تور لحظه آخری
امروز : یکشنبه ، 9 دی 1403    احادیث و روایات:  امام صادق (ع):خداوند روزه را واجب كرده تا بدين وسيله دارا و ندار (غنى و فقير) مساوى گردند.
سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون شرکت ها

تبلیغات

تبلیغات متنی

صرافی ارکی چنج

صرافی rkchange

سایبان ماشین

دزدگیر منزل

اجاره سند در شیراز

armanekasbokar

armanetejarat

صندوق تضمین

Future Innovate Tech

پی جو مشاغل برتر شیراز

خرید یخچال خارجی

موسسه خیریه

واردات از چین

حمية السكري النوع الثاني

ناب مووی

دانلود فیلم

بانک کتاب

دریافت دیه موتورسیکلت از بیمه

طراحی سایت تهران سایت

irspeedy

درج اگهی ویژه

تعمیرات مک بوک

دانلود فیلم هندی

قیمت فرش

درب فریم لس

خرید بلیط هواپیما

بلیط اتوبوس پایانه

تعمیرات پکیج کرج

لیست قیمت گوشی شیائومی

خرید فالوور

پوستر آنلاین

بهترین وکیل کرج

بهترین وکیل تهران

خرید از چین

خرید از چین

تجهیزات کافی شاپ

کاشت ابرو طبیعی و‌ سریع

قیمت بالابر هیدرولیکی

قیمت بالابر هیدرولیکی

قیمت بالابر هیدرولیکی

لوله و اتصالات آذین

قرص گلوریا

نمایندگی دوو در کرج

دوره آموزش باریستا

مهاجرت به آلمان

بهترین قالیشویی تهران

بورس کارتریج پرینتر در تهران

تشریفات روناک

نوار اخطار زرد رنگ

ثبت شرکت فوری

تابلو برق

خودارزیابی چیست

فروشگاه مخازن پلی اتیلن

قیمت و خرید تخت برقی پزشکی

کلینیک زخم تهران

خرید بیت کوین

خرید شب یلدا

پرچم تشریفات با کیفیت بالا و قیمت ارزان

کاشت ابرو طبیعی

پرواز از نگاه دکتر ماکان آریا پارسا

پارتیشن شیشه ای

اقامت یونان

خرید غذای گربه

رزرو هتل خارجی

تولید کننده تخت زیبایی

مشاوره تخصصی تولید محتوا

سی پی کالاف

دوره باریستا فنی حرفه ای

چاکرا

استند تسلیت

 






آمار وبسایت

 تعداد کل بازدیدها : 1846204381




هواشناسی

نرخ طلا سکه و  ارز

قیمت خودرو

فال حافظ

تعبیر خواب

فال انبیاء

متن قرآن



اضافه به علاقمنديها ارسال اين مطلب به دوستان آرشيو تمام مطالب
archive  refresh

برشي از يك مثنوي بلند به مناسبت يوم الله بهمن- استاد شجاع الدين ابراهيمي


واضح آرشیو وب فارسی:فارس: برشي از يك مثنوي بلند به مناسبت يوم الله بهمن- استاد شجاع الدين ابراهيمي
خبرگزاري فارس: امت ايران به «ميدان» رو كند،در پي « بيعت» : « مجدد» – قاطبه،جمله مي آيند در« ميدان» : همه،با شكوه و « مردمي» – زيبا و ناب « راهپيمايي» عيد « انقلاب»،شور« امت» : پاسخ « رهبر» دهد،عشق هم « الله» و « اكبر» سر دهد،« ديو» را اين حرز عمري « دور» كرد، چشم دشمن را «حماسه» دور كرد...


«فجر» بيداري طلوعي « روشن» است

روز شنبه : « بيست دو» از« بهمن» است

نكهت « عشق» است وقف وَرد : ودّ

« يكهزار و سيصدِ» سال « نود»

« مردمي» – پويا – خجسته – « مستمر»

« انقلاب» عشق و « دين»شد : پر ثمر

« لاله» ميداند « وطن» : گلشن شده ست

فجر « يوم الله» دين : « بهمن» شده ست

« فجر» دين از« انقلاب» ي روشن است

«عيد» ايران بيست ودو از« بهمن» است

«حضرت رهبر» به حق : صاحب تمييز

طيب الله برچنيين « فجر» عزيز

تيكه بر« تكريم» بي حد كرده اند

حضرت اش « امر مجدد» كرده اند

تا گل عشق « خميني» بو كند

امت ايران به «ميدان» رو كند

در پي « بيعت» : « مجدد» – قاطبه

جمله مي آيند در« ميدان» : همه

با شكوه و « مردمي» – زيبا و ناب

« راهپيمايي» عيد « انقلاب»

شور« امت» : پاسخ « رهبر» دهد

عشق هم « الله» و « اكبر» سر دهد

« ديو» را اين حرز عمري « دور» كرد

چشم دشمن را «حماسه» دور كرد

آيه هاي « انقلاب» روشن ايم

«وارث فجر» يم – خيلي « بهمن» ايم ...

چشم بلبل دايماً سوي گل است

گل پرستي خصلت هر بلبل است

بلبلي در باغ سبز انقلاب

مي دهد احساس گل را پيچ و تاب

در بهاران – سبزه با گل يار شد

از نيايش – باغ بلبل زار شد

فصل داغ دشت و كوه راغ هاست

«فجر» گل در آسمان باغ هاست

با بنفشه مي شود شبنم شروع

آفتاب از پشت گل كرده طلوع

محو گل – چشم تماشايي ماست

اشك ما – مسئول زيبايي ماست

گل اگر بينم سرشكم آني است

روي سبزه آينه بنداني است

ذوق لاله – شوق شبنم داشتيم

باغ بهمن را بنفشه كاشتيم

نحله ي دل – حزب درد و دين ماست

حرمت آيينه در آيين ماست

مي سرايد فاخته در بوستان

پاي گل خاليست جاي باغبان

عشق – زيبايي بي اندازه است

شعر تازه – چون هواي تازه است

عشق – ابزار تقدس مي كند

با هنر انسان تنفس مي كند

با وضويم ماه را مَس مي كنم

مكث در عشقي مقدس مي كنم

شور: جام است و تعهد: باده است

انقلابي شعر گفتن ساده است

ساده هستم – ساده – مثل گريه ام

نيست يك پيرايه اي بر ذمه ام

بهر آرايش كند خون را خضاب

ماني تصوير هاي «انقلاب»

