پرچم تشریفات با کیفیت بالا و قیمت ارزان
پرواز از نگاه دکتر ماکان آریا پارسا
دکتر علی پرند فوق تخصص جراحی پلاستیک
سررسید تبلیغاتی 1404 چگونه میتواند برندینگ کسبوکارتان را تقویت کند؟
چگونه با ثبت آگهی رایگان در سایت های نیازمندیها، کسب و کارتان را به دیگران معرفی کنید؟
بهترین لوله برای لوله کشی آب ساختمان
دانلود آهنگ های برتر ایرانی و خارجی 2024
ماندگاری بیشتر محصولات باغ شما با این روش ساده!
بارشهای سیلآسا در راه است! آیا خانه شما آماده است؟
بارشهای سیلآسا در راه است! آیا خانه شما آماده است؟
قیمت انواع دستگاه تصفیه آب خانگی در ایران
نمایش جنگ دینامیت شو در تهران [از بیوگرافی میلاد صالح پور تا خرید بلیط]
9 روش جرم گیری ماشین لباسشویی سامسونگ برای از بین بردن بوی بد
ساندویچ پانل: بهترین گزینه برای ساخت و ساز سریع
مطالب سایت سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون
تعداد کل بازدیدها :
1848264722
توسعه فرهنگي در انقلاب اسلامي؛ چالشها و فرصتها
واضح آرشیو وب فارسی:فارس: توسعه فرهنگي در انقلاب اسلامي؛ چالشها و فرصتها
خبرگزاري فارس: اهميت بُعد فرهنگي انقلاب اسلامي ايران از اولويت بالايي برخوردار است و مصداق و الگوي بارزي براي ساير جوامع خواهان توسعه ميباشد. بنابراين فهم و شناخت مفاهيمي چون توسعه، فرهنگ و توسعه فرهنگي، در سرنوشت ملتها و نيز جامعه ايران حايز اهميت است.
چكيده
توسعه يكي از مهمترين خواستههاي جوامع مدرن است كه صورتهاي مختلفي از اوضاع اقتصادي، سياسي، اجتماعي و فرهنگي را ترسيم مينمايد. بنابراين توسعه اقتصادي محور و پايه اصلي و زمينهساز ساير ابعاد توسعه ميباشد. از آنجا كه فرهنگسازي بستري مناسب براي تحصيل توسعه نيروي انساني و ساير ابعاد ديگر توسعه است، لذا مهمترين دغدغه نظريهپردازان و كارشناسان را به خود اختصاص داده است.
اهميت انقلاب اسلامي ايران در ابعاد مختلف جامعهشناختي و بينالمللي از منظر صاحبنظران پوشيده نيست. پس بُعد فرهنگي آن از اولويت بالاتري برخوردار است و مصداق و الگوي بارزي براي ساير جوامع خواهان توسعه ميباشد. بنابراين فهم و شناخت مفاهيمي چون توسعه، فرهنگ و توسعه فرهنگي، در سرنوشت ملتها و نيز جامعه ايران حايز اهميت است. بر اين اساس، پس از پيروزي انقلاب اسلامي، تبيين استراتژي جامعي در امر توسعه فرهنگي، به منزله يك ضرورت ملي، مورد توجه مسئولان قرار داشته است. در اينجا تبيين موقعيت ويژه توسعه فرهنگي در ايران و فرصتها و تهديدهايي كه روند توسعه فرهنگي را در طي بيش از دو دهه، در قالب چالشهاي فرهنگي ايجاد نموده است، مورد تجزيه و تحليل قرار خواهيم داد. عمدهترين چالشهاي پيشروي توسعه فرهنگي در ايران، زمينهساز فرصتها و يا تهديدهايي گرديده است كه ضرورت هرچه بيشتر برنامهريزي كارآمد و مديريت فرهنگي مؤثر در ايران را نشان ميدهد.
مفهوم توسعه و توسعه فرهنگي
هدف اساسي از اين نوشتار، درك مفهوم توسعه است. لذا مختصري در تبيين و توضيح واژه توسعه اشاره خواهد شد.
الف) تعريفهاي مربوط به توسعه متنوع و گوناگون است و مباني آن از چارچوبهاي اقتصادي، سياسي، فرهنگي و انساني تشكيل ميگردد كه تمامي تعريفهاي مذكور، در اين امر دخيل هستند. توسعه، مجراي واقعي تحقق آرمانها، اميال و خواستهاي جوامع بشري است.
ب) توسعه مطلوب، جوامع در گروي تحقق همزمان توسعه اقتصادي، سياسي، فرهنگي و اجتماعي رخ ميدهد.
