تبلیغات
تبلیغات متنی
محبوبترینها
بارشهای سیلآسا در راه است! آیا خانه شما آماده است؟
بارشهای سیلآسا در راه است! آیا خانه شما آماده است؟
قیمت انواع دستگاه تصفیه آب خانگی در ایران
نمایش جنگ دینامیت شو در تهران [از بیوگرافی میلاد صالح پور تا خرید بلیط]
9 روش جرم گیری ماشین لباسشویی سامسونگ برای از بین بردن بوی بد
ساندویچ پانل: بهترین گزینه برای ساخت و ساز سریع
خرید بیمه، استعلام و مقایسه انواع بیمه درمان ✅?
پروازهای مشهد به دبی چه زمانی ارزان میشوند؟
تجربه غذاهای فرانسوی در قلب پاریس بهترین رستورانها و کافهها
دلایل زنگ زدن فلزات و روش های جلوگیری از آن
خرید بلیط چارتر هواپیمایی ماهان _ ماهان گشت
صفحه اول
آرشیو مطالب
ورود/عضویت
هواشناسی
قیمت طلا سکه و ارز
قیمت خودرو
مطالب در سایت شما
تبادل لینک
ارتباط با ما
مطالب سایت سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون
مطالب سایت سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون
آمار وبسایت
تعداد کل بازدیدها :
1835079433
گزيده سرمقاله روزنامه هاي صبح ايران
واضح آرشیو وب فارسی:ایسکانیوز: گزيده سرمقاله روزنامه هاي صبح ايران
تهران_خبرگزاري ايسكانيوز: "كارآمدي دين؛ بزرگترين دستاورد انقلاب"، "كارتهاي سوخته خاتمي و سهميه سوخت موسوي"، "ارشميدس اوباما "، "قدرت نرم انقلاب اسلامي"، "هوشياري بعد از مقاومت" از جمله عناوين سرمقاله هاي برخي روزنامه هاي صبح ايران در روز دوشنبه است.
به گزارش روز دوشنبه گروه سياسي باشگاه خبرنگاران دانشجويي ايران "ايسكانيوز" در گزيده سرمقاله روزنامه ها آمده است:
**حزب الله
كارآمدي دين؛ بزرگترين دستاورد انقلاب
هنگامي كه امامخميني(ره) از پلكان هواپيماي ايرفرانس در فرودگاه مهرآباد در دوازده بهمن سال 57 پايين ميآمد هيچكس چنين فكر نميكرد كه حضور او زمينهساز يكي از بزرگترين و گستردهترين انقلابها در منطقه و جهان اسلام باشد و بيش از آنكه بر نظامها و ساختارهاي سياسي منطقه تاثير بگذارد بر انديشهها و افكار ملل ستمديده و مسلمانان جهان موثر واقع شود. از اين نظر ميتوان گفت بهترين و بزرگترين دستاورد انقلاب ايران احياي تفكر ديني و نشان دادن كارآمدي دين در عرصه مديريت كلان اجتماع است. پس از جنگ جهاني دوم و آغاز به اصطلاح عصر صلح، جهان آشكارا ماهيتي قطببندي شده به خود گرفت و ادبيات سياسي تعريف شده و خاصي بر روابط بينالملل حاكم شد. در اين فضا از يكسو صداي ليبراليسم و اقتصاد سرمايهداري از غرب و از سوي ديگر صداي ماركسيسم و سوسياليسم از شرق، گفتمان حاكم بر فضاي سياسي جهان بود و جز آن صدايي به گوش نميرسيد. در اين فضا كمتر كارشناسي را ميتوان سراغ گرفت كه وزني براي «دين» و تفكر ديني براي مديريت جامعه قائل شده باشد. در چنين فضايي بود كه انقلاب اسلامي خارج از دايره قدرت رايج و داخل در گفتمان عدالتخواهانه به وقوع پيوست. به همين خاطر بود كه «ميشل فوكو» نويسنده فرانسوي كه خود گزارشگر انقلاب ايران نيز بوده، انقلاب ايران را بر هم زننده قواعد حاكم بر روابط بينالملل دانسته كه ادبيات جديدي را وارد سياست جهان كرد.