عشق –« جمهوري خون» بنياد كرد

انقلابي در هنر ايجاد كرد

شب – قلم مو را معطر مي كنم

نذر – تصويري معطر مي كنم

فقه صادق – مثل علم باقري ست

كار نقاشي شبيه شاعريست

نقش بازم – وصف هستي مي كنم

آرزوي چيره دستي مي كنم

شعله ي شوقم دوباره سركش است

حال شعر و شور نقاشي خوش است

چنگ امشب مي زنم بر سيم چنگ

اسم شعر كوچك من: آبرنگ

رنگم و ابراز گيجي مي كنم

بس كه نقاشي «بسيجي» مي كنم

در تهاجم – هجمه – جنگ و معركه

از هنر داريم صدها اسلحه

نقش عشق و طرح خون پاينده است

تا «هنرمند بسيجي»زنده است

از قيام و خون روايت مي كنم

«انقلابي» را« حكايت» مي كنم

شيعه را شورش كتاب سينه است

جزوه ي تاريخ چون آيينه است

كار با «اهل حقيقت» داشتيم

جزوه ي تاريخ را برداشتيم

وارد آيينه امشب مي شوم

تا سحر مهمان «مذهب» مي شوم

خط هر جنبش چرا ميخي شده ست؟

«انقلاب شيعه» تاريخي شده ست

رهبر نهضت ولي است و فقيه

«انقلاب» ما ندارد يك شبيه

وصل خواهد شد به «نهضت» بي گمان

خط سرخ مكتب «صاحب زمان»

نهضت مهدي ست – پس نامي ست اين

عصر «جمهوري اسلامي» ست اين

دين ما – جمهوري آيينه ها

پرچم خون مي وزد در سينه ها

شب زيارت مي برم انديشه را

بقمه ي روحانيون شيعه را

قرنها ثبت است بر لوح سحر

عزت نعلين پوشان قَدَر

باده خواران – آسمان نوشان عشق

دار بر دوشان – عبا پوشان عشق

پيك هاي پلك خونين ظفر

اين علي زادان محراب خطر

خوب بنگر هيبت شمشير و شير

صولت «عمامه» داران امير

رسم كن در جذبه رعد و برق را

جلوه ي روحانيون شرق را

نام آنان را كه گلگون سينه اند

آفتابي در دل آيينه اند

بهترين تاريخ شد تقويم حق

مي زنم يك چند برگي را ورق

عصر « قاجاريه» - عهد «پهلوي»

شد بپا چندين قيام معنوي

بر « غزا» - « حكم جهاد» ي وارد است

دوره ي « سيد محمد جاهد» است

از قصور « فتحعليشاه» زبون

« روس»– ايران را كشد در خاك و خون

طشت «رسوايي» شاهان بام يافت

« نامه» ي « عهد» ش « گلستان» نام يافت

گشت تقديم « تزار» قلتبان

چند شهر از خاك « آذربايجان»

قتل و غارتها بدون ديه بود

آخر تاريخ « قاجاريه» بود

روي شريان شرف زالو رسيد

عطر « جنبش» - بوي « تنباكو» رسيد

آنكه در « هجمه» هميشه « غازي» است

« ميرزا» ي شهر دين « شيرازي» است

« انگليس» و « روس» را دندان شكست

« ناصر الدين» در حرم « قليان» شكست

مصرف قليان – توتون « تحريم» شد

« شاه» كوتاه آمد و « تسليم» شد

مي رسد نهضت به سر حد كمال

از قيام و قدرت « سيد جمال»

نهضتش در هر كجا بنيادي است

اين پلنگ دين - « اسد آبادي» است

عشق – بخشيده به خون مشروعيت

شد « قجر» معدوم از مشروطيت

آخر يلدا – سحوري را ببين

« شيخ فضل الله نوري» را ببين

معجز « حوزه» حلول ماه بود

نور مثل « شيخ فضل الله» بود

عشق را « روحانيت» باني شده ست

شيخ ما نامش « خياباني» شده ست

قصه ي « يحيي» و خون و طشت بود

« كوچك جنگل» بزرگ دشت بود

جلوه ي دين - « مشهد» و « قم» يافته ست

« نهضت جنگل» تداوم يافته ست

« انگليس»و« روس» و« ژرمن» اسفل است

« ميرزا كوچك» بزرگ جنگل است

حُسن « سيد» بوي گل حس مي شود

فاتح مجلس « مدرس» مي شود

شال او « حبل» و « عبا» ي او كفن

او « مدرس» نام او « سيد حسن»

در كنار بالي ازموسيچه ها

رد « نعلين» است در شبكوچه ها

سرو بود و سرافرازي مي گرفت

« سلطنت» را او به بازي مي گرفت

عمق ها در ژرف او چون سطح شد

« سنگر مجلس» بدستش فتح شد

زلزله خيز است « نطق» و خامه اش

آسمان خوابيده بر « عمامه» اش

از شكوه و فر اين صاحب جلال

جان گرفت آوازه ي« سيد جلال»

گشته ايران مبتلاي درد و رنج

دشمن « سيد» كه باشد ؟ « مير پنج»

او شبيه بغض با تاول شده ست

در ميان زخم هايش حل شده ست

مرد مردان هميشه نامور

گشته تبعيدي به شهر « كاشمر»

عشق مي داند گل يك روزه بود

او به هنگام شهادت روزه بود

از « مدرس» شيعه صاحب عزم شد

سنگر مجلس به دستش فتح شد

صدر مجلس شيخ بر منبر نشست

با « عصا» - تاج « رضا خان» را شكست

شكل داد او با شعاري معنوي

« مرگ» بر اين « سلطنت» اين « پهلوي»

قهر حيدر گشته فاش و منجلي

از « فدائيان اسلام» علي

دوست – شب بيدار ، دشمن خواب بود

هر « فدائي» سايه ي « نواب» بود

صاعقه چون خشم « نواب» است و بس

او ندارد وحشتي از هيچكس

اين « صفي» فرزند دارو دشنه است

اشهدالله بر « شهادت» تشنه است

شير شيعه – مست ميدانداري است

ماه مذهب – شمس دين « غفاري» است

تير باران گل به دست خار شد

« ثقه الاسلام» هم بر، دار شد

آتش « ملي» - تب تفت است اين

زلزله يا « نهضت نفت» است اين

اين « جهاد ملي» ايراني است

نهضت اسلامي « كاشاني» است

ضربت اسلام كاري مي شود

« شاه» از كشور فراري مي شود

منبر خون – راز خطبه خواني ا ست

تيكه گاه كوه ها « كاشاني»ا ست

مليت آخر جنايت مي كنند

« حزب» بر « توده» خيانت مي كند

ضع ايران از گذشته بد تر است

صلح و اصلاح « مصدق» ابتر است

گشته « ناوان» عدول از قاعدي

كودتاي« اردشير زاهدي»

