واضح آرشیو وب فارسی:ايران: ظرفيتهاي جهاني شدن گفتمان انقلاب اسلامي در گفتوگوي با حجت الاسلام دكتر سيد سجاد ايزدهي انقلاب اسلامي گفتماني جهاني
مريم شمسالديني
جهاني بودن يك حركت به چه معناست و چگونه ميتوان فهميد پديدهاي قابليت جهاني شدن را دارد؟ مواجهه انقلاب اسلامي ايران با جهاني شدن، پرسشي است كه با حجتالاسلام سيد سجاد ايزدهي به بررسي نشستيم و جواب گرفتهايم كه حاصل اين گفتوشنود پيش روي شما است. حجتالاسلام سيد سجاد ايزدهي داراي سطح چهار تحصيلات حوزوي و دكتراي فقه است. كتابهاي او فقه سياسي امام خميني(ره) و نظارت بر قدرت در فقه سياسي، انديشه سياسي ملااحمد براقي و انديشه سياسي صاحب جواهر است. او صاحب مقالاتي چون، امامخميني، آزادي و حق تعيين سرنوشت و مردم سالاري ديني، نظامي برتر از نظام مردم سالار ديني و مشروعيت حكومت از ديدگاه امام علي(ع) است. دكتر ايزدهي هم اكنون رياست گروه سياست پژوهشگاه فرهنگ و انديشه را بر عهده دارد و در فقه و اصول و كلام و علوم سياسي به تحقيق ميپردازد. كتاب «نظارت بر قدرت در فقه سياسي» او، برگزيده جشنواره فارابي و كتاب سال حوزه بوده است.
جهاني بودن پديدهاي چون انقلاب اسلامي ايران را چگونه ميتوان معنا كرد و چگونه بايد آن را فهميد؟
بايد توجه داشت كه هر رفتاري در جهان در مكان و زمان خاصي صورت ميگيرد و كساني كه آن حركت را انجام ميدهند در زمان و مكان خاصي محدود شدهاند. اما آنچه مهم است اين است كه اين رفتار خاص بتواند ظرفيتهاي جهاني داشته باشد. به عنوان مثال زبانهاي بسياري در جهان وجود دارند كه داراي ظرفيتهاي مختلفي هستند. برخي از اين ظرفيتها به كشوري خاص محدود ميشوند اما برخي زبانها ظرفيتهاي بيشتري دارند كه در چندين كشور يا بخشهايي از كشورهاي مختلف استفاده ميشوند. برخي زبانها نيز كاربرد عمده و بينالمللي دارند. به عبارتديگر ظرفيتهاي جهاني يك زبان موجب ميشود كه گويش منطقهاي به گويش جهاني تبديل شود. اگر اين مثال درست باشد انقلابي كه در سال 57 در ايران رخ داد و رفتار خاصي از سوي مردم اين كشور در اقشار مختلف به رهبري حضرت امام(ره) صورت گرفت، منطقي را به پيرامون خود عرضه كرد كه بعدها فراگير شد و ظرفيتهاي جهانشمولي پيدا كرد. بايد گفت اين انقلاب كه در زمان و مكاني خاص توسط افراد خاصي انجام شد داراي مباني جهاني و جهانشمول است.
الگوي امام (ره) بر مباني اسلامي برگرفته از آيات و روايات استوار بود كه از قضا پيامبر(ص) نيز در منطقه و زمان خاصي انقلاب جهاني خودشان را عرضه كرده بودند اما ظرفيتهاي فراگير آن موجب شد كه پس از مدتي منطق پيامبر(ص) منطق جهاني شده و مورد پذيرش نيمي از جهان آن زمان واقع شود.
بنابراين، منطق و ظرفيت در زمان و مكان خاص جلوه ميكند اما قابليت فراگيري دارد. امام(ره) براساس همين آموزهها انقلاب را با همراهي مردم به پيش برده و به پيروزي رساند كه محوريت آن قرآن كريم است كه مخاطبش فقط مومنان نبوده و مخاطب آن «مردم» هستند. خداوند به واسطه قرآن در پي هدايت همگان است و به قشر خاص و منطقه خاص و قومي خاص اختصاص ندارد.
در منطق شيعه، منطق مهدويت وجود دارد كه جهانشمول است و داعيه هدايت حداكثري جهان را در سر دارد و به آرمان رسانيدن تمدن عالي اسلامي را مطرح ميكند. در اسلام بحث جهاد براي هدايت وجود دارد كه در انقلاب نيز با تكيه بر اين اصل، صدور انقلاب طرح شده است. اين صدور، صدور منطق غالب اين انقلاب است.
ورود معنويت در سياست، چگونه ميتوانست رقيب را نيز وادار كند كه در اين بازي، نقش خود را ايفا كند؟
اگر اوايل انقلاب بحث معنويت بحث جدي انقلاب بود كه معنا را در عرصه سياست داخل كرد پس از مدتي اين بحث براي دشمن ما نيز بحث محوري ميشود و «بوش» جنگهاي صليبي را طرح كرده و خود را داعيه دار مسيحيت در مقابل اسلام بر ميشمرد، حال اينكه پيش از انقلاب در جهان تنها دو بلوك كمونيست و سرمايهداري وجود داشت. در اين زمان كه مكاتب عمده جهاني سوسيال دموكراسي و ليبرال دموكراسي بود اين منطق توسط امام(ره) طرح ميشود كه همان «مردمسالاري ديني» است كه هم مردمسالاري مبتني بر خواست مردم بوده و هم مبتني بر دين است. در ذيل همين بحث، بحث سياست و معنويت و اخلاق در عرصه سياست مطرح شد. اين در جهان آن روز بحثي بديع بود و وجود نداشت و به عنوان يك رقيب جدي وارد عرصه نظامهاي سياسي شد.
