واضح آرشیو وب فارسی:نیک صالحی: سكوت 5 ماهه قاتل زن و مرد شكست روز حادثه وقتي همراه مهدي به خانه فريده رفتيم، او قولنامه را نداد، از آنجا كه قبل از آن نيز چند بار به خانهاش رفته بودم و ميدانستم قولنامه نزد اوست، مخفيانه كليد در را برداشتم. همان شب دوباره به خانه فريده برگشتم، اما وقتي در را باز كردم مرد جواني را ديدم كه بعدها متوجه شدم.... ایران: پسر شرور كه به اتهام قتل زن و مرد جواني بازداشت بود، پس از 5 ماه راز جنايت را فاش كرد. رسيدگي به اين جنايت هولناك از نيمه شب 28 شهريور همزمان با كشف اجساد زن و مرد جواني در خانهاي اجارهاي واقع در جنوب تهران در دستور كار بازپرس و كارآگاهان جنايي پايتخت قرار گرفت.مرد صاحبخانه كه نيمه شب از باز بودن در خانه مستأجرش متعجب شده بود، با عجله خود را به طبقه پائين رساند، اما در اوج ناباوري با اجساد فريده - 25 ساله - و مرد ناشناسي روبهرو شد و بلافاصله پليس 110 را خبر كرد. بازپرس شهرياري و تيم ويژه تحقيق كه در محل جنايت حضور يافته بودند، در نخستين تحقيقات دريافتند فريده يك ماه قبل همراه مرد جواني به نام هادي - كه مدعي بود شوهرش است - خانه را اجاره كرده بود. اما به علت رفتوآمدهاي مشكوك، استعمال مواد مخدر و اعتراض همسايهها، صاحبخانه از مستأجرانش خواسته بود هرچه سريعتر خانه را تخليه كنند. بدينترتيب كارآگاهان بلافاصله هادي را شناسايي و دستگير كردند، اما وي منكر اطلاع از قتل شد و گفت: «از يك ماه قبل براي ترك اعتيادم در كمپ بودم تا اينكه فريده گفت صاحبخانه خواستار تخليه خانه شده است. از آنجا كه 5 ميليون تومان پول رهن خانه را من داده و قولنامه نيز به اسم خودم بود، به برادرم وكالت دادم تا به بنگاه برود و قرارداد را فسخ كند، اما از بقيه ماجرا بيخبرم.» با توجه به اظهارات هادي، كارآگاهان به تحقيق از برادرش پرداختند، مهدي هم ضمن تأييد حرفهاي برادرش در حالي كه منكر قتل بود، گفت: روز حادثه همراه دوستم بهزاد به خانه فريده رفتيم، اما او قولنامه را نداد و مدعي شد قولنامه در بنگاه است. بعد از خداحافظي بهزاد از همان شب ناپديد شد. به گفته سرهنگ عباسعلي محمديان - رئيس پليس آگاهي تهران - بدينترتيب رديابيهاي تخصصي براي دستگيري بهزاد آغاز شد و سرانجام او در شرق تهران به دام افتاد. بهزاد كه ابتدا منكر هرگونه دخالت در قتل بود، پس از 5 ماه بازجويي و تحقيق سرانجام لب به اعتراف گشود و گفت: «روز حادثه وقتي همراه مهدي به خانه فريده رفتيم، او قولنامه را نداد، از آنجا كه قبل از آن نيز چند بار به خانهاش رفته بودم و ميدانستم قولنامه نزد اوست، مخفيانه كليد در را برداشتم. همان شب دوباره به خانه فريده برگشتم، اما وقتي در را باز كردم مرد جواني را ديدم كه بعدها متوجه شدم ميوهفروش دورهگرد است و براي مصرف مواد به خانه فريده آمده است. هر دو نفرشان آنقدر مواد كشيده بودند كه قادر به حركت نبودند. با اين حال وقتي فريده سروصدا راه انداخت، با آنها درگير شده و هر دو را خفه كردم و با عجله فرار كردم.
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: نیک صالحی]
[مشاهده در: www.niksalehi.com]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 242]