« شاه آمد» در وطن تنديس شد

مملكت تقديم بر « ابليس» شد

آسمان مشغول الله – الله است

راستي روز عجيبي در ره است

در پگاه عشق از پلك حسين

آسمان باريده در شهر خمين

نم نم باران – شروع باوريست

عاشقان ! امروز روز ديگريست

وا مصيبت «نيمه خرداد» شد

بيستون عشق بي فرهاد شد

روشني ما تمام از آيينه ست

روز تبعيد امام از آيينه ست

شيعيان مست مي او محو ني اند

صف به صف مردان پيكار وي اند

شهر را گلها تصرف كرده اند

در « حسينيه» توقف كرده اند

گريه ها با گل برابر گشته است

« فيضيه» در خون شناور گشته است

آسمان سوي كبوتر مي رود

آينه بالاي منبر مي رود

ماه مي بارد بر روي مذهب اش

روز شليك حماسه از لبش

ماه را در چاه پنهان مي كنند

لاله ها را « تير باران» مي كنند

« حضرت معصومه» - فكر « زينب» است

« قم» هميشه نينواي مذهب است

از تن ايران – دل و جان مي برند

« يوسف» دين را به زندان مي برند

مي شود تبعيد آن پير سترگ

با شعار مرگ : « شيطان بزرگ»

كوه مي گويد به هنگام طلوع

آسمان كرده « خميني» را طلوع

زمزمه كردم دوباره ماه را

نام نوراني « روح الله» را

گريه از عشق حسيني مي چكد

خون خورشيد از « خميني» مي چكد

عشق مي داند شقايق آبي است

رنگ سرخ خاك از بي آبي است

سيل گل در عشق راهي باز كرد

مشتها تا آسمان پرواز كرد

رخنه – آيينه در آهن مي كند

« طفل» در گهوار شيون مي كند

كودكان يك يك « حسيني» مي شوند

« سربداران خميني» مي شوند

مرد مي گردند پشت ياره ها

كودكان خفته در گهواره ها

قطره قطره آب خنجر مي خورند

خون به جاي شير مادر مي خورند

غنچه ها « سهراب» يا « تهمينه» اند

باغبان كوچك آيينه اند

با شمار عشق در نفي ستم

دست و دلهاشان گره خورده بهم

دين ميان خون و دود آتش است

فصل شورش – سال « پنجاه و شش» است

بر جلال دين جلا داده جمال

منبر خون - « مسجد» « عشق» « بلال»

قلب « روح الله» چونان آتش است

« اول آبان پنجاه و شش» است

مي شود شهر « نجف» چون كربلا

شد شهيد عشق « آقا مصطفي»

طرفه سودي زين جنايت « شه» نيافت

خم به ابروي «خميني» ره نيافت

« نهضت آقا» تپش آغاز كرد

طبل طوفان را طنين انداز كرد

هر مسلمان « تابع» امر وي است

كربلاي « نوزده ماه دي» است

هان – « خميني» كعبه مردم شده ست

فصل خونين « قيام قم» شده ست

بوي « مرد» و اسب و مهميز آمده ست

« اربعين قم» به « تبريز» آمده ست

« شاه» تغيير « سياست» مي دهد

حكم « تعويض وزارت» مي دهد

از « صدارت» تا « هويدا» عزل شد

« آريامهر» از حقارت عزل شد

فصل خونين « قيام ملت» است

ابلهي « آموزگار» دولت است

« حزب رستاخيز» منحل مي شود

شاه شاهان !! ول معطل مي شود

آخور ساواك بي خر مهره شد

« نسل خر» در مملكت بي توبره شد

در بهاران خوش « پنجاه و هفت»

آبروي « آريا مهري» برفت

بهر « سوگ» لاله ها - « روح خدا»

كرده در« نوروز» - اعلام عزا

گوش بر « امر نجف» شهر « قم» است

يزد و كرمان - « اصفهان و جهرم» است

غرق آتش « مشهد» و شيراز شد

زخمي از خون كازرون – اهواز شد

« رهبر نهضت» هميشه « نامي» است

اين « شعار» امت اسلامي است

اسلحه سرخ از زبانه مي شود

« جنگها» خانه خانه مي شود

امر « روح الله» طنين انداز شد

« پادگانها» خالي از« سرباز» شد

گشته « استقلال» و « آزادي» شعار

هر « نظامي» كرده آهنگ « فراز»

نوكران پهلوي « سگ» مي شوند

مثل يك « باتوم» بي رگ مي شوند

گرگ هار گله « ازهاري» شده ست

« جوي خون» در كوچه ها جاري شده ست

روز روشن – شام تاريك آمدند

« چكمه پوشان» مست شليك آمدند

« بيست و پنج ماه مرداد» آمده ست

« اصفهان» و« ري» به فرياد آمده ست

« پهلوي» ابراز خامي مي كند

تا « حكومت» را « نظامي» مي كند

شاه شاهان !! را به ديده خواب نيست

هيبت « اعدام» را ارعاب نيست

« فاجعه» اينگونه به بنياد آمده ست

« بيست ونه» از « ماه مرداد» آمده ست

« آتش افروزي» ست از دستان « كين»

« فاجعه» ي « سينما ركس» است اين

« پهلوي» از « هول» باشد دل فكار

« چار شهريور» رود « آموزگار»

شد مبرهن « خبط» كرده آن خريف

يك « امامي» را به كابينه « شريف»

جاي مرهم استخوان در زخم شد

شهرها يك يك دچار «خشم» شد

قلب « آبادان» و قزوين شعله ور

مشهد و قم – اردبيل و شوشتر

خون و آتش « بذر» خاك كشور است

« عيد فطر» سيزده شهريور است

در دل و جان شعله زد سوز و گداز

خطبه« دكتر مفتح» در نماز

قلب « تهران» از فجايعه خوني است

در « مصلي» يك « صف ميليوني» است

مردم از اين « سلطنت» - شه خسته اند

« چكمه پوشان» روبروصف بسته اند

در پي « فرمان آتش» آمدند

مردم تهران به « جنبش» آمدند

« انقلابي» را عقوبت مي كنند

شب « نظامي» ها « حكومت» مي كنند

« گازها»خواهند دم خفه كنند

«كلت»ما شليك بي وقفه كنند

شب- خلايق سربه «شورش» آورند

«تانك» ها هرروز «يورش» آورند

بعد شليك «مسلسل» يا «تفنگ»

مي شود ديوار كوچه سرخ رنگ

چهره ميهن سياه از «شب» شده ست

انقلاب«صبح» در مذهب شده ست

توطئه- ترفند- بي بنياد شد

سال روز «نيمه خرداد»شد

شكل بگرفته ست با بيش و كمي

« اعتصابات» وسيع مردمي

بهر«لاله»- «حجله»بنداني شده ست

«جنگ» ها – كوچه«خياباني» شده ست

گرد آتش «كودكان» بازي كنند

پاره آجر- «كوكتل» اندازي كنند

روزو شب گسترده ميگردد «قيام»

