واضح آرشیو وب فارسی:دنياي اقتصاد: تاريخ قاجار- نگاهي به كتاب واقعات اتفاقيه در روزگارشرح حال مجلس و دولت
بخش چهارمكتاب «واقعات اتفاقيه در روزگار»، نوشته محمدمهدي شريف كاشاني از مورخان دوره قاجار، بنابر داوري خانم منصوره اتحاديه و سيروس سعدونديان «تاريخ مفصل انقلاب مشروطيت است». آنچه در چند شماره خوانديد و امروز بخش ديگري از آن را ميخوانيد، از بحثهاي درون گروهي شماري از رجال آن دوره است كه خود را «مجمع انصاف» خواندهاند. شرح حالي از رفتار وزرا، وكلا و تجار در اين مجامع آمده است كه خواندني است... .
جلسه سوم
«بر حسب معمول، آقايان شركا تشريف آوردند. اولا، نگارنده گفت: چون از قديم گفته شده كه پشيماني سودي ندارد، پس تاسفات بينتيجه است؛ مگر اينكه، از حالا كه بعضي موانع مرتفع است، بشود اصلاحي از امور بنمايند. زيرا كه مجلس منفصل گرديده، وكلاء هم كه نيستند. احزاب هم كه عجالتا ساكتند. وزراي مسوول هم كه اظهار مخالفت و ضديتي با والا حضرت ندارند. آن محذور بيتكليفي والاحضرت هم كه بعد از انفصال مجلس بايدمرتفع باشد. پس، حالا تا انتخاب وكلا نشده، در تنظيم امور تدابير در كارها، آنچه و هرچه به نظر مبارك والاحضرت برسد و بفرمايند، بايد اطاعت كرد تا بلكه اصلاحي از اين امور و خرابيها شود. و الا، بدا به حال ما مردم كه جوانانمان كشته، مالمان تاراج، شرفمان برباد، آسايشمان تمام، مملكتمان از دست رفته؛ بايد چه خاكي به سر كرد و پناه به كجا و به كي برد؟ هم مگر پيش نهد لطف خدا گامي چند كه اصلاحي از اين امور شود. و الا، مشكل است كه كاري منظم شود.
«جناب آقا شيخ محمد: عجب!» مگر نه هم اين وزرايي كه حالا مصدر در كارها هستند، قبل از انفصال مجلس هم بودند؟ مگر نه بعضي از اين وزرا در زمان خرابي پارك هم بودند؟ مگر نه خيالات و اعمال هر يك را اعلانهاي « فرياد وطن» به اسم و رسم منتشر ميداشت؟ مگر نه بعضي مسامحات و غفلات از همين وزرايي كه بودهاند، نبوده؟ مگر نه معاوني كه در هر يك از وزارتخانهها بودند، يا روسايي كه در هر يك از اين ادارات هستند، حالا هم همانها مصدر كار هستند، هر كدام بر حسب اغراض شخصي و حزبي و مقاصد نفساني خود كار ميكنند؟ بر فرض والاحضرت در هيات وزرا بگويد كه فلان عمل بايد اين نحو بشود؛ به كي بگويد و كي بشنود؟ بر فرض والاحضرت بخواهد مواخذه كند كه فلان عمل به خلاف جاري شده؛ به كدام قوه مواخذه شود؟ اصلا كسي در خيال مملكت نيست، هر يك در خيال جلب نفع خود ميباشند؛ چون قرار اين مجمع بر اين نيست كه اسم برده شود؛ ولي همه شماها كه ميدانيد در شبها در اين شهر مركز چند مجلس قمار و معاصي برپا است؛ چه از آقازادگان و چه از وزيرزادگان و چه از وكلاي مجلس و چه از معاونين و روساي ادارات در آنجاها حاضر و هر كدام شبي چهارصدتومان- پانصدتومان برد و باخت ميكند. چنانچه، شب چهارشنبه گذشته، يكي از آقازادگان چهارصدتومان باخته بود، و ماهي مبلغ گزافي از اين دولت گدا پول ميگيرند. اينها كاركنان ملت و دولتاند كه به ديانت و امانت مصدر امورند. جلوگيري از اين امور، تكليف حاكم است. وانگهي، به اين اشخاص بيديانت، چرا بايد كاري كه امانت و ديانت لازم دارد، رجوع شود؟ نتيجه اعمال و حالات همين كاركنان است كه كار مملكت را به اين مقام رسانده كه در تبريز تمام مشروطهخواهان را به دار زدهاند، قلع و قمع كردهاند. اين واقعات موجب ياس مردم گرديده؛ مگر، خداوند به فرياد اين مردم بدبخت بد روزگار برسد.
