واضح آرشیو وب فارسی:نیک صالحی: چهارمين ازدواج جنجالي مرد 80 ساله همسر اولم را به خاطر نازايي طلاق دادم و بعد از آن با زني كه 9 سال از خودم كوچكتر بود ازدواج كردم اما از زندگي و نوع رفتارهايش راضي نبودم. بنابراين تصميم گرفتم دوباره ازدواج كنم. به همين دليل به خواستگاري «سيما» رفته و او را به عقد دائم خود درآوردم. اما هرگز تصور نميكردم او نيز زن مورد نظرم نباشد! ایران: همسر سوم مرد 80 ساله وقتي از چهارمين ازدواج همسرش باخبر شد به دادگاه خانواده رفت و از شوهرش شكايت كرد. زن ميانسال كه مقابل قاضي عموزادي رئيس شعبه 268 دادگاه خانواده نشسته بود همزمان با تسليم دادخواستش گفت: «7 سال قبل وقتي به خاطر اختلافهاي شديد خانوادگي خانهام را همراه دو فرزندم ترك ميكردم تصور نميكردم شوهرم با زن جواني ازدواج كند.» زن ميانسال، در حالي كه آهي ميكشيد گفت: دختر 21 سالهاي بودم كه «قادر» به خواستگاريام آمد. آن زمان كمتر كسي در روستاي ما سواد خواندن و نوشتن داشت. اما خواستگارم معلم بود و اين ويژگي براي من كه خانوادهاي متوسط و بيسواد داشتم افتخار بزرگي بود. به همين دليل به تفاوت سني 37 سالهمان توجهي نكرده و با مهريه 100 هزار تومان به عقد دائم شوهرم درآمدم. اما خيلي زود متوجه شدم شوهرم قبل از من 2 بار ازدواج كرده. او همسر اولش را به خاطر نازايي طلاق داده بود، اما همسر دومش با دو فرزندشان در حوالي مشهد زندگي ميكرد. با اطلاع از اين موضوع بشدت رنجيده خاطر شده و تصميم گرفتم از او جدا شوم. اما وقتي متوجه شدم باردارم از جدايي پشيمان شدم. با اين حال از همسرم قول گرفتم بين من و همسر ديگرش عدالت را رعايت كند. بعد هم سعي كردم از سر ناچاري موضوع را به فراموشي بسپارم و با شرايط كنار بيايم و زندگي كنم. اما افسوس كه رفتارهاي سرد و بيروح و خسيس بودن شوهرم هر روز شرايط زندگي را به ما سختتر و سختتر ميكرد. هر قدر هم تلاش ميكردم بيفايده بود چرا كه همسرم بيخيال بود. مدتي از تولد پسر اولم نگذشته بود كه متوجه شدم فرزند ديگري در راه دارم، اما تولد دومين فرزندمان هم تأثيري در تغيير رويه زندگي شوهرم نداشت. به همين خاطر چند بار تصميم به جدايي گرفتم اما به دليل زندگي در روستا از آنجا كه همه طلاق را بد ميدانستند مجبور به تحمل شرايط سخت و دشوار بودم تا اينكه سرانجام 7 سال قبل كاسه صبرم به سر آمد و به دنبال اختلافهاي شديد و درگيري با «قادر» خانه را ترك كردم و همراه بچههايم به تهران آمده و با اندوختهاي كه داشتيم خانهاي اجاره كرديم تا هم از محيط سرد زندگيام دور باشم و هم فرزندانم بتوانند به تحصيل و كار بپردازند. در اين مدت نيز هر چه تلاش كردم شايد همسرم به زندگي بازگردد بينتيجه بود. البته تا 4 سال از او هيچ خبري نداشتيم حتي شغل و مكان زندگياش را نيز تغيير داد تا نتوانيم به او دسترسي داشته باشيم. تا اينكه 3 سال قبل ما را پيدا كرد به سراغمان آمد. با اينكه دل خوشي از زندگي مشترك و اخلاق و رفتارش نداشتم اما از آمدنش خوشحال شدم. غافل از اينكه او براي گرفتن اجازه ازدواج مجدد به ديدنم آمده بود. او قصد داشت سومين «هوو» را وارد زندگيام كند كه بشدت از رفتارهاي توهينآميز همسرم ناراحت شدم و با اعلام مخالفت شديد براي ازدواج چهارمش او را از خانه بيرون انداختم تا اينكه چندي قبل متوجه شدم او با دختر جواني ازدواج كرده است. با شنيدن اين خبر احساس كردم تمام 32 سال زحمت و تلاشهايم برباد رفته است. به همين دليل تصميم گرفتم از همسرم به خاطر چهارمين ازدواجش آن هم بدون اجازه شكايت كنم. شوهرم وقتي از شكايتم مطلع شد درخواست عدم تمكين به دادگاه داد و از من شكايت كرد. به همين دليل امروز به دادگاه آمدهايم تا تكليف زندگيام را مشخص كنم.» زن با چشمان اشكبار گفت: «حاضرم به زندگيام بازگردم و در كنار همسرم زندگي كنم به خاطر اينكه در اين مدت هر دو پسرم را به سرو سامان رساندم و حالا تنها زندگي كردن برايم بسيار سخت است بنابراين حاضرم با همسرم زندگي كنم.» در اين ميان پيرمرد كه تا آن لحظه سكوت كرده بود به قاضي عموزادي گفت: همسر اولم را به خاطر نازايي طلاق دادم و بعد از آن با زني كه 9 سال از خودم كوچكتر بود ازدواج كردم اما از زندگي و نوع رفتارهايش راضي نبودم. بنابراين تصميم گرفتم دوباره ازدواج كنم. به همين دليل به خواستگاري «سيما» رفته و او را به عقد دائم خود درآوردم. اما هرگز تصور نميكردم او نيز زن مورد نظرم نباشد! 7 سال قبل هم به دنبال قهر همسرم، تصميم گرفتم تنها زندگي كنم، اما نتوانستم بيش از 4 سال طاقت بياورم. به همين خاطر به سراغ سيما رفته و به او گفتم اگر ظرف يك هفته به خانه برنگردد ازدواج خواهم كرد. اما او كه تمام حرفهايم را بهانه ميدانست بيتوجه به درخواستم به خانه بازنگشت و من هم در 77 سالگي با دختر جواني ازدواج كردم. آقاي قاضي با اينكه همسر چهارمم بيش از 40 سال از من كوچكتر است اما به خوبي دركم ميكند و من او را بيشتر از سه همسر قبليام دوست دارم. او بيش از آنكه به فكر زندگي و پول باشد به فكر من است و ما براي زندگي خود برنامههايي داريم تا روزهاي متفاوتي را با هم تجربه كنيم. حالا هم 3 سال است با او زندگي ميكنم و حتي يك بار هم دعوا نكردهايم و به هيچ عنوان حاضر نيستم همسر سومم را به خانه بازگردانم زيرا از زندگي فعليام راضي هستم و اگر «سيما» از شرايط ناراضي است ميتواند درخواست طلاق نمايد. پس از پايان جلسه قاضي دادگاه به اين زوج يك هفته مهلت داد تا با هم به توافق برسند. در غير اين صورت حكم قانوني را صادر خواهد كرد.
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: نیک صالحی]
[مشاهده در: www.niksalehi.com]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 711]