«سنگر مردم» به روي «پشت بام»

شعله شليك باروت است اين

جرم « جاني» هاي « طاغوت» است اين

« فجر دين» - شوق مسلمان مي شود

فصل خون و « ماه قرآن» مي شود

« حكم رهبر» فوق العاده گشته است

لوح فرمان « هشت ماده» گشته است

« مرگ بر شه» هر كجا بي پرده شد

« چالش ديني» چنين گسترده شد

اشك روي گونه ها باران شده ست

« لوله» هر اسلحه « گلدان» شده ست

دستها بوي خوش « مُل» مي دهند

تا به هر« سرباز» يك گل مي دهند

مي كند چون رعد و برق بي امان

خشم « طاغوت زمان» آتشفشان

سيل خون در « ژاله» -لاله پرپر است

« جمعه سرخ» - «هفده شهريور» است

روي « روح اللهيان» ماه است و بس

حزب تنها« حزب» و« الله» است و بس

ني : نوا – «نهضت» : «حسيني» مي شود

« رهبري» و قف «خميني» مي شود

« اولين روز» مه خونين « مهر»

خون « طلسم» سلطنت را كرده سِحر

خصم « حمله» وصل پيروزي شده ست

فصل « جنگ دانش آموزي» شده ست

غنچه ها بوي « دبستان» مي دهند

عطر گلهاي گلستان مي دهند

«حوزه»مذهب خليج عشق شد

« مدرسه» قلب « بسيج» عشق شد

« بچه ها» از عشق «خنجر» ساختند

از دبستان « جبهه» - « سنگر» ساختند

مي نشيند بر وجود اهرمن

خشم اين «آينده سازان» وطن

بخت از عمال شه برگشته است

« مدرسه» ميدان و« سنگر» گشته است

« پهلوي» را باطل السحر آمده ست

« دومين روز» از مه « مهر» آمده ست

با تباني « شه» وخيل لئام

« حصر» گشته در نجف « بيت امام»

قلبها مثل كبوتر مي شوند

شهرها امروز« محشر» مي شوند

عشق مي داند كه تا محشر مدام

يك نفر در عرش مي گويد :« امام»

از نسيمي بوي« طوفان» مي رسد

اين خبر وقتي به ايران مي رسد

خشم مردم – آتش تفت است اين

« اعتصاب صنعت نفت» است اين

« دسته ها» يك يك به هم « پيوسته» شد

« شير هاي نفت» يكجا « بسته» شد

روي « كرمان» خيمه زد ابر سياه

در غروب « بيست و چار مهر ماه»

هيمه هاي خشم و خون افروخته ست

« مسجد جامع» در آتش سوخته ست

چكمه پوشان – لاشخور – كركس شدند

« نوكران پهلوي» ناكس شدند

لعن و نفرت زين عمل اندوختند

« منبر» و « قرآن» در آتش سوختند

قهر « دانشگاهيان» طوفان شده ست

كربلاي « اول آبان» شده ست

وقت بحران و خطر – جنگ و گريز

صحن « دانشگه» شود جاي ستيز

در بهار خون سرود بلبل است

روي دوش ساقه ها « نعش گل» است

در « سماع سرخ» و آهنگ جنون

گل – «گلوله» را كشت در خاك وخون

« مرده موشي» كشته « طاغوت» عنود

دوم آبان - « غلط كردم» سرود

اعتراف « روسياهي» مي كند

از « مراجع» عذر خواهي مي كند

« آريامهر» لعين مثل « يزيد»

مي دهد بر مردمان « وعد و وعيد»

حيلت محتاله خود آرايي است

كيد او عاري زهر « كارايي» است

شاه با فضل است فضله بذل كرد ! !

چون « هويدا» او « نصيري» عزل كرد

گفت او : « ساواك» را منحل كنم

مشكل مردم به زودي حل كنم

مي دهد از « ترس» شاه مرتهن

از « سياه»و« سرخ» و« چپ» داد سخن

اين « سرازيري» ظلم و ذلت است

دوره ي پايان اعلحضرت !! است

« انگليس» و « روس» حامي مي شود

« دولت» ايران « نظامي» ميشود

« فجر» مي آيد – سحر نزديك شد

اين « شعار» از حنجره « شليك» شد

« توپ» شه خالي ست خود دارد خبر

چون « مسلسل»- « تانك» باشد بي اثر

« سلطنت» توت است !- قيسي گشته است

كيسه: پاگون« اويسي» گشته است !

اهرمن ، مشغول « صف آرايي» است

مهره « ازهاري» ست – «آمريكايي» است

شاه فرمان داد در پايان كار

عزل « ازهاري» و نصب « بختيار»

« جنگ» در «تهران»– ورامين و ري است

روز شنبه « شانزده ماه دي» است

ماه تا ابروي « روح الله» رفت

جشن ملي گشت ، زيرا «شاه رفت»

« عيد خون» «بيست و شش دي»ماه بود

بانگ« روح الله»بر افواه بود

دروطن،صف هابرابر مي شوند

«ارتش»و«مردم» برادر مي شوند

كعبه من- قبله گاه توست اين

شهر«نوفل» شهر «لوشاتو» ست اين

«نوح»كشتي را هدايت مي كند

پير در غربت «زعامت» مي كند

نور«آقا» برسر گلشن رسيد

از«سفر» گل آمدو «بهمن» رسيد

در تمام چهره ي پور «علي»

ناگهان يك فجر گردد منجلي

آسمان بر خاك ايران آمده ست

موكب «آقا» به «تهران» آمده ست

سيل جمعيت پي «مولا» رود

در «بهشت» خرم «زهرا» رود

هان- « خميني» خطبه خواني مي كند

«پير» ما«اعجاز» آني مي كند

«مشت مولا» است- بالا رفته است

روي « منبر» باز «اقا» رفته است

«روح حق» - ابراز «غيرت» مي كند

اينچنين «اتمام حجت» مي كند:

خارج از وسع تحمل گشته ننگ

ميدهد بر«بختيار» اعلان جنگ

«خطبه» هايشان رعد گشت و گرد باد

لرزه بر اركان « دولت» اوفتاد

پير ما - «تعيين دولت» كرده است

«جانشين شاه» از ايران گريخت

«بختيار» از مرز« بازرگان» گريخت

«شه» به غربت دايره زنگي گرفت

شهر تهران حالت «جنگي گرفت»

«هوشياري» بهره « آگاهي است»