«نواب والا: واقعا تفصيلات واقعيات و انقلابات اين چند ساله، تمامش موجب حيرت است؛ زيرا كه ملت يك مملكتي از ظلم و تعديات استبدادي به ستوه آمده، در مقام آزادي و مجلس شوراي ملي شدند. به جهت نايل شدن به اين سعادت عظما، از بذل جان و مال هم مضايقه نكردند تا موفق به سعادت مقام مقدس مشروطيت گرديده، سلطنت ظالمان استبداد را مبدل به سلطنت مشروطه كردند. مجلس مقدس شوراي ملي برقرار، وكلاي ملت انتخاب و مشغول به كار؛ وزراي مسوول مملكت تعيين و مشغول اصلاح تنظيمات امور؛ علماي مسلم اسلام همه معين و همراه. ولي، افسوس كه به مفاد اين شعر كه:
از قضا سركنگبين صفرا فزود
روغن بادام خشكي مينمود
تمام اعمال و افعال وكلا و وزرا و عموم ملت همه نتيجه برعكس داده، يك راي صحيح نه از وكلا ديده، و نه يك عمل صحيح از وزرا شنيده باشد، و نه يك حركت صحيح از احزاب مشاهده نمود. تمام، بر حسب اغراض و خيال شخصي عامل و جاهل بوده؛ بلكه، اشخاص هم كه بر حسب شنيدن اين كلام قانوني به درستي رفتاري كردهاند، نتيجه برعكس حاصل داشته است واقعيات خيالي از حب و بغض. انصافا، ملاحظه نماييد از اول روز از وزراي عظام و تجار فخام و مردمان با احترام، چه اقدامات صحيحه، چه اعمال صادقانه، چه گفتارهاي عاقلانه از هر يك ظاهر و آشكار بوده؛ بعد، هر كدام فرد فرد نفاقها كردند، ضديتها نمودند، راپرتچي محمدعلي ميرزا شده، فسادها كردند، خرابيها فراهم آوردند. هر يك به خيال خود، پارتي و دستهبنديها كرده، اسباب اغتشاش امور مجلس شورا شدند كه هيچ كاري از مجلس مقدس از پيش نميرفت. جهال و اشرار را ترغيب و تحريص كرده، به مردمان بزرگ محترم بدها گفتند، افتراها زدند كه عقلها مات و متحير ميشده. مجاهدين با غيرت و بختياريهاي با حرارت كه معين در مشروطه و حامي آزادي بودند چه اقدامات مجدانه مينمودند. تا اينكه، دشمنان مشروطيت را ذليل و حقير و دستگير كرده، مسلط بر كار و خيال خود كه شدند؛ شرارت و اذيت بر مردم را به جايي رسانده كه آسايش از عموم مردم برداشته شده، تا آن فقره منجر به چه فسادها و خونريزيها و ننگها و بدنامي گرديد كه هيچ انتظار اينگونه امور نبود. به مفاد اين مصرع كه: ز دشمن ميگريزم دوست ميآيد به جنگ من، از اين اشخاص كه معين و ناصر و حامي ملت بودند، اين نحو ضررها و خسارتها و اذيت وارد شود كه عموم مردم به ستوه آمده، از عنوان مشروطه بيزاري بجويند از بس صدمه خوردهاند و خسارت كشيده و امنيت نداشته.
«جناب حاجي خان: در واقع، نكبت به نحوي شامل حال ايران گرديده كه به هيچ وجه اصلاح پذير نيست؛ زيرا كه تمام اولياي امور و نفوس، بر حسب خيال و اغراض خود رفتار دارند، يك نفر در خيال مملكت به آسايش ملت نيست، چه از وزرا، چه از روساي وزارت، چه از ساير اولياي لشكري و امور لشگري و كشوري، چه بعضي اشرار و برخي جهال كه تمام همشان انقلاب و فساد است مصدر امورند و غافل از اينكه، اگر در تهران هم يك انقلابي بشود كه دولت روس به مستمسك امنيت بيايند تهران و آن حركات در تبريز جاري شود، كي جلوگيري خواهد كرد؟ آخر بيديانت مردم، بس است! بيحميت مردم، كفايت است! از خدا بترسيد! از عذاب الهي حذر كنيد! اي علمايي كه از اين دولت و ملت پريشان ماهانه ميگيريد، به چه راه شرعي آن پول را به جهت خود مباح ميدانيد؟ شماها كه اين نحو باشيد، از ايلات چه توقع بايد داشت؟ اي كاركنان ادارات كه با هزار تدبير و واسطه خود را داخل كار كرده، ثمره وجود شماها به جهت دولت و مملكت چه ميباشد كه هر كدام ماهي پانصد و سيصد و دويست پول ميگيريد و خود را زينت ميكنيد مانند زنان؟ اي كساني كه از بدو عمر تاكنون به فسق و فجور و فحش دادن و شنيدن و خنديدن نشو و نما كردهايد، اين قدر در خرابي مملكت نكوشيد! اي وزرايي كه اين اشخاص را به كار ميگماريد، از پيغمبر و اسلام حيا كنيد! از غضب الهي بترسيد! چرا ملاحظه بدنامي كه اسم شماها به لعن و طعن بماند در اين روزگار نميكنيد؟ تا كنون، ما اسم اشخاص نبردهايم؛ ولي، اگر بعضي كناره از اين امور نكنند، اسم خواهيم برد تا بلكه حدود خود را بدانند و موجب عبرت گردد.
