واضح آرشیو وب فارسی:فارس پاتوق:
مجموعه ای از شعر و متن عاشقانه به همراه عکس عاشقانه
چه بی هیاهوست این خلوت نهانم
شعله ای بیافروز
تا در تنگناهای تاریک شبهای بی ستاره
تو را به تصویر در آورم
غزلهایم برای توست
چرا که تو قطب زنده غزلهای منی
ومن شکسته بال ترین عاشق چند بیت آخرم .
* * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * *
اشکهای من از غصه نیست
فقط… چشمهای من خجالتیست چشمانم به وقت دیدنت ” عرق ” میکند !
اما…
تو این را باور نکن…
غصه از اشکهای من میبارد…!
* * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * *
این بار
مینویسمت…
” تو ” را میان اصطحکاک مداد و کاغذ
گیر خواهم انداخت
شاید اینگونه بشود تو را
” تجربه ” کرد…!!!
برای تویی که قلبت پـاک است…
برای تو می نویسم……..
برای تویی که تنهایی هایم پر از یاد توست…
برای تویی که قلبم منزلگه عـــشـــق توست…
برای تویی که احساسم از آن وجود نازنین توست…
برای تویی که تمام هستی ام در عشق تو غرق شد…
برای تویی که چشمانم همیشه به راه تو دوخته است…
برای تویی که مرا مجذوب قلب ناز و احساس پاک خود کردی…
برای تویی که وجودم را محو وجود نازنین خود کردی…
برای تویی که هر لحظه دوری ات برایم مثل یک قرن است …
برای تویی که سـکوتـت سخت ترین شکنجه من است….
برای تویی که قلبت پـاک است…
برای تویی که در عشق ، قـلبت چه بی باک است…
برای تویی که عـشقت معنای بودنم است…
برای تویی که عـشقت معنای بودنم است…
برای تویی که غمهایت معنای سوختنم است…
برای تویی که آرزوهایت آرزویم است……….
دوستت دارم تا ……..!
نه…!
دیگر برای دوست داشتن هایم تایی وجود ندارد
بی حد و مرز دوستت دارم
* * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * *
بازهم بگو ودوباره بگو
که به من عشق می ورزی
وتکرار این واژه باید چون
آوای فاخته ای درآید
به یاد داشته باش که بدون آوای مدام فاخته
بهار با همه ی سبزی اش به کوه و دشت
دره وجنگل پای نمیگذارد
میتونی نگاهم نکنی اما نمیتونی جلو چشامو بگیری .
میتونی بگی دوستت ندارم اما نمیتونی بگی دوستم نداشته باش .
میتونی از پیشم بری اما نمیتونی بگی دنبالم نیا .
پس نگاهت میکنم ، دوستت دارم ،تا ابد به دنبالت میام
* * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * *
خوشا صبحی که چون از خواب خیزم
به آغوش تو از بستر گریزم
گشایم در به رویت شادمانه
رخت بوسم ، به پایت گل بریزم
* * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * *
بوسه ی عشق به لبهای ترت خواهم زد تیر ی از جنس وفا بر جگرت خواهم زد ترک این مست مکن تا نشوم پست زمان گر نخواهی تو مرا باز درت خواهم زد
* * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * *
تنهایی ام تو را با خودم خواهد برد تا انتها تا بی کران باید ببینم چه کسی می تواند رد پای تو را بیابد آیا کسی واقعا هست
که تو را آنگونه که هستی شناخته باشد با من باش من که اینگونه اسیر توام
عقربه ها نیامدنت را تکرار می کنند و
زمان مانند دردی بر تنم جاری می شود
عادت نکرده ام به نبودنت
و تو سخت به ثانیه هایم چسبیده ای !
گفتی از ناله ی شبگیر کسی در قفسی ،
بنویسم سخنی ،
هر نفسی ،
باز بسی
* * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * *
گفتی از چهره ی ماتم زده ی غم بنویس !!