«فتنه اي» در «گارد شاهنشاهي» است

شب- « سران گارد» در دوزخ گم اند

پشت «نيروي هوايي» مردم اند

آتشي در خاك ايران در گرفت

جنگ خونين در «لويزان» در گرفت

بخت و اقبال از عدو برگشته است

« بيست و يك» از « ماه بهمن» گشته است

آخرين «جمعه» ست هنگام ستيز

شهر تهران عرصه ي « جنگ و گريز»

«پادگان ها» يك به يك « تسليم» شد

«فجر بهمن» ثبت در « تقويم» شد

خلق ايران «اشك شادي» ريختند

جانيان يك به يك به «دار» آويختند

از « قيام» رهبر والا گوهر

« فجر» عالم تاب «دين» شد جلوه گر

طي تاريخ اين طليعه نامي ست

طلعـت«جمهوري اسلامي» است

آينه با دين مقابل مي شود

« نهضت مهدي» مكمل مي شود

« كربلا» خوابيده در خون حسين

«روح حق» تابيده بر شهر خمين

فهم – وقف« نكته داني» مي شود

اين قيام « آخر زماني» مي شود

«فجر دين» را طلعتي تازه رسيد

«اسب مهدي» پشت « دروازه» رسيد

فصل آغاز بنفشه - « بهمن» است

اين همه گل راستي مال من است؟

لاله و نرگس – شقايق – نسترن

يادگارانند از ياران من

دوستان همسفر با فاخته

«شب ستيزان»به ظلمت تاخته

«رزم پويان» شب شور و« قيام»

دوستداران گل و نور و «امام»

«انقلاب» گريه و آه است - اين

ابتداي جلوه ي ماه است _ اين

جشن پيوند گل و خورشيد و آب

جشن گل ريزان «عيد انقلاب»

فصل محو« ظلم اهريمن» رسيد

ماه خونين پيكر « بهمن» رسيد

ماه خون – ماه طپش– ماه قيام

«بيعت تاريخي» خلق و امام

ماه سرخ سبزهاي سربدار

عشق بازان شهيد كوي يار

باغبانان بنفشه هاي خون

عارفان هفت وادي جنون

ماه« شليك شقايق» با نگاه

رويش خورشيد در باغ پگاه

ماه ختم كفر در پايان شب

انتهاي اقتدار بو لهب

نور در اقصاي شب در نشر بود

آيه ي « فجر» و « ليال عشر» بود

آسمان: روشن – زمين چون« گلشن»است

جشن خون و« انقلاب بهمن» است

مي وزد از باغ جمهوري عشق

عطر خونين گل سوري عشق

آفتاب عشق دور از ميغ هاست

جشن «پيروي خون» بر تيغ هاست

شد به پا با همت پير و جوان

«انقلاب» مهدي صاحب زمان

«كوكتل» اندازان شبهاي خطر

«جبهه سازان» سر هر رهگذر

«فاتحان فجر» و پيروزي خون

اندك اما چيره بر خصم فزون

آخر پرواز – خونين بالي است

جايشان« سبز» و هميشه« خالي» است

دور گردانيم از شب بوم را

سايه ي آن سالهاي شوم را

سالهاي شب ترين و بي چراغ

انهدام لاله و تخريب باغ

سالهاي شحنه و شلاق و بند

حس خوشبختي به زور زهرخند

چشم را بستم- زمان خواب شد

ذهن من در سالها پرتاب شد

ساس ها ديشب به خوابم آمدند

كرم هاي اضطرابم آمدند

كفش دوزك هاي كور گورها

آفتابي گشته اند از دورها

يك رطيل چاق از چشمم چكيد

عشق را نزديك پلك من گزيد

باغبان بر داس زخم باغ داشت

غنچه هارا چيد و جايش داغ كاشت

هرچه من گل داشتم غم چيد و رفت

غنچه هايم را كفن پيچيد و رفت

لاله اين باغ در تيغ و تير خورد

يك شقايق در سحر شمشير خورد

مملكت در چنگ مشتي كاسه ليس

گرگ آمريكا - شغال انگليس

«مردها» – زنداني «نامرد»ها

ازدياد «رنجها» و« دردها»