«آقا سيدجعفر: اينكه جناب حاجي خان ميفرمايند كه اي مردم از خدا بترسيد از عذاب الهي حذر كنيد، اصلا اثر ندارد؛ مگر، جزا و سزا و نويد و و عيد و تهديد. چون، تا خوف نباشد، اصلا امور مملكت منظم نميشود. اين هرج و مرج و مفاسد حاليه، به جهت عدم مواخذه اولياي امور است. چنانچه، حالا هم تا چند نفر حبس و تبعيد نشوند، منظم نخواهد شد و خرده خرده گرفتار زحمات و صدمات فوقالعاده خواهيم شد و مفري نخواهيم داشت. ديگر وزراي مسوول چرا در مواخذه و تهديد مسامحه و يا در حبس و تبعيد كوتاهي مينمايند، نميدانم. ابدا چاره ديگر ندارد، مگر مواخذه. و الا، خداوند اضافه عقاب نميكرد.
«نگارنده: عجب! عجب تصورات ميفرماييد و احتمالات ميدهيد! اولياي امور غير از اين وزراي مسوول كسي هست؟ نيست! هر يك از اين وزرا داخل يك حزبي هستند؛ هر يك از اين مفاسد از يك حزبي ظاهر است. هيچ يك حاضر نيستند كه به پارتي خودشان نقصي يا مواخذه وارد شود؛ اين است كه اين نحو ميشود كه شده است. اين فقره هم مسلم شده است كه اين بيباكيها، از حزب دموكرات ظاهر بوده است كه هيچ ملاحظهاي صلاح وقت و يا شخص و يا مقتضي را نميكند؛ هرچه به نظر و خيالشان رسيد، از خوب گفتن و بد كردن، از فحش دادن و آدم كشتن جاري ميدارند. اين است كه بازار هرج و مرج دامنگير گرديده و منجر به اين مفاسدي كه پيش آمده شده است كه در روز عاشورا، در تبريز ثقهالاسلام را به دار ميزنند و احدي جرات حرف زدن نداشته باشد؛ سهل است، در هيچ نقطه يك مجلس فاتحه به جهت آن شهيد منعقد نشده باشد. اينها، نتايج بعضي خودسريهاي جهال و مغرضين است كه وحشيانه بعضي حركات كردهاند. اينها نتايج نفاق بعضي تجار است كه در اعمال و گفتار خود ميكردهاند، كه حالا مورد ملامت و شماتت و حقارت در نظر تمام دول و ملل شدهايم و هيچ تصور نميكنيم چه كردهايم و چگونه خود را مورد وحشيگري قلم داده كه قابل هيچ عنوان نيستيم.
جناب آقا شيخ محمد: فيالواقع، بعضي امور و حركات موجب حيرت است كه اين وطن خواهان و آزادي طلبان، به نحوي رفتار مينمايند كه دولت روس ناچار از اين حركات و مداخلات در تبريز و رشت ميشود؛ و در لندن، ملت انگليس به هيجان آمده و در عوض حججالاسلام ايران، كشيشهاي روحاني انگليس به صدا آمده، در مجالس و پارلمان اظهار نارضايي كرده كه دولت روس چرا به اين اندازه مداخله و تعدي به ايران نموده. دولت فخيمه انگليس هم به جهت ساكت شدن روحانيون، بعضي مذاكرات با روس كرده كه فيالجمله جلوگيري از بعضي مفاسد آنها گرديده. در اين بين هم، والاحضرت نايبالسلطنه هم اقداماتي و مذاكراتي كردهاند؛ اميد است كه نتايج صحيحه حاصل شود، اگر بعضي از مغرضين و آشوبطلبان بگذارند و جلوگيري از اين نمره اشخاص را، ناچار از تبعيد و يا توقيف در محلي است تا آسايش عمومي حاصل باشد. و الا، همه روزه اسباب انقلاب و اغتشاش خواهد بود؛ گاهي ميخواهند وزير شوند، گاهي نايبالسلطنه باشند، بعضي معاون، بعضي مدير، بعضي رييس در ادارات. اگر نشوند، اسباب هزار نحو فساد مهيا ميكنند. اگر بشوند، هزار جور فتنه و فساد و شرارت در كابينه مينمايند. به خصوص، در اين ايام كه بناي انتخاب وكلا باشد، مثل سابق بناي پارتيبازي و دستهبندي موش و بقر و پلنگ و خرگوش شمار بايد انتخاب شوند. و الا، بناي شرارت و هرزگي خواهد بود. چنانچه، در مجلس سابق چنين مرتب كرده بودند كه قلم عار دارد از ذكر اسامي آنها. اگر چه، قرار اين مجمع هم ذكر اسم نيست؛ والا، قبايح اعمال آنها را ذكر ميكرد تا ظاهر باشد كه چه اشخاصي اين ظلمها را به مجلس و به مشروطه كردند، و براي ايران و ايراني چه بدناميها حاصل داشتند. خداوند عذاب هر يك را شامل حال خود آنها نمايد كه كردند آنچه نبايد كرد و گفتند آنچه نبايد گفت كه نتيجهاش اين است كه ديده ميشود.
چهارشنبه|ا|26|ا|بهمن|ا|1390
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: دنياي اقتصاد]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 76]