محبوبترینها
نمایش جنگ دینامیت شو در تهران [از بیوگرافی میلاد صالح پور تا خرید بلیط]
9 روش جرم گیری ماشین لباسشویی سامسونگ برای از بین بردن بوی بد
ساندویچ پانل: بهترین گزینه برای ساخت و ساز سریع
خرید بیمه، استعلام و مقایسه انواع بیمه درمان ✅?
پروازهای مشهد به دبی چه زمانی ارزان میشوند؟
تجربه غذاهای فرانسوی در قلب پاریس بهترین رستورانها و کافهها
دلایل زنگ زدن فلزات و روش های جلوگیری از آن
خرید بلیط چارتر هواپیمایی ماهان _ ماهان گشت
سیگنال در ترید چیست؟ بررسی انواع سیگنال در ترید
بهترین هدیه تولد برای متولدین زمستان: هدیههای کاربردی برای روزهای سرد
در خرید پارچه برزنتی به چه نکاتی باید توجه کنیم؟
صفحه اول
آرشیو مطالب
ورود/عضویت
هواشناسی
قیمت طلا سکه و ارز
قیمت خودرو
مطالب در سایت شما
تبادل لینک
ارتباط با ما
مطالب سایت سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون
مطالب سایت سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون
آمار وبسایت
تعداد کل بازدیدها :
1826652286
زندگي و كارنامه سيد محمد خاتمي/15
واضح آرشیو وب فارسی:فارس: زندگي و كارنامه سيد محمد خاتمي/15
خبرگزاري فارس: طيف موسوم به چپ در نوع نگاه خود به دين و سياست از سويي اختلافات مبنايي با گروه مقابل داشت و هم زيستي با آنان را ممكن نمي دانست، اما در عين حال نمي توانست و جرئت نمي كرد كه آن اختلافات مبنايي را علني كرده و آنها را دستمايه پايان دادن به اين «وحدت مقطعي» قرار دهد. لذا بايد بهانه اي ديگر براي دامن زدن به شكاف تراشيده مي شد. اين بود كه برخي مسائل سطحي دستمايه اختلاف و نهايتا جدايي قرار گرفت.
زماني كه دهه 40 يعني در اوج قدرت نمايي فرهنگي-عقيدتي رژيم پهلوي بر مراكز آكادميك، خاتمي به دانشگاه اصفهان رفت و پاي درس فلاسفه غربي چون ماكياولي و هابز و لاك نشست و اين گزاره در ذهنش هك شد كه «براي رسيدن به سعادت و پيشرفت راهي جز سكولاريسم و جدايي دين از حكومت نيست»، كساني چون «محمد موسوي خوئيني ها» نيز در مسجد «جوزستان» نياوران، تحت تاثير عقايد شرقي، رنگ ماترياليسم بر آيات قرآن پاشيده و برداشت هاي مادي خود را به نام تفسير، به خورد شاگرداني چون «عباس عبدي» مي دادند؛ اتفاقي كه در همان دوران اعتراض شديد روحانيت مبارز تحت رهبري امام (ره) به ويژه آيت الله «مرتضي مطهري»، آيت الله «محمدحسين بهشتي» و آيت الله «سيد علي خامنه اي» را برانگيخت، اما جلسات وي همچنان ادامه يافت. (1)
با دقت در آنچه گذشت مي توان يك نقطه بزرگ اشتراك ميان عقايد خاتمي و خوئيني ها، اين هر دو «روحاني»، مشاهده كرد و آن چيزي نيست جز «نگاه حداقلي به اسلام»؛ نگاهي كه اسلام را براي رساندن بشر به سعادت دنيوي و اخروي ناقص مي دانست و براي رفع اين نقص ادعايي، نظر به مكاتب بشري در شرق و غرب داشت؛ نگاهي كه به سرعت صاحبانش را در كنار يكديگر و در تضاد و تقابل با معتقدين به «همه اسلام» قرار داد.