در مورد فرض اول به چند تعريف عمده و مطرح ذيل اشاره خواهد شد:
1. توسعه، بهينهسازي در استفاده از نيروهاي بالقوه مادي و انساني يك اجتماع است.(2)
2. توسعه به فراگردي گفته ميشود كه در چارچوب آن، جامعه از وضعيتي نامطلوب به سوي وضعي مطلوب متحول ميشود. اين فراگرد تمامي نهادهاي جامعه را دربرميگيرد و ماهيت آن، اساسا اين است كه توان و ظرفيت بالقوه جامعه به صورت بالفعل درميآيد. به عبارت ديگر در فرايند توسعه، استعدادهاي سازماندهي جامعه از هر جهت بارور و شكوفا ميشود؛ چه از نظر اقتصادي و چه از نظري اجتماعي، فرهنگي و سياسي.(3)
3. توسعه نيل به خود بسي(4) و به دست آوردن مشاركت خلاقانه مردم، در بهرهبرداري كامل از نيروهاي مولد ملي و ظرفيتهاي انساني يك جامعه است.(5)
4. توسعه را ميتوان مجموعهاي از فعاليتها براي هدايت در جهت ايجاد شرايط مطلوب زندگي براساس نظام ارزشي موردپذيرش جامعه تعريف كرد. بنابراين، توسعه طيفي از تغييرات به هم پيوسته، در جهت تامين نيازهاي رو به گسترش جامعه دانست. به عبارت ديگر، توسعه فراگردي است كه شرايط زندگي نامطلوب را به زندگي مطلوب تبديل ميكند.(6)
5 . توسعه در مفهوم عام؛ يعني گذر از سنت به تجدد؛ كه اين امر ناظر بر كشورهايي است كه هم اكنون توسعه يافتهاند.(7)
عليرغم تعاريف متعدد از توسعه، همه تعريفها، در اين امر كه جوامع، جهت رسيدن به مطلوبيت زندگي اجتماعي نياز به ايجاد شرايط و امكانات مناسب؛ در ابعاد اقتصادي، سياسي و فرهنگي دارند، مشتركند. توسعه سيري براي تحكيم روابط اجتماعي و پرورانيدن استعدادها، استفاده بهينه از مواهب طبيعي و امكان رشد همه اقشار جامعه است و به زمان و مكان خاصي تعلق ندارد، و ميدان آزمايشي است براي هر جامعهاي كه خواهان اين پديده است.
سير تكاملي توسعه، نسبت به شرايط و امكانات متفاوت كشورها، متعدد است. برنامهريزي مناسب و تصميمگيريهاي حساب شده نقش مؤثري در تسريع امر توسعه ايفا ميكند. بسياري از كشورها، سير اقتصادي توسعه، و برخي از آنها نيز، توسعه سياسي ـ فرهنگي را ملاك عمل قرار ميدهند. در حالي كه، توسعه قبل از هر چيز، مجموعهاي قانونمند است كه قابل تفكيك و تغيير نميباشد.
بنابراين در امر توسعه، تحول فرهنگي ضروري است؛ يعني فرهنگ جامعه بايد متحول گردد. اين يك قانون كلي است، از سويي، توسعه عوامل مختلفي دارد كه بايد از سوي نيروهاي خاص سياسي و اجتماعي مورد حمايت قرار گيرد و نيز با طرح چارچوبي ايدئولوژيكي و عقيدتي به توسعه مادي و معنوي جامعه، عينيت بخشيده شود «هابرماس» از انديشمنداني است كه بُعد فرهنگي توسعه را بسيار پراهميت توصيف ميكند. او با بيان عقلانيت فرهنگي در برابر عقلانيت ابزاري، معتقد است كه كشورهاي غربي، توسعه كامل نيافتهاند و يا اينكه؛ تنها در بُعد اقتصادي توسعه پيدا كردهاند؛ يعني تنها توانايي تكنولوژيكي آنان دگرگون شده است. تاكنون در هيچ جامعهاي پيدايي عقلانيت فرهنگي به معناي كامل و واقعي اتفاق نيفتاده است. اين ديدگاه وجه معنوي توسعه را تشكيل ميدهد. بسياري از شكستهاي توسعه در كشورهاي جهان سوم، دقيقا به اين علت بوده كه عوامل غيراقتصادي، عمدا يا سهوا از تحليل مستثني شده از جمله عوامل توسعه يافتگي، توسعه فرهنگي است كه تأثير تسريعي و آگاهانهاي بر روندهاي توسعه يافتگي برجاي ميگذارد.
توسعه فرهنگي
توسعه فرهنگي به معناي ايجاد تحول و خلق ارزشها، روابط اخلاقي و هنجارهاي مناسب است كه براي ارضاي نيازهاي آدمي، زمينههاي لازم را در قالب اجتماع فراهم ميكند. در مورد نقش فرهنگ در ارتباط با توسعه، برخي صاحبنظران با اهميت دادن به نقش فرهنگ در توسعه، فرهنگ را مجموعهاي از آرا و عقايد ميدانند كه ويژگيهاي ذيل را در خود دارد:
1. مورد قبول و پذيرش اكثريت مردم است؛
2. پذيرش آن جنبه اقناعي دارد، ليكن نيازمند بحث و استدلال نيست؛
3. ايجاد يا شكلگيري آن نيازمند زمان است.(8)
از اين منظر توسعه فرهنگي، به معناي پويايي و رشد فرهنگي است. توسعه فرهنگي به معناي ايجاد تحول و خلق ارزشها و رابط اخلاقي و هنجارهاي مناسبي است كه براي ارضاي نيازهاي آدمي، زمينههاي لازم را در قالب اجتماع فراهم ميكند. فرهنگ توسعه يافته داراي برخي ويژگيهاست كه روند توسعه را تسريع ميبخشد و از اين حيث، توجه صاحبنظران را به خود جلب كرده است.