نه شرقي و نه غربي و ستيزه با استكبار شعارهاي محدود و ملي گرايانه نيست بلكه شعار، شعار جهاني است. در آن زمان هر نظامي ذيل نظام شرقي يا غربي قرار ميگرفت و غير متعهدها نقش چنداني در سياست جهاني نداشتند. تأسيس نظام سياسي كه شرقي و غربي نباشد كاري جديد بود كه تأثيرات علمي و عملي بر دولتها و ملتها گذاشت.
به عنوان نمونه در فلسطين و لبنان و حتي مصر وقتي انقلابها حيثيت ناسيوناليستي و چپ گرايانه داشت پس از مدتي كاملاً تغيير ميكند و هويت اسلامي مييابد. امروز پس از سي سال عملاً بسياري از كشورهاي منطقه كه بحثي از دموكراسي در آنها وجود نداشت متأثر از نظام مردمسالاري ديني، نظامهاي خود را به چالش ميكشانند و استبداد و سلطنت را برنميتابند.
نكته بسيار مهم اين است كه نظام اسلامي به مستضعفين جهان هويت داد و وقتي مسلمانان در حالت انفعال قرار داشتند امام(ره) با منطق اسلام سياسي كه قادر است در صحنه اجتماع و سياست نقش ايفا كند به مسلمانان جهان هويت بخشيد. اگر غرب زماني با معنويت گرايي مواجهه جدي داشت امروزه مجبورند به بحث معنويت اقبال نشان دهند اما چارهاي ندارند جز اينكه معنويت منفعل خود را مدنظر قرار دهند و در قالب معنويت دروغين عرضه كنند. حتي شكل و شيوه انقلاب كه همان راهپيمايي گسترده و مستمر بود به صورت جدي در كشورهاي ديگر دنبال شد و نتيجه داد.
از نكات جدي كه ميتواند به بعد جهاني اشاره كند اين است كه همه كشورهايي كه در حوزه شرق و غرب قرار دارند سعي ميكنند اين انقلاب را از بين ببرند كه مشخص ميكند اين خط سومي است كه ميتواند رقيب جدي باشد.
مؤلفهها و عناصري كه ظرفيت جهاني شدن را در انقلاب اسلامي ايجاد ميكنند، كدام مؤلفهها هستند؟ آيا ميتوان آنها را يك به يك نشان داد؟
بايد به چند مؤلفه به عنوان ظرفيتهاي جدي نظام سياسي اسلامي اشاره كرد. نكته اول بحث احياي اسلام به عنوان مكتبي جامع و جهاني است. در انقلاب اسلامي، اسلام به عنوان يك نظام پويا و فعال در عرصه جهاني مطرح شد و طرفداران بسيار جدي در ميان مسلمانان يافت و توانست هويتي جدي براي اسلام بويژه در كنفرانس كشورهاي اسلامي ايجاد كند. نظام دوقطبي به چالش كشيده شده و قطبهاي جديدي در عالم به وجود آمدهاند كه بر اثر اين تأثير بوده است. قبل از انقلاب اسلامي ايران عمده دعواها يا بعد نظامي و يا بعد اقتصادي داشت و بين كشورها صورت ميگرفت پس از انقلاب اين معادله هم تغيير كرد و بسياري از دعواها بعد هنجاري پيدا كرد. از طرف ديگر بسياري از منازعات به ملتها سرايت كرد و از بطن ملتها جوشيد و فقط به سياستمداران و دولتها محدود نشد. پس از انقلاب اسلامي خيزش فراگيري از سوي مستضعفين عليه مستكبرين فارغ از مسلمان بودن شكل گرفت كه در آفريقا و امريكاي جنوبي حضور داشتند.
مؤلفه ديگر تغيير معيارهاي قدرت در نظام بينالملل بود كه اگر قبلاً شاخصهاي مادي داشت و افراد خاص در آن دخالت داشتند شاخصها و معيارها تغيير پيدا كرد و مردم و معنويت به آن راه يافتند و تأثيرگذار شدند و دين به عنوان قدرت نرم به صورت جدي مطرح شد. پس از انقلاب، اسلام سياسي به عنوان گفتماني جديد در عرصه سياست جهاني مطرح شد كه تا پيش ازآن سابقه نداشت و به صورت نظاممند وجود نداشت. مباحثي چون عدالت، اخلاق و معنويت سابقهاي در سياست نداشتند و ورود نهادينه شان بسيار جدي بود.
نفي نظام سلطه و غرب محور از مواهب و پيامدهاي انقلاب است كه مؤلفهاي ديگر است. در نهايت جهان اسلام به عنوان قدرتي مطرح در نظم جهاني موجود به شمار آمد. بسياري از اين مؤلفهها به مباني انقلاب و بسياري به غايات متكي است و بسياري نيز در نظام سياسي تجربه شده است. اين ظرفيتي است كه براي هر كس كه بخواهد از نظم شرقي و غربي خارج شود به وجود آمده تا نظامي براساس رأي مردم، عدالت و آزادي مبتني بر هنجار مذهبي و ملي داشته
باشد.
اگر اين الگوها كاملاً به صورت علمي طرح شود مورد قبول بسياري از ملتها ميتواند قرار گيرد كه محتاج زمان و تلاش علمي و عملي است همچنان كه نهضت پيامبر(ص) توانست پس از مدتي خود را عرضه كند، منطق انقلاب نيز قدرت عرضه خود را به جامعه جهاني دارد.
پنجشنبه|ا|13|ا|بهمن|ا|1390
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: ايران]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 343]