در حق ما «دوست» پيري كرده است

آينه را گرد گيري كرده است

انقلاب نور و باران است اين

مژده ي خون «شهيدان» است - اين

سالها در كار سِحر آموزيم

اهل فردايم اگر امروزيم

باز كردم پنجره هاي نماز

تا ببينم كعبه را با چشم باز

حين حفاري اعماق ملال

يافتم يك چشمه پاك و زلال

عشق در من ابتداي حيرت است

انتهاي آبهاي فطرت است

اولين بار است من گل ديده ام

در طلوع باغ ، بلبل ديده ام

باغ عرفان بي نياز از ديدن است

عشق اينجا خسته از گل چيدن است

ديده ام در ركعتي قبل از ركوع

در نمازم ماه را پيش از طلوع

خط جادو يار بر ابرو كشيد

يك نفر در عمق جانم هو كشيد

نام يك گل را تلاوت مي كنم

باز تجديد طراوت مي كنم

شيعه با «شور حسيني» ديدني ست

خطبه خواني «خميني» ديدني ست

شاعري در كشف كوكب مي رود

عارفي آن سوي مذهب مي رود

اي خميني ! آفتاب انقلاب

رجعت سرخ و تب آلود شهاب

گل نداري اي بهار بي طواف

بي شكوفه باغهايت بي عفاف

هركه قلبم ديد – خنجر ساز شد

شهر مالامال تير انداز شد

عاشقي چون لاله قرمز پوش بود

شاعري در كوچه الكل نوش بود

شبنمي در پاي گل محروم شد

مرگ ديدن عادتي مرسوم شد

ليلي شهر غزل رقاص گشت

صيغه ي شبهاي عمر و عاص گشت

ارث تاريك بجا از قوم لوط

عطر كافور است يا بوي حنوط

يك نفر اندوه هاي چاق خورد

در تمام زندگي شلاق خورد

شاعري آتش گرفت و داد زد

عشق آمد شعله ها را باد زد

ديده ام در ابتداي هر ذبيح

انتهاي مريم دور از مسيح

له شدم در زير آوار بلا

سرفه كردم در سراشيب ندا

آسمان ! از دست دادم بال ها

سنگسار زخم گشتم سالها

در ثمود آباد – غرقم در قنوت

من نمي سازم فلوت قوم لوت

قاف را هد هد نشان من نداد

قرنها بگذشت سيمرغي نزاد

روي ديوار غزل بامي نماند

در رباعي خانه خيامي نماند

بوي نكبت مي دهد ظلمتكده

سكته مي خيزد از اين حيرتكده

يك نفر آن دور تيغي مي كشد

يك نفر اين سو ي جيغي مي كشد

هر كه مجنون گشت آخر بيد شد

عشق آتش خورد تا خورشيد شد

سالها مستاجر رنج خودم

تكيه داده روي آرنج خودم

سالها با گريه ها سر كرده ام

روح را چون نوح لاغر كرده ام

سالها شستم لباس ياس را

پهن كردم خيسي احساس را

سالها را تاب بستم بر درخت

زندگي كردم به احساسي كرخت

روي شطرنج غمم يك رخ نبود

زندگيم : يك صدا – پاسخ نبود

پنجره ها – پنجه هاي بسته اند

از گچ و ديوار و آهن خسته اند

صاعقه بر چشمهايم خورده است

يك كبوتر در نگاهم مرده است

رنجهايم جمله كابوس جنون

لخته لخته ته نشين در جوي خون

از سه تارم رنگ آبي ريخته

اشك من امشب حسابي ريخته

يك نفر با يد به من خوبي كند

لايروبي رنج ايوبي كند

يافتم در شب دعاهاي صريح

بوسه پيدا كردم از جلد ضريح

دست چين كردم گل باغ عزا

مثل گريه سرخ تقديم : شما

اي تو ساحل كشتي نوح مرا

رنگ آرامش بزن روح مرا

كوچه ها لبريز عوعوي سگ است

عشق يك تيغ است دنبال رگ است

خواب ديدم شب به پايان مي رسد

اين نماز آخر به ايمان مي رسد

بي چراغي در شب باران خوش است

همنشيني با غزل كاران خوش است

راه رفتم – فصل پاييزان رسيد

ايستادم تا به من باران رسيد

زير باران چتر چشمم باز گشت

عشق ديشب رفت – امشب باز گشت

در «بهار» ماه «بهمن» گل شكفت

بر تمام شاخه ها بلبل شكفت

سوي گردون تيرهاي «آه» رفت

مژده ي رحمت رسيد و «شاه» رفت

در ستم سوزي اين هابيليان

شد زباله دان پر از قابيليان

«مرد» آمد با سمندي «فجر پوي»

با زباني از« عدالت» شرح گوي

يار «محرومان» – رفيق« خستگان»

«مقتدا»ي و «پير» حق پيوستگان

«معجزه» را نور باران كرد او

ماه «بهمن» را «بهاران» كرد او

باغ خنديد و بنفشه باز شد

«انقلاب» رنگ و« نور» آغاز شد

آسمان از دود غم تاريك بود

زين سبب پايان شب نزديك بود

«سلطنت» از خون مردم رنگ داشت

«شاه بودن» – «تاجداري»ننگ داشت

ظالمان ذبح پرستو كرده اند

كشت و زرع «مار» و« زالو» كرده اند

«پهلوي» سگ توله هاي لوس داشت

امنيت از« سكه» و« جاسوس» داشت

جيره خواران – خائنين ملك و دين

با «خيانت ها» – «جنايت ها» اجين

سر به سوداي «شرارت» داشتند

دست در« دزدي»و« غارت» داشتند

از لبان تو سلام اسطوره شد

عشق با تو داخل محدوده شد

آسمان داند كه در دنبال يار

هر ستاره مي شود دنباله دار

شرع ما مشروع شد مشروط نيست

دين ما با كفر و كين مخلوط نيست

دين ما آماج خيل حارب است

انقلاب از ماست –حفظش واجب است

هر كجا خيل منافق ظاهرند

سربداران خميني حاضرند

لاله ها را آبياري مي كنيم

دين خود را پاسداري مي كنيم

آينه را از زمين برداشتيم

« ماه بهمن» ما همه گل كاشتيم

لاله در باغ« شهادت» روشن است

سيل گل – اتشفشان بهمن است

«مرد» آمد از افق هاي ازل

بر لبانش « فقه» در چشمش «غزل»

آمد از اوج ثريا تا سمك

با زبان «دف» به شرح ني لبك

عصر« مهدي» به حق نزديك شد

«خطبه» هايش «شعر» شد شليك شد

عاشقان او خليجي مي شوند

بچه هاي او بسيجي مي شوندبرشي از يك مثنوي بلند به مناسبت فجر شكوهمند انقلاب اسلامي و تكريم يوم الله عيد تاريخ ساز بهمن

آيه هاي « انقلاب» روشن ايم

استاد شجاع الدين ابراهيمي

«فجر» بيداري طلوعي « روشن» است

روز شنبه : « بيست دو» از« بهمن» است

نكهت « عشق» است وقف وَرد : ودّ

« يكهزار و سيصدِ» سال « نود»

« مردمي» – پويا – خجسته – « مستمر»

« انقلاب» عشق و « دين»شد : پر ثمر

« لاله» ميداند « وطن» : گلشن شده ست

فجر « يوم الله» دين : « بهمن» شده ست

« فجر» دين از« انقلاب» ي روشن است

«عيد» ايران بيست ودو از« بهمن» است

«حضرت رهبر» به حق : صاحب تمييز

طيب الله برچنيين « فجر» عزيز

تيكه بر« تكريم» بي حد كرده اند

حضرت اش « امر مجدد» كرده اند

تا گل عشق « خميني» بو كند

امت ايران به «ميدان» رو كند

در پي « بيعت» : « مجدد» – قاطبه

جمله مي آيند در« ميدان» : همه

با شكوه و « مردمي» – زيبا و ناب

« راهپيمايي» عيد « انقلاب»

شور« امت» : پاسخ « رهبر» دهد

عشق هم « الله» و « اكبر» سر دهد

« ديو» را اين حرز عمري « دور» كرد

چشم دشمن را «حماسه» دور كرد

آيه هاي « انقلاب» روشن ايم

«وارث فجر» يم – خيلي « بهمن» ايم ...