آنگاه كه از منظر گفتمان انديشه ديني در مديريت جامعه، به انقلاب ايران نگريسته شود مشخص ميگردد كه ماهيت چنين حركتي يك جهش بزرگ تاريخي محسوب ميشود كه هيچ احياگر ديني تا پيش از امامخميني(ره) بدان دست نيافته بود. در واقع صبغه فعاليت احياگران ديني در قرن بيستم اگرچه جنبه فكري داشته ولي هيچكدام به تشكيل و تاسيس يك حكومت ديني كه ريشه در ارزشهاي والاي الهي داشته و متخلق به اصول بنيادي اخلاقي و اسلامي باشد، نبوده است. ظهور اين پديده در ايران سرآغاز نويني براي ورود به عصر كارآمدي دين در مديريت جامعه محسوب ميشود كه در تمام كشورهاي منطقه و جهان سرآمد و يگانه بوده و هست. زيرا برخلاف بسياري از جنبشهاي اجتماعي عصر جديد، انقلاب ايران به طور مستقيم بدون هيچگونه وابستگي به ساختار سياسي جهاني برآمده از متن مردم و برخاسته از اراده آنها بوده است. ارادهاي كه «جمهوريت» را با «اسلاميت» در هم آميخت و نظام نويني را در قاموس سياست عصر جديد شكل داد. قطعا اگر انقلاب ايران از حوزه تفكر و انديشه ديني سيراب نميشد به فرجام نيكويي نميرسيد و بارور نميشد. قوام و دوام انقلابها به شدت و ميزان كاربرد قدرت در ساختارهاي اجتماعي بستگي ندارد بلكه منوط به استفاده از انديشه و خرد در مناسبات سياسي و اجتماعي است. تنها انديشه و تفكر است كه ميتواند ضمن احياي جامعه به دوام ساختارها و نهادهاي متشكله بپردازد وگرنه ماندگاري انقلابها و حركت در مسير تعالي و توسعه چيزي نيست كه بتوان بهسادگي به دست آورد. قوام، دوام و بالندگي انقلاب و عبور از مرز 30 سالگي خود گواه روشني است كه حركت انقلاب در مسير درستي بوده است. حضور رهبري خردمند، متفكر، آگاه، دلسوز، مردمي، شجاع، عدالتخواه و جهادگر در راس چنين انقلابي در طول سه دهه گذشته ضامن رشد در مسير پرشكوه توسعه و تعالي بوده است.
اكنون و با عبور از 30 سالگي انقلاب ميتوان با نگاهي به گذشته به فردايي بهتر انديشيد، فردايي كه ثمره نيكو و شجره طيبه درخت بارور انديشه و تفكر ديني در عرصه مديريت اجتماع است.
** رسالت
كارتهاي سوخته خاتمي و سهميه سوخت موسوي
با طولاني شدن فرايند تصميم گيري نهايي خاتمي براي حضور در انتخابات رياست جمهوري دهم برخي از طيف هاي دوم خردادي كه رسانه هاي مهمي را نيز در اختيار دارند به كانديداتوري ميرحسن موسوي متمايل شده اند.
اين جريان با احتجاج به قدرت آراي خاموش در انتخابات آينده و متاثر از نتايج اغلب نظرسنجي هاي اخير به اين نتيجه رسيده كه نامزد مورد تاكيد سازمان مجاهدين و حزب مشاركت يعني سيد محمد خاتمي نه تنها قدرت بسيج منابع سياسي مادون را ندارد بلكه حتي در سطوح عالي از تاليف و تجميع منافع گروههاي دوم خردادي نيز عاجز است.
برآورد اين طيف از بازي زودهنگام انتخاباتي سازمان مجاهدين و مشاركت اين است كه برد وباخت در انتخابات دهم تابعي از حركت هاي خاتمي نيست. در بازي شطرنج با حركت عقربه هاي ساعت از تعداد مهره ها كاسته مي شود و كارتهاي بازي خاتمي نيز ته كشيده است.
اختلاف فاحش نامزد نهايي اصولگرايان با خاتمي در نظرسنجي ها و روند صعودي محبوبيت وي در ماه هاي منتهي به انتخابات، ناتواني خاتمي از متقاعد ساختن كروبي براي عدم شركت در انتخابات آينده، گفتمان خاموش خاتمي كه در شش ماه گذشته كمتر تاثيري بر افكار عمومي داشته و... برخي از گروههاي دوم خردادي را به بازنگري در استراتژي انتخاباتي خود واداشته است. مهم براي اين جريانات امروز اين است كه چگونه زيانها كوچك را براي احتراز از خسارتهاي بزرگ بپذيريم.
از طرفي صف بندي حاميان موسوي در برابر طراحان بازي انتخاباتي خاتمي شكافهاي قديمي و پايدار دوم خردادي هاي معتدل و تندرو را پررنگ تر كرده است. طيفهاي سنتي موسوم به جريان چپ و خط امام(ره) با تمايل به نظريه انتخاب عقلاني حاضر نيستند با كارتهاي سوخته خاتمي در انتخابات آتي ريسك كنند.
بديهي است حضور خاتمي هزينه دوم خردادي ها را در انتخابات آتي بيشتر مي كند. سابقه نه چندان درخشان وي در مديريت كشور و نوستالژي منفي مردم نسبت به اوضاع فرهنگي، سياسي و اقتصادي زمان خاتمي احتمال پيروزي وي در انتخابات آتي را به حداقل رسانده است.