به عبارتي ميتوان گفت: فرهنگ توسعهيافته، فرهنگي است كه دقيقا سه مشخصه بارز كه قبلاً ذكر شد را دارا باشد.
عدم توجه به توسعه فرهنگي ميتواند يكي از مشكلات اساسي در امر توسعه را فراهم آورد. تجربه تاريخي جامعه ايران نشان ميدهد كه جامعه قبل از هر چيز نيازمند آمادگيهاي فكري، پي بردن به ضرورت توسعه و خلاصه، تصميمگيري قاطع پيرامون آن است. اين امر مستلزم توسعه فرهنگي و همراهي آن با ابعاد ديگر توسعه است. بنابراين، از ديد جامعهشناسان توسعه علاوه بر بهبود شاخصهاي اقتصادي ـ كه عمدتا بر درآمد سرانه نهفته است ـ شاخصهاي اجتماعي نظير فقر، بيكاري، نابرابري، حداقل تغذيه، كمبود مسكن، آموزش ناقص و امثال اين موارد را دربرميگيرد. همگام با ديگر شاخصهاي مذكور، اين امر به طور نسبي در عرصه فرهنگ و سياست، در جهت تعالي و پيشرفت يك جامعه به كار گرفته ميشود. انقلاب اسلامي نه تنها از اين وضعيت مستثني نيست؛ بلكه به لحاظ ماهيت فرهنگي نظام، تحقق توسعه فرهنگي در آن نيز، از اولويتهاي اصلي به شمار ميآيد.
ابعاد توسعه فرهنگ
«توسعه فرهنگي» از دو واژه توسعه و فرهنگ تشكيل شده است كه با همراهي يكديگر، ابعاد مختلفي را در جامعه تحت پوشش قرار ميدهند. باورهاي مذهبي و ديني، يكي از ابعاد مهم فرهنگي است كه كاركرد آن، در تسريع روند توسعه مؤثر است. «دين» اهرمي قوي است كه از تضييع حقوق محرومان و خودكامگي و زيادهطلبي افزون خواهان جلوگيري ميكند. در دين دستورالعمل فرهنگي خاصي اعمال شده است كه موجب حفظ حقوق انساني و اجراي بايدها و نبايدهاي اخلاقي و ارزشي ميشود.
ارزشها و هنجارهاي جامعه زاييده باورهاي مذهبي مردم است، كه اين نگرش در مفهوم «فرهنگ» نهفته است. چرا كه عنصر معنوي فرهنگ، اعتقادات، باورها و ارزشهاي جامعه بازميگردد و كاراترين بُعد آن نيز، فرهنگ و توسعه فرهنگي است. (چرا كه عنصر مفيد فرهنگ به اعتقادات، باورها و ارزشهاي جامعه بازميگردد.) «ماكس وبر» در اثر خود «اخلاق سرمايهداري و روح پروتستانيزم» اشاره دارد كه فرهنگ ديني مسيح كه سود و علم و قناعت را سفارش كرده است،سبب شكلگيري سرمايهداري و رفاه اجتماعي دولتهاي غربي شده است و مجموعه فرهنگي غرب را به عنوان الگوي بسياري از مردم جهان معرفي كرده است. در اسلام نيز مجموعه پتانسيلهاي فرهنگي براي بشريت وجود دارد كه در تحولات اساسي جوامع تأثيرگذار است. «اميل دوركهام» و ديگر انديشمندان غربي باورها و ارزشهاي مذهبي را در شكلگيري انسجام اجتماعي و توسعه فرهنگي تأثيرگذار ميدانند. مستندات و تجربيات تاريخي نيز نشان ميدهد تحولات فرهنگي از ارزشها و باورهاي ديني تأثيرپذير است و باورهاي ديني در كنار ساير ابعاد توسعه فرهنگي، موجبات توسعه فرهنگي در جوامع را فراهم ميآورد. برنامهريزي آموزشي و ارتباطات جمعي و تكنولوژي و فناوري، از ابعاد فرهنگي ديگري محسوب ميگردند كه در تسريع و تصحيح روند توسعه فرهنگي، تأثير خواهند داشت. آموزش، موجب ارتقاي سطح كمي و كيفي مشاركت مردم ميگردد و همچنين افزايش انگيزهها و گسترش احساس مسؤليت را دربردارد.