چشم بلبل دايماً سوي گل است

گل پرستي خصلت هر بلبل است

بلبلي در باغ سبز انقلاب

مي دهد احساس گل را پيچ و تاب

در بهاران – سبزه با گل يار شد

از نيايش – باغ بلبل زار شد

فصل داغ دشت و كوه راغ هاست

«فجر» گل در آسمان باغ هاست

با بنفشه مي شود شبنم شروع

آفتاب از پشت گل كرده طلوع

محو گل – چشم تماشايي ماست

اشك ما – مسئول زيبايي ماست

گل اگر بينم سرشكم آني است

روي سبزه آينه بنداني است

ذوق لاله – شوق شبنم داشتيم

باغ بهمن را بنفشه كاشتيم

نحله ي دل – حزب درد و دين ماست

حرمت آيينه در آيين ماست

مي سرايد فاخته در بوستان

پاي گل خاليست جاي باغبان

عشق – زيبايي بي اندازه است

شعر تازه – چون هواي تازه است

عشق – ابزار تقدس مي كند

با هنر انسان تنفس مي كند

با وضويم ماه را مَس مي كنم

مكث در عشقي مقدس مي كنم

شور: جام است و تعهد: باده است

انقلابي شعر گفتن ساده است

ساده هستم – ساده – مثل گريه ام

نيست يك پيرايه اي بر ذمه ام

بهر آرايش كند خون را خضاب

ماني تصوير هاي «انقلاب»

عشق –« جمهوري خون» بنياد كرد

انقلابي در هنر ايجاد كرد

شب – قلم مو را معطر مي كنم

نذر – تصويري معطر مي كنم

فقه صادق – مثل علم باقري ست

كار نقاشي شبيه شاعريست

نقش بازم – وصف هستي مي كنم

آرزوي چيره دستي مي كنم

شعله ي شوقم دوباره سركش است

حال شعر و شور نقاشي خوش است

چنگ امشب مي زنم بر سيم چنگ

اسم شعر كوچك من: آبرنگ

رنگم و ابراز گيجي مي كنم

بس كه نقاشي «بسيجي» مي كنم

در تهاجم – هجمه – جنگ و معركه

از هنر داريم صدها اسلحه

نقش عشق و طرح خون پاينده است

تا «هنرمند بسيجي»زنده است

از قيام و خون روايت مي كنم

«انقلابي» را« حكايت» مي كنم

شيعه را شورش كتاب سينه است

جزوه ي تاريخ چون آيينه است

كار با «اهل حقيقت» داشتيم

جزوه ي تاريخ را برداشتيم

وارد آيينه امشب مي شوم

تا سحر مهمان «مذهب» مي شوم

خط هر جنبش چرا ميخي شده ست؟

«انقلاب شيعه» تاريخي شده ست

رهبر نهضت ولي است و فقيه

«انقلاب» ما ندارد يك شبيه

وصل خواهد شد به «نهضت» بي گمان

خط سرخ مكتب «صاحب زمان»

نهضت مهدي ست – پس نامي ست اين

عصر «جمهوري اسلامي» ست اين

دين ما – جمهوري آيينه ها

پرچم خون مي وزد در سينه ها

شب زيارت مي برم انديشه را

بقمه ي روحانيون شيعه را

قرنها ثبت است بر لوح سحر

عزت نعلين پوشان قَدَر

باده خواران – آسمان نوشان عشق

دار بر دوشان – عبا پوشان عشق

پيك هاي پلك خونين ظفر

اين علي زادان محراب خطر

خوب بنگر هيبت شمشير و شير

صولت «عمامه» داران امير

رسم كن در جذبه رعد و برق را

جلوه ي روحانيون شرق را

نام آنان را كه گلگون سينه اند

آفتابي در دل آيينه اند

بهترين تاريخ شد تقويم حق

مي زنم يك چند برگي را ورق

عصر « قاجاريه» - عهد «پهلوي»

شد بپا چندين قيام معنوي

بر « غزا» - « حكم جهاد» ي وارد است

دوره ي « سيد محمد جاهد» است

از قصور « فتحعليشاه» زبون

« روس»– ايران را كشد در خاك و خون

طشت «رسوايي» شاهان بام يافت

« نامه» ي « عهد» ش « گلستان» نام يافت

گشت تقديم « تزار» قلتبان

چند شهر از خاك « آذربايجان»

قتل و غارتها بدون ديه بود

آخر تاريخ « قاجاريه» بود

روي شريان شرف زالو رسيد

عطر « جنبش» - بوي « تنباكو» رسيد

آنكه در « هجمه» هميشه « غازي» است

« ميرزا» ي شهر دين « شيرازي» است

« انگليس» و « روس» را دندان شكست

« ناصر الدين» در حرم « قليان» شكست

مصرف قليان – توتون « تحريم» شد

« شاه» كوتاه آمد و « تسليم» شد

مي رسد نهضت به سر حد كمال

از قيام و قدرت « سيد جمال»

نهضتش در هر كجا بنيادي است

اين پلنگ دين - « اسد آبادي» است

عشق – بخشيده به خون مشروعيت

شد « قجر» معدوم از مشروطيت

آخر يلدا – سحوري را ببين

« شيخ فضل الله نوري» را ببين

معجز « حوزه» حلول ماه بود

نور مثل « شيخ فضل الله» بود

عشق را « روحانيت» باني شده ست

شيخ ما نامش « خياباني» شده ست

قصه ي « يحيي» و خون و طشت بود

« كوچك جنگل» بزرگ دشت بود

جلوه ي دين - « مشهد» و « قم» يافته ست

« نهضت جنگل» تداوم يافته ست

« انگليس»و« روس» و« ژرمن» اسفل است

« ميرزا كوچك» بزرگ جنگل است

حُسن « سيد» بوي گل حس مي شود

فاتح مجلس « مدرس» مي شود

شال او « حبل» و « عبا» ي او كفن

او « مدرس» نام او « سيد حسن»

در كنار بالي ازموسيچه ها

رد « نعلين» است در شبكوچه ها

سرو بود و سرافرازي مي گرفت

« سلطنت» را او به بازي مي گرفت

عمق ها در ژرف او چون سطح شد

« سنگر مجلس» بدستش فتح شد

زلزله خيز است « نطق» و خامه اش

آسمان خوابيده بر « عمامه» اش

از شكوه و فر اين صاحب جلال

جان گرفت آوازه ي« سيد جلال»

گشته ايران مبتلاي درد و رنج

دشمن « سيد» كه باشد ؟ « مير پنج»

او شبيه بغض با تاول شده ست

در ميان زخم هايش حل شده ست

مرد مردان هميشه نامور

گشته تبعيدي به شهر « كاشمر»

عشق مي داند گل يك روزه بود

او به هنگام شهادت روزه بود

از « مدرس» شيعه صاحب عزم شد

سنگر مجلس به دستش فتح شد

صدر مجلس شيخ بر منبر نشست

با « عصا» - تاج « رضا خان» را شكست

شكل داد او با شعاري معنوي

« مرگ» بر اين « سلطنت» اين « پهلوي»