اما تمايل اين جريان به موسوي نيز با ترديدهاي 20 ساله آخرين نخست وزير انقلاب گره خورده است. يكي از عوارض حاشيه نشيني در سياست دور شدن از فضاي گفتماني جامعه و محصور شدن در ذهنيتهاي قديمي است. مصاحبه هاي اخير موسوي نشان داد كه وي در آستانه دهه چهارم انقلاب حرفهاي مهم و جديدي ناظر به گفتمان عدالت و پيشرفت ندارد. اين روزها علي رغم فشار برخي گروههاي دوم خردادي موسوي از استارت ماشين انتخاباتي خود نگران است چرا كه وي به سهميه سوخت خود مطمئن نيست و هراس از اين دارد كه در نيمه راه پايگاه اجتماعي و نوستالژي مثبت مردم را به دليل بي برنامگي و دور شدن از فضاي گفتماني جامعه براي هميشه از دست بدهد.داب راقم اين سطور بر اين نبوده و نيست كه وضعيت عمومي حاكم بر اردوگاه دوم خرداد را تيره و تار نشان دهد اما بازتاب واقعيات مثلث خاتمي، موسوي و كروبي بيش از اين اميدوار كننده نيست كه بتوان بر نقاط كانوني آن استناد جست. اصرار بيهوده بر يك انتخابات دوقطبي و غير متكثر توسط پدرخوانده هاي دوم خردادي و ترجيح بلامرجح يك نامزد نسبت به نامزدهاي ديگر تا كنون نتيجه اي جز تشتت آرا و نافرماني سياسي گروههاي مادون نداشته است.گذشت بيش از يك دهه از دوم خرداد به وضوح ثابت كرده فرايندهاي زيردستي تجميع منافع و منابع سياسي در بين جريانات به اصطلاح اصلاح طلب دچار يك اخلال و وقفه ناخواسته سيستمي است. جريانات سياسي نازا رو به زوال و آسيب پذير هستند. به نظر مي رسد اصلي ترين مشكل دوم خردادي ها در قفاي همين گزاره قابل تعميم نهفته باشد. به تعويق انداختن زمان يك زايمان سياسي در دوم خرداد نتيجه اي جز زوال و انزواي سياسي نخواهد داشت.
**كيهان
ارشميدس اوباما!
فوريه 1979- 30 سال پيش- وقتي مجله آمريكايي تايم، آيت الله خميني را مرد سال اعلام كرد، عزم آن نداشت كه به ستايش از ملت و انقلاب ايران يا رهبري آن بپردازد. جهان بي ترديد در آن ايام متأثر و متحير از انقلابي بود كه در پايگاه سياسي- نظامي آمريكا در منطقه خليج فارس و خاورميانه رخ مي داد. تايم آن زمان هشدار داد «انقلابي كه آيت الله خميني به پيروزي رسانده، معادلات قدرت را در جهان تهديد مي كند و ممكن است باعث بر هم خوردن تعادل موجود قدرت در جهان پس از جنگ جهاني دوم شود». آن زمان 34 سال از پايان جنگ جهاني دوم مي گذشت و تحليل تايم بي مبنا نبود. آمريكا در بحبوحه جنگ جهاني به آساني- و بي آن كه از ملت يا دولت ايران اجازه بگيرد- به همراه متفقين به اشغال ايران پرداخت و پس از آن هم در طول سه دهه، حكومتي سراپا اطاعت روي كار آورد اما اكنون از همين جزيره ثبات، زلزله و آتشفشاني بزرگ برخاسته بود. رئيس جمهور آمريكا براي اولين بار در اين 34 ساله پس از جنگ جهاني دوم، به دست ملتي مستضعف تحقير مي شد و هيچ از دستش برنمي آمد.
اينك 30 سال پس از انتخاب آيت الله خميني به عنوان مرد سال از سوي مجله آمريكايي تايم، هفته نامه انگليسي «پروسپكت»، تحليل تايم را دوباره مرور مي كند و مي نويسد «هنوز هم مي توان ادعا كرد حادثه پيروزي انقلاب ايران بزرگ ترين حادثه نيمه دوم قرن 20 است... در واقع با انتشار مقاله اي توهين آميز در يك روزنامه دولتي عليه آيت الله خميني و روحانيت، رژيم شاه ماشه اسلحه انقلاب ايران را كشيد. تنها 2 ساعت پس از انتشار آن مقاله، تظاهرات گسترده در قم به راه افتاد و اين آغازي بود بر تظاهرات مردم در سراسر ايران تا پيروزي انقلاب».