ريشه همه تضادها و تقابل هاي درون جريان اسلام گرا در دوره پس از انقلاب در همين نگاه حداقلي از سوي يك جماعت خاص نهفته بود. خطر اين نوع نگاه، به اندازه اي بود كه شهيد آيت الله «محمدحسين بهشتي»، با وجود همه سكوت ها و فداكاري هايي كه براي حفظ وحدت به خرج داد و همين رفتار سند مظلوميتش شد، در اوائل انقلاب نامه اي به امام(ره) نوشته و درباره اين نگرش انحرافي به شدت اظهار نگراني كرد: «دوگانگي موجود ميان مديران كشور بيش از آن كه جنبه شخصي داشته باشد، به اختلاف دو بينش مربوط ميشود . يك بينش معتقد و ملتزم به فقاهت و اجتهاد، اجتهادي كه در عين زنده بودن و پويا بودن، بايد سخت ملتزم به وحي و تعهد در برابر كتاب و سنتباشد، بينش ديگر در پي انديشهها و برداشتهاي بينابين، كه نه به كلي از وحي بريده است و نه آنچنان كه بايد و شايد در برابر آن متعهد و پايبند، و گفتهها و نوشتهها و كردهها براين موضع بينابين گواه». (2) اما آيا منظور شهيد بهشتي دقيقا كساني چون خوئيني ها بود؟ احمد قديريان از ياران نزديك شهيد بهشتي پاسخ روشني براي اين پرسش دارد: «آقاي بهشتي به خوئينيها بسيار بدبين بود. ميگفت اين آدم بسيار خطرناكي است. اين آدم ميرود در مسجد جوزستان تفسير قرآن ميگويد اما تفسير به رأي ميكند. مراقب باشيد جوانها گرايش به اين فرد نداشته باشند».(3)
به هر تقدير، خوئيني ها و خاتمي به سرعت در هم جوشيدند و در يك اردوگاه خيمه زدند. با آن سابقه عقيدتي كه آنان داشتند، انتظار طبيعي اين بود كه نظراتي التقاطي در باب فرهنگ و سياست و اقتصاد ارائه كرده و به زعم خود «نواقص اسلام را با مكاتب بشري برطرف سازند»؛ نظراتي كه البته در ذات خود با نظام ولايت فقيه كه در پي اجراي اسلام ناب محمدي(ص) بود، تضادهاي بنيادي داشت. اما حقيقت آن است كه حضور و حيات امام(ره) به آنان و هم¬فكرانشان اجازه چنين كاري را نداد. لذا در آن دوران، همان¬طوري¬كه خاتمي عقايد و باورهايش را به كناري نهاد و مواضعش را در چارچوب نظم نوين تعريف نمود، هم¬فكرانش نيز از اين قاعده مستثني نشدند. اعضاي طيف مذكور كه عنوان چپ را براي خود برگزيده بودند، اتفاقا در دوران حيات امام(ره) نه تنها عليه ولايت فقيه و سياست هاي كلان نظام كلمه اي بر زبان نراندند، بلكه در رثاي آن قلم ها نيز فرسودند؛ نه تنها درباره رويكرد امام(ره) عليه آمريكا و غرب موضعي منفي نگرفتند،كه در جهت امام(ره) و بلكه تند و آتشين و فراتر از مواضع امام(ره)، دست به موضع گيري¬هاي هم¬سو با سيستم زدند؛ تا جايي كه كمترين سخن مخالف را برنمي تافتند. آنان خود را «خط امامي»، و مخالفانشان را مدافعان «اسلام آمريكايي» ناميدند.
آنچه در اين ميان جالب توجه است اينكه طيف موسوم به چپ در نوع نگاه خود به دين و سياست از يك سو اختلافات مبنايي با گروه مقابل داشت و هم¬زيستي با آنان را ممكن نمي دانست، اما در عين حال نمي توانست و جرئت نمي كرد كه آن اختلافات مبنايي را علني كرده و آنها را دستمايه پايان دادن به اين «وحدت مقطعي» قرار دهد. لذا بايد بهانه اي ديگر براي دامن زدن به شكاف تراشيده مي شد. اين بود كه برخي مسائل سطحي دستمايه اختلاف و نهايتا جدايي قرار گرفت. عمده ترين اين مسائل عبارت بودند از اعتقاد جريان چپ به فقه پويا و اعتقاد جريان راست به فقه سنتي، اعتقاد جريان چپ به اقتصاد دولتي و باور جريان راست به اقتصاد باز، اختلاف در رويكردها نسبت به تعزيرات حكومتي، قانون كار، اصلاحات ارضي، مالياتهاي مستقيم، تجارت خارجي و شيوههاي مبارزه با گرانفروشي.
