واضح آرشیو وب فارسی:خبر آنلاین: وبلاگ > زمانیان، علی - جامعه ی بدون نزاع و پیکار، زیبا و خواستنی، اما دست نایافتنی است. گرچه گسست ها و پیکارها را نمی توان حذف کرد، اما می توان نزاع ها را انسانی تر و اخلاقی تر کرد. جنگ در می گیرد؛ اما وقتی حریف، میدان را خالی کرد، رهایش کنیم. با شمشیر آخته بر پیکر نحیف و زخمی اش نتازیم. ما اکنون نفرت را در ساحت های مختلف تجربه می کنیم و چه تجربه ی تلخ و نامیمونی. از همه عذاب آورتر، نفرت سیاسی است. نفرتی که نظام سیاسی نسبت به مخالفان خود دارد دستیابی به هر گونه آرمش را سخت و دشوار نموده است. سخن بر سر افتراق و جدایی ها نیست، بلکه بر امواج تنفری است که سیاست و قدرت را در هم می کوبد. باید از دست اندازی نفرت بر زوایای زندگی ها هراسید. تضادها چاره ناپذیرند، اما نفرت را می توان کنترل و چاره اندیشی کردنفرت، گنداب درون است که حشرات انتقام و خشونت بر آن پرسه می زنند. نفرت، ترازوی داوری را از اعتدال و حقانیت خارج می کند. با نفرت نمی توان عدالت ورزید. آنهایی که عاری از نفرت اند در هنگام ضرورت، به دفع دشمن خویش اکتفا می کنند؛ اما آنانی که درونی مملو از نفرت دارند، جز به دفن دشمن رضایت نمی دهند. نفرت، آشکار کننده ی روحیه ی بدخواهانه ای است که در پشت دیوار ذهن پنهان شده است. نفرت، شرارت های نهفته ی درون را بیرون می افکند. از این رو، آن که درونی پلید و غیر انسانی دارد با دیگران با چشم پر از نفرت و خصمانه مواجه می شود و آن کس که درونش آباد و ذهنی پاک دارد، تمام همت خود را بر مناسبات عاری از خشونت می نهد و دیگران را (حتی دشمن خود را) دوست دارد و رفتاری مهربانانه دارد. آتش غضب و عصبانیت در رفتار، از کین ورزی و نفرت، خبر می دهد. قهر و خشونت تلخ است، اما آن هنگام که با نفرت همراه شود صد چندان سهمگین تر و خطرناک تر می گردد. پیکار و نزاع خونین، تجربه ی بشری در تمامی تاریخ است، اما آنانی که درون شان را نفرت سیاه و کین خواهی ستمگرانه اشغال کرده است، پیکر نیمه جان حریف را لگد مال اسبان قدرت می کنند، جنازه ی دشمن خود را تکه تکه می کنند، از دشنام و بد زبانی امتناع نمی ورزند و بر خانواده های شان نیز بی رحمانه می تازند. آن کس که دلی مملو از نفرت دارد جز به انتقام نمی اندیشد. نفرت، لبه های گسست ها و شکاف های اجتماعی و سیاسی را (به تعبیر هانتینگتن)، خونین می کند. روحیه ی گذشت و بردباری را می کشد و آتش انتقام را شعله ورتر می کند. نفرت چون بوته ی خاری است که هر رهگذری را زخمی می کند و بر جان او جراحت می زندنفرت، زوزه ی گرگی است که هابز، ما را از آن با خبر کرد. گرگی که می درد و پاره می کند و از دریدن خسته نمی شود. گرگی که از کشتن لذت می برد. از خون لذت می برد. گرگی که به هیچ رو اهلی نمی شود، رام نمی شود. گرگی که دندان هایش را در جان شیرین اخلاق فرو می برد و کام همه را تلخ می کند. نفرت، همان گرگ هابزی است که همیشه در کمین است. نفرت تمام ارکان اخلاقی جامعه را در هم می کوبد. قواعد و معیارها را نادیده می گیرد و از همه ی مرزها عبور می کند. صلح و آرامش قاعده ی خود را دارد، جنگ نیز عاری از هر گونه قاعده و قانون نیست. نفرت، سبب می شود که در هنگامه ی نزاع و پیکار، هرگونه قاعده و قانون و معیار زیر پا گذاشته شود و آدمی را به بی هنجاری مطلق بکشاند. هنجار پیکار، آدمی را محدود می کند از این رو نفرت، تلاش دارد محدودیت ها را از پیش پا بردارد. نفرت چشم ها را بسته و دست ها را باز می کند. دست های باز برای هرگونه عمل و هر گونه رفتار کردن. وقتی چشم ها بسته شد، شمشیر را به هر طرف که می خواهی می توانی بچرخانی. چه فرقی می کند به کجا و چه کسی اصابت می کند. نفرت، به منزله ی ویروس، اولین کاری که می کند این است که وجدان را از کار می اندازد. آن گاه که چراغ وجدان در طوفان نفرت خاموش شد، در تاریکی ناپیدا هر کاری مجاز و ممکن می شود. جامعه ی بدون نزاع و پیکار، زیبا و خواستنی، اما دست نایافتنی است. گرچه گسست ها و پیکارها را نمی توان حذف کرد، اما می توان نزاع ها را انسانی تر و اخلاقی تر کرد. جنگ در می گیرد؛ اما وقتی حریف، میدان را خالی کرد، رهایش کنیم. با شمشیر آخته بر پیکر نحیف و زخمی اش نتازیم. جنازه ها را مثله نکنیم. دهان به هر گونه بدگویی و اهانت، باز نکنیم. پیکار درمی گیرد، اما انصاف و عدالت را فراموش نکنیم، به قدر ضرورت از قدرت استفاده کنیم و نه به اندازه یی که قدرت داریم. انصاف، حد نگه داشتن و نفرت از حد گذراندن است.
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: خبر آنلاین]
[مشاهده در: www.khabaronline.ir]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 683]