گفتی از ناله در این نامه فراوان بنویس !!
گفتی و رفتی و جستی و ندانستی تو
که من از روز ازل بسته به زنجیر تو ام …
شبم از غم ، غمم از تو و تو گفتی بنویس !!!
غم از این غم که ندارد ثمری هر سخنی …
و از این غم بسیار
که نخواندست کسی از ورقی … !!
گفتی از آنچه تو داری بنویس ؛
گفتی از آنچه تو خواهی بنویس ؛
گفتی از آنچه تو دانی بنویس ؛
گفتم از غم بنویسم که چرا
کانچنین موج خموشی به تن آزرده مرا ؟؟!!
گفتم و رفتم و جستم و ندانستی تو ،
غم من آنچه تو می پنداری نیست !!!
* * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * *
در خاطره ام …
هرگز نیست
آنچه در آینه ی چشم تو معنا شده است !
غم من راز خموش صدف دیده ی توست !!!
که ندارد پر و بالی و نداند گذری …
غم من شعله ی لرزان دل خسته ی توست !!!
* * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * *
تو که در دیده ی صیاد به دام افتادی
چه بخواهی …
چه نخواهی …
تو بدان !!
بال و پری نیست که پرواز کنی !!!
غم من خواهش پرواز تو بود …
کتاب عاشقی را آرام باز می کنم و ورق می زنم صفحات دلدادگی را ، داستان خسرو و شیرین .. افسانه ی لیلی و مجنون روایت ویس و رامین ، قصه ی فرهاد و منیژه ، وامق و عذرا ، … .. باز هم ورقی دیگر ، و برگی دیگر ، و کهن عشقی دیگر … … تو گویی لابلای هر برگ ، با ظرافتی خاص… دلی پیچیده شده ، و چشمی نگران.. هنوز بر لب جاده عاشقی به انتظار نشسته ، یار را می جوید …
* * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * *
با عطر عشق ، جان که واله شد ، برگ برگ دفتر دل ، پر کشید از اینجا و رفت ….. …رفت و مرا با خود برد ، دورتر و فراتر از تمام عاشقان ، ….به ابتدا ، به آغاز …، به ازل … به عشق و آرام محض .. به تو ! ………………………………….. گویی من و تو را ، در دو انتهای ریسمان عاشقی ، به هم و در هم ، تنیده و بافته اند …. شیرازه ی کتاب عشق منی تو ؛ از ازل ………تا…….. به ابد
* * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * *
آسمان های عرش خدا
در قطره ی اشک من غوطه می خورند…
چه آسمان هایی!
به پهنای عدم
به جلال خدا
به گرمای عشق
به روشنایی امید
به بلندی شرف
به زلالی خلوص
به شکستگی صمیمیت
آشنایی اش
به پاکی شکوه زیبا و مهربان
** دوست داشتن **!…
* * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * *
هربار که صدایت را می شونم
شوق می گیرتم
و باز بیشتر به تو فکر می کنم
خدای آسمان شده ای برای من
و من تورا پرستش می کنم
و سر به بارگاه تو فرود می آورم
از تو ، تورا می خواهم
خدای آسمانها
خود را به من ببخش
برای من باش .
* * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * *
ای تو همه هستی من
نفس چرا نمی رسد
چرا هوای عشق باز
به قلب ما نمی رسد
چرا صدا نمی رسد
چرا دعا نمی رسد
چرا زمان جنگ ما
صلح خدا نمی رسد
چرا خدا نمی رسد
مگر خدا نباشد و
من و تو باشیم و بس
من وتو هستیم و هست
بدون ما خدای ما
ز ما جدا خدای ما
* * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * *
دوستت می دارم
با قلبم بازی می کنی
و من
بازهم
عاشق می شوم
و تو ادامه می دهی
و من به دنبال تو
هنوز هم دوستت دارم
و هنوز هم حست می کنم
…
برای تویی که هرشبت برای من است
دوستت دارم
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: فارس پاتوق]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 1111]