تور لحظه آخری
امروز : یکشنبه ، 9 دی 1403    احادیث و روایات:  پیامبر اکرم (ص):كسى از شما حق ندارد از هيچ يك از يارانم چيزى به من بگويد؛ زيرا دوست دارم در حال...
سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون شرکت ها

تبلیغات

تبلیغات متنی

صرافی ارکی چنج

صرافی rkchange

سایبان ماشین

دزدگیر منزل

اجاره سند در شیراز

armanekasbokar

armanetejarat

صندوق تضمین

Future Innovate Tech

پی جو مشاغل برتر شیراز

خرید یخچال خارجی

موسسه خیریه

واردات از چین

حمية السكري النوع الثاني

ناب مووی

دانلود فیلم

بانک کتاب

دریافت دیه موتورسیکلت از بیمه

طراحی سایت تهران سایت

irspeedy

درج اگهی ویژه

تعمیرات مک بوک

دانلود فیلم هندی

قیمت فرش

درب فریم لس

خرید بلیط هواپیما

بلیط اتوبوس پایانه

تعمیرات پکیج کرج

لیست قیمت گوشی شیائومی

خرید فالوور

پوستر آنلاین

بهترین وکیل کرج

بهترین وکیل تهران

خرید از چین

خرید از چین

تجهیزات کافی شاپ

کاشت ابرو طبیعی و‌ سریع

قیمت بالابر هیدرولیکی

قیمت بالابر هیدرولیکی

قیمت بالابر هیدرولیکی

لوله و اتصالات آذین

قرص گلوریا

نمایندگی دوو در کرج

دوره آموزش باریستا

مهاجرت به آلمان

بهترین قالیشویی تهران

بورس کارتریج پرینتر در تهران

تشریفات روناک

نوار اخطار زرد رنگ

ثبت شرکت فوری

تابلو برق

خودارزیابی چیست

فروشگاه مخازن پلی اتیلن

قیمت و خرید تخت برقی پزشکی

کلینیک زخم تهران

خرید بیت کوین

خرید شب یلدا

پرچم تشریفات با کیفیت بالا و قیمت ارزان

کاشت ابرو طبیعی

پرواز از نگاه دکتر ماکان آریا پارسا

پارتیشن شیشه ای

اقامت یونان

خرید غذای گربه

رزرو هتل خارجی

تولید کننده تخت زیبایی

مشاوره تخصصی تولید محتوا

سی پی کالاف

دوره باریستا فنی حرفه ای

چاکرا

استند تسلیت

 






آمار وبسایت

 تعداد کل بازدیدها : 1846746226




هواشناسی

نرخ طلا سکه و  ارز

قیمت خودرو

فال حافظ

تعبیر خواب

فال انبیاء

متن قرآن



اضافه به علاقمنديها ارسال اين مطلب به دوستان آرشيو تمام مطالب
archive  refresh

پشیمانی از فرار مکرر


واضح آرشیو وب فارسی:نیک صالحی: پشیمانی از فرار مکرر من خيلي دلم براي مادرم مي سوخت و دوست نداشتم زندگي او را خراب کنم براي همين هم دوباره فرار کردم. نمي دانستم به کجا بروم و با شماره تلفن همان پسري که چند روز قبل در پارک آشنا شده بودم تماس گرفتم. او گفت نگران نباش الان مي آيم. ما قرار گذاشتيم در جلوي پارک همديگر را ببينيم اما در حالي که منتظرش ايستاده بودم زني را ديدم که با يک خودروي سواري تصادف کرد. خراسان: براي بار سوم از خانه فرار کردم تا شايد راه نجاتي پيدا کنم اما بدبخت و بيچاره شده بودم و حالا هيچ کس حاضر نيست ريخت و قيافه ام را ببيند. دختر جوان در دايره اجتماعي کلانتري کاظم آباد مشهد افزود: ۳ سال قبل پدر و مادرم به دليل دخالت هاي بي جاي مادربزرگم از هم جداشدند و مادرم سرپرستي مرا بر عهده گرفت. اما او پس از گذشت ۲ سال ازدواج کرد و من چون نمي توانستم با ناپدري ام کنار بيايم به خانه پدرم رفتم. اما متاسفانه پدرم معتاد شده بود و براي تامين هزينه هاي زندگي، من را به سرکار فرستاد. مدتي گذشت و از زماني که پدرم نيز ازدواج کرد مشکلاتم چند برابر شد چون نامادري ام انتظار داشت وقتي مثل مرده متحرک از سر کار به خانه برمي گردم کلفتي اش را بکنم. در اين شرايط با دختري آشنا شدم که چند بار از خانه فرار کرده بود. اين دختر جوان وقتي از داستان تلخ زندگي ام خبردار شد، تشويقم کرد همراه او از خانه فرار کنم. ما خانه اي را در حاشيه شهر مشهد کرايه کرديم و سپس به سر کار رفتيم و تقريبا مستقل شديم. اما خيلي زود متوجه شديم که صاحبخانه نقشه شومي در سر دارد و مي خواهد از ما سوء استفاده کند. من و دوستم که از دست مزاحمت هاي اين فرد خواب به چشم هاي مان نمي آمد خانه را تخليه کرديم. دختر جوان افزود: من دست از پا درازتر به خانه پدرم برگشتم ولي خانواده ام حسابي کتکم زدند و هر لحظه سوال مي کردند کجابودي و چه بلايي به سرت آمده است؟آن ها روي اعصابم راه مي رفتند و به ناچار براي بار دوم از خانه فرار کردم. در کمتر از يک ساعت با پسرجواني آشنا شدم. من و اين پسر در حال موتورسواري بوديم که توسط ماموران انتظامي دستگير شديم.اين بار مادرم و ناپدري ام مرا از کلانتري تحويل گرفتند و به خانه آن ها رفتم. از اين که در کنار مادرم بودم احساس خوبي داشتم و تصور مي کردم مشکلي نخواهم داشت اما افسوس که بهانه گيري هاي ناپدري ام از يک هفته بعد شروع شد و او سر کوچکترين مسئله اي، مادرم را کتک مي زد. من خيلي دلم براي مادرم مي سوخت و دوست نداشتم زندگي او را خراب کنم براي همين هم دوباره فرار کردم. نمي دانستم به کجا بروم و با شماره تلفن همان پسري که چند روز قبل در پارک آشنا شده بودم تماس گرفتم. او گفت نگران نباش الان مي آيم. ما قرار گذاشتيم در جلوي پارک همديگر را ببينيم اما در حالي که منتظرش ايستاده بودم زني را ديدم که با يک خودروي سواري تصادف کرد. با ديدن اين صحنه خيلي ترسيده بودم و تصميم گرفتم براي حل مشکلم از پليس تقاضاي کمک کنم براي همين هم به اين جا آمده ام. خدا رحم کرد که همراه پسر جوان نرفتم چون معلوم نبود چه بلايي به سرم مي آمد.




این صفحه را در گوگل محبوب کنید

[ارسال شده از: نیک صالحی]
[مشاهده در: www.niksalehi.com]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 322]

bt

اضافه شدن مطلب/حذف مطلب







-


گوناگون

پربازدیدترینها
طراحی وب>


صفحه اول | تمام مطالب | RSS | ارتباط با ما
1390© تمامی حقوق این سایت متعلق به سایت واضح می باشد.
این سایت در ستاد ساماندهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی ثبت شده است و پیرو قوانین جمهوری اسلامی ایران می باشد. لطفا در صورت برخورد با مطالب و صفحات خلاف قوانین در سایت آن را به ما اطلاع دهید
پایگاه خبری واضح کاری از شرکت طراحی سایت اینتن