش قائل هستند؟ ما از اعمالشان اين معنا را ميتوانيم بفهميم كه آيا اينهايي كه اعلاميهي حقوق بشر را امضا كردند و طرفداري كردند، اينها خودشان تا چه اندازه عمل كردند به اين حقوق بشر!؟»[14]
متأسفانه در سالهايي كه دولت اصلاحات بر سر كار بود، با به فراموشي سپردن اين چنين فرمايشاتي از امام راحل، در عمل شاهد نوعي همنوايي با قدرتهاي استكباري از سوي تجديدنظرطلبان اصلاحاتي هستيم.
«دائماً افترا زدند به جامعهي اسلامي. دائماً راجع به اين كه در جامعهي اسلامي حقوق بشر دارد از بين ميرود و جاهاي ديگر نه! حقوق بشر سر جاي خودش هست و رؤساي استكبار حفظ ميكنند حقوق بشر را! فقط در ايران است كه حقوق بشر از بين ميرود؟! اين براي اين است كه مضطرباند اينها. از اسلام اضطراب دارند از اين كه اسلام پيشبرد بكند اينها ميترسند ... هرچه آنها در بوقهايشان بر ضد شما صحبت كنند، دليل بر قوت شماست و دليل بر عظمت اسلام و عظمت جمهوري اسلامي است و اين باعث تقويت ما ميشود.»[15]
اما مدعيان توسعهي سياسي، آزادي و ... آنچنان در عرصهي بينالمللي مرعوب غرب و وجوهات وابستهبه آن شدند كه تمامي عزت و افتخاري را كه امام(ره) براي مسلمانان به ارمغان آورده بودند، به فراموشي سپردند و به بلندگوهاي دولتهاي استكباري در داخل تبديل شدند و خود به دست خويش، خويشتن را متهم به نقض حقوق بشري كردند كه به فرمودهي امام راحل(ره) صرفاً ابزاري بوده جهت اعمال فشار بر دولتها و ملتهاي مخالف منافع استعماري غرب!
امام(ره) در زمان حياتشان تكليف اين خودباختگان و شيفتگان تمدن غربي را روشن كرده و فرمودند: «اين جمعيتي كه صدا ميكنن كه حقوق بشر، حقوق بشر! اينها عمال استعماراند.»[16]
يكي ديگر از موضوعات جنجالبرانگيز كه هنوز بعد از گذشت سه دهه از پيروزي انقلاب اسلامي همچنان بازار داغي در مباحث و محافل سياسي دارد، بحث قطع ارتباط با آمريكا، چرايي، چگونگي و دلايل عدم برقراري مجدد اين رابطه است. امام خميني(ره) در پاسخ به آنان كه چه در زمان حيات ايشان و چه در سالهاي پس از آن در نتيجهي اين قطع ارتباط، منافع ملي! را بر باد رفته ميديدند، ميفرمايند: «اگر ما تسليم آمريكا و ابرقدرتها ميشديم، ممكن نبود امنيت و رفاه ظاهري درست ميشد و قبرستانهاي ما پر از شهداي عزيز ما نميگرديد. ولي مسلماً استقلال و آزادي و شرافتمان از بين ميرفت. آيا ميتوانيم نوكر و اسير آمريكا و دولتهاي كافر شويم تا بعضي چيزها ارزان شود و شهيد و مجروح ندهيم؟! هرگز ملت ايران زير بار اين ننگ نخواهد رفت و تن به اين ذلت نخواهد داد. ملت ايران در مقابل آمريكا ميايستد و به اميد خدا پيروز است. خداوند آنقدر تأكيد كرده است كه ما با آنها موالات نداشته باشيم. آن وقت براي ارزان شدن اجناس ما خودمان را بفروشيم؟!»[17]
در اين ميان نميتوان ادعاي پيروي از خط امام را داشت، اما به خاطر ترس از تحريم و تهديد و ... به آرمانهاي انساني و اسلامي پشت كرد زيرا همانگونه كه امام معتقد بودند، برپايي حكومتي كه بر مبناي آموزههاي اسلام ناب محمدي(صلياللهعليهوآله) سختي نبرد با طرفداران آمريكايي و حاميان آنان را به دنبال دارد. اي كاش مدعيان اصلاحات كه امروز به حسب نياز دوباره به رأي مردم، خود و هم كيشانشان را طرفدار آرا و انديشههاي امام(ره) نشان ميدهند، پاسخگوي آنچه كه در طول 8 سال زمامداري، برقلمها و زبانهايشان جاري شد، ميبودند.
در نهايت بايد گفت كه اتخاذ سياست خارجي انفعالي كه ناشي از منطق پنهان حاكم بر جريان اصلاحات بود در مباحثي چون بحث هستهاي ضربات بسيار سنگيني به منافع ملي وارد آورد و با گستاختر كردن دشمنان ملت نه تنها از فرصتهاي موجود براي صدور شجاعت انقلابي و عزتمندي اسلامي استفاده نكرد بلكه فرصتهاي موجود را نيز تبديل به تهديد نمود كه اگر هوشمندي و سكانداري مقام معظم رهبري نبود، ميتوانست سرنوشت كشتي انقلاب و نظام اسلامي را در گردباد تهديدها به سوي ديگري ببرد.
پينوشتها:
[1]. نشريهي آبان، 21/6/1378
[2]. روزنامهي نشاط، 30/01/1378
[3]. روزنامهي همشهري، 18/12/1378
[4]. همان، ج 22، ص 384
[5]. صحيفه نور، ج 21 ، ص 330
[6]. هفتهنامهي توانا، 11/5/ 1377، صادق زيباكلام
[7]. هفتهنامهي آبان، 31/5/1377، عمادالدين باقي
[8]. هفتهنامهي پيام هامون، 7/10/1377
[9]. كلمات قصار، پندها و حكمتها، ص 119
[11]. صحيفهي نور، ج 7، ص 125
[12]. نگاه كنيد به شواليههاي ناتوي فرهنگي: يك نما از كودتاي مخملي؛ پيام فضلينژاد
[13] . علي عبدي، نگاه چپ به جمهوري اسلامي، برهان
[14]. كوثر، ج 2، ص 208، در جمع ايرانيان مقيم پاريس، 17/8/1357
[15]. صحيفهي نور، ج 13، ص 9
[16]. همان، ج 6، ص 174
[17]. همان، ج 17، ص 51
* نسيبه ساعتلو؛ پژوهشگر و كارشناس ارشد مطالعات منطقه اي
انتهاي پيام/
پنجشنبه|ا|11|ا|اسفند|ا|1390
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: فارس]
[مشاهده در: www.farsnews.com]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 267]
-
گوناگون
پربازدیدترینها