چالش ميان ايران جديد- ايران انقلابي- و آمريكا از چنين مختصاتي برخوردار است. مسئله آمريكا با ما فقط نفت و گاز و فناوري هسته اي نيست اگرچه اينها هم در جاي خود بااهميت هستند. مسئله اساسي تر اين است كه آن «بزرگ ترين حادثه نيمه دوم قرن 20» به عنوان مهم ترين كانون الهام بخش، همچنان در اولين دهه قرن جديد ميلادي نيز مشغول جوشش و جنبش و «تغيير» در قطب بندي و معادلات قدرت دنياست. رئيس جمهور و دولت جديد مدعي «تغيير» در آمريكا در روزگاري به قدرت رسيده كه سيماي جهان در حد زير و رو شدن (انقلاب به مفهوم واقعي) دگرگون شده و رژيم مدعي رهبري بلامنازع جهاني در «قرن جديد آمريكايي»- همان پروژه گستاخانه نومحافظه كاران- اكنون مجبور است از بيراهه برگردد و لااقل در ظاهر خود را هماهنگ با اين روند تغيير نشان دهد. از نگاه هيئت حاكمه اصلي آمريكا (فارغ از روبناي دموكرات و جمهوري خواه)، اين زمينگيري و عقب نشيني تلخ را بايد از چشم ايران جديد ديد. آمريكا در اين وضعيت به كسي مي ماند كه در اوج يك رؤياي شيرين، آب يخ برسرش بريزند يا از بلندي سقوط كند. فاتح افغانستان و عراق در كمتر از 2 سال كه خود را در آستانه فتح تماميت خاورميانه مي ديد اكنون نه تنها خاورميانه را از دست رفته مي بيند بلكه در جوار مرزهاي خود در آمريكاي لاتين (حياط خلوت سابق) نيز شاهد سقوط دولت هاي دست نشانده يكي پس از ديگري است. تايم- به سهو و ناداني يا عمد- كم فروشي كردكه آيت الله خميني را مرد سال 1979 معرفي كرد، بايد مي نوشت «خميني، مرد قرن 20 و 21».
آقاي اوباما كه ارشميدس وار به ميان ميدان دويده و يافتم يافتم مي كند، در اين ميان 30 سال دير آمده است. جامه بي قواره و گشاد تغيير با وجود اتفاقات بزرگي كه در همين 30 سال در ايران و جهان رخ داده، بر تن او زار مي زند. انقلاب ايران و ارزش هاي جهاني شده و مستقر آن، چنان جهان را ديگرگون كرده و توقع تغيير را بالا برده كه سخن گفتن يكي مانند اوباما به عنوان نماينده هيئت حاكمه آمريكا در قياس با آن تغييرات ، فرماليته و بي پايه جلوه مي كند. او لااقل 30 سال دير آمده و هيئت حاكمه آمريكا لزوم سردادن شعار تغيير را با 30 سال تأخير- كه كار از كار گذشته- فهميده اند. اوباما بايد جاي ريگان و كلينتون و بوش پدر و پسر مي آمد يا آنها بايد از تغيير دم مي زدند.
اوباما در قبال برنامه هسته اي ايران چه مي كند؟ آيا به وعده خود براي مذاكره با ايران عمل مي كند؟ يا آن را به بعد از انتخابات رياست جمهوري عقب مي اندازد؟ از ايران براي مهار بحران هاي عراق و به ويژه افغانستان استمداد مي كند؟ اگر چنين درخواستي كند پس توقع او مبني بر توقف برنامه هسته اي ايران چه مي شود؟ و... چنين سؤالاتي اگرچه در مقام تحليل مسائل روز مهم مي نمايند اما عمق چالش آمريكا با ايران را مورد توجه قرار نمي دهند.شعار تغيير از سوي رئيس جمهور جديد آمريكا اگرچه به عنوان يك ابتكار ناگزير مطرح شده اما واقعيت اين است كه اين شعار بيش از آن كه فرصت ايجاد كند، پديد آورنده دردسرها و دشواري هاي تازه تر است هرچند كه با هدف به تاخير انداختن بحران بزرگ طراحي شده باشد. براساس اخبار متعدد و متواتر، مشاوران و تصميم سازان دولت اوباما مذاكره با ايران را امتيازي معنادار براي كشوري مي دانند كه 5 سال بر سر حق خود ايستادگي كرده و اكنون مي تواند اعلام پيروزي تازه اي كند. آنها در عين حال بر اين باورند كه عقب نشيني از مذاكره، به مفهوم عقبگرد در شعار انتخاباتي خود و در واقع افتادن در سياه چاله اي است كه در دولت بوش و با همدستي انگليسي ها به راه افتاد اما خود بوش را بلعيد. نگراني ديگر آن است كه ايران به سرعت مشغول توسعه فناوري هسته اي است و اگر تا پس از انتخابات- به خيال تغيير دولت در ايران و روي كارآمدن دولتي تسليم پذير- صبر كنند لااقل بين 6ماه تا يك سال زمان حياتي و تعيين كننده را از دست خواهند داد. در حالي كه دورنماي روي كارآمدن دولتي مرعوب هم منتفي است. به همين دليل هم رفتارها و مواضع ناموزوني از تيم جديد در آمريكا ديده مي شود. هم از ديپلماسي مستقيم سخن مي گويند، هم اظهار مي كنند كه ايران اتمي را به هيچ وجه نمي پذيرند. هم مي خواهند رويه قفل شده بوش را در زمينه تهديد و فشار به قصد مهار ادامه دهند و در عين حال مراقب باشند افكارعمومي ايران احساس تكرار سياست هاي گذشته را نداشته باشد! بنابراين تزلزل و ترديد تبديل به ويژگي بارز رفتار دولت جديد آمريكا مي شود.