لذا آموزش و برنامهريزي نيز در تسريع توسعه فرهنگي مؤثر است و بستر سالم و مناسبي را براي رشد و اعتلاي جامعه فراهم ميسازد. لازم به ذكر است كه هر عاملي كه در جهت رشد و توسعه ابعاد فرهنگي مؤثر باشد، در نهايت سهم بسزايي در توسعه فرهنگي ايفا مينمايد و موجبات دسترسي به اهداف توسعه فرهنگي را فراهم ميآورد. لذا ابعاد توسعه فرهنگي عبارتند از:
1. باورهاي مذهبي ـ ديني؛
2. آموزش و برنامهريزي؛
3. ارتباطات جمعي؛
4. تكنولوژي و فناوري.
تأكيد بر اهداف توسعه فرهنگي با توجه به اركان اساسي اين نوع توسعه، قابل حصول است. اين اركان عبارتند از: همگاني ساختن فرهنگ و ضرورت سياستگذاري فرهنگ. اين اهداف توسعه فرهنگي جامعه را در كسب رشد خلاقيتها و فضيلتهاي اجتماعي؛ به مدد بازشناسي و بازآفريني فرهنگ متعدد و مساعد خودي، ياري ميرساند. همچنين در مواجهه با دگرگونيهاي سريع اجتماعي، اقتصادي، كيفيت زندگي را ارتقا ميبخشد و جامعه را از بهرهمندي توسعه مادي اقناع مينمايد. از سويي با مشاركت دادن تمامي افراد جامعه و گروههاي اجتماعي در اين مقوله فرهنگآفريني و تقويت گسترش رقابتهاي سازنده را همگاني كرده و فرهنگسازي ميكند. همچنين عوارض تاريخي و اجتماعي توسعه نيافتگي را كه منجر به بروز نوعي توسعه نامتوازن، ناهمزمان يا ناموزون در جامعه ميشود، به حداقل برساند.(9)
لذا هدف كلان توسعه فرهنگي انبساط فكري جامعه در جهت جانشين كردن مراتب عقلي، به جاي مراتب پيش فرضي در قواعد تصميمگيري است. هدف توسعه فرهنگي، تضمين تربيت و تعليم و پرورش صحيح و ارتقاء سطح كارآمدي مردم، براي تحقق جامعهاي سالم و بهرهمند از امكانات مفيد جامعه است.
انقلاب اسلامي و چالشهاي توسعه فرهنگي در تحول فرهنگي در ايران بارزترين مشخصهي انقلاب اسلامي است. به عبارتي ميتوان گفت كه بازسازي و احياي بسياري از ارزشهاي اسلامي، احياي الگوها، نمادها شخصيتهاي اصيل ديني از ويژگيهاي فرهنگي انقلاب اسلامي است. واقعيت اين انقلاب ازجنبه ايدئولوژيك، معنادار كردن حيات انسانها و به تبع آن، مسئوليتپذير ساختن آنها و تفسير معنوي از جهان و احياي مجدد انديشه ديني است كه در طول تاريخ دستخوش تغيير و دگرگوني بوده است.
در واقع يكي از خصوصيات انقلاب اسلامي، بازانديشي هويت فرهنگي است. هويتي با قابليت والاي ايدئولوژي اسلامي و فرهنگي ديني. به قول «نيكي كدي» فرهنگ و ايدئولوژي خاص ديني در ايران و موقعيت خاص اين كشور، سبب بروز انقلاب شده است.(10) و بنابه گفته «گلداستون» در خصوص كاركردهاي مذهب و ايدئولوژي؛ اين مقوله، در سه مرحله پيش از انقلاب، در حين انقلاب و مرحله تثبيت قدرت، قابل توجه است. در مرحله «آغاز انقلاب»؛ نوآوريهاي ايدئولوژيك در چارچوب برداشت مذهب، يك بحران اجتماعي به وجود آورد. در مرحله پيروزي انقلاب؛ «خلاقيت ايدئولوژيكي» سبب تكامل و تسريع انقلاب شد و در مرحله «بعد از انقلاب» نيز؛ الگوهاي فرهنگي و ايدئولوژيك بر امكانات تغيير مادي و نيز رشد فرهنگي غلبه يافت و مانع رشد مادي و فرهنگي گرديد.(11)
با توجه به تحقق انقلاب اسلامي با ويژگيهاي فرهنگي پويا، فرصتهاي بيشماري در روند فرهنگپذيري فراهم شد تا با مأنوس بودن مردم با مؤلفههاي فرهنگ ديني و احياي آنها، جامعه در راستاي توسعه فرهنگي كارآمد (به مثابه زير ساخت اجزاي متنوع توسعهگرايي) در ايران گام بردارد. لذا انقلاب اسلامي با ماهيتي فرهنگي، بهترين فرصتها را براي توسعه فرهنگي و اركان سه گانه آن فراهم كرده است. برخي از تحولات فرهنگي منبعث از انقلاب اسلامي كه فرصتهاي توسعه در ايران را فراهم نموده است، عبارتند از:
الف) احياي الگوها و اسوههاي ديني و انقلابي، تا مردم با تبعيت از اين الگوها با آرامش و بينش لازم و نگرش معنادار به هستي، به وظيفه خود عمل كنند و اصول تحريف شده ديني را مورد بازبيني قرار دهند؛
ب) كنترل اجتماعي و مسئوليتپذيري.
