تبلیغات
تبلیغات متنی
محبوبترینها
بارشهای سیلآسا در راه است! آیا خانه شما آماده است؟
بارشهای سیلآسا در راه است! آیا خانه شما آماده است؟
قیمت انواع دستگاه تصفیه آب خانگی در ایران
نمایش جنگ دینامیت شو در تهران [از بیوگرافی میلاد صالح پور تا خرید بلیط]
9 روش جرم گیری ماشین لباسشویی سامسونگ برای از بین بردن بوی بد
ساندویچ پانل: بهترین گزینه برای ساخت و ساز سریع
خرید بیمه، استعلام و مقایسه انواع بیمه درمان ✅?
پروازهای مشهد به دبی چه زمانی ارزان میشوند؟
تجربه غذاهای فرانسوی در قلب پاریس بهترین رستورانها و کافهها
دلایل زنگ زدن فلزات و روش های جلوگیری از آن
خرید بلیط چارتر هواپیمایی ماهان _ ماهان گشت
صفحه اول
آرشیو مطالب
ورود/عضویت
هواشناسی
قیمت طلا سکه و ارز
قیمت خودرو
مطالب در سایت شما
تبادل لینک
ارتباط با ما
مطالب سایت سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون
مطالب سایت سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون
آمار وبسایت
تعداد کل بازدیدها :
1836022987
عکس وگپ صميمانه با رضا شفيعي جم
واضح آرشیو وب فارسی:پرشین وی: رضا شفيعي جم ؛ هنوز هم خيلي ها او را با نام بامشاد مي شناسند و علتش هم چيزي نيست جز محبوبيت اين کاراکتر نزد مردم. او در اين ايام نوروزي با مجموعه ي طنز ترش و شيرين کاري از رضا عطاران هر شب لحظات شادي را براي خانواده ها رقم مي زند. وقتي او را به تبيان دعوت کرديم مشغول بازي در همين مجموعه بود. سعي کرد داستان مجموعه را مخفي نگه دارد اما تاکيد داشت که کار خوبي از آب در آمده. او را به طبقه ي پنجم ساختمان تبيان دعوت کرديم و به گفت و گو نشستيم . خاطره ي خوشي از مصاحبه با نشريات نداشت و مي گفت بارها برايش از اين بابت مشکل درست شده ؛ تاکيد داشت نشريات بعضي مسايل را بزرگ نمايي مي کنند. خيلي نگران کپي شدن مصاحبه اش در هفته نامه ها و مجلات بود اما ما اطمينان داديم عين گفت هايش را در سايت تبيان خواهيم گذاشت و .... فکر کنيد که جايي هستيد که کسي شما را نمي شناسد. خودتان را چطور معرفي مي کنيد؟ - من رضا شفيعي جم هستم. متولد 1350 تهران کار هنري را از نقاشي و کشيدن تابلو شروع کردم (بيشتر چهره). در مدرسه براي جشنها هم تقليد صدا مي کردم و همين زمينه ي کار را فراهم کرد. تقليد صداي چه کساني رو انجام مي داديد؟ - بيشتر کساني که بقيه هم اونها رو بشناسند . اون موقع بيشتر شخصيتهاي کارتوني، مثل بازرسِ پلنگ صورتي ، مورچه و مورچه خوار و .... . يا مثلا تقليد صداي معلمها و افراد ! من در هنرستان گرافيک خواندم. در مدرسه ي ما يک نکته خيلي جالب بود و آن اينکه با وجودي که رشته مان گرافيک بود ولي همه گرايش به نمايش داشتند. خيلي از بچه هايي که الان در صدا و سيما هستند از بچه هاي همان هنرستان هستند. ظرفيت طنز در جامعه بالاتر رفته کدام هنرستان؟ - هنرستان طالقاني در حوالي پارک شهر. که بعدها آمديم خيابان مالک اشتر. يک زماني هست که شما رشته اي رو انتخاب کرده ايد ولي مردم يا کلاً جمع دوروبري ها ، شما را به سمت ديگري هدايت مي کنند. مثلاً مي گويند : تو براي اين کار بهتري و .. براي من هم همين طور بود. ما کم کم قلم و کاغذ و رنگ رو کنار گذاشتيم و به سراغ نمايش رفتيم . در زمان خدمت ابتدا در يک مهد کودک وابسته به سپاه خدمت مي کردم ؛ آنجا نقاشي مي کشيدم و معلم نقاشي بودم. کارهاي نمايشي هم انجام مي دادم . تا اينکه به علت پرکار بودن غده ي تيروئيد از خدمت معاف شدم. دوران بيماري سختي را گذراندم . در حدودهاي سالهاي 70 بود که تلويزيون يواش يواش طنزهايي رو شروع کرده بود و خيلي حمايت هم مي شد. به خصوص از طرف رهبرانقلاب خيلي تأييد و تأکيد مي شد. خدارو شکر همکاران من در سازمان و شبکه 3 خيلي زحمت کشيدند و با تمام سختي هاي داخل جامعه و محدوديتهاي مختلف و با حمايت هاي سازمان و ... توانستيم اين کارها رو انجام بدهيم. چه مشکلات و محدوديتهايي در آغاز کار وجود داشت ؟ - اون موقع حساسيتها خيلي بالا بود. مثلاً يکي از همکاران من روپوش سفيدي مي پوشيد و ما فردا مي ديديم که جامعه پزشکان نسبت به اين که شخصيت طنز مثلا پزشک باشد موضع گرفته اند. مشابه مشکلي که در رشته ي کاريکاتور هست و خيلي ها کاريکاتور را توهين مي دانند. به همين دليل حساسيت ها زياد و کار ما خيلي سخت بود. اين اواخر ما در شبهاي برره آمديم و اسامي شخصيتها و .. را به کل خيالي گذاشتيم تا کسي ناراحت نشود . منظور ما اين بود که بگوييم هدف ما فقط و فقط خنداندن است و انگيزه سياسي، اجتماعي و ... پشت آن نيست. واقعا هدف فقط خندان مردم بود. اما الان خدارو شکراين قضيه روز به روز بهتر ميشود. ولي مي گويند که مردم ايران خيلي با طنز غريبه نيستند. اين موضوع را تا چه اندازه قبول داريد؟ - بله درسته. ولي طنز شاخه هاي مختلفي دارد. و مردم خيلي با شاخه هاي مختلف طنز آشنا نيستند. مثلاً جوک خيلي شناخته شده است بين مردم. در صورتي که ما به غير از جوک شاخه هاي ديگر طنز را هم داريم. مثلاً طنز کودک، طنز اجتماعي، طنز سياسي و... و حتي کاريکاتور. که همه زيرمجموعه هاي هنر هستند. البته اين شناخت مردم از شاخه هاي طنز بايد روز به روز از طرق مختلف بيشتر بشود که انشاءالله با کمک دوستان و سايتهايي مثل تبيان روز به روز بهتر خواهد شد . معلم نقاشي بودم فکر مي کنيد چه عواملي باعث شده از سال 70 (که شما کار طنز را شروع کرديد) تا امروز در سال 85 ، جنبه پذيرش طنز در بين مردم بيشتر بشود؟ - خب شايد يک دليلش گذر زمان باشد. در اثر اين گذر زمان عناوين جديدي روبروي مردم قرار داده شده . نسل جديد ، ارتباطات بيشتر، اينترنت، ماهواره و خيلي مسايل ديگر. شايد اينها دخيل بودند و تأثيرگذار. يک زماني درگذشته فيلم هاي سينما و تلويزيون ، داراي غم و تلخي بودند. شده بودند مثل سبک هندي. حتي موسيقي و آهنگ هاي ما هم اينطور بودند . قطعاً در چنين فضايي جا انداختن طنز خيلي سخت بود و حقيقتا بسيار کار برد. البته موضوعي هم هست که خيلي ها طنز رو با تمسخر و لودگي اشتباه مي گيرند. بايد در نظر داشت که آن چيزي که در غالب لودگي و تمسخر مي گنجد ، اصلا اسمش طنز نيست. من اعتقاد دارم در طنز يک شيريني بايد وجود داشته باشد. که همه بتونند از آن لذت ببرند. نه اينکه يک نفر بخندد و ديگري که مورد تمسخر قرار گرفته ناراحت باشد . اين مدل کار طنز نيست . اولين کار تلويزيوني که به شما پيشنهاد شد چه بود و اصولاً کسي که شما رو کشف کرد که بود؟ - من کارم را با تئاتر شروع کردم .از داخل تئاتر با مرحوم حسن حامد آشنا شدم. ايشان در اداره تئاتر، کار نمايش مي کرد. يکي از دوستانم بنام آقاي باروغ در اداره تئاتر گريمور بود. من به آنجا مي رفتم و کارها را نگاه مي کردم . بعد از مدتي قرار شد نقش کوچکي در تئاتر به من بدهند. آقاي حامد از من خوششان آمد و من آنجا چند نقش را بازي کردم. تقريباً جزو نقشهاي اصلي شده بودم. که البته ايشان فوت کردند و کار تعطيل شد . ولي من با بعضي ها مثل رضا عطاران آنجا آشنا شدم و درهمان دوران بود که فيلم دو همسفر آقاي اصغر هاشمي را در سال 69 بازي کردم. سال 70-71 بود که براي گروه کودک برنامه تلويزيون کابلي را کار کردم و بعد از آن آقاي عطاران من را براي ساعت خوش معرفي کرد . در ساعت خوش من هم مي نوشتم و هم بازي مي کردم. در واقع مجموعه دِرِک را خود من مي نوشتم. از ابتدا فقط کار طنز مي کرديد؟ - نه کار جدي هم بود. منتها ديگران ، بيشتر استعدادم رو در طنز مي ديدند. خودت هم قبول داشتي؟ من البته اعتقاد دارم در طنز کودک موفق ترم و آنرا بيشتر هم دوست دارم. به خاطر نگاه ساده ي بچه ها که غرض ورزي در آن نيست. در واقع کودکان بي شيله پيله تر هستند و اين کار براي من لذت بخش تراست. آن زمان که در خدمت معلم نقاشي بچه ها بوديد به خاطر همين حس و علاقه بود؟ - شايد. چون ارتباطم با بچه ها خوب بود. من نقاشي رو با نمايش به بچه ها ياد مي دادم. باور نمي کنيد من به بچه هاي 8-7 ساله پرسپکتيو ياد مي دادم. و با قصه اين کار رو مي کردم. به نظر مي رسد اين نقشهايي که الان بازي مي کنيد همان حالت ارتباط با بچه ها رو حفظ کرده اند. مثلاً کاراکتر بامشاد پيش بچه ها خيلي محبوب بود. - صد درصد! وقتي ما کودک بوديم در تلويزيون حرفهايي مي زدند که من درک نمي کردم. به اصطلاح قلمبه سلمبه حرف مي زدند. بعداً که بزرگتر شدم فهميدم که بچه ها گناهي ندارند. اون سادگي بچه گانه در فيلم نبوده است . اين است که اين موضوع براي من درس شده و الان شايد مخاطبين من هم کوچکترها باشند. چند سال است که براي تلويزيون کار مي کنيد؟ - 15 يا 16 سال است که براي تلويزيون کار مي کنم. و 20 سال هم هست که تئاتر و سينما و تلويزيون کار مي کنم. خيلي ها مي گويند در کار بازيگري طنز و بطور کلي مقوله بازيگري ، تحصيلات آکادميک جزو شاخصه هاي لازم است و بعضي هم اعتقاد دارند که هنرمندي يک موضوع ذاتي است . به نظر شما کدام عقيده درست است؟ - من اعتقاد دارم مهمتر از همه چيز نيت است. الان شما اگر در سايت تبيان واقعاً نيت پيشرفت و خير داشته باشيد قطعاً خدا هم کمکتان مي کند. در هنر هم همين است. اينکه بداني چه کار مي خواهي بکني و اينکه نيت کني و نيت شما هم خوب باشد . در اين صورت خدا هم حتماً کمکتان مي کند. در طنز کودک موفق ترم و آنرا بيشتر هم دوست دارم تا به حال تلاش کرده ايد که از منابعي استفاده کنيد تا خودتان را ارتقاء بدهيد ؟ - من هميشه اعتقاد داشته ام که در بازيگري يا نقاشي بزرگترين دانشگاه ، جامعه است . بين مردم اين تحقيق را هميشه داشته ام. هميشه سعي مي کردم خوب ببينم و بشنونم و اعتقاد داشتم که بايد تحقيق کنم. و در اين راه کتاب هم مي خواندم. البته دربرخي موارد مطالب زيادي نيست که يک نفر بتواند آنها را بخواند . مثلا در رشته ي پانتوميم اطلاعات و منابع بسيار محدود است. من نياز به اطلاعات زيادي در اين مورد دارم ولي موجود نيست يعني در اين زمينه ها کم کاري شده؟ - به نظرم اصلاً کار نشده. الان آنطور که بايد ، نمايش در کشور شناخته شده نيست. خيلي جاها مردم بازيگري را اين مي دانند که هنرمند فقط خيلي خوش تيپ ، جلوي دوربين ديده شود. متاسفانه انگاربازيگري يک جورهوس نوجواني شده . هدف فقط اعلام حضور است. چه دختر و چه پسر . در صورتي که بازيگري هنر بسيار گسترده اي است. حالا چکار بايد کرد؟ خيلي از نوجوانان و جوانان دوست دارند براي مطرح شدن به تلويزيون و سينما بروند . ولي معمولا پايه قوي و حتي معمولي در اين کار ندارند و اطلاعات زيادي هم ندارند . - من مي گويم چون اکثراً مي خواهند فقط حضور داشته باشند. اگرشما واقعا نيت و هدف بهتري داشته باشيد ، قطعاً به يک جايي مي رسيد . موضوع ديگري هم هست و آن اينکه جواناني که قصد دارند وارد اين عرصه شوند توانايي هاي خودشان را ببينند و بسنجند . اکثراً بازيگري را خيلي رويايي مي بينند. ولي آن چيزي که فکر مي کنند نيست. جلوي دوربين همه اش تکنيک است. قصه نيست. مثلاً وقتي شما با کسي دعوا مي کنيد يا حرف مي زنيد و... اين واقعي نيست بلکه همه اش تکنيک است. يعني زماني است که بازيگر روبروي من نيست و من به ديوار نگاه مي کنم و حرف مي زنم يا مي خندم. تازه قبلش بايد زاويه ام را با دوربين هماهنگ کنم و... سينما تکنيک است و بايد آدم عاشق اين کار با همه سختي هايش باشد . حالا اگر واقعاً دوست داشته باشند به آن مي رسند. اين در واقع پيشنهاد شما به علاقمندان بازيگري است؟ من مي گويم که اولاً دنبال رابطه نباشند . شما يا واقعاً کاري را بلد هستيد يا خير. يا شما خلاقيد يا نه. اگر آدم خلاق باشد ، نيازي هم نيست که کارگردان اين شخص را بزرگش کند. يک وقتي هم هست که کارگردان قصه اي را نوشته . مي آيد از بين 70 ميليون ، يک نفر را انتخاب مي کند . اسم اين طور انتخاب شدن شانس است . حالا اين بازيگر يا تحصيل کرده است يا نه. شما با چه هدفي وارد سينما شديد و الان که وارد شديد اهداف بعدي تان چيست ؟ - من بيشتر هدفم فيلم سازي بود. عرض کردم که وقتي در ساعت خوش بازي مي کردم ، کار نويسندگي هم انجام مي دادم . حتي ابزار و لباسهاي کار را هم خودم ، براساس چيزي که مي نوشتم ، مي آورم . الان هم يکي از کارهايي که در نظر دارم اين است که کارهايي که خودم نوشته ام را بسازم و بازي کنم. آن باراني معروف کارآگاه درک هم مال خودتان بود؟! - مال خودم که نه مال پدرم بود. بعد ها در همان مجموعه گم شد ؛ هنوز هم بعد از گذشت سالها گاهي پدرم مي گويد باراني مرا بردي و گم کردي! خيلي از بازيگرها در عرصه کارگرداني موفق نبوده اند. - يک زماني بود که بعضي ها سعي مي کردند بشوند کارگردان. براي مقام بود و شهرت که مردم بگويند اين آقا کارگردانه! در صورتي که کارگرداني خودش يک جور استعداد مي خواهد و البته بينش کافي . مثلاً گاهي يک کارگردان از بچگي همه چيز را مثل فيلم مي ديده. مثل يک آهنگساز که حتي صداي موتورسيکلت را بصورت موسيقي مي شنود . متأسفانه گاهي آدم احساس مي کند يک چيزهايي يک دفعه مُد ميشوند . مثل علاقه به گيتار در موسيقي يا علاقه به بازيگري و... و اين اصلاً چيز خوبي نيست. بلکه آدم بايد دنبال علاقه هايش باشد. آدم بايد دقت کند که در چه چيزي مهارت دارد و بعد همان را ادامه بدهد... خيلي از زوج هاي جوان شما را مي شناسند و دوست دارند بدانند چه حرفي در مورد زندگي داريد . به عنوان يک چهره محبوب چه پيشنهادي براي زوج هاي جوان داريد؟ - من مي گويم 90 درصد براي خودشان زندگي کنند و 10 درصد براي ديگران . متاسفانه الان خيلي ها نوع خانه اي که مي خرند يا حتي چيدمان منزل و ... فقط براي ديدگاه مردم و طبق سليقه آنها است. دنبال مُد و چشم و هم چشمي هستند که اين چيز خوبي نيست. احتمالاً زمان پدران ما اينطور نبوده. الان خيلي غبطه به حال ديگران مي خوريم. اين ها قشنگ نيست. اگر سوار اتوبوس شوم ، بايد با همه سلام عليک کنم! - منزل پدري تان چند متر بود؟ - 75 متر. کدام محله؟ - ما اول قصرالدشت بوديم. بعد باقرخان، بعد شهرآرا بعد پاس فرهنگيان و بعد سعادت آباد. همه مدت را هم مستأجر بوديم . و البته پاس فرهنگيان به دليل اينکه مادر مرحومم معلم بود، آنجا بوديم. مادرتان چه سالي فوت کرد؟ - 5 سال پيش. پدرتان کارمند بودند؟ - بله . پدرم بازنشسته ارتش است. - پس در زندگي کارمندي بزرگ شده ايد. و با مشکلات اين نوع زندگي هم آشنا بوده ايد. خاطره اي از آن دوران داريد؟ - خاطره زياد است ... يادم است در دوران مدرسه من روزي 5 تومان پول توجيبي مي گرفتم. با اين 5 تومان 2 عدد بليت 2 توماني مي گرفتم و يک تومان باقي مي ماند. با اين يک تومان در مدرسه با کلي جر و بحث با سرايدار مدرسه ، او را متقاعد مي کردم که با اين يک تومان يک ساندويچ براي من درست کن! (ساندويچ 3 تومان بود). او هم يک تکه نان، يک تکه خيارشور و گوجه و يک ذره اسانس کالباس (خنده) داخل نان مي گذاشت و به من مي داد . من به اين جريان عادت کرده بودم . تا اينکه خدا بيامرز مادرم ، و پدرم براي من يک دسته بليت آوردند که اين بليت ها رو بگير و آن روزانه ي من قطع شد. البته از جهتي خوب شد و از جهتي بد. بدي آن اين بود که آن يک تومان قطع شده بود. ولي گاهي که از بليت اتوبوس استفاده نمي کردم، بليت را مي فروختم و با دو تومان حاصله ساندويچ بهتري مي خريدم.(خنده) از بين تمام نقشهايي که تا به حال ايفا کرده ايد ، کدام نقش رو خيلي دوست داشتيد؟ - همه اين سؤال رو از من مي پرسند. يکي نقش ابوالفضل در ارتفاع پست را دوست داشتم. بعد از آن بامشاد، يک نقش کوتاه در مرد عوضي بود که آنرا هم دوست داشتم و کامبيز باغي. البته اين کار آخري ، قل مراد رو هم خيلي دوست داشتم. چند تا از اين نقشها را که بازي کردم مربوط به قصه هايي بودند که من قبلاً نوشته بودم و اينجاها خرجشان کرده بودم. مثلاً قل مراد شخصيت يکي از نوشته هاي من بود با ويژگيهايي از قبيل سادگي، قوي، داراي شکل روستايي و... . منتها در اين سريالها همه ي ويژگيها را نمي شد که جا بدهيم. محدوديت هايي وجود داشت از جمله محدوديت هاي لوکيشني. انشاءالله بعداً آنطور که خودم دوست دارم از اين شخصيت ها استفاده مي کنم. اين شخصيت ها را با کمال رضايت در اختيار نويسندگان و ... قرار مي داديد؟ - واقعيت اين است که نه. چون آنجور که بايد بها داده نمي شد و حمايت نشدم. از هر جهت عرض ميکنم . چه از نظر امکاناتي مثل پوشاک و... چه از نظر ميزان ديالوگ چه گريم و... اينها در يک کارخيلي تأثير گذار هستند . در واقع همان طور که از بازيگر حمايت بشود ، او هم همان اندازه بازدهي دارد. به خاطر همين است که معمولاً با گروههايي مثل رضا عطاران و مهران مديري کار مي کنيد. - با اينها نسبتاً راحتم چون از قديم آنها را مي شناسم و جنس کاريمان نزديک به هم است. اگر پيشنهاد همزماني هم از طرف عطاران و هم از طرف مديري بشود ، و بازدهي مالي يکساني هم داشته باشند ، کدام کار را انتخاب مي کنيد؟ - اتفاقاً الان همين اتفاق افتاده- باغ مظفر، مهران مديري و ترش و شيرين عطاران. کار عطاران را توضيح مي دهيد؟ - کار نوروزي است که با لولايي، مجيد صالحي، آناهيتا همتي، خانم اميرجمالي، خانم شهره سلطاني و آقاي باقرصحرارودي انجام داده ايم . انگار بازيگري يک جور هوس نوجواني شده داستان و نقش چيست ؟ - اگه ببينيد بهتراست . ولي به هر حال من نقش پسر آقاي لولايي رو دارم که خانواده پولداري هستند. بعد عطاران و مجيد صالحي از يک خانواده فقيرهستند و... قصه را ببينيد بهتر است. کار خوب در آمده ؟ - آره. کارهاي عطاران هميشه خوب اند. مدتي شايعاتي بود که از نقش تان در شبهاي برره راضي نبوديد . صحت داشت ؟ همان قضيه حمايت بود. لباسهاي خوبي در اختيار من نگذاشتند. بچه هاي نويسنده و کل گروه کاررو شروع کرده بودند و من از وسط کارقرار بود اضافه شوم . اين بود که من از قطار جا مانده بودم. و يک موارد ديگري هم بود. مثل اينکه تيپ من چي و چطورباشه . بعضي ها نظرهاي متفاوتي دادند و اين کار را خراب کرد. در صورتي که اگر در اختيار خودم مي گذاشتند آن نقش را خيلي بهتر در مي آوردم. ولي گفته مي شود بازيگر بايد با هر شرايطي کنار بيايد . - نه. موضوع اين است که جنس کار بازيگر هم بايد به بازيگر بخورد. مثلاً من نمي توانم نقش يک بَدمن حرفه اي را بازي کنم. چون فيزيک من به کمدي مي خورد. در باور تماشاچي سخت است که شفيعي جم اون نقشها را بازي کند . گاهي نقشي به من پيشنهاد ميشود که اصلاً به من نمي خورد . نقشي بوده که وقتي کار کرده اي و بعداً ببيني ، خوشت نيامده باشد . مثلاً پيش خودت بگويي اشتباه کردم کار کردم؟ - بله. مثال مي زني؟ - نه. چون کارگردان و تهيه کننده ناراحت مي شوند. حالا نقشي بوده که فکر کردي اين بهتر هم در مي آمده ؟ - بله. همه ي کارهايم. يعني تا به حال کار 100 درصد نداشته اي؟ - نه. کار سينمايي چقدر داشتيد؟ - حدود 10 تا. کار آقاي شيخ طادي چطور شد؟ - از سرنوشت آن اطلاعي ندارم. مثل اينکه در آن کار چند نقش داشتيد ؟ - بله. 8 نقش. چي شد که پذيرفتيد ؟ - خب تجربه ي تازه اي بود. به خصوص کار آقاي شيخ طادي را مي پسنديدم. خودش هم بسيار آدم دوست داشتني است. ولي خب شرايط سختي داشت. سخت ترين گريمي که تا به حال شدي کدام بوده؟ - يکي از همان شخصيت ها در فيلم آقاي شيخ طادي. نقش يک پيرمرد که متهم بود. در سريال هاي روتين چطور ؟ - البته روتين نبود ولي کار در چشم باد گريم سختي داشت. چون 2 سال بايد سرم رو تيغ مي انداختم و چسبهايي که روي سرم مي زدند خيلي اذيت کننده بود. البته بعد به اين نتيجه رسيدند که موهاي خود من را سفيد کنند. اينها مواد شيميايي داشت و باعث اذيت پوست مي شد. البته سر اين کارمواد خوبي مورد استفاده قرار مي گرفت ولي در خيلي جاها براي کم کردن هزينه از مواد درجه چندم و حتي تقلبي استفاده مي کنند و اين ، باعث مشکلاتي براي بازيگر ميشود. بيشتر کدام کاراکتر شما را ، مردم بيشتر مي شناسند و به هم يادآوري مي کنند؟ - بامشاد. تا به حال شده کسي بيايد و کلافه ات بکند و بخواهد امضا بگيرد و... - بله. البته قطعاً از روي محبت و دوست داشتن است ولي خب بايد توجه داشت که به هر حال هر کسي ظرفيتي دارد . فکر کنيد من در روز گنجايش اين را دارم که با 500 نفر سلام و احوال پرسي کنم ولي ظرفيت 5000 نفر را ندارم. کارما مثل اپراتورهاي 118 است که ظرفيتمان حدي دارد . من معمولاً اواخر روز ديگر توان ابتداي روز را ندارم و شايد خيلي سخت بتوانم با کسي سلام و احوال پرسي کنم و ارتباط برقرار کنم. اتفاقاً ميخواهم از اينجا اين موضوع را بگويم که اگر کسي شبي با من سلام و احوال پرسي کرده و ديده من گرم نيستم مطمئن باشد خيلي خسته بودم و در آن لحظه انرژي برايم نمانده بوده. و خلاصه اينکه از من نرنجند. وقتي مادر مي رود تازه آدم مي فهمد چه جواهري بوده الان چه ماشيني داري؟ - ماشين ندارم. کلاً تا به حال ماشين نداشته ام. گواهينامه هم ندارم. ( قابل توجه دوستاني که چشمشان ماشين شفيعي جم را در سريال ترش و شيرين گرفته!) معمولاً بانکي ها براي نقد کردن چک از شما مدارک مي گيرند ؟ - معمولاً نه ولي خب جاهايي هم چرا. موضوع اين است که ما آنقدر تابلو و انگشت نما هستيم که ديگر تقلبي در ما وجود نخواهد داشت . مشهور بودن خوب است ؟ - شهرت مسؤوليت آدم را بالا مي برد . وظيفه ما سنگين تر ميشود . و از طرفي هم چون هميشه در ديد هستيم بايد مراقب اعمال و رفتارمان هم باشيم. خيلي وقتها حرکت هاي يک فرد عادي را نمي توانيم انجام بدهيم. اتوبوس هم سوار مي شويد ؟ - متأسفانه امکانش نيست . چون در اين صورت بايد با کل اتوبوس سلام عليک کنم! شده در يک رستوران رفته باشي و صاحب رستوران از شما پول نگيرد ؟ - البته خيلي لطف دارند و اينطور هست که اصرار کنند که نگيرند . ولي من به زورهم که شده سعي مي کنم حساب کنم . و البته اگر طرف خيلي اصرار کند و لطف داشته باشد معمولا اين مواقع اين تکيه کلام را دارم که « حالا تعاوني با من حساب کن » . يعني بگير ولي کمتر بگير. البته درصد خيلي کمي هم هستند که فکر ميکنند ما آدمهاي پولداري هستيم و ... چرا مردم فکر مي کنند هنرمندها بايد پولدار باشند ؟ - من فکر مي کنم مردم خوشبختي را در بعضي صنوف مي دانند. فکر مي کنم آمال و روياهاي خودشان را در قالب شخصيتهايي مثل هنرمند مي بينند. گاهي اوقات فکر مي کنند ما آدمهاي خيلي شادي هستيم. مثلا استنباط برخي از پشت صحنه هايي که تلويزيون نشان مي دهد اين است که اينها هميشه مي خندند و... در صورتي که اينطور نيست. بلکه آنها اتفاقات نادري هستند که ما فيلم مي کنيم و پخش ميکنيم . اگر بخواهيم برعکس آن هم ميشود پخش کرد . مثلاً جروبحث هاي پشت صحنه، آسيب هايي که بازيگران مي بينند و... اينها براي اينکه مردم ناراحت نشوند پخش نمي شوند . به جاي آن چند صحنه شاد نشان داده ميشود. اين نبايد باعث اين برداشت بشود که اينها چقدر خوشند و... البته الان ديد مردم خيلي بهتر و جامع تر شده است . بدترين خاطره اي که سرصحنه براي شما اتفاق افتاده چه بوده؟ - اتفاقات زيادي بوده. مثلاً دستم سوخته. پا يم پيچ خورده و... موفق ترين کمديدن از نظر شما کيست ؟ - من هارولدلويد و چاپلين و باسترکيتون رو خيلي دوست داشته و دارم. مثلاً هارولد لويد خيلي حرکاتش به حرکات آکروبات هم شبيه بوده و... اصولاً اينها آدمهاي واقعا هنرمندي بودند. آدمهايي بوده اند که شخصيت آنها را بگيريد و در نقش هايت استفاده کنيد؟ - معمولاً اين کار رو نمي کنم. چون شايد خود اون آدم ناراحت بشه. به نظرم اين ميشود ادا درآوردن و جالب نيست. متأسفانه خيلي ها فکر مي کنند که تيپ سازي يعني اينکه اداي شخصي رو دربياري که باعث خنده بشه. در صورتي که اين نيست. تيپ سازي يک کار علمي و مشکل است. مثل تبليغات است که بايد مخاطب را بشناسي و بداني چه حرفهايي بايد زد و چه حرفهايي را نبايد زد و... آخرين بار که گريه کرديد کي بود؟ - فکر کنم پريروز. راستش ياد خاطراتي با مادرم افتادم. يکي از خاطراتي که در کنار مادرتان داشتيد را بگوييد . - وقتي طنز بازي مي کردم در دوره اي که پرکاري تيروئيد داشتم، چشمهايم ورم کرده بود و خيلي اذيتم مي کرد. اين براي مردم در نمايش ها جالب و خنده دار بود ولي براي مادرم نه. مادرم غصه ي من را مي خورد. اين وضعيت سختي بود که نگاه مادرم چه جوري بود ولي مردم که نمي دانستند خيلي راحت مي خنديدند. خاطرات خيلي زيادي هستند که آدم تا وقتي مادرش هست خيلي چيزها رو درک نمي کند . ولي وقتي که مادر مي رود تازه آدم مي فهمد که او چه جواهري بوده و چقدر زندگي بدون او سخته. سعي مي کنم خيلي يادآوري نکنم چون خيلي برايم سخته. خواهر و برادر داري؟ - بله. يک برادر و يک خواهر کوچکتر. به هم وابسته ايد؟ - راستش خيلي زياد نه. چون من خودم اصولاً آدم منزوي و جدايي هستم. تعطيلات عيد کجائيد؟ - شايد سر ضبط باشيم. دقيقاً نمي دانم. اگر سرضبط نباشيد؟ - نمي دانم. مشخص نيست. هنوز عيدي مي گيريد ؟ - نه. عيدي مي دهيد ؟ - بله. به برادرزاده ام. به يکسري از بچه هاي فاميل و خانواده و... بستگي شرايط و...هم دارد . سال تحويل به چه چيز فکر مي کني؟ - به اينکه يک سال گذشت. تحول و نو شدن روي شما تأثيري مي گذارد ؟ و اصولاً چه برداشتي از اين گذر زمان داريد ؟ - زمان شوخي نداره. خيلي سريع عبور مي کنه و شامل همه چيز است. اعم از تلخي، زيبايي، شادي، شکست و... ارتباطتان با خدا چطوراست ؟ -سعي مي کنم بنده ي خوبي باشم. محرم تازه گذشته. معمولاً روي اين حادثه و فلسفه اش فکر مي کني و اصولاً به هيأت يا مسجدي هم مي رفتيد ؟ - راستش يک سري هيأت هاي خانگي مي توانم بروم. چون در شلوغي يک مقدار سخت است . يک دايي داشتم که در کناراو اين مراسم را با هم بوديم. الان فوت کرده اند. ما خيلي پيش آمده که به دليل سرضبط بودن و... فرصت بعضي کارها را نداريم. خيلي پيش مي ايد در اين جور مواقع با برنامه هاي ويژه تلويزيون ارتباط برقرار مي کنم. و اون فضا رو داخل خانه مي آورم. يعني در زمان بچگي درجريان هيأت ها و دسته ها و ... بوديد؟ - مگه ميشه نباشيم؟ ما بالاخره بچه مسلمان هستيم و اين مسايل جزو آداب و رسوم و فرهنگ ماست. در نوجواني من هم مثل همه در هيات هاي عزاداري پاي ثابت بودم.من در کودکي در هيأت ها خيلي کمک مي کردم. براي آماده کردن غذا و تدارکات و... ميانه اي با ورزش داريد ؟ - من سه چهار سال است که رباط زانويم پاره شده و خيلي مشکل مي توانم حرکات ورزشي داشته باشم. رباط پايم هم در جريان واليبال پاره شد. و الان متأسفانه فرصت پرداختن به ورزش ندارم. ولي اصولاً ورزش الان کار ما است. مثلاً جمله اي مي گوييم ، بعد يک مسيري را مي دويم بعد... و شايد در روز اين کار را 40 بار تکرار کنيم. اين خودش ورزش ماست. رويدادهاي ورزشي رو دنبال مي کنيد؟ - از طريق مردم. و حرفهايي که مي زنند. با ورزشکارها هم ارتباط داريد؟ - مي بينمشان. سرصحنه ميايند و اينجاها با هم حرف مي زنيم. ولي رابطه اي ندارم. چون اصولاً آنها در يک صنف ديگري هستند. اولين تعريفي که بعد از شنيدن اين کلمات به ذهنتان مي رسد چيست: عينک: پدر – معلم ايران: خانه ترافيک: عذاب تراول: تقريباً خوب شهدا: خاطره هات چاکلت: گرمي و غلظت سانسور: مصلحت آسانسور: تنبلي تنهايي : سرنوشت انتظار: رويا حق مسلم: حق مسلم قرمه سبزي: به به چه غذايي بيشتر دوست داري؟ - بادمجان غرور: غرور دفاع مقدس: دفاع يک زماني گفته شد که در مورد آهنگ بي وفايي پيشنهاد خوانندگي و توليد کاست به شما شده بود. صحت داشت؟ - بله. ولي رد کردم. چون چيزي نداشت. محتوا نداشت. شعر کاملي نداشت. مثلاً بايد يک طرف نوار فقط مي گفتم بي وفايي بي وفايي و طرف ديگه مي گفتم وفاداري وفاداري! البته ظاهراً يک نفر آمده و تقليد صداي من را کرده و اتفاقاً کلي هم کاسبي کرده. کلا از اين اتفاقات و سواستفاده ها هم زياد مي افتد. اهل موسيقي هستيد؟ - بله . دوست دارم و همه چيز هم گوش مي دهم. يک پيام نوروزي براي اهالي تبيان بفرماييد. آرزوي موفقيت دارم براي همه ي شما اميدوارم سال خوبي داشته باشيد. اميدوارم که سايت تبيان روز به روز مخاطبان بيشتري پيدا کند. آنقدر که ديگر تصميم بگيريد از مخاطبانتان کم کنيد! به سايت تبيان سر مي زنيد؟ اصلاً چقدر به اينترنت سر مي زنيد؟ - به دليل مشغله کاري فرصت چنداني ندارم . سالي يکبار اگر فرصت کنم به اينترنت مي روم. و پيام نهايي براي کاربران تبيان. - دوستتون دارم. خسته نباشيد. اميدوارم نقشهاي خوبي رو بتونم بازي کنم که شما رو ارضاء کنه. نظرتان در مورد تبيان چه بود با بازديدي که از سايت کرديد. - شروع خيلي قشنگي داشتيد، خيلي خوب بوده و سايتي است که روز به روز پيشرفت دارد و 100 درصد بهتر و بهتر ميشود . و اينکه ديدم همگي تان جوان هستيد برايم خيلي جالب و قشنگ بود و مطمئن هستم پيشرفت خيلي خوبي خواهيد داشت. چيزي که من ديدم يک حرکت رو به رشد است و جداً آرزوي موفقيت دارم
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: پرشین وی]
[مشاهده در: www.persianv.com]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 557]
صفحات پیشنهادی
عکس وگپ صميمانه با رضا شفيعي جم
عکس وگپ صميمانه با رضا شفيعي جم-رضا شفيعي جم ؛ هنوز هم خيلي ها او را با نام بامشاد مي شناسند و علتش هم چيزي نيست جز محبوبيت اين کاراکتر نزد مردم. او در اين ...
