واضح آرشیو وب فارسی:خبر آنلاین: فرهنگ > رسانه - یزدان سلحشور یک- از آن موقعهایی است که به خودم میگویم: «چرا؟ چه طور؟» و البته جوابی هم نیست شاید برای این که سئوالی هم نیست! مگر ما وجود داریم؟منِ یزدان سلحشور ، توی خواننده این متن مگر وجود داریم؟ مگر شنیده میشویم؟ ترجیح میدهم فقط بخوانم تا خوانده شوم اما خواندن هم در این غوغای واقعیت به تخدیر میماند انگار کتابها، متنها برفاند و توی خواننده، منِ خواننده کبکیم! رسانهها نه در ایران که در جهان ، برفسازند کبکسازند چون واقعیت را به افسانه بدل میکنند به هزار و یک شب بدل میکنند تا از خواندناش لذت ببریم تا دچار تلخی نشویم تا با واقعیت درگیر نشویم تا بخشی از واقعیت تاًثیرگذار و فعال نشویم. کتابها این گونهاند روزنامهها این گونهاند سایتها این گونهاند تلویزیون این گونه است سینما این گونه است. ما از ندیدن لذت میبریم از دیدن رویاهای خود در آیینه رسانه لذت میبریم. نامادری سپیدبرفی که یادتان هست؟ میخواست آیینه جادویی آن چیزی را نشان دهد که خودش میخواست. ما هر کداممان به نوعی، همان نامادری سپیدبرفی هستیم که دائم جلوی آیینه رسانه از خودمان میپرسیم: «چه چیزی در دنیا از آرامش خیال ما زیباتر است؟» شما میدانید، من هم میدانم که داریم درباره چه چیز و چه چیزهایی «حرف نمیزنیم»؛ حرف نزدن، ارثیهی تاریخی ماست. ولاش کنید! بروید تلویزیون را روشن کنید و... از همهی چیزهایی که این دنیای غیرواقعی را میسازند لذت ببرید! دو- زمانی بود که اگر صدای فرهاد از پنجره خانهات به بیرون درز میکرد باید منتظر ورود غیرمنتظره کسانی میبودی که میخواستند عدولات از قوانین نوشته و نانوشته کشور را به شکل «مرده میبرن کوچه به کوچه» به تو که فقط میخواستی موسیقی پاپ سالم گوش کنی، تذکر دهند و امروز سر این که یادگارهای فرهاد راهی موزه سینما شود یا موزه موسیقی ، جنگ است! دنیا عوض شده؛ مردهها همیشه عزیزند چون حوصله مناقشه با طرفداران فعلی و منتقدان پیشین خود را ندارند! سه- دیگر به فیلم بد دیدن در سالنهای سینمای ایران عادت کردهایم. دیگر به فیلم بد دیدن از فیلمسازانی که روزگاری دوستشان میداشتیم، عادت کردهایم. دیگر به تظاهربه قدیمی بودن و ادای «آن روزها» را درآوردن ، عادت کردهایم. دیگر به همه چیز عادت کردهایم....و جرم ، این است! چهار- وقتی که جرمی باشد زخمی هم هست. وقتی زخمی باشد مرهمی هم هست. اگر مرهم نبود سینمای ایران در سال 1390 برای بازاریابی داخلی و خارجی خود چه باید میکرد؟ برای این که بگوید سینمایی سالم است چه باید میکرد؟ پنج- «کوچهها باریکن...دکونا بستهاس... خونهها تاریکن...طاقا شیکشستهاس... از صدا افتاده تار و کمونچه... مرده میبرن کوچه به کوچه... نیگا کن مردهها به مرده نمیرن... حتی به شمع جونسپرده نمیرن... شکل فانوسیان که اگه خاموشه... واسه نف نیس هنو یه عالم نفت توشه... جماعت من دیگه حوصله ندارم... به خوب امید و از بد گله ندارم... گرچه از دیگرون فاصله ندارم... کاری با کار این قافله ندارم...» [بامداد/فرهاد] 5858
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: خبر آنلاین]
[مشاهده در: www.khabaronline.ir]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 255]