واضح آرشیو وب فارسی:شبكه خبر دانشجو: سلسله جلسات طرحريزي استراتژيك – درآمدي بر دكترين سينما (2)؛1 عباسي: نسلآينده با بازيهاي كامپيوتري سرگرم ميشود نه ديدن فيلم
رئيس مركز بررسيهاي دكترينال با بيان اينكه نسل آينده ديگر حوصله فيلم و برنامه كودك ديدن را ندارند، گفت: اين نسل با بازيهاي كامپيوتري سرگرم مي شوند و نميپذيرند چيزي پخش شود و آنها فقط ببيند...
به گزارش خبرنگار دين و انديشه «خبرگزاري دانشجو»، دكتر حسن عباسي در جلسه سيصد و بيست و يكم از سلسله جلسات «طرحريزي استراتژيك - كلبه كرامت» تحت عنوان درآمدي بر دكترين سينما (2) به بحث پيرامون تغييرات نسلها و ضرورت به كارگيري ابزارهاي متناسب با هر زمان پرداخت.
دگرديسي و تغيير و تحول عميقي در نسل كنوني در حال وقوع است، تا حدي كه كورتكس عقل اين نسل با نسل قبل كاملا متفاوت است. به طور مشخص، ما يك دگرديسي شخصيت در سوژه داريم، به اين صورت كه سوژه، فاعل شناسا ميشود، يعني اينكه پديدهاي را بشناسيد نيست بلكه دگرديسي در پديدهاي كه قابل شناخت است رخ ميدهد، اين تغيير و تحول براي اولين بار در جهان رخ ميدهد.
در اين تغيير، خود سوژه - فاعل شناسا - دچار دگرديسي شده و تحول مييابد، ما هم از نظر معرفتي، هم از نظر مناسبات اجتماعي و شخصيت و هم از نظر احساسات و عواطف ميبينيم كه سوژه، يعني كسي كه منبع معرفت است و معرفتش به چيزي تعلق ميگيرد دچار دگرديسي شخصيت شده و تغيير و تحول اساسي پيدا ميكند.
اگر نتوانيم اين تحول را بشناسيم، نميتوانيم جامعه را بسازيم؛ چراكه در طرحريزي استراتژيك بحث ما ايجاد يك جامعه به صورت حرفهاي است. در اينجا با يك مشكل اساسي مواجه ميشويم و آن اين كه خود انسان، يعني عنصر تشكيل دهنده جامعه براي ما شناخته شده نيست.
مشكل ديگر اين است كه اين بحثها، ناظر به آيندهاي حداقل با افق 1414 است و در اين بازه زماني 20 ساله اتفاقاتي در اين دگرديسي خواهد افتاد كه آن هم براي ما شناخته شده نيست.
در نتيجه، ما نه انساني را كه قرار است جامعه را شكل دهد ميشناسيم و نه تحولات و مشكلات افقي را كه ترسيم كردهايم. در جهاني كه تحولات آن با شتاب بسيار چشمگيري صورت ميگيرد، غايت مطلوب ما اين است كه انسان در آخرت رستگار شود و در عين حال زندگي دنيايي خوبي داشته باشد، هماهنگ كردن و يكپارچه نمودن تمام اين موارد با هم، نياز به نشان دادن دشواري جامعهسازي دارد.
سينما؛ بهترين جايي كه تحولات نسل خودش را نشان ميدهد
دو سال پيش، اشارهاي اجمالي داشتم به تاريخ انقضاي سينما و عبور از دورهاي كه افراد فيلم سينمايي تماشا ميكنند و پيشبيني كردم تقريبا سينما در كمتر از 15 سال آينده نابود ميشود و چيزي به نام سينمايي كه امروزه ميشناسيم ديگر وجود نخواهد داشت، اگر نگوييم كاملا نابود ميشود به تعداد محدودي فيلم تقليل مييابد، آن هم براي نسل گذشتهاي كه اهل بازي كامپيوتري نيستند و سينما تعدادي فيلم براي اينگونه مخاطبان توليد ميكند و يا گنجينهاي تهيه ميكند تا نوستالوژي آنها را زنده كند.
ادراك و شناخت اين دگرديسي براي ما كه در متن آن هستيم به راحتي امكانپذير نيست، اما بهترين جايي كه اين تحول خودش را نشان ميدهد سينما است، به همين دليل ما در تبيين دكترين سينما اين روند را بررسي ميكنيم تا موقعيت هنر را در آن مشخص كنيم و سازوكار معرفتي را در آن ببينيم تا بتوانيم بگوييم نسبت ما با اين پديده چيست و چگونه ميخواهيم جامعهسازي كنيم.