كنترل اجتماعي و مسئوليتپذيري دو وجه فرهنگي نظام سياسي است كه بسياري از برنامههاي يك نظام سياسي، با استفاده از اين عوامل، روند توسعه فرهنگي را هموار ميكنند. انقلاب اسلامي اصل كنترل اجتماعي و مسئوليتپذيري را، در چارچوب انديشه ديني بر روي سه محور احيا نموده است:
1. كنترل و مسئوليتپذيري، به صورت آگاهانه و عالمانه قوام يابد؛
2. كنترل و مسئوليتپذيري، موجب اصلاحات اساسي و تحقق برنامههاي توسعهاي خواهد شد؛
3. كنترل و مسؤليتپذيري، مراقبت و نظارت بر حوادث و رخدادهايي است كه ميتواند به انقلاب آسيب رساند.
ـ ايثار و گذشت
تحول فرهنگي منتج از انقلاب اسلامي ايران ايثار و گذشت بود. بالاترين وجه اين نگرش، جان باختن در راه ارزشها و احكام اسلامي است. احياي فلسفه شهادت در انقلاب اسلامي، الگوي احياء شده اين ايثار در فرهنگ سياسي شيعه ميباشد.
ـ امر به معروف و نهي از منكر
توسعه فرهنگي نيازمند نظارت عمومي و احساس مسئوليت در قبال تحولات و اهداف متعالي اجتماعي است. انقلاب اسلامي نشان داد كه پيشرفت و توسعه يافتگي در گروي جهد و تلاش براي اجراي معروف و جهاد عليه منكر است. جامعهاي كه ايمان به خدا دارد، اما در عمل عاجز و ناتوان در رويارويي با مسائل اجتماعي ميباشد و از مسئوليت امر به معروف و نهي اجتماعي گريزان ميباشد و اين امر، مواجهه با سرنوشتي نامطلوب است. اين احساس متعالي در بطن جامعهي انقلابي، از شاخصههاي توسعه فرهنگي به شمار ميآيد كه پيام انقلاب نيز در بردارنده چنين مشخصهاي است.
اصولاً تحول فرهنگي منتج از انقلاب اسلامي، نقش محوري در توسعه فرهنگي داشته است و فرصتهاي ارزشمندي فراهم ميآورد. ملاك محوري در شكلگيري ارتباطات اجتماعي و تسهيلات لازم در تماس نيروهاي اجتماعي و آموزش ويژگيهاي موردنياز ارتقاي فرهنگ پويا، از قابليتهاي ايدئولوژي انقلاب اسلامي نشأت گرفت و همه نيروها و آحاد مختلف جامعه ايران را در يك حركت هدفمند به حركت وا داشت.
برخي از تحولات فرهنگي در انقلاب اسلامي كه زمينهساز توسعه فرهنگي به شمار ميآيد. عبارتند از: استقلالطلبي، آزاديخواهي، عدالتخواهي، بسيج آگاهانه مردمي و...
در كنار اين فرصتها، انقلاب اسلامي در روند توسعه فرهنگي با چالشهاي متعددي مواجه است كه در دو دسته كلي قابل تقسيمبندي است:
الف) آن دسته از چالشهايي كه درون فرهنگي و خودي است و از آن به عدم پويايي فرهنگ ياد ميكنند؛
ب) چالشهاي خارجي كه از آن به تهاجم فرهنگي ياد شده است.
برخي از چالشهاي انقلاب اسلامي بدين شرح است:
1. توسعه فرهنگي نياز به وحدت نظر و عمل در عرصهي داخلي دارد كه در قالب وحدت ملي تجلي مييابد. ضعف وحدت ملي يكي از عوامل بازدارنده توسعه فرهنگي است. چرا كه ضعف وحدت ملي، استقرار ملي را متزلزل ميسازد و هويت و ظرفيت حضور در مقابل فرهنگهاي گوناگون كه مدعي هويت بخشي و ظرفيتسازي برتر هستند را به كمتر از حد قابل قبول و لازم ميرساند. عدم عملكرد صحيح ابزارهاي ارتباطاتي و رسانههاي جمعي، به محض خنثي نمودن عوامل بازدارنده توسعه فرهنگي، پيامدهاي منفي بازدارندگي را به دنبال دارد.