اما اين چالش يك راه حل بيشتر ندارد؛ پذيرفتن گستره و عمق نفوذ ايران در معادلات قدرت جهاني به عنوان يك تغيير ناگزير در جهت گشودن قفل از دست و پاي سياست خارجي آمريكا. مسئله آنها با ايران در آن سطح از ابتذال نيست كه با نشستن پاي ميز مذاكره يا امتناع از آن قابل حل و فصل باشد همچنان كه بازي با كلمات تغيير و مذاكره مستقيم و بدون شرط يا ديپلماسي هوشمند و قاطع و... نمي تواند افقي تازه پيش روي آنها ترسيم كند. همچنين بيهوده خواهد بود كه با تقسيم مسئولان به ميانه رو و تندرو ادعا كنند دنبال ميانه روها براي مذاكره و تفاهم مي گردند. نتيجه انتخابات هرچه باشد، تكليف ملت و حاكميت ايران با منش مستكبرانه آمريكا روشن است. آنها بي ترديد ميانه روهايي را كه ادعا مي كنند در جستجويشان هستند پيدا نمي كنند. اين سخن شعار نيست، شهادت رابرت گيتس وزيردفاع به ارث مانده از دولت بوش براي كابينه اوباما (و رئيس اسبق سازمان جاسوسي سيا) است كه همين يكي دو ماه پيش اذعان كرد «طي 30 سال گذشته به طور مداوم به دنبال عناصر ميانه رو و معتدل در ايران براي مذاكره و توافق بوده ايم اما به نتيجه نرسيده ايم». چرايي اين ناكامي را مي شود به طور مبسوط تحليل كرد اما شايد كوتاه ترين پاسخ، همان تحليلي باشد كه به تازگي خبرگزاري اينترپرس سرويس ارائه كرد. به نوشته اين خبرگزاري، گيتس خود يك عنصر تندرو است كه در دولت بوش پدر با اقدامات خرابكارانه مانع از اعتمادسازي با ايران شد و آن هنگام كه رئيس سازمان سيا بود اغلب در جمع كاركنان CIA تكرار مي كرد «ايراني معتدل، كسي است كه با گلوله كشته شده باشد»! ايراني خوب و معتدل، ايراني مرده است. يعني همان موضعي كه در طول اين 30 سال برخي مقامات آمريكايي به كرات تكرار كردند كه «ريشه ملت ايران را بايد از جا كند»، «ايران محور شرارت است»، «تمدن ايران وحشي است»، «بايد به ايران حمله اتمي كرد» و قس علي هذا. بي ترديد حلقه اصلي قدرت در آمريكا تا چنين تلفي كينه توزانه اي نسبت به ملت عزتمند و شجاع ايران دارند، نمي توانند از گفت وگو و تفاهم و مسالمت دم بزنند. البته واقعيات يكي پس از ديگري بر آنها تحميل مي شوند همچنان كه حال مست لايقعل و ديوانه عربده جويي چون بوش را سر جاي خود آوردند تا تحقير حضور در نشست تيرماه گذشته ژنو را پس از 5 سال رجزخواني و تكبر و تبختر به جان بخرد. اما مرور سرنوشت طواغيت و مستكبران در طول تاريخ حاكي از آن است كه نوع آنها جز به هنگام سقوط و سرنگوني و گذشتن كار از كار سر عقل نمي آيند. فرعون هم وقتي خود را معلق در ميان آب نيل يافت و چند سطل از آب آن را خورد، فرياد زد كه خداي موسي ايمان آوردم! آيا اوباما آخرين فرعون كاخ سفيد خواهد بود؟ 30 سال كم زماني نيست براي باخبر شدن از اينكه آب دريا تا گلو و زيرچانه بالا آمده است.