سينماگر ما در دهه چهل و پنجاه توقف كرده
در دورهاي، افراد منفعلانه در سينما مينشستند و فيلم تماشا ميكردند، چراكه افراد وقتي سينما ميروند منفعل هستند. سينماگران ما گله دارند كه چرا فيلمها نميفروشد يا چرا تعداد سالن سينما كم است، مشكل اساسي اين است كه سينماگر ما در دهه چهل و پنجاه توقف كرده، ولي مردم ديگر حاضر نيستند به سينما بروند و منفعل باشند.
در داروينيسم طبيعت و اجتماع، دايناسورها نتوانستند خودشان را با شرايط هماهنگ كنند و نابود شدند، هرچند من به داروينيسم اعتقاد ندارم. دگرديسي در حال وقوع است و سينماگر ما متوجه نيست، فقط به نظام سينمايي و وزارت ارشاد و تعداد سالن سينما و سانسور كردن فيلم گير ميدهد و فرافكني ميكند.
دوران سينما به سر آمده است
علاوه بر اينكه دسترسي مردم به منابع سينمايي زياد و راحت شده اتفاق ديگري افتاده و آن اين كه دوران سينما به سر آمده، اين همان ظرافتي است كه يك استراتژيست در مانيتورينگ و رصد تحولات اجتماعي بايد در نظر داشته باشد و براساس آن اظهار نظر كند و تصميم بگيرد.
مدل اول و سنتي اين است كه نسل ما مينشيند در سينما يا روبروي صفحه مانيتور و چند ساعت يك فيلم تماشا ميكند، كاربرد كامپيوتر در نسل ما همين بود؛ كامپيوتر در اين حالت منفعل عمل ميكند و هيچ دخل و تصرفي در آنچه ميبيند ندارد.
فيلم در زندگيها
تغييرات جديد نسلي: حوصله فيلم ديدن ندارند و با بازيهاي كامپيوتري سرگرم هستند / ميخواهند فعال عمل كنند
حالت دوم كه در زير 15 سالهها در عموم جهان و زير بيست سالهها در غرب و تقريبا زير ده سالهها در جامعه خودمان اتفاق ميافتد، اين است كه ديگر حوصله فيلم ديدن و برنامه كودك ديدن ندارند و با بازيهاي كامپيوتري سرگرم هستند و فعال عمل ميكنند و نميپذيرند چيزي پخش شود و او فقط ببيند، او ميخواهد كه خودش تغيير بدهد.
در محصولات فرهنگي براي اين نسل بايد فيلمنامه و كارگرداني و بازي، باز باشد تا خود او يك طرف ماجرا قرار بگيرد و بتواند فعالانه عمل كند.
كامپيوتر در زندگي
كودكان و كامپيوتر
سينماگر امروز ما، اين سه را نشناخته و هنوز در نوستالوژي قيصر و گنج قارون گير كرده و با ذهنيت نسلي كه دوره آن گذشته است فكر ميكند و فيلم ميسازد، در نتيجه در اين دگرديسي افراد شوقي نسبت به ساخته آنان ندارند.
در حوزه علم هم همين گونه است، قبلا ميخوانديم يا ميشنيديم «علي از در آمد» و آن را به تصوير تبديل ميكرديم تا ذهنمان فهم شود، اما نسل امروز تقريبا گوشهايش را بسته و بايد روي پرده به او نشان دهي كه «علي از در آمد».
اگر به پرسش جديد پاسخ كهنه داده شود، بحران شروع خواهد شد/ نسل جديد دوست دارد ببيند تا بشنود
اگر كسي فكر كند بشر در طول چند هزار سال منبر رفته است و همچنان ميتواند پله بلندي بگذارد و منبر برود كاملا در اشتباه است، شايد اين روش تا سال شصت جوابگو بوده، اما نسل جديد دوست دارد ببيند تا بشنود.
طبق گفته هگل، اگر به پرسش جديد پاسخ كهنه داده شود بحران شروع خواهد شد، هنگامي كه در شبكه چهار به پرسش جديد با حضور عالمي كه با استفاده از كلمات هزار سال پيش درباره فلسفه سخن بگويد پاسخ ميدهيم؛ در واقع دچار بحران شدهايم. اقتضا زمان را رعايت نميكنيم و ميگوييم مردم اهل فكر و مطالعه نيستند.
در هيچ دورهاي يك زن خانهدار دويست قسمت سريال تماشا نميكرده است، خود اين سريالها حجم معرفتي گستردهاي را به او منتقل ميكنند. بچهاي كه به سرعت و با حجم وسيعي از خزانه لغات زبان باز ميكند، يعني به يك انبساط ذهني رسيده است و اتفاق عجيبي در كورتكس مغز او در حال و قوع است.