خطر حاشيهنشيني سياسي و فرهنگي، نتيجهاش چالشهاي فرهنگي است كه فرهنگ را به سمت گسست فرهنگي و ضعف هويتي و سياسي سوق خواهد داد و كاهش مشاركت تا آنجا پيش خواهد رفت كه سخن از «اكثريت خاموش» به ميان ميآيد و اين امر، مغاير با اهداف فرهنگي انقلاب اسلامي و توسعه فرهنگي است. كاهلي مردم در مشاركت و حمايت از حكومت، به ضعف اقتدار ميانجامد و فرجام سستي حكومت در انجام عادلانه امور محوله، گسست وحدت ملّي خواهد بود.
بافت فرهنگي متنوع (پلوراليسم فرهنگي)
«پلوراليسم فرهنگي» يكي از چالشهاي اصلي در مسير تحقق توسعه فرهنگي است. تنوع قومي كه در ايران اسلامي وجود دارد، حكايت از تنوع زيستي ميكند كه همجواري مسالمتآميز ميان آنها، در قالب دولت ـ ملت ايران است. رمز توسعه فرهنگي، پذيرش آزاديهاي مشروع و نيز ميدان دادن به رشد آنهاست كه بيانگر ارائه نوعي تجربه فرهنگي در ايران است. اما در شرايط فعلي، اين اقدامات، زمينه تهديد فرصتها را توسط انقلاب اسلامي فراهم ميسازد. بنابراين، نابرابريهاي اجتماعي در اثر روند صعودي سير تقاضاها و آگاهيها؛ موضوع خواستههاي مردم در مناطق مختلف را به صورت مطالبات قومي طرح ميكند و سپس آن را از حالتي فرهنگي در چارچوب ملي؛ به صورت سياسي و نهايتا در راستاي مطالبات فراملي پيش ميبرد. بنابراين يك جنبه بازدارندگي توسعه فرهنگي در ايران از پلوراليسم فرهنگي و دستاوردهاي جهاني شدن با هدف انسجام فرهنگي ناشي ميگردد و يا وسيلهاي براي احياي هويت قومي در برابر هويت جهاني است.
شكنندگي و سستي در مرزهاي جغرافيايي، حاكميت ملي و فرهنگ ملي در اثر روند جهاني شدن به معناي تضعيف و تحديد قلمروهاي دولت ـ ملت است كه ناگزير منجر به تقويت هويت در گستره كوچكتري ميشود؛ چرا كه خلاء هويتي، با بحران هويت برابر نيست؛ بلكه با مرگ و نيستي برابري ميكند. در نتيجه نبود يا ضعف يك هويت ملي، زمينههاي گرايش به ديگر هويتهاي پيشنهادي را افزايش ميدهد و ما شاهد رشد هويتهاي منتسب به گروههاي قومي، قبيلهاي، مذهبي و طبقات محلي خواهيم بود؛ اين امر از عوامل بازدارندگي توسعه فرهنگي است و منجر به تشديد شكافها و بيثباتي سياسي خواهد شد. اين بيثباتي سياسي، امنيت ملي كشور را تهيد ميكند و مشروعيت حكومت را تضعيف ميسازد. براي رويارويي با خطرات فرهنگزدايي، آوارگي فرهنگي و بحران هويت، بايد به صورت ملي و در تمام عرصهها عمل كرد. و سياست پيشگيرانه و حمايتي، نيازمند توسعه فرهنگي و تعليم و تربيت صحيح ميباشد.
مادي گرايي
مادي گرايي و ناتواني در فهم دين
جامعهخواهان ايمان و معنويت، همواره نگران سستي ايمان و رنگ باختن معنويت ميباشند. نبايد تصور كرد كه ماديگرايي در دور دستها و در جمع بيگانگان منزل دارد؛ زيرا احاديث و سيره معصومين به ما آموخته است كه دشمن بزرگتر در درون ماست و نه بيرون از ما. سقوط هميشه آسانتر از صعود است. و عملكردهاي يك جامعه ديني ـ اگر از يك حد مطلوبي پايينتر بيايد ـ بر هويت ديني و ظرفيت نظام متكي بر آن براي جهتگيري و برنامهريزي در راستاي هدايتهاي دين (اسلام) خدشهدار خواهد نمود. «شهيد مطهري» در بررسي علل گرايش به ماديگري، به عللي نظير نارسايي مفاهيم اجتماعي و سياسي، نقض روشهاي تبليغي و نامساعد بودن جو اخلاقي و اجتماعي(12) اشاره ميكند و معتقد است كه جلوگيري از لغزش فكري، تنها زماني ميسر است كه انسان به يك مكتب استدلالي «سيستماتيك الهي»(13) ـ كه پاسخگوي اين نياز باشد ـ بپيوندد. اين مهم به عهده حوزههاست؛ كه متأسفانه، حوزهها نيز بنابه دلايل تاريخي مدتهاست كه از حكومت و مسائل كلان اجتماعي دور بودهاند.