**آفرينش
قدرت نرم انقلاب اسلامي
از زماني كه انقلاب اسلامي به وقوع پيوست درمورد علل وپيامدهاي آن مباحث مختلفي مطرح شده و صاحب نظران مسائل سياسي از منظر متفاوت مسئله را تبيين كرده اند، با اين وجود، در مورد تاثيرگذاري «قدرت نرم» انقلاب درسطح نظام بين الملل بندرت به مطالب تحليلي برمي خوريم. البته نمي توان انكاركرد كه در دل اين تحليل ها، رگه هايي از تئوري هاي روابط بين الملل وجود داشته است. بخصوص تجزيه و تحليل هايي كه درمورد بازتاب منطقه اي وجهاني انقلاب اسلامي ارائه شده، درخود، جنبه هايي از تئوري روابط بين الملل به ويژه نظريه سيستمي را به همراه داشته است. « تئوري هاي اقتصادي» ويا نظريه هايي كه به «ساختارشكن » معروفند ونيز در تبيين تاثيرانقلاب اسلامي برساختار نظام بين الملل بسيار قدرتمند هستند، كمتر مورد توجه قرار گرفته است. وقتي ماهيت نظام بين الملل را از فاصله سال هاي آغاز شكل گيري انقلاب(1342) وپس از آن يعني تا مرحله پيروزي انقلاب اسلامي(1357) بررسي مي كنيم به نظام دو قطبي غيرمنعطف، همراه با « خشونت ساختاري» برمي خوريم. اين مسئله درمورد هردو بلوك قدرت اعم از شرق وغرب صادق است. در حقيقت دونوع خشونت ساختاري وجود داشت. يك نوع آن عمودي بود كه دو ابرقدرت عليه يكديگر اعمال مي كردند، وديگر افقي بود كه هريك ازدو ابرقدرت در روابط خود با مجموعه هاي زيردست به ويژه در كشورهاي جهان سوم اعمال مي كردند. يكي از مهم ترين اهداف انقلاب اسلامي پايان دادن به اين وضعيت و ارائه راهي نو براي تعامل ميان واحدها وساختارشكني درنظام بين الملل بود. ايران عصر سلطنت پهلوي دوم به رغم اين كه در مقايسه با ساير كشورهاي جهان سوم ازنظر اقتصادي، كشوري نسبتا توسعه يافته محسوب مي شد. اما از جنبه سياسي ازجمله كشورهايي بود كه به گونه اي سنتي، طي دهه هاي متمادي، حاكميت شاه برجامعه را تحميل نموده بود. شاه شخصيت مافوق بود و وفاداري به قانون اساسي با وفاداري به سلطنت يكسان قلمداد مي شد. چنين روندي را مي توان به «خشونت ساختاري در داخل» تفسيركرد. زيرا اساسا ماهيت رابطه دولت با جامعه آن هم در غياب نهادهاي جامعه مدني، يك رابطه استبدادي قلمداد مي شد. در چنين شرايطي انديشه انقلاب اسلامي به عنوان نمونه ي بديع روز از نظام حكومتي، در چشم انداز جهاني كه از سرچشمه زلال اسلام ناب محمدي نشات گرفته درزمان كوتاه مرزهاي جغرافيايي را درنورديد وپيام خودرا كه سرنگوني نظام استبدادي وراه افكار عمومي جهانيان منتقل كرد. طنين اندازشدن پيام انقلاب در كشورهاي جهان سوم، ضمن شكستن انحصار ابرقدرت ها توانست روحيه خودباوري واعتماد به نفس را نزد مسلمانان تقويت كند و سياست « نه شرقي و نه غربي» به محوراصلي شعار مبارزه با شوروي (سابق) وآمريكا مبدل گشت. پس دين باوري ومعنويت گرايي موجود درانقلاب وجه تمايز بارز آن با مقايسه باساير انقلاب ها محسوب مي شود. كمااينكه رهبر ومعمار بزرگ انقلاب امام خميني(ره) انقلاب ايران را در دهله نخست، انقلاب فرهنگي مي ناميد وازاين رو تجلي قدرت نرم به معناي نفوذ موثر در قلوب مسلمين بدون تهديد پرداخت هزينه مادي ميسر شد. انقلاب اسلامي ايران از رهگذر تبيين انديشه وآرمان عدالت خواهانه توانست با روش هاي غيرمستقيم به نتيجه مطلوب يعني بيداري اسلامي دست يابد. روي گرداني جنبش هاي آزادي بخش كشورهاي مسلمان از تعاليم ماركسيستي وبازگشت به آرمان هاي اصيل اسلامي ريشه در پذيرش شخصيت وانديشه هاي امام، فرهنگ و ارزش ها، ساختار سياسي را واعتبار اخلاقي انقلاب اسلامي داشت اين امر مي تواند جايگاه قدرت نرم انقلاب نزد كشورهاي مسلمان را مشخص سازد. در مقابل اين تحول تلاش قدرت هاي بزرگ پس از انقلاب همواره معطوف اين بوده است كه با تحركات سياسي - فرهنگي، مانع از اشاعه تفكرات رهايي بخش انقلاب به خارج از ايران گردند واين رستاخيز فرهنگي را كه برهمگرايي اسلامي وپي ريزي قطب جهاني دنياي اسلام تاكيد دارد را با مشكل اساسي روبرو سازند، گرچه قدرت نرم انقلاب جايگاه وتاثيرگذاري خويش را با توجه به فرهنگ اسلامي و معنويت گرايي درميان جوامع مختلف ثابت نموده است. با اين وجود، بايد با عقلانيت وپرهيز از هرگونه عوام زدگي واهتمام جدي به خلاقيت ونوآوري در زمينه سياست گذاري هاي كلان فرهنگي براشاعه هرچه بيشتر اين قدرت تاكيد ورزيد.