ميگويند سرانه مطالعه در كشور دو دقيقه است، اگر منظور از مطالعه اين است كه بخواند «علي از در آمد» و آنرا در ذهن به تصوير تبديل كند، وقتي فرد تصوير آن را مستقيما در سريال ميبيند يعني دارد به نوعي مطالعه ميكند و مطلع ميشود، مطالعه براي مطلع شدن است.
ميتوان كل اسفار اربعه ملاصدرا را در يك نمودار ارائه داد
هركلاس دانشگاه و مدرسه بايد از پرده و ويدئو پروژكتور و كامپيوتر استفاده كند و مطالب را با نمودار ارائه دهد، كسي كه نتواند صد صفحه متن علوم انساني را تبديل به يك پلت كند نميتواند روابط رياضي انديشه در علوم انساني را نشان دهد. اسفار اربعه ملاصدرا را به پيچيدهترين روش ممكن تدريس ميكنند و جواب نميدهد، ولي ميتوان كل اسفار اربعه ملاصدرا را در يك نمودار ارائه داد.
اين نسل، نسلي بصري است و بايد نماي كلي اسفار را در يك نمودار به او نشان داد و بعد به جزئيات پرداخت، اسفار اربعه را ميتوان در يك نمودار در قالب چهار سفر از خلق به حق و سير در حق و سفر از حق به خلق و سفر با خلق به سوي حق نشان داد و پس از آن شروع به ذكر قواعد هر سفر كرد.
شعر؛ هنري براي انتقال حجم عظيمي از مفاهيم در خلاصهترين عبارات
اگر پيچيدهترين متون فلسفي جامعهشناختي، اجتماعي، مديريتي و... را نتوانيد به تصوير تبديل كنيد نتيجه نخواهيد گرفت. در ديوان حافظ هم براي هر شعر تصويري مينياتوري كشيدهاند، چون احساس ميكنند هر كدام از اين شعرها هم خودشان يك تصوير است. افراد براي اينكه حجم عظيمي از مفهوم را بتوانند در خلاصهترين عبارت بياورند و منتقل كنند شعر ميگفتند، اگر نه شعر في نفسه اصالتي ندارد و فقط ابزار است.
براي انتقال حكمت گاهي شعر، گاهي داستان، گاهي تئاتر و فيلم سينمايي و 200 قسمت سريال و كلاس سخنراني مورد استفاده قرار ميگيرد، اين امور فقط ابزاري هستند كه تابع آن حكمت ميباشند و از جانب خودشان اصالت ندارند. در نتيجه، اگر نسل آينده ديگر حوصله نداشت كه بنشيند و شعر «دوش ديدم» را بشنود بايد براي انتقال مفهوم آن شعر، يك انيميشن و حتي يك بازي كامپيوتري ساخت تا خود فرد فاعل باشد.
سازوكار معرفتي نسل جديد با تصوير تنظيم شده است
در چنين شرايط دگرديسي، دانشگاه در بحران است، زيرا قائل نيستند كه بايد حرف صد صفحهاي را در يك نمودار نشان داد و هنوز متوجه ضرورت اين كارها نشدهاند. آموزش و پرورش در بحران است، زيرا هنوز معلمان به جاي اينكه تصوير نشان دهند سخنراني ميكنند؛ خصوصا نسلي كه الان دارد به ابتدايي وارد ميشود و در روز تقريبا هشت ساعت توسط تلويزيون و كامپيوتر و انيميشن بمباران ميشود، تمام سازوكار معرفتي او با تصوير تنظيم شده است.
درحوزه هنر، هنوز هم هنرمند و سينماگر، مخاطب را بنده خود ميدانند كه بايد ببيند سينماگر در پرده چه ميخواهد بگويد، تعدادي از متخصصين غربي نيز همين بحث را مطرح نمودهاند.
قبلا مخاطب در برابر پرده سينما و تلويزيون منفعل بود، بعد از آن با استفاده از كامپيوتر يك طرف ماجرا شد و در مرحله سوم با ورود به فضاي سايبر بيشتر در اين عرصه فعال شد و نهايتا فرد جزئي از اين سيستم و فاعل آن ميشود. نسل متولد دهه 60 هر چهار مرحله را تجربه كرده است، ولي متولدين دهه هفتاد و هشتاد، اندك اندك از اولين مرحله جدا شدهاند.
ادامه دارد...
سه|ا|شنبه|ا|2|ا|اسفند|ا|1390
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: شبكه خبر دانشجو]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 105]