با اين همه اما نگاه غالب تحليل گران رويدادهاي سياسي پس از انقلاب، عمدتا به همين «بهانه ها» بوده است. از جمله نويسنده كتاب «جريان شناسي سياسي در ايران»، اختلاف نظر درباره فقه پويا و فقه سنتي، جايگاه احكام اوليه و ثانويه، و اقتصاد باز يا اقتصاد بسته و دولتي را ريشه اختلافات دروني در حزب جمهوري اسلامي و جامعه روحانيت مبارز و شكل گيري جناح هاي چپ و راست مي داند. در اين نظريه، حاميان فقه سنتي و اقتصاد باز چون آيت الله مهدوي كني و آيت الله محمد يزدي در طيف «راست» دسته بندي شده و حاميان فقه پويا و اقتصاد دولتي كه خاتمي و موسوي خوئيني ها از جمله آنان بودند، در طيف «چپ» قرار گرفته اند.(4)
بايد گفت ظاهر قضايا دقيقا همين امر بود و طيف چپ كه در عمل خود را از جريان راست جدا كرده بود و حتي براي حذف كامل آن از صحنه تلاش مي كرد، دست به ايجاد يك جو تبليغاتي گسترده زد مبني بر اينكه امام(ره) معتقد به فقه پويا هستند و لذا طيف راست كه سخن از فقه سنتي مي گويد، در حقيقت در مقابل امام(ره) و ولايت فقيه ايستاده است. اين تبليغات باعث شد در مقطعي طيف چپ در ميان عامه مردم به عنوان جريان اصيل خط امامي شناخته شده و نزد افكار عمومي موقعيت ويژه اي بيابد. اما به نظر مي¬رسد محدود كردن اختلافات به مسائلي چون فقه پويا و سنتي نوعي تقليل گرايي است و مي توان استدلال هاي محكمي براي رد اين نظر ارائه كرد؛
اولا، اجتهاد در ذات تشيع است و اختلاف نظر فقهي در ميان مجتهدين امري طبيعي. حضرت امام(ره) در نامه موسوم به «منشور برادري» كه در پاسخ به نامه آقاي «محمدعلي انصاري» تقرير فرمودند، تاكيد كردند كه «در حكومت اسلامي هميشه بايد باب اجتهاد باز باشد و طبيعت انقلاب و نظام همواره اقتضا مي كند كه نظرات اجتهادي - فقهي در زمينه هاي مختلف ولو مخالف بايكديگر آزادانه عرضه شود و كسي توان و حق جلوگيري از آن را ندارد».(5) ضمن اينكه اساسا ادعاي جريان چپ درباره نظرات فقهي امام(ره) بي پايه بود. امام(ره) فقه را سنتي و در عين حالب پويا مي دانستند: « اين جانب معتقد به فقه سنتي و اجتهاد جواهري هستم و تخلف از آن را جايز نمي دانم، اجتهاد به همان سبك صحيح است، ولي اين بدان معنا نيست كه فقه اسلام پويا نيست، زمان و مكان دو عنصر تعيين كننده در اجتهادند، مساله اي كه در قديم داراي حكمي بوده است. به ظاهر همان مساله در روابط حاكم بر سياست و اجتماع و اقتصاد يك نظام ممكن است حكم جديدي پيدا كند، بدان معني كه با شناخت دقيق روابط اقتصادي و اجتماعي و سياسي همان موضوع اول كه از نظر ظاهر با قديم فرقي نكرده است، واقعا موضوع جديدي شده است كه قهرا حكم جديدي مي طلبد. مجتهد بايد به مسائل زمان خود احاطه داشته باشد». (6) طيف چپ اما بي توجه به اين مسائل و حقايق، در پس تبليغات منفي خود، حذف كامل طيف راست از عرصه را دنبال مي كرد و تا جايي پيش رفت كه علنا مخالفان خود را متهم به «اسلام آمريكايي» نمود. توصيف «ابراهيم اصغر زاده» از اين وضعيت آن است كه «از اسلام ناب محمدي [ص] يك بت ساختيم و لباس اسلام آمريكايي را بر تن تمام مخالفان خود پوشانديم». (7) بنابراين، ريشه اختلاف بايد در جاي ديگري باشد.
