واضح آرشیو وب فارسی:اطلاعات: تأملي در شعر انقلاب
با پيروزي انقلاب اسلامي ايران در 1357، شعر فارسي نيز وارد مرحلهاي تازه شد. سخن درباره جوانب اجتماعي و سياسي اين انقلاب و تاثير شگرفي كه در همه شئون زندگي مردم ايران و حتي جهان اسلام داشت، در اين مجال نميگنجد. فقط ميتوان گفت كه شعر فارسي در ايران و تا حدي افغانستان، با اين انقلاب در مسيري افتاد كه تا كنون تجربه نشده بود. مهمترين تاثير انقلاب، تغيير جهت محتوايي شعر بود. واقعيت اين است كه ساليان سال بود كه شعر ما با مذهب و تفكر مذهبي بيگانه بود و اگر هم شعر مذهبي داشتهايم، بيشتر جنبه مدح و مرثيه صرف داشته و نه موضعگيري فكري. شعر عارفانه و حكمتآميز ما نيز هر چند در دامن اسلام باليده، نتوانسته به همه جوانب اين مكتب بپردازد و بيشتر با پند و زهد سر و كار داشته تا جنبههاي اجتماعي و سياسي مذهب. در شعر انقلاب اسلامي ابعاد تازهاي از مذهب حضور يافت.
رابطه شاعران با حكومت نيز در اين دوره شكلي ويژه يافت. شاعران پيشين يا گريزان از حكومتها بودند و يا فقط به اميد برخورداريهاي مادي به آنها نزديك ميشدند و اين ارتباط، جنبه اعتقادي نداشت، مگر در مورد ناصرخسرو و احتمالا بعضي از شاعران دوره صفويه كه حكومت برايشان قداستي داشت. در انقلاب اسلامي، گرايش شاعران به نظام حاكم، شكلي اعتقادي داشت و چون شائبههاي مادي در اين ميان كمتر دخيل بود، شعرها بيش از آنكه شكل ستايش از افراد را بيابند، شكل ستايش از ارزشها را يافتند و حتي شعرهاي بسياري كه براي حضرت امام خميني(ره) سروده شد، به خاطر ارزشهاي معنوي ايشان بود، نه قدرت و نفوذ دنيوي.
واقعه ديگري كه در اين ميان اتفاق افتاد و باز هم شاعران را به ميدان كشيد، جنگ عراق با ايران بود. حاصل كار، نوعي ادب حماسي بود كه باز در شعر فارسي نظيري نداشت. بسياري از شاعران بهترين شعرهايشان را در اين دوران سرودند و معنويت و خلوصي كه در اين دفاع هشت ساله وجود داشت، مسلما به شكل قابل توجهي به شعرها نيز سرايت كرد. شعرهاي جنگ هم از لحاظ محتوايي و هم از جهات صوري، بر شعرهايي كه به مناسبت پيروزي انقلاب اسلامي سروده شده ،برتري دارد و علت آن هم، رشد شاعران انقلاب در اين فاصله بوده است. و سومين واقعه تكان دهنده، رحلت امام بود در خرداد ماه1368 و مرثيههاي فراوان شاعران در سوگ ايشان كه مويد رابطه معنوي ميان شاعران و حضرت امام بود.
شعر مذهبي و به ويژه براي قيام عاشورا، يكي ديگر از شاخههاي محتوايي شعر انقلاب اسلامي است. اين شعرها در كنار موضوع مذهبي، در حد معتنابهي برخوردار از موضع مذهبي و پشتوانه فكري هستند كه آنها را از شعرهاي مذهبي دوران صفويه و قاجار متمايز ميكند. همچنين است پرداختن به مفاهيم شهادت، مبارزه با طاغوت، مواجهه با معاندان سياسي و فكري انقلاب، همدردي با مستضعفان جهان و مضاميني از اين دست كه غالبا ريشهاي مذهبي دارند. در اين ميان، ملازمت ميان نوگرايي و مذهبيسرايي هم قابل توجه است. پيش از اين هم ما شاعراني مذهبي سرا داشتهايم، ولي غالباً اينان نسبت به تحولات نوگرايانه شعر فارسي بيتوجه يا معارض بودند و فقط يكي دو تن همچون طاهره صفارزاده و علي موسوي گرمارودي تا حدي توانستند در قبل از انقلاب، شعر نو با گرايش مذهبي بسرايند.
شعر انقلاب، با اين همه بدايع معنوي، لاجرم از ويژگيهايي صوري نيز برخوردار شد. مهمترين تمايز اين شعر، گرايش دوباره است به قالبهاي كهن. اين گرايش علل بسياري دارد؛ از جمله وسعت حوزه مخاطبان كه بيشتر مردم بودند و علاقهمند به قالبهاي كهن. از سويي ديگر ميدانيم كه پيشينه محتوايي شعر نو در ايران، چندان براي قشر متدين قابل پذيرش نبوده است. طبعا بعضي از شاعران انقلاب ميان قالبهاي نو و مفاهيم غير ديني يا حتي ضد ديني نوعي ملازمت يافتند و پرهيز از اين قالبها را لازمه مذهبي كردن شعر دانستند؛ ولي حتي شاعراني كه حاضر نشدند شعر نيمايي و سپيد را تجربه كنند نيز در قالبهاي كهن از نوگرايي بازنماندند. غزل نوگراي انقلاب مسلما با غزل مرحوم شهريار يا عماد خراساني يا حتي هوشنگ ابتهاج فرق دارد و حتي گاه ميتوان آن را شعر نويي در قالب غزل دانست.
در كنار غزل، دو قالب ديگر نيز احيا شد و هر يك كاربردي تازه يافت: مثنوي و رباعي. مثنوي كه پيش از اين مخصوص منظومههاي بلند داستاني يا حكمي بود، به صورت شعرهايي كوتاه با زبان و خيال امروزين به كار گرفته شد. بعضي از شاعران نيز به سرايش مثنوي در وزنهاي بلند دست زدند كه اين هم در شعر ما سابقه چندان نداشت. قالب رباعي نيز كه پيش از اين ويژه افكار و نكتههاي فلسفي، عرفاني يا اخلاقي بود، در لباسي تازه به ميدان آورده شد و محملي گشت براي مضامين حماسي و انقلابي. قالبهايي چون قصيده و ترجيعبند جز در شعر بعضي پيشكسوتان آزموده نشدند و كم كم در محاق فراموشي فرو رفتند؛ ولي گرايش نسبي به قالبهاي كهن، به معني فراموش كردن شعر نو نبود. تقريبا همه شاعران جوان انقلاب قالبهاي نو را آزمودند و بعضي از آنان بهترين شعرهايشان را در اين قالب سرودند. بعضي از آنان به نوپردازي شهرت داشتند و قالبهاي كهن را در حد تفنن به كار ميگرفتند؛ مانند: محمدرضا عبدالملكيان، بعضي از شاعران نيز مثل يوسفعلي ميرشكاك و حسن حسيني گرايشي به سوي مكتب هندي يافتند و در اين ميان، بيشتر متوجه بيدل شدند كه پيش از اين در ايران شهرتي نداشت.
شعر انقلاب، مگر در كار چند شاعر، با فوت و فنهاي سخنوري و صنعتگرايي سر و كار چنداني ندارد و از اين حيث