چالش اصلي امروز در برابر دولت ملي ايران، پاسخگويي به مقتضيات دنياي پيچيده و سريع كنوني است كه آرامش سابق، و روحيات ايماني را زايل ميسازد. حفظ ايمان مردم، منوط به وجود پاسخهاي مطمئني است كه در عرصه عمل فردي، اجتماعي، ملي و بينالمللي، احساس بودن، اميد و عزت را ايجاد مينمايد. به عبارت ديگر، نيازمند تخصصي شدن مباحث ديني و تقويت مباحث شناختي و كلامي براساس فضاي فكري نسل كنوني هستيم. جالب توجه است كه چنين ضرورتي را شهيد مطهري در بيان وظايف اصلي حوزههاي علميه يادآور شده است.
موضوع ماديگري و عدم شناخت مفاهيم ديني، صرفا در حوزه ظرفيتهاي بالقوه ديني در جامعه محدود نميشود؛ بلكه مسائل علمي را نيز دربرميگيرد. در واقع تا زماني كه ضعف فكري در حوزه شبهات ديني و نيز در حوزه مهندسي اجتماعي به معناي ظرفيتسازي و تمهيد بسترهاي مناسب و مؤيد رشد انسانهاي مؤمن وجود داشته باشد، سخن از استقلال و آزادي فكري در برابر رواج وابستگي و تقليد فكري ـ كه از پيامدهاي جهاني شدن فكر و فرهنگ ميباشد ـ ميسر نخواهد شد. بدين ترتيب، متغيرهاي مستقل «ظرفيت» و «هويت»، به جهت ضعف، به عوض ايفاي نقش مثبت در روندها و فرصتهاي جهاني شدن؛ بندهاي عميق وابستگي، بيايماني و تقليد فكري و فرهنگي را فراهم ميآورد؛ زيرا بالهاي پرواز جامعه ديني و عزت آن، در گروي وجود توأمان علم و ايمان است.
بنابراين، جهت تكميل مطالب مذكور، گفتني است كه موضوعات چالشگري ـ كه تحت عنوان روند جهاني شدن براي فرهنگ انقلاب اسلامي ـ قابل ذكر است، عبارتند از:
الف) علمزدگي و تكنيك محوري: عقبماندگي علمي ايران، بهترين زمينه براي پذيرش علم و تكنيك در مقام معبود بوده و بايد از بيم آنچه «مارتين هايدگر»، فيلسوف آلماني توهم نازيسمي مينامد، انديشناك بود و براي جلوگيري از وقوع آن برنامهريزي و چارهانديشي نمود. به نظر ميرسد تنها چاره موجود، پيريزي محيطهاي تربيتي به صورتي است كه محدوديت انسان و تكليف انساني و تكليف الهي او را، كه بايد مبتني بر معرفت توحيد باشد، يادآور شد و با تذكر به مقام خليفةاللهي وي، از سلطه تكنيك درآمده و از علم زدگي رهايي يافت.
چالشهاي پيش روي توسعه فرهنگي، پايانناپذير و متنوع است. در يك نگاه جزئي گرايانه، موارد متعددي قابل طرح و پيگيري ميباشد: يكي از مهمترين چالش ديگر در جامعه ايران، نابرابري اجتماعي با ابعاد متنوع آن است. كه به برخي از جلوههاي آن اشاره خواهد شد:
الف) ذهنيت عمومي در جامعه؛ ديني است، يعني صبغه ديني داشته و نسبت به كدهاي ديني حساس است و آموزههاي ديني در آن بسيار تأثيرگذار ميباشد؛ از همين رو عدالت محور و برابري خواه است.
ب) سابقه طولاني استبداد؛ خواستههاي عدالت و برابري را به عنوان نياز مبرم و غيرقابل اغماض درآورده است.
ج) يكي از علل انقلابها؛ وجود نابرابريها بوده و وعده عدالت اجتماعي از شعارهاي اصلي انقلاب به شمار ميرود و بيتوجهي به آن نيز، آينده انقلاب را به خطر مياندازد.
د) برپايي قسط و عدل را در صدر وظايف نظام برخاسته از انقلاب؛ يعني جمهوري اسلامي قرار داده است؛ ضمن آنكه بستر فرهنگي، اجتماعي و سياسي در ايران به شدت به اين موضوع دامن ميزند.
هـ) مفهوم سياست در نظام بينالملل و رويههاي موجود در اغلب مباحث فرهنگي، جهاني شدن را به جهت نفع محوريشان به شدت مورد انتقاد قرار ميدهند و مبناي تمام اعتراضها و مخالفتهايشان، همانا بيتفاوتي نسبت به عدالت و در نظر نگرفتن آن است. بنابراين، اگر در اجرا و تحقق عدالت در شاخههاي مختلف آن اهمال نمايند، وارد چالشي سخت و سنگين شدهاند؛ به نحوي كه اگر پاسخ مناسبي ارائه ننمايند، دشمنان فرصت را غنيمت شمرده، با شعارهاي انقلاب؛ انقلاب را پايان يافته اعلام ميكنند. با چنين پيشينههاي ذهني و عيني، توجه خاصي به موضوعهاي عدالت و نابرابري در ملاكهاي مقايسه و ارزيابي افكار عمومي از وضعيت موجود، مشهود است.