ثانيا، در گذشته و آينده طيف موسوم به چپ حقايق قابل توجهي نهفته است. پيشتر به علت اختلاف شهيد مطهري و آيت الله خامنه اي با موسوي خوئيني ها به دليل تفكرات ماترياليستي، و نيز غرب زدگي محمد خاتمي و نگراني شديد پدر وي و شهيد مطهري از اين امر اشاره كرديم. اضافه كنيد به اين جريان وقايع بعد از رحلت امام(ره) را كه رهبر طيف چپ يعني موسوي خوئيني ها صراحتا مي گويد «ما نسبت به برخي انديشههاي امام(ره) انتقاداتي داشتيم اما در حيات ايشان بهدليل ريش سفيدي ايشان جرأت طرح آنها را نداشتيم»(8) و روشن مي كند كه علت تبعيتش از ولي فقيه، «ريش سفيدي» بوده نه اعتقاد به «ولايت فقيه». با گذشت زمان نيز، بيشتر اعضاي اين طيف از جمله خاتمي، خود موسوي خوئيني ها، مهدي كروبي و ديگران، هم به آرمان هاي امام(ره) پشت كردند و هم از اطاعت از ولي فقيه سرباز زدند كه در ادامه اين فصل و فصل هاي بعد، مستندات فراواني در اين باره ارائه خواهيم كرد. مي شود نتيجه گرفت كه دعواي دهه 60 بر سر فقه پويا و سنتي و مانند آن، به هيچ وجه جدي نبوده است.
موضوع سوم، نظر امام(ره) درباره دو طيف است. علي رغم اصرار فراوان طيف راست براي همكاري و رفع اختلافات، خواهيد خواند كه طيف چپ سرانجام تحت عنوان «مجمع روحانيون مبارز» از جامعه روحانيت مبارز منشعب شد. اين طيف پس از انشعاب نيز تبليغات منفي عليه روحانيت مبارز را پي گرفت، تا جايي كه با اوج گرفتن جريان تخريب و تهمت، آيت-الله «محمدرضا مهدوي كني» از اعضاي مطرح جامعه روحانيت مبارز براي گلايه از اين اتهامات خدمت امام (ره) رسيد، و به برداشتي كه در جامعه از فعاليت مجمع روحانيون وجود داشت و اينگونه تبليغ مي شد كه امام درباره مجمع نظر مثبت و درباره جامعه روحانيت نظر منفي دارند، اشاره كرد. پاسخ امام(ره) اين بود كه «نخير! من كي همچنين حرفي زده ام؟ من همچنين حرفي نزده ام. من به شما علاقه دارم. چنين چيزي نيست. اصلا من چنين حرفي نزده ام. چنين چيزي را تائيد نكرده ام.» (9) امام(ره) بعدها نيز اتهام آمريكايي بودن اعضاي جامعه روحانيت را رد كرده و فرمودند «اينها همه فرزندان من هستند. شاگردان من هستند و من به همه اينها علاقه دارم. اينها همه مورد تائيد من هستند». (10)
با اين همه اما طيف موسوم به چپ راه گذشته خويش را پي گرفت و حتي زماني كه رئيس جمهور وقت(آيتالله العظمي خامنهاي) براي وفاق بين دو طيف جلسهاي را تشكيل داد، در اين جلسه كه به گفته حاج احمد خميني، امام راحل از تشكيل آن خوشحال شده بودند، وقتي بحثها به نتيجهگيري مثبت نزديك ميشد، موسوي خوئيني ها، جلسه را به هم ريخت كه «اختلافات مبنايي است».(11) و البته كه او راست مي گفت، اختلافات مبنايي بود!