عکس وگپ صميمانه با رضا شفيعي جم-رضا شفيعي جم ؛ هنوز هم خيلي ها او را با نام بامشاد مي شناسند و علتش هم چيزي نيست جز محبوبيت اين کاراکتر نزد مردم. او در اين ...
گزارش تصویری از حضور رضا شفیعی جم در تبیان
گزارش تصویری از حضور رضا شفیعی جم در تبیان-گزارش تصویری از حضور رضا شفیعی جم در برنامه توقف ممنوعروابط ... عکس وگپ صميمانه با رضا شفيعي جم .
گزارش تصویری از حضور رضا شفیعی جم در تبیان-گزارش تصویری از حضور رضا شفیعی جم در برنامه توقف ممنوعروابط ... عکس وگپ صميمانه با رضا شفيعي جم .
گروه «ليمر» در جام ملتهاي آسياي قطر كنسرت ميدهد
گروه «ليمر» در جام ملتهاي آسياي قطر كنسرت ميدهد · sms : رمز قرآن از حسين ... عکس وگپ صميمانه با رضا شفيعي جم سعي کرد داستان مجموعه را مخفي نگه دارد اما تاکيد .
گروه «ليمر» در جام ملتهاي آسياي قطر كنسرت ميدهد · sms : رمز قرآن از حسين ... عکس وگپ صميمانه با رضا شفيعي جم سعي کرد داستان مجموعه را مخفي نگه دارد اما تاکيد .
واژگونی اتوبوس در دامنه کوه خضر نبی (ع)
واژگونی اتوبوس در دامنه کوه خضر نبی (ع) ... عکس وگپ صميمانه با رضا شفيعي جم عکس وگپ صميمانه با رضا شفيعي جم. ... اولين کار تلويزيوني که به شما پيشنهاد .
واژگونی اتوبوس در دامنه کوه خضر نبی (ع) ... عکس وگپ صميمانه با رضا شفيعي جم عکس وگپ صميمانه با رضا شفيعي جم. ... اولين کار تلويزيوني که به شما پيشنهاد .
sms : رمز قرآن از حسين
گروه «ليمر» در جام ملتهاي آسياي قطر كنسرت ميدهد · sms : رمز قرآن از حسين ... عکس وگپ صميمانه با رضا شفيعي جم سعي کرد داستان مجموعه را مخفي نگه دارد اما تاکيد .
گروه «ليمر» در جام ملتهاي آسياي قطر كنسرت ميدهد · sms : رمز قرآن از حسين ... عکس وگپ صميمانه با رضا شفيعي جم سعي کرد داستان مجموعه را مخفي نگه دارد اما تاکيد .
بچهها و بازار شب عيد (عکس)
سوز و گدازي خاص برگزار مي شد و شب عيد و تازگي زخم گويي بيشتر كبابشان مي كرد. عکس وگپ صميمانه با رضا شفيعي جم عکس وگپ صميمانه با رضا شفيعي جم.
سوز و گدازي خاص برگزار مي شد و شب عيد و تازگي زخم گويي بيشتر كبابشان مي كرد. عکس وگپ صميمانه با رضا شفيعي جم عکس وگپ صميمانه با رضا شفيعي جم.
پیشنهاد ازدواجی که با اتوبوس آمد! +عکس
اين مجازات طبق قانون از 3 تا 10 سال حبس است كه با توجه به شرايط متهم ميزان اين ... واژگونی اتوبوس در دامنه کوه خضر نبی (ع) ... عکس وگپ صميمانه با رضا شفيعي جم ...
اين مجازات طبق قانون از 3 تا 10 سال حبس است كه با توجه به شرايط متهم ميزان اين ... واژگونی اتوبوس در دامنه کوه خضر نبی (ع) ... عکس وگپ صميمانه با رضا شفيعي جم ...
شوخی با عکس ادمهای معروف (خیلی خنده داره)
هاست که به قول معروف با یک کیلو لوازم آرایش هم خوشگل نمیشه :سوت: بی شوخی. ... عکس وگپ صميمانه با رضا شفيعي جم عکس وگپ صميمانه با رضا شفيعي جم.
هاست که به قول معروف با یک کیلو لوازم آرایش هم خوشگل نمیشه :سوت: بی شوخی. ... عکس وگپ صميمانه با رضا شفيعي جم عکس وگپ صميمانه با رضا شفيعي جم.
عكس و خاطرههای پنج عكاس دوران دفاع مقدس در سیما
نام سيدجواد هاشمي با سينماي دفاع مقدس گره خورده است. .... يك خاطره از اولين روزي كه به مدرسه رفتي برايمان بگو؟ ... عکس وگپ صميمانه با رضا شفيعي جم عکس وگپ ...
نام سيدجواد هاشمي با سينماي دفاع مقدس گره خورده است. .... يك خاطره از اولين روزي كه به مدرسه رفتي برايمان بگو؟ ... عکس وگپ صميمانه با رضا شفيعي جم عکس وگپ ...
ازدواج دختر 10 ساله با پیرمرد 70 ساله
عکس وگپ صميمانه با رضا شفيعي جم عکس وگپ صميمانه با رضا شفيعي جم. ... کاربران آنلاین : 10 ... معلم نقاشي بودم فکر مي کنيد چه عواملي باعث شده از سال 70 (که ...
عکس وگپ صميمانه با رضا شفيعي جم عکس وگپ صميمانه با رضا شفيعي جم. ... کاربران آنلاین : 10 ... معلم نقاشي بودم فکر مي کنيد چه عواملي باعث شده از سال 70 (که ...
-
تصویری
پربازدیدترینها