واضح آرشیو وب فارسی:کيهان: به مناسبت بيست وششمين سالگرد شهادت سرپرست شهيد كيهان
سيره و شيوه عمل شهدا در كار و زندگي، سرمشق خوبي براي درس آموزي است و چه زيبا سيدحسن شاهچراغي، شهيد رجايي را الگوي عملي خويش قرار مي دهد و در كردار و گفتار او دقيق مي شود و در نهايت نيز به مانند او شربت شهادت مي نوشد. آنچه در ادامه مي خوانيد نوشته اي از اين شهيد بزرگوار است كه به مناسبت بيست و ششمين سالگرد شهادتش منتشر مي شود. اين روزها تنور انتخابات گرم است و اشخاص و گروه هاي سياسي به شدت مشغول كار و فعاليتند. آنها هم بخوانند بد نيست!
¤¤¤
«شب جمعه بود با اعضاي هيئت رئيسه مجلس آن زمان نشسته بوديم. دوستان پيشنهاد كردند كه بجاست به ديدار آقاي رجايي برويم و نخست وزير خسته را «خداقوت» بگوييم و ضمناً نگراني خود را نسبت به شوراي عالي دفاع روزهاي اول جنگ به او اعلام نماييم. تلفن زديم كه بي تكلف پذيرفته شد.
به خانه شهيد رجايي رفتيم. با ورود به آن خانه ساده و راهرو تنگ و اتاقك هاي محدود خجل شدم. زيرا تا آن هنگام فكر مي كردم كه من با وضع ساده اي زندگي مي كنم و حال مي ديديم كه نخست وزير متناسب شرايط زندگيش زندگي ساده تري دارد.
در اتاق پانزده متري پذيرايي بجز فرش و احتمالا يك آينه چيز ديگري نديدم. نه ببخشيد. در گوشه اتاق روي سفره اي جعفري و تره خورد شده پهن بود تا خشك شود و در گوشه ديگر مقداري كشمش آش، به يادم آمد كه آن وقتها توي دامغان ما هم، زنها در اتاق خلوت و معمولا پذيراييشان سبزي خشك مي كردند تا در مسير رفت و آمد و بخصوص كودكان نباشد.
رجايي مهمان ديگرش را كه از معلمان سابق و همكاران سابقش بود با سيبهاي بسيار ارزان قيمت كه هيچگاه سيب به آن ارزاني را نخريده بودم پذيرايي مي كرد. وقتي چاي خواستيم به خاطر كمبود قند و اينكه سهميه به مقدار مهمان نداريم از آوردن آن عذرخواهي كرد! ما همه با پررويي كشمشها را جلو كشيديم و به خوردن مشغول شديم. آقاي رجايي كه بيرون رفته بود در حاليكه وارد اتاق شد به شوخي گفت: شما از اينجا مي رويد ولي من بايد جواب كم شدن كشمشها را بدهم.
بحثها به شكل جديش آغاز شد و چون نگراني ما را از وضع شوراي دفاع و جنگ شنيد با صلابت و استحكام هميشگي اش گفت: «نگراني ندارد، حقانيت انقلاب بيش از آن است كه به اين زوديها ضربه بخورد. بني صدر مي گويد آقا، توپها تو خالي است و همينكه جلويش بايستي جا مي خورد و زودهم در مي رود.
همنشيني ديگر با رجايي زماني نصيبم شد كه با رأي قاطع مردم و تنفيذ امام، رئيس جمهور شده بود و هيئت دولت بايد انتخاب مي گرديد. البته نخست وزيري باهنر هم با رأي اعتماد مجلس قطعي شده بود. به اتفاق جمعي از جوانان مجلس و همفكران و مشاوران سابق رجايي به ديدارش رفتيم. در همان اتاقي كه روزي و روزگاري هويدا و آموزگار قدرت مداري مي كردند و بني صدر در دوران رياست جمهوريش متكبرانه و هارون وار زمين و زمان را نمي شناخت و هواي حكومت مطلقه را در سر مي پروراند.
وقتي وارد شديم رئيس جمهور به همان سادگي هميشگيش تنهاي تنها، پشت ميز كار غذا مي خورد. ساعت چهار بعدازظهر بود و غذا معلوم بود كه كاملاً سرد و بي مزه شده است خورشت بادمجان با بشقابي برنج سفيد كه برنجش را دست نخورده كناري گذاشته بود و بقيه را با نان تناول مي كرد. پس از غذا با همه روبوسي كرد و من هم كه او را در پست جديد نديده بودم، بوسيدمش و تبريكش گفتم.
گفت روزي وارد اين اتاق شدم كه بني صدر نشسته بود و به عنوان اداي احترام فقط دستش را از روي زانويش كمي بلند كرد و بدين وسيله احترامات فائقه را نسبت به نخست وزيرش انجام داد! گفتم من شنيده ام كه در جمع روحانيت مبارز تهران هم وقتي شما وارد جمع شده ايد همه از جاي برخاسته اند به جز بني صدر و بعد به خاطر اين بي اعتنايي مورد اعتراض قرار گرفته است.
رجائي در پاسخ من گفت فكر مي كنم اين خبر راويش موثق نباشد چه آنكه بني صدر براي هيچ كس از جاي بلند نمي شد و صريحاً مي گفت كه رئيس جمهور بايد از اين حركات در برابر ديگران و حتي رئيس دولت بپرهيزد، نباشد كه ابهت و عظمتش خدشه دار گردد!
بحث تركيب كابينه آغاز شد. آقاي رجايي متين و موثر نظر خود را بيان مي كرد.
ساعتي از مجلس گذشته بود كه ناگاه صداي انفجاري پنجره پشت رئيس جمهور را به سختي لرزاند. هنوز معلوم نبود كه چه شده رجايي گفت: خوب الحمدلله كه رحمت الهي مي رسد. از جاي برخاستم تا ببينم چه شده است. چهره ها آرام و مطمئن بود و گويا از آواي مرگ همه به آساني استقبال مي كنند و راستي رئيس جمهور هم با شوخي و مزاح مي خواست اگر نگراني در كسي وجود دارد آن هم زايل شود. پاسداران و پاسبانها داخل حياط نخست وزيري اين طرف و آن طرف رفتند و رجايي، بهزاد را با دست نشان مي داد كه پاسداران را به اين طرف و آن طرف هدايت مي كرد. آمدند و گفتند انفجاري بود در نزديكي كه امر چندان مهمي نيست. بحث ادامه يافت. چهره هايي از عناصر انجمن حجتيه براي كابينه نامزد مي شدند كه جمع تقريباً به اتفاق نمي پذيرفت. و رجايي با آرامش و ضمناً با رضايت و قبول، نظر جمع را تأييد مي كرد.»
والسلام-سيدحسن شاهچراغي
14/11/1360
دوشنبه|ا|1|ا|اسفند|ا|1390
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: کيهان]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 105]