واضح آرشیو وب فارسی:خبر آنلاین: وبلاگ > بادی، نزهت - جالب است که کارکردان فیلم مورد نظرمان اصلا از آن فیلمسازهای محبوب سینمادوستان نیست اما با این وجود با چند ملاقات ساده در یک کافه و ترانه قدیمی یک سیاهپوست یکی از محبوب ترین فیلمهای جهان را ساخته است. یادداشت هفته پیش درباره فیلم بچه ساخته برادران داردن بود. این زوج فیلمساز یک جمله فوق العاده دارند که برای شروع مطلب این هفته مان خیلی به درد می خورد. آنها می گویند "وقتی بعضی از فیلمها را دوباره می بینیم، احساس می کنیم که این فیلمها دوستان ما هستند".فیلم مورد نظر این هفته نیز یکی از آن فیلم کالت هایی است که بعید می دانم کسی آن را ندیده باشد و یا از دیدن چند باره آن خسته شود. یک فیلم نوستالژیک که هر چه از آن می گذرد و بیشتر دیده می شود، عزیزتر می شود.جالب است که کارکردانش اصلا از آن فیلمسازهای محبوب سینمادوستان نیست اما با این وجود با چند ملاقات ساده در یک کافه و ترانه قدیمی یک سیاهپوست یکی از محبوب ترین فیلمهای جهان را ساخته است. شاید باورتان نشود که هنوز خیلی ها به شهری که لوکیشن فیلم بوده، می روند تا آن کافه جادویی را ببینند. حتما تابحال اسم فیلم را حدس زده اید، پس می دانید که فیلم درباره یک موقعیت دشوار هستی است، درباره عشقی که در تضاد با وظیفه آرمانی قهرمانها قرار می گیرد و آنها را وادار به انتخاب میان ماندن یا رفتن می کند. اصلا همین احساسات متناقض و مبهم شخصیتهاست که با بازی فوق العاده همفری بوگارت و اینگرید برگمان، شمایلی ماندگار و تکرار نشدنی از زوج عاشق را در تاریخ سینما رقم می زند.البته چیزهای دیگری هم باعث این محبوبیت بی رقیب شده است، مثل داستانی از تقدیرهای به هم گره خورده و حوادث پیش بینی نشده، فضاسازی چشمگیر در یک لوکیشن ثابت و شلوغ، خرده روایت های جذاب و جزئیات موجز، لحن طنازانه و کنایی توام با نوعی تلخی رمانیتک و پایانی تراژیک ولی امیدوارکننده.اما شاید بیش از هر چیزی باید به آهنگ مشهوری که ماکس اشنایدر برای فیلم ساخت و همچون موتیفی در جهت نمایش رابطه حسرتبار بوگارت و برگمن به کار رفت، اشاره کرد. تا جایی که نمی توان از این فیلم حرفی زد و به حس و حالی که این ترانه به فیلم بخشیده، چیزی نگفت.صحنه ای که برای بازی این هفته انتخاب کردم، همان جایی است که برگمان برای اولین بار وارد کافه می شود و برای اینکه بوگارت را از خلوت خودساخته اش بیرون بکشد، از نوازنده ساهپوست می خواهد که آهنگ محبوب قدیمی شان را بنوازد.بعد از لحظاتی بوگارت با شنیدن صدای ترانه به سالن می آید و به دوست سیاهپوستش اعتراض می کند. به نظر می رسد که سالهاست نواختن چنین آهنگی در این کافه ممنوع است. حسی که در این اعتراض نهفته است، مردی را به ما بازمی نمایاند که مدام در حال گریز از گذشته اندوهبارش است. فقط یک مرد عاشق شکست خورده در برابر یک ترانه قدیمی از کوره در می رود.هرچند درنهایت همین عاشق بی آرمان و تلخ اندیش همه حسرت و بغض و ناکامی اش را در همان فرودگاه مه گرفته جا می گذارد و محبوبش را به قهرمان آرمانگرا و وظیفه شناس تقدیم می کند. با این وجود سالهاست که مردم قهرمان این فیلم را همان مرد تنهایی می دانند که مهم ترین وظیفه خود را ایثار و بخشش عشق به محبوبش می دانست.حالا نوبت شماست که بازی مان را ادامه دهید و درباره فیلم نظراتتان را بگویید
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: خبر آنلاین]
[مشاهده در: www.khabaronline.ir]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 259]