اين است كه نمي توان اختلافات دو طيف را به برخي مباحث فقهي و نظرات اقتصادي محدود كرد. طيف موسوم به چپ هم در گذشته برخي اعضاي خود سابقه انحراف يا نشانه هاي انحراف از خط امام(ره) را دارد و هم در آينده اش نشان مي دهد كه چقدر با اين خط اصيل زاويه دارد. لذا بايد گفت اساس اين اختلافات بر سر «نگاه كامل» و «نگاه ناقص» به دين، يا بر سر اعتقاد يا عدم اعتقاد به ولايت فقيه است و اين اختلافات، اختلافات بسيار بنيادين و معنادارتري هستند تا بحث «فقه پويا» و «فقه سنتي». دهه 70 و 80 نيز كه عملا دو طيف در مقابل هم قرار مي گيرند، بحثي جز «ولايت فقيه» و «آرمان هاي امام(ره) و انقلاب» بين آنها نيست. چنانكه خود خاتمي نيز به اين امر اعتراف دارد و به نوعي تائيد مي كند كه طيف چپ بر سر ادعاهاي خود درباره «خط امام» ثابت نماندند. او در سال 1378 طي سخناني مي گويد: «بايد اذعان كرد كه با گذشت 12 سال از بدو تشكيل مجمع روحانيون مبارز، اين تشكل از لحاظ ديدگاه هاي سياسي قدري متفاوت از آنچه در بدو تاسيس به عنوان آرمان ها و اهداف خود بيان مي كرد، عمل مي كند». (12) البته بايد گفت افراد شاخصي نيز در جريان چپ حضور داشتند كه بعضا حتي در شعارها و مواضع خود در دفاع از امام و نظام در دهه 60 صادق بودند، اما چون در دل اين جمع قرار و با سران آن انس گرفتند، پشت سر خاتمي و خوئيني ها راه افتادند و به هر كجا آنان رو كردند، اينها قدم زدند.
نويسنده: سيد ياسر جبرائيلي
كتاب «سوداي سكولاريسم» به زودي توسط انتشارات موسسه فرهنگي خبرگزاري فارس راهي بازار نشر خواهد شد و علاقمندان، نهادها و مراكز مي توانند شنبه تا چهارشنبه از ساعت 8 صبح تا 17 عصر از طريق شماره تلفن 88913277-021 سفارشات خريد خود را ارائه دهند.
--------------------------------------
1- حجت الاسلام شجوني عضو ارشد جامعه روحانيت مبارز مي گويد: « موسوي خوئيني ها علنا مي گفت كه آقاي مطهري و آقاي مفتح كه تدريس در دانشگاه را پذيرفته اند با حكومت سازش كرده اند و تبديل به ترمز انقلاب شده¬اند! حال آن¬كه كاري كه اين دو نفر مخصوصا آقاي مطهري در تبيين انديشه¬هاي اسلامي در دانشگاه ها كردند و نيز پرورش و تقويت نيروهاي صالح، بي نظير بود و اگر تلاش امثال ايشان نبود، انقلاب اسلامي پس از پيروزي از وجود نيروهاي ارزشمندي كه محصول تلاش هاي فرهنگي همان سال هاست، محروم مي ماند. او همين حكم را هم درباره آقاي بهشتي و آقاي باهنر مي داد كه به آموزش و پرورش رفته بودند و كتاب هاي درسي را تدوين مي كردند. مي گفت كه اينها همكار فرخ رو و پارسا شده اند. منبر هاي آقاي خوئيني ها و مسجد او يكي از كانون هاي تبليغ عليه آقاي مطهري بود و بازار شايعه هاي مختلف عليه مطهري را در آنجا گرم كرده بودند كه اگر زماني لازم باشد مي گويم.... صريح بگويم آقاي مطهري معتقد بود كه او ماركسيست شده است! آقاي مطهري اعتقاد افرادي را از روي ظاهر و لباسشان نمي سنجيد، بلكه محتواي حرف و فكر آنها را بررسي مي كرد. ايشان مي فرمود اين نوع تفاسير تفاسيري ماركسيستي است. يك داستاني را نقل مي كنم مي توانيد برويد از آيت الله آقارضي شيرازي بپرسيد. ايشان تعريف مي كرد كه وقتي آيت الله انواري از زندان آزاد شدند با آقاي مطهري به منزل ايشان رفتيم، وقتي به منزل ايشان وارد شديم. ديديم موسوي خوئيني ها هم آنجا نشسته او چون با آقاي مطهري بد بود، تا چشمش به ايشان افتاد بلند شد و رفت بيرون، آقاي مطهري با حالت عصبانيت و تحكم از آقاي انواري پرسيده بود: « شما او را ميشناسيد؟ » آقاي انواري جواب داده بود: « بله اين آقاي خوئيني هاست» آقاي مطهري مي گويد: « خبر داريد ماركسيست شده؟» آقاي مطهري واقعا درباره آقاي موسوي خوئيني ها همين طور فكر مي كرد و بخشي از هشدارهائي هم كه در مقدمه كتاب « گرايش به ماديگري» داد، درباره همين آدم و اطرافيانش بود». شبكه خبري ايران، 5/7/1389
هر چند موسوي خوئيني ها اين خاطره را در سايت رسمي خويش تكذيب كرد، اما تواتر روايات درباره تفاسير ماترياليستي وي از قرآن، راه را بر انكار بسته است. مي توان به دو سند ديگر در اين باره اشاره كرد كه بنا به ضرورت موضوع در اينجا آورده مي شود:
الف- علي مطهري فرزند شهيد مطهري: زماني كه رهبر انقلاب رئيس جمهور بودند با ايشان ملاقاتي داشتم . كس ديگري هم در آن جلسه حضور نداشت. ايشان در اين مورد نقل مي كردند كه يك بار آقاي مطهري به من گفتند برو و به اين محمد خوئيني ها بگو اين تفاسيري كه داري از قرآن مي كني همه خلاف و تفسيرهاي ماركسيستي است. به او پيغام بده كه حتماً پيش من بيايد. من رفتم و پيغام را دادم. بعد از چند ماه آقاي مطهري از من پرسيد كه پيغام را داديد؟ گفتم بله . گفت ولي ايشان كه نيامد!
ب- مهندس هاشم صباغيان: من بعدها ماهيت آنها [گروهك تروريستي فرقان] را فهميدم و متوجه شدم كه از محصولات جلسه تفسير آقاي موسوي خوئيني ها هستند! همه مي¬گفتند جلسات تفسير آقاي خوئيني¬ها خيلي شلوغ است. ما به دليل فشردگي كارهايي كه داشتيم نمي رسيديم برويم ببينيم چه مي گويد يكي دو بار گزارش هايي از اين جلسات رسيد و مهندس بازرگان... اظهار ناخشنودي كرد. ايشان خيلي ناراحت بود و مي گفت اين برداشت ها خطرناك هستند. قبل از انقلاب جلساتي با حضور آقاي مطهري، آقاي موسوي اردبيلي، مهندس بازرگان، مهندس كتيرائي... تشكيل مي شد... آنجا هم اين مسأله را مطرح كردندكه اگر اين تفاسير ادامه پيدا كند خطرناك خواهد بود.
ج- براي اطلاعات بيشتر نگاه كنيد به :
نظر بازرگان درباره خطر موسوي خوئينيها، پايگاه خبري-تحليلي مشرق، 25/8/1389
2- روزنامه جمهوري اسلامي 13/4/1390.
3- مصاحبه با احمد قديريان، در:
http://irdc.ir/fa/content/10843/default.aspx
4- علي دارابي، جريان شناسي سياسي در ايران (تهران: سازمان انتشارات پژوهشگاه فرهنگ و انديشه اسلامي، 1388).
5- روح الله موسوي خميني، صحيفه امام(ره)، ج 21 (تهران: موسسه تنظيم و نشر آثار امام خميني(ره)، 1378)، ص 177.
6- همان. ص 98.
7- هفته نامه شهروند امروز، سال دوم، شماره 40، 12/12/1386.
8- خبرگزاري فارس، 21/7/1388.
9- غلامرضا خواجه سروي، پيشين.
10- همان.
11- همان.
12- ويژه نامه نوروزي روزنامه ايران. اسفند 1388.
دوشنبه|ا|17|ا|بهمن|ا|1390
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: فارس]
[مشاهده در: www.farsnews.com]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 115]
-
گوناگون
پربازدیدترینها