**جمهوري اسلامي
هوشياري بعد از مقاومت
پيروزي بزرگ حماس و مردم غزه در جنگ 22 روزه اي كه رژيم صهيونيستي بر آنها تحميل كرد اكنون صحنه سياسي را بويژه در جهان عرب تغيير داده است . شاه عربستان با پذيرش عده اي از مجروحان غزه و دادن وعده كمك هاي مالي براي بازسازي مناطق تخريب شده تلاش مي كند خود را در كنار طرف پيروز قرار دهد و ننگ سكوت حمايت آميز از رژيم صهيونيستي و ساير اتهاماتي كه تاكنون به عربستان وارد شده است را پاك نمايد. حسني مبارك رئيس رژيم مصر نيز از طريق بازي با گذرگاه رفح و باز و بسته نمودن آن بگونه اي ديگر درصدد سرپوش گذاشتن بر جرائمي است كه در طول 22 روز جنگ غزه عليه مردم اين منطقه و حماس مرتكب شده است ...
در اين ميان بازي هاي سياسي محمود عباس رئيس تشكيلات خودگردان فلسطين كه البته مدت رياستش به پايان رسيده و در انتظار ابقا مي باشد تماشائي تر از ديگران است . محمود عباس در رام الله گفته است :«ما امروز بيش از گذشته به ويژه بعد از حمله اسرائيل به نوار غزه به اين نتيجه رسيده ايم كه اسرائيل خواهان صلح نيست و ما اين مساله را به هر مقامي كه به منطقه سفر مي كند اعلام مي كنيم.»
رئيس تشكيلات خودگردان كه در تمام مدت تهاجم رژيم صهيونيستي به غزه حتي يك كلمه در محكوميت جنايات اين رژيم به زبان نياورد و به بيان هاي مختلف آنرا توجيه مي كرد در اظهارات خود در رام الله پا را فراتر گذاشت و گفت : « متعهد به تحت تعقيب قرار دادن اسرائيل به اتهام جنايات جنگي در نوار غزه هستيم و تمام توان خود را بكار مي گيريم تا ثابت كنيم كه اسرائيل مرتكب وحشيانه ترين جنايت ها عليه مردم فلسطين شده است » .از آنجا كه دروغگو حافظه ندارد محمود عباس در همين اظهارات افزود:« اگر اسرائيل امسال نيز نخواهد به صلح دست يابد ثابت مي شود كه اصلا خواهان صلح نيست.»
ملاحظه صدروذيل سخنان رئيس تشكيلات خودگردان نشان مي دهد وي در شرايط بعد از جنگ 22 روزه غزه دچار عدم تعادل شده و حتي حافظه خود را از دست داده است . اينكه در يك جلسه و به فاصله چند دقيقه فردي كه در راس يك تشكيلات حكومتي قرار دارد از يكطرف بگويد اسرائيل ثابت كرده است كه خواهان صلح نيست و ما متعهد هستيم كه سران اين رژيم را تحت تعقيب قانوني قرار دهيم و به عنوان جنايتكاران جنگي آنها را محاكمه كنيم و از طرف ديگر تصريح نمايد كه هنوز منتظر عملكرد امسال اسرائيل هستيم تا ببينيم آيا قصد دارد به صلح دست يابد يا نه اين نشان مي دهد گوينده اين سخنان گرفتار پريشان گوئي است و شرايط بعد از جنگ او را بشدت دچار عدم تعادل كرده است . او بالاخره در اين اظهارات نتوانست تكليف اين موضوع را مشخص كند كه از نظر وي رژيم صهيونيستي خواهان صلح است يا نه !
علت اين پريشان گوئي ها و تزلزل كاملا روشن است . محمود عباس يك مهره است و از خود اختيار و اراده اي ندارد . در جنگ 22 روزه غزه نيز او هرچه گفت و هرچه كرد و نكرد كاملا طبق دستور بود. آمريكا و صهيونيست ها اصولا او را جانشين ياسر عرفات كردند تا گوش به فرمان آنها باشد و آنها بدون آنكه واقعا يك دولت فلسطيني وجود داشته باشد از محمود عباس و عنوان او بتوانند براي تبليغات مورد نياز خود بهره برداري كنند و به افكار عمومي چنين القا نمايند كه حكومت فلسطين با ما مشكلي ندارد و درعين حال از وجود او و تشكيلات خودگردان براي ايجاد تفرقه ميان مردم فلسطين استفاده نمايند.
در ماجراي شكل گيري دولت حماس همه ديدند كه با نظارت سازمان ملل و حضور جدي غربي ها يك انتخابات آزاد در فلسطين برگزار شد و حماس برنده اين انتخابات از آب درآمد. بعد از آنكه دولت حماس مستقر شد از آنجا كه اين دولت آن چيزي نبود كه آمريكا و انگليس و صهيونيست ها ميخواستند سرناسازگاري با اين دولت قانوني و مردمي را گذاشتند و هرچه توانستند عليه آن كارشكني كردند. كار به جائي رسيد كه بسياري از اعضاي اين دولت مردمي و قانوني توسط رژيم صهيونيستي دستگير و زنداني شدند و باقيمانده سران آن نيز رسما تهديد به ترور شدند و ارتش رژيم صهيونيستي چند بار به غزه حمله كرد و سرانجام در ديماه گذشته غرب و رژيم صهيونيستي و ارتجاع عرب تصميم به نابودي حماس و دولت قانوني آن گرفتند و هدف اصلي جنگ 22 روزه غزه همين بود .