قهر حيدر گشته فاش و منجلي

از « فدائيان اسلام» علي

دوست – شب بيدار ، دشمن خواب بود

هر « فدائي» سايه ي « نواب» بود

صاعقه چون خشم « نواب» است و بس

او ندارد وحشتي از هيچكس

اين « صفي» فرزند دارو دشنه است

اشهدالله بر « شهادت» تشنه است

شير شيعه – مست ميدانداري است

ماه مذهب – شمس دين « غفاري» است

تير باران گل به دست خار شد

« ثقه الاسلام» هم بر، دار شد

آتش « ملي» - تب تفت است اين

زلزله يا « نهضت نفت» است اين

اين « جهاد ملي» ايراني است

نهضت اسلامي « كاشاني» است

ضربت اسلام كاري مي شود

« شاه» از كشور فراري مي شود

منبر خون – راز خطبه خواني ا ست

تيكه گاه كوه ها « كاشاني»ا ست

مليت آخر جنايت مي كنند

« حزب» بر « توده» خيانت مي كند

ضع ايران از گذشته بد تر است

صلح و اصلاح « مصدق» ابتر است

گشته « ناوان» عدول از قاعدي

كودتاي« اردشير زاهدي»

« شاه آمد» در وطن تنديس شد

مملكت تقديم بر « ابليس» شد

آسمان مشغول الله – الله است

راستي روز عجيبي در ره است

در پگاه عشق از پلك حسين

آسمان باريده در شهر خمين

نم نم باران – شروع باوريست

عاشقان ! امروز روز ديگريست

وا مصيبت «نيمه خرداد» شد

بيستون عشق بي فرهاد شد

روشني ما تمام از آيينه ست

روز تبعيد امام از آيينه ست

شيعيان مست مي او محو ني اند

صف به صف مردان پيكار وي اند

شهر را گلها تصرف كرده اند

در « حسينيه» توقف كرده اند

گريه ها با گل برابر گشته است

« فيضيه» در خون شناور گشته است

آسمان سوي كبوتر مي رود

آينه بالاي منبر مي رود

ماه مي بارد بر روي مذهب اش

روز شليك حماسه از لبش

ماه را در چاه پنهان مي كنند

لاله ها را « تير باران» مي كنند

« حضرت معصومه» - فكر « زينب» است

« قم» هميشه نينواي مذهب است

از تن ايران – دل و جان مي برند

« يوسف» دين را به زندان مي برند

مي شود تبعيد آن پير سترگ

با شعار مرگ : « شيطان بزرگ»

كوه مي گويد به هنگام طلوع

آسمان كرده « خميني» را طلوع

زمزمه كردم دوباره ماه را

نام نوراني « روح الله» را

گريه از عشق حسيني مي چكد

خون خورشيد از « خميني» مي چكد

عشق مي داند شقايق آبي است

رنگ سرخ خاك از بي آبي است

سيل گل در عشق راهي باز كرد

مشتها تا آسمان پرواز كرد

رخنه – آيينه در آهن مي كند

« طفل» در گهوار شيون مي كند

كودكان يك يك « حسيني» مي شوند

« سربداران خميني» مي شوند

مرد مي گردند پشت ياره ها

كودكان خفته در گهواره ها

قطره قطره آب خنجر مي خورند

خون به جاي شير مادر مي خورند

غنچه ها « سهراب» يا « تهمينه» اند

باغبان كوچك آيينه اند

با شمار عشق در نفي ستم

دست و دلهاشان گره خورده بهم

دين ميان خون و دود آتش است

فصل شورش – سال « پنجاه و شش» است

بر جلال دين جلا داده جمال

منبر خون - « مسجد» « عشق» « بلال»

قلب « روح الله» چونان آتش است

« اول آبان پنجاه و شش» است

مي شود شهر « نجف» چون كربلا

شد شهيد عشق « آقا مصطفي»

طرفه سودي زين جنايت « شه» نيافت

خم به ابروي «خميني» ره نيافت

« نهضت آقا» تپش آغاز كرد

طبل طوفان را طنين انداز كرد

هر مسلمان « تابع» امر وي است

كربلاي « نوزده ماه دي» است

هان – « خميني» كعبه مردم شده ست

فصل خونين « قيام قم» شده ست

بوي « مرد» و اسب و مهميز آمده ست

« اربعين قم» به « تبريز» آمده ست

« شاه» تغيير « سياست» مي دهد

حكم « تعويض وزارت» مي دهد

از « صدارت» تا « هويدا» عزل شد

« آريامهر» از حقارت عزل شد

فصل خونين « قيام ملت» است

ابلهي « آموزگار» دولت است

« حزب رستاخيز» منحل مي شود

شاه شاهان !! ول معطل مي شود

آخور ساواك بي خر مهره شد

« نسل خر» در مملكت بي توبره شد

در بهاران خوش « پنجاه و هفت»

آبروي « آريا مهري» برفت

بهر « سوگ» لاله ها - « روح خدا»

كرده در« نوروز» - اعلام عزا

گوش بر « امر نجف» شهر « قم» است

يزد و كرمان - « اصفهان و جهرم» است

غرق آتش « مشهد» و شيراز شد

زخمي از خون كازرون – اهواز شد

« رهبر نهضت» هميشه « نامي» است

اين « شعار» امت اسلامي است

اسلحه سرخ از زبانه مي شود

« جنگها» خانه خانه مي شود

امر « روح الله» طنين انداز شد

« پادگانها» خالي از« سرباز» شد

گشته « استقلال» و « آزادي» شعار

هر « نظامي» كرده آهنگ « فراز»

نوكران پهلوي « سگ» مي شوند

مثل يك « باتوم» بي رگ مي شوند

گرگ هار گله « ازهاري» شده ست

« جوي خون» در كوچه ها جاري شده ست

روز روشن – شام تاريك آمدند

« چكمه پوشان» مست شليك آمدند

« بيست و پنج ماه مرداد» آمده ست

« اصفهان» و« ري» به فرياد آمده ست

« پهلوي» ابراز خامي مي كند

تا « حكومت» را « نظامي» مي كند

شاه شاهان !! را به ديده خواب نيست

هيبت « اعدام» را ارعاب نيست

« فاجعه» اينگونه به بنياد آمده ست

« بيست ونه» از « ماه مرداد» آمده ست

« آتش افروزي» ست از دستان « كين»

« فاجعه» �





این صفحه را در گوگل محبوب کنید

[ارسال شده از: فارس]
[مشاهده در: www.farsnews.com]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 355]

bt

اضافه شدن مطلب/حذف مطلب




-


گوناگون

پربازدیدترینها
طراحی وب>


صفحه اول | تمام مطالب | RSS | ارتباط با ما
1390© تمامی حقوق این سایت متعلق به سایت واضح می باشد.
این سایت در ستاد ساماندهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی ثبت شده است و پیرو قوانین جمهوری اسلامی ایران می باشد. لطفا در صورت برخورد با مطالب و صفحات خلاف قوانین در سایت آن را به ما اطلاع دهید
پایگاه خبری واضح کاری از شرکت طراحی سایت اینتن