بنابراين، وجود نابرابري اجتماعي؛ چالش فرهنگي و سياسي براي دولت ملي ايران ميباشد. ميدانيم كه هسته اصلي سياست و فرهنگ عنصر «پيوستگي» است و ميزان پيوستگي در درون دولت ـ ملت متأثر از وضعيت نابرابري اجتماعي است و به جهت آنكه نابرابري اجتماعي نقطه مقابل عدالت اجتماعي ميباشد؛ رابطهاي معكوس ميانشان برقرار است و به جرأن ميتوان گفت كه ناكامي در رفع نابرابريها؛ موجوديت و هويت و ظرفيت انقلاب اسلامي را به چالش ميكشد.
با توجه به بافت فرهنگي متنوع و رسوخ روحيات عشيرهاي در رفتار سياسي ايرانيان؛ احتمال هويتي كردن نابرابري اجتماعي افزايش مييابد. همچنين ميتواند پتانسيل موجود در معضلات هويتي ناشي از چالشهاي زندگي جديد را فوقالعاده فعال و هيجانآميز احساس نمايد و به راحتي مورد طمع و سوء استفاده قدرتهاي ذينفع و فرصتطلب قرار دهد.
نتيجه گيري:
انقلاب اسلامي شرايط كاملاً مستعدي را براي رشد و توسعه نيروي انساني جهت اجراي برنامههاي توسعهاي نظام جمهوري اسلامي فراهم نمود. توسعه فرهنگي كه از ملزومات اين انقلاب بوده است، همواره با دو وضعيت، كه مختص جوامع انقلابي است، مواجه شده است؛ اوّل؛ وضعيتي كه محتواي آن كسب فرصتهاي سياسي ـ اجتماعي فرهنگي است و دوم؛ وضعيتي كه تهديدهاي بالقوه عليه انقلاب اسلامي را فعال مينمايد. در اين مقاله، به اجمال دو وضعيت مورد تجزيه و تحليل قرار گرفته است و بر اين واقعيت تأكيد گرديده كه آينده انقلاب اسلامي، معطوف به شيوه بهرهبرداري از امكانات فرهنگي كشور، برنامهريزي و مديريت فرهنگي كارآمد، در قالب توسعه فرهنگي است. اگر زنده بودن فرهنگ انقلاب اسلامي ـ همچنانكه اشاره شد ـ نه صرفا در شعارها، بلكه در عملكردها، يك واقعيت است، در آن صورت بايد گفت، هر تغييري كه اجراي آرمانهاي فرهنگي را با مشكل مواجه سازد، چالشگري فرهنگي انقلاب را شروع ميكند. توسعه فرهنگي، راهكارهاي پيشگيرانه تبديل چالش به تهيد و جايگزيني آن به يك فرصت و تحكيم اصول ارزشي فرهنگي را فراهم ميآورد. استراتژي فرهنگي كشور در اين وضعيت، در گروي مديريت كارآمد فرهنگي و برنامهريزي جامع و كامل ميباشد.
پي نوشت ها:
1. عضو هيئت علمي دانشگاه بينالمللي امام خميني(ره)
2. سريعالقلم محمود، «اصول ثابت توسعه» (1) اطلاعات سياسي ـ اقتصادي، شماره 25، فروردين و ارديبهشت 1369.
3. اسدي، علي. توسعه بر جاده تكنولوژي ميتازد «تديبر شماره 2» (مرداد 1369)
4. Self - fulfilment
5. گزارش كميسيون مستقل مسائل رشد و توسعه جهان، به رياست ويلي برانت، ترجمه هرمز همايونپور، ص 44.
6. اسدي، علي. «جامعهشناسي توسعه» مديريت دولتي، شماره 8 (1369)، ص 136.
7. قاضيان، حسين، روشنفكران و توسعه 2، فرهنگ توسعه، شماره 81 .
8. آشوري داريوش، تعريفها و مفهوم فرهنگ، انتشارات مركز اسناد فرهنگي آسيا (تهران 1357).
9. گرانمايه، بهروز. فرهنگ و جامعه، وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامي (تهران، 1376).
10. Kedde Nikey, Iran and The Muslim World: Resistarnce and Revolution , (America: New York Press , 1995).
11. Goldstone Jack A , Ideology , Cultural Frame Works and Process of Revolutions Theory and Society , Vol , 20 No , 4 , 1991
12. مرتضي مطهري، علل گرايش به ماديگري، انتشارات صدرا، چاپ هفدهم (1375)، ص 178.
13. همان، ص 190.
نويسنده: محمدرحيم عيوضي
..........................................................................................................
انتهاي پيام/
سه|ا|شنبه|ا|15|ا|بهمن|ا|1387
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
-