نقش محمود عباس در اين ماجراي طولاني اين بود كه به عنوان ابزار در اختيار صهيونيست ها و غربي ها و سران ارتجاع عرب قرار داشت تا آنها بتوانند با به رخ كشيدن وي و تشكيلات خودگردانش جنايات خود عليه مردم غزه را توجيه كنند و چنين وانمود نمايند كه ما با حكومت فلسطين مشكل نداريم و درصدد سركوب يك گروه تروريست هستيم كه زير بار قانون نمي رود و بر سر راه برقراري صلح در فلسطين مانع تراشي مي كند! همه آنها مطمئن بودند كه با جنگ غزه حماس ريشه كن خواهد شد و توطئه آنها به نتيجه مطلوب خواهد رسيد.
22 روز مقاومت مردم غزه و رهبران حماس نقشه رژيم صهيونيستي و قدرت هاي شيطاني غرب و سران ارتجاع عرب را نقش بر آب كرد و به اعتراف خود آنها اكنون رژيم صهيونيستي ضعيف تر و حماس قوي تر شده است . درست به همين دليل است كه محمود عباس و سران ارتجاع عرب به سياست « كي بود من نبودم ! » روي آورده اند و تلاش مي كنند آبروي ريخته خود را دوباره به دست آورند. در چنين شرايطي هوشياري مردم فلسطين بسيار مهم و كارساز خواهد بود. در مبارزه آنچه تعيين كننده است فقط مقاومت نيست علاوه بر مقاومت هوشياري هم لازم است . اگر مردم فلسطين در اين مقطع حساس هوشياري به خرج ندهند روباهان مكار بر موج سوار خواهند شد و نتايج مقاومت آنها را برباد خواهند داد.
**سرمايه
باز هم نرخ چالش برانگيز سود بانكي
نكته مهمي كه در سخنان رئيس كل بانك مركزي در مورد تعيين نرخ سود بانكي نهفته است بحث دستوري نبودن نرخ سود بانكي در سال 88 است كه با توجه به تجربه حال و گذشته روساي سابق بانك مركزي و شوراي پول و اعتبار، پذيرش تحقق آن به دشواري امكان پذير است زيرا در گذشته نيز اين چالش بين دولت و روساي قبلي بانك مركزي وجود داشت و آنها موفق نشدنددولت را مجاب به پذيرش اين واقعيت كنند كه نرخ سود بانكي بايد متناسب با نرخ تورم تعيين شود.
دستوري بودن نرخ سود بانكي منجر به منفي شدن نرخ بهره واقعي و انتقال قدرت خريد از پس اندازكنندگان به وام گيرندگان مي شود. در اين حالت پس اندازكننده كه با كنترل مصرف خود نسبت به سپرده گذاري در بانك ها اقدم كرده، جريمه شده و خسارت مي بيند و از سوي ديگر وام گيرنده معادل جريمه پس اندازكننده جايزه دريافت كرده است.
نرخ بهره و سودتسهيلات بايد به وسيله عرضه و تقاضاي بازار تعيين شوند و در اين حالت است كه نرخ بهره واقعي مثبت خواهد شد. در صورت دستوري بودن نرخ سود، كاهش سپرده گذاري و در پي آن جيره بندي اعتبارات را خواهيم داشت و در اين حالت چون منابع كاهش يافته و كم است، عده اي كه نمي توانند وام بگيرند، به بازار زيرزميني و نزول خواري مراجعه خواهند كرد و بازار نزول خواري به زيان بازار بانكي رونق خواهد گرفت. در تعيين نرخ سود پول، نرخ بهره واقعي است كه ملاك عمل بازار قرار مي گيرد، نه نرخ بهره اسمي كه به صورت دستوري ابلاغ مي شود. در صورتي كه بتوانيم نرخ تورم را كاهش دهيم به نسبت كاهش نرخ تورم، نرخ بهره موجود افزايش مي يابد و در حالت عكس با كاهش آن روبه رو خواهيم بود و مهم اين است كه بتوانيم نرخ تورم را در كشور كاهش دهيم و مثلاً به پنج درصد برسانيم تا با در نظر گرفتن اسپريد 5/3 درصد، نرخ سود 5/8 درصدي معقول شود ولي نرخ سود 19 درصدي با تورم 5/25 درصدي هيچ سنخيتي ندارد.
اسپريد 5/3 درصدي كه توسط رئيس كل بانك مركزي اعلام شده عدد بالايي است كه به علت كارآمدنبودن و پايين بودن حجم معاملات بانك هاي ما اتخاذ شده است. به علت كارآمد بودن و توليد انبوه خدمات بانك هاي خارج از ايران، حتي اسپريد 5/0 درصدي هم براي آنها كافي است.
دوشنبه|ا|14|ا|بهمن|ا|1387
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: ایسکانیوز]
[مشاهده در: www.iscanews.ir]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 248]
-
گوناگون
پربازدیدترینها