واضح آرشیو وب فارسی:اطلاعات: چنان پر شد فضاي سينه از دود!
پديده آلودگي هوا به عمق و وسعت و كميّت و كيفيّتي كه امروز مطرح است، پيشتر سابقه نداشته و بنابراين شايد بتوان آن را به قول فقها مسئله مُستحدَث دانست. اين پديده، هم به لحاظ عوامل و عناصر ايجادكنندهاش و هم به لحاظ آثار و نتايج ويرانگرش، با آنچه در گذشته قابل رؤيت و زيارت بوده است واقعاً متفاوت است. امروز، از بركات مدرنيته يا كاريكاتور مدرنيته يا به زبان خودمانيمان مدرنيتهي درِپيته يا هر نام و نشان ديگري كه با مذاق فكري و فلسفي خواننده سازگار باشد، هواي صادر شده از لوله خروجي كارخانهها و كارگاهها و مهمتر از آن (بايد گفت) هواي صادر شده از لوله خروجي كارخانهها و كارگاههاي سيّار يعني همين اتومبيلهايي كه ما به آن خودرو ميگوييم و عربها به آن سيّاره ميگويند، معركه است. اخيراً معركه به مهلكه تبديل شده و ...
چنان پر شد فضاي سينه از «دود»
كه فكر خويش گم شد از ضميرم
البته بعضيها انگار تسليم واقعيت شدهاند و وقتي مينالي كه «فكر خويش گم شد از ضميرم»، در جوابت ميگويند به درك! يعني هركه گريزد ز خراجات شاه يا ز خرابات شام، باركش غول بيابان شود. كاش باركش غول بيابان ميشديم پدرجان! چون در آنجا حداقل هر نفسي كه فرو ميرود ممدّ حيات است و چون برميآيد مفرّح ذات. و البته واژه حداقل در اينجا چيز كمي نيست، بلكه در واقع همان حداكثر است. ولي به هر حال حالا باركش «دود خيابان» شدهايم كه به مراتب بدتر از غول بيابان است. لذا(!) پس از چندي، هر آدمي با هر دم و بازدمي، خودش به يك نوع دودكش سيّارِ سيّاح تبديل ميشود. و واژه سيّاح كافي است. چون هم به سيّار بودن اشاره دارد، هم به سياه بودن. از يك طرف، كثرت سياه شدن و سياه بودن، صيغه مبالغه از آن ساخته است: سيّاح. از طرف ديگر كثرت استعمال و غلظت مركّب، «ها»ي دو چشم سياهي را ـ كه ضمناً ديگر در اين حال و هوا چشم و چالي برايش نمانده است ـ به قول اهل تجويد به «حا»ي حلق و برآمده از حلق تغيير داده است: سياح. صرفنظر از هر اِعلال و اِبدالي كه صورت گرفته باشد، خوشبختانه اكنون ديگر پروژه به مرحله نهايي رسيده و هر نفسي كه فرو ميرود (با خيال راحت) مضرّ حيات است و چون برميآيد (بدون زحمت) مخرّب ذات. حق با يكي از سخنرانان روحانيِ طنزآشناي سيماست كه حكايت هواي تهران را تقريباً با قرائتي از اين قبيل روايت ميكرد: همه در اين شهر بزرگ سيگارياند، چون از دم، دود ميخورند. پس ديگر چه احتياجي به سيگار مضاعف است كه ميبينيم هنوز بعضي از شهروندان محترم دست از آن نكشيدهاند؟ به قدر كافي براي همه اهالي شهر، دود هست. و از اين بابت جاي هيچ نگراني نيست.
حالا بر اين متن بايد حاشيه بزنيم و بگوييم: علما و صاحبنظراني كه دود سيگار را حرام اعلام كردهاند، جا داشت بفرمايند هر نوع سياست اجرايي و اقتصادي و اجتماعييي كه نتيجهاش دودآلود بلكه دوداندود كردن هواي كلانشهرها شود و انسانها را با خطر سل و سرطان و سكته و سنكوب تهديد كند نيز حرام است. بله، جا داشت بفرمايند. شايد هم فرموده باشند.خبري در روزنامهها نوشته شده بود كه از اعلام جرم احتمالي عليه مديران و مجريان و مسئولاني كه موجبات آلودگي هواي كلانشهر را فراهم آورده باشند، حكايت داشت. برخي از آنان به نقل از دادستان كل انقلاب اعلام كرده بودند كه «هر كس (اعمّ از شخصيت حقيقي و حقوقي) در آلوده كردن هواي تهران مقصر باشد، عليه وي اعلام جرم خواهد شد». شايد اين برخورد تاكنون به اين صورت، صورت نگرفته باشد. چنين مواجههاي، حركتي ابتكاري و هوشمندانه و انساني و بري از شائبههاي سياسيكاري است. و برخلافِ رويّهي غالب است كه معمولاً نسبت به جرائم فردي و گروهي و شناخته شده و شمرده شده، حسّاسيّت داريم، ولي نسبت به جرائم عمومي و فراگير و ناشناخته و بيسابقهاي كه از شدّت وضوح و كثرت حضور(!) پنهان ميماند، حسّاسيّت نداريم. يا كمتر داريم. يا داشتيم، تمام كرديم.
كشته شدن يك نفر، پاي پليس و كارآگاه و داديار و بازپرس و قاضي و وكيل و مجري حكم را به ميدان ميكشاند. امّا گاهي ممكن است پرونده كشته شدن هزاران نفر يعني (بدون تعارف) يك قتلعام خاموش چند هزار نفره، بلامتولّي و بيپيگيري و پا درهوا برجاي بماند. مثل همين قتلعام هوايي. پس نتيجه ميگيريم و بر همه كس واضح و مبرهن ميشود كه اگر يك نفر را بكشي، احتمالاً قصاص ميشوي يا ديه ميدهي. امّا اگر همه را بكشي، حتماً بدون تعقيب و احضار و محاكمه خواهي بود. نه قصاصي در كار است نه ديهاي. چه بسا تقدير و جايزه و خلعت هم سرشاخش باشد.البته منظور از اعلام جرم اين نيست كه اتّهام بدون بررسي و كارشناسي و بازپرسي و دادرسي، جرم خوانده شود و متّهم هم بلافاصله به عنوان مجرم، كيفر ببيند. اعلام جرم در واقع همان اعلام اتّهام است. معلوم است كه همه كاسه و كوزهها را نبايد ناگهان بدون بررسي سابقه و لاحقه بر سر يك يا چند نفر شكست و نيز معلوم است كه نبايد موضوع را دستمالي و سپس ماستمالي كرد و به آرشيو انتظار سپرد. گذشته گذشته است، آينده نيز نيامده است، امّا به هر حال همين زمان حال را به صورت جدّي دريابيد. ممكن است كسي يا كساني لزوماً به معناي مجرمانهاش مقصّر نباشند، امّا در شكلگيري جرم مؤثر باشند. طبيب هم كه باشي، اگر كارشناسان نظام پزشكي به اين نتيجه برسند كه لااقل در فراهم شدن مقدّمات فوت بيمار سهلانگار و مسامحهكار بودهاي، مسئول خواهي بود. در مباحث حقوقي علاوه بر مسئوليت كيفري، مسئوليت مدني نيز وجود دارد. صرفنظر از سوءنيّت به عنوان عنصر معنوي جرم، مسئوليتِ در عين حسننيّت هم محتمل و متصوّر است.
اگر عقاب بلابيان قبيح است و اگر قانون را نبايد عطف به ماسبق كرد و اگر در سنگر هر قاعده و قانون ديگري بتوان لنگر نجات افكند، به هر حال درستي يك نكته، مسلّم است. اين گزاره، مسلّم است كه داريم كشته ميدهيم، بيش از غزّه. داريم(!) بسياري از بيماران و پيران و حتي جوانان و بسياري از كساني را كه مرض دارند و غرض ندارند، به بهشت ميفرستيم، بهشت زهرا. پس گاهي واقعيت اين است كه حلّ مسئله را از شخص حقيقي و حقوقي خاص، نميتوان طلب كرد. گاه ميبيني كه موضوع، مثل گلوله مدوّر برفِ غلتيده شده تا دامنه كوه، چنان بهمن عظيمي شده است كه ديگر نميتوان براي رفع و دفع خطرش تنها به سراغ بهمن عظيمي رفت و فقط رئيس اين يا آن اداره و مؤسسه و كارخانه را زير ضرب گرفت. نه، بايد همه برخيزند: يك لشكر، مدير. يك ملّت، عزم و اراده. يك نظام، تدبير و كارشناسي. بايد هواي تهران را ملّي كرد! (نوبت شهرهاي ديگر هم ميرسد).
جمعه|ا|11|ا|بهمن|ا|1387
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: اطلاعات]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 287]