واضح آرشیو وب فارسی:مهر: فلسفه و اخلاق (1)جايگاه اخلاق در فلسفه دكارت
خبرگزاري مهر - گروه دين و انديشه: شهرت دكارت به خاطر مساهمت او در اخلاق نيست. برخي اين امر را كه فلسفه او بهطورانحصاري و به بهاي حذف فلسفه سياسي و فلسفه اخلاق بر معرفتشناسي و متافيزيك متمركز شده است، از ضعفهاي آن دانستهاند. چنين نقدهايي از بدفهمي چارچوب وسيعتر فلسفه دكارت ناشي ميشود.
شواهد مربوط به دغدغه دكارت در مورد اهميت عملي فلسفه را ميتوان در اولين نوشتههاي او دنبال كرد. او در توافق با فيلسوفان يونان باستان هدف فلسفه را نيل به حكمتي ميداند كه براي نيكبختي كافي باشد. جزئيات اين موضع بيش از همه در واپسين نوشتههاي دكارت طرح شده است: در مكاتبهاش با پرنسس اليزابت، "انفعالات روح" و در مقدمه ترجمه فرانسوي "اصول فلسفه" جايي كه تصوير مشهور خويش از درخت فلسفه را طرح ميكند كه بالاترين شاخه آن "بالاترين و كاملترين نظام اخلاقي است كه شناخت كامل ديگر علوم را پيشفرض ميگيرد و آخرين مرتبه حكمت است".
[درهرحال] اين مسئله كه دكارت چندان درباره اخلاق ننوشته است اين گمان را براي برخي ايجاد كرده است كه اين موضوع در فلسفه او جايگاهي ندارد. گرايش به درك فلسفه دكارت بر اساس الويت دادن به دو كتاب مشهور او "گفتار در روش" و "تأملات در فلسفه اولي" كه تا همين اواخر رايج بوده، اين گمان را تقويت كرده است. اگرچه اين دو اثر، هردو، بصيرتهايي درباره اخلاق دكارت بههمراه دارند، اما هيچكدام موضع او را به تفصيل بيان نميكنند.
در نوشتههاي دكارت برداشتي منسجم از هدف فلسفه آشكار است. او در اولين قاعده از اثر ناتمام "قواعد هدايت ذهن" ميگويد: غايت تحقيق بايد اين باشد كه ذهن انسان در تمام موضوعاتي كه براي او مطرح ميشود متوجه احكام دقيق و صحيح باشد". غايت اصلي فلسفه پرورش استعداد فرد براي حكمكردن دقيق است كه دكارت آن را "خرد نيك" و "حكمت جهانشمول ميداند". اين غايت را بايد براي خود آن دنبال كرد، زيرا ساير اهداف ممكن است ما را از مسير تحقيق منحرف كنند.
با وجود اين، دكارت بر مزاياي عملي حكمتي كه از اين طريق به دست آمده باشد، تأكيد ميكند: هر فرد بايد بسنجد كه "چگونه ميتواند شعور طبيعي خرد خويش را افزايش دهد... بهطوري كه در تمامي پيشامدهاي زندگي عقل او به ارادهاش نشان دهد كه بايد چه تصميمي بگيرد". به اين ترتيب، ميتوان انتظار داشت كه "ثمرات معقول" علوم تحقق يابند: "خوشيهاي زندگي" و "لذتي كه از ژرفانديشي در حقيقت به دست خواهد آمد، كه در عمل تنها نيكبختي كامل و عاري از رنج اين زندگي است".
همين نكته آخر دغدغه اصلي اخلاق دكارت را نشان ميدهد. او، در توافق با فيلسوفان يونان باستان، غايت عملي فلسفه را تحققبخشيدن به زندگي نيك ميداند: زندگياي كه بهترين وجودي را كه انسان ميتواند آرزوي دستيابي به آن را داشته باشد در آن به دست ميآوريم. دكارت اين زندگي را برمبناي نوعي شكوفايي ذهني وصف ميكند كه آن را "خرسندي ذهن" يا "آرامش" نام مينهد. در اين مورد تأثير اخلاق رواقي و اپيكوري بر او مشهود است.
دكارت به پيروي از يكي از مهمترين مضامين مكتب يونانيگري فلسفه را به شكلي از درمان تشبيه ميكند كه ميتواند ناخوشيهاي ذهن را درمان كند (ناخوشيهايي كه مانع نيكبختي آن هستند)، همانطور كه پزشكي ناخوشيهاي جسم را درمان ميكند. همانطور كه در يكي از نخستين نوشتههايش اظهار ميكند: "من از اصطلاح "رذيلت" براي اشاره به ناخوشيهاي ذهن استفاده ميكنم كه شناختن آنها به اندازه ناخوشيهاي جسم آسان نيست. اين امر از آن رو است كه ما به كرات سلامت جسماني كامل را تجربه كردهايم ولي هيچگاه سلامت حقيقي ذهن را نشناختهايم".
بنابراين مسئوليت فلسفه اين است كه ما را "به سلامت حقيقي ذهن" برساند و فلسفه اين كار را از طريق پرورش "داوري صحيح و دقيق" انجام ميدهد. مهم است كه دكارت- باز هم در توافق با فيلسوفان يونان باستان- تلاشهايش را بر نيكبختياي متمركز ميكند كه در زندگي طبيعي انسان تحققپذير است. او هشيار است كه خاطرنشان كند باور به اينكه "نيكبختي متعالي- كه تنها بر عبادت حضرت حق" مبتني است و صرفا از راه موهبت الهي به دست ميآيد- براي "زندگي آخرت" در نظرگرفته شده است، باوري جزمي است.
هرچند، برخلاف موضعي كه آكويناس و يزدانشناسان كاتوليك روم از آن دفاع ميكنند، توجه به اين "رستگاري فراطبيعي" هيچ نقشي در نظام دكارت ندارد. برعكس، او تأكيد ميكند كه نيكبختي واقعي در اين زندگي دستيافتني است، با وجود آزمونهايي كه با آن مواجه ميشويم. او به مرسن ميگويد: "يكي از مهمترين نكتههاي اصول اخلاقي من عشقورزي عاري از ترس مرگ به زندگي است". راه حل شكوفاكردن اين نگرش ايجابي نسبت به زندگي پرورش خرد است: "فلسفه حقيقي ... به ما ميآموزد كه حتي در گرماگرم غمانگيزترين فاجعهها و تلخترين دردها همواره ميتوانيم خرسند باشيم، به شرط آن كه بدانيم چگونه از خرد خويش استفاده كنيم".
نظر دكارت درباره اهميت اخلاق در گفتهاي طرحگونه كه در مقدمه ترجمه فرانسوي "اصول فلسفه"(1647) آمده ، به آشكارترين وجه بيان شده است. در اينجا او برداشت خويش از فلسفه را با اصطلاحات سنتي جالبي بيان ميكند: "واژه فلسفه به معني مطالعه حكمت است و مقصود از "حكمت" صرفا دورانديشي در امور زندگي روزمره نيست بلكه شناخت كامل همه چيزهايي است كه نوع بشر ميتواند آنها را بشناسد، هم براي اداره كردن زندگي و هم براي حفظ سلامتي و كشف هر نوع مهارت".
دكارت بر آن است كه شناسايي نظم ضروري ميان اجزاي مختلف شناخت راه نيل به اين حكمت است. نظمي كه او در تصوير خود از "درخت فلسفه" ترسيم ميكند: " ريشههاي درخت متافيزيك هستند، تنه درخت فيزيك است و شاخههايي كه از تنه منشعب ميشوند علوم ديگر هستند كه ميتوان آنها را به سه علم اساسي يعني پزشكي، مكانيك و علم اخلاق فروكاست". متافيزيك در اين طرح بنياني است، اما اين دانش و دانش فيزيك كه بر آن استوار است براي حسنهايي عملي مورد جستجو قرار ميگيرند كه از علم پزشكي، مكانيك و اخلاق حاصل ميشود: "همانطوركه ما از ريشهها يا تنه درخت ميوه نميچينيم، بلكه تنها از انتهاي شاخهها ميوه ميچينيم. بنابراين حسن اصلي فلسفه بر آن بخشهايي مبتني است كه آخر از همه ميتوان آنها را آموخت".
علم اخلاق در ميان اين علوم مقدم است: "[علم اخلاق] عاليترين و كاملترين نظام اخلاقي است كه شناخت كامل ديگر علوم را پيشفرضميگيرد و بالاترين مرتبه حكمت است". به خاطر همين علم سرآمد است كه دكارت اميدوار است خوانندگانش " دريابند كه تداوم جستجو براي اين حقايق تا چه پايه مهم است و اين حقايق ما را به چه درجه بالايي از حكمت ميرسانند و چه كمال و خشنودياي براي زندگيمان به ارمغان ميآورند".
دوشنبه|ا|14|ا|بهمن|ا|1387
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: مهر]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 302]