واضح آرشیو وب فارسی:تبیان: هجرت از عادت

از هجرت، تعبیر معنوی هم در احادیث شده است: «المهاجر من هجر السیئات» (مهاجر كسی است كه بتواند از سیئات جدا شود.) ولی بر خلاف توهم بعضیها، این تعبیر، معنایش نفی هجرت ظاهری و جسمانی نیست، بلكه اثبات یك هجرت در سطح روحی و معنوی است. یعنی هجرت اسلامی منحصر به این نیست كه انسان از شهر و دیار و ده و منطقه خود هجرت كند، زبون منطقهاش نباشد، اسیر شهر و ده خود نباشد، اسیر آب و هوایی كه در آن زیست كرده نباشد، اسیر عوامل جغرافیایی محیط خود نباشد كه خود یك نوع آزادی و نفی اسارت است، بلكه همچنین انسان نباید اسیر خصلتها و عادتهای روحی كه به او چسبیده است و اسیر منطقه روحی كه در آن زندگی میكند و اسیر جو روحی خود باشد. انسان به یك چیزهائی عادت پیدا میكند. عرف جامعه برای او یك اصل میشود و یك عادت جسمی یا روحی برای او پیدا میشود. عادت جسمی مثل عادت به سیگار كشیدن. خیلی از افرادی كه سیگار میكشند وقتی پزشك به آنها میگوید: سیگار نكش، جواب میدهند عادت كردهام، نمیتوانم عادتم را ترك كنم، ترك عادت موجب مرض است! كه حرف مفتی است. المهاجر من هجر السیئات، مرد آنست كه بتواند از آنچه كه به او چسبیده است جدا شود و هجرت كند. تو اگر از یك سیگار كشیدن نتوانی هجرت كنی انسان نیستی. مرحوم آیة الله حجت اعلی الله مقامه یك سیگاری ای بود كه من واقعا هنوز نظیر او را ندیدهام، گاهی سیگار از سیگار قطع نمیشد، گاهی هم كه قطع میشد طولی نمیكشید. اكثر اوقات ایشان سیگار میكشید. وقتی مریض شدند، برای معالجه به تهران آمدند و در تهران اطبا گفتند چون بیماری ریوی هم دارید باید سیگار را ترك كنید. ایشان ابتدا به شوخی گفته بود من این سینه را برای سیگار میخواهم اگر سیگار نباشد سینه را میخواهم چه كنم؟ گفتند به هر حال برایتان خطر دارد و واقعا مضر است. فرمود: مضر است؟ گفتند: بله. گفت: نمیكشم. یك " نمیكشم " كار را تمام كرد. یك عزم و یك تصمیم، این مرد را بصورت یك مهاجر از یك عادت قرار داد. المهاجر من هجر السیئات، مهاجر كسی است كه بتواند از سیئات، بدیها، پلیدیها، زشتیها و صفات بد جدا شود. هجرت یعنی جدا شدن از زشتیهایی كه بر انسان احاطه پیدا كرده، آزاد كردن خود از پلیدیهای مادی و معنوی كه بر انسان احاطه پیدا كرده است. پس نتیجه میگیریم كه هجرت خود یك عامل تربتی است. میگویند: مأمون عادت داشت به خاك خوردن. اطبا و دیگران را جمع كرد تا كاری كنند كه خاك خوردن را ترك كند. معجون دادند، گفتند چنین كن، چنان كن و هر كس چیزی گفت، فایده نبخشید. روزی در این زمینه صحبت میكردند. ژنده پوشی كه دم در نشسته بود، گفت: دوای این درد نزد من است. پرسیدند: چیست؟ گفت عزمة من عزمات الملوك یك تصمیم شاهانه. به رگ غیرت مأمون برخورد، گفت: راست میگوید و همان شد. انسان نباید اینقدر اسیر عادت باشد. متأسفانه باید عرض كنم كه عادات اجتماعی بیشتر در میان خانمها رایج است تا آقایان. مثلا رسم چنین است كه در روز سوم و هفتم و چهلم میت، چنین و چنان بكنند. یا در عروسی رسم این است كه روی سر عروس قند بسایند و امثال اینها. میگویند: رسم است چه میشود كرد، مگر میشود آنرا زیر پا گذاشت؟! حال چه فلسفهای دارد و چرا؟ جواب میدهند رسم است دیگر، رسم را كه نمیشود انجام نداد. این یعنی زبونی، حقارت و بیچارگی. انسان نباید اینقدر اسیر عرفها باشد. آدم باید تابع منطق باشد. البته مثل امروزیها هم نباید بی جهت سنت شكن بود و گفت من با هر چه سنت است، مخالفم! خیر، من با هر چه كه سنت است مخالف نیستم، با هر چیزی كه منطق دارد موافق و با هر چه كه منطق ندارد مخالفم. آن هم از آن طرف افتادن است. بنابراین اسلام هجرت را در زندگی انسانها یك اصل میداند. معنایش چیست؟ احیاء و پرورش شخصیت انسان، مبارزه با یكی از اساسی ترین عوامل زبونی و اسارت انسان، ای انسان اسیر محیطی كه در آن متولد شدهای نباش، اسیر خشت و گل نباش. انسان باید برای خود این مقدار آزادی و حریت و استقلال قائل باشد كه نه خود را اسیر و زبون منطقه و آب و گل كند و نه اسیر و زبون عادات و عرفیات و اخلاق زشتی كه محیط به او تحمیل كرده است، باشد. المهاجر من هجر السیئات، مهاجر كسی است كه بتواند از سیئات، بدیها، پلیدیها، زشتیها و صفات بد جدا شود. هجرت یعنی جدا شدن از زشتیهایی كه بر انسان احاطه پیدا كرده، آزاد كردن خود از پلیدیهای مادی و معنوی كه بر انسان احاطه پیدا كرده است. پس نتیجه میگیریم كه هجرت خود یك عامل تربتی است. منبع: مطهری، مرتضی، آزادی معنوی، صص200-188
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: تبیان]
[مشاهده در: www.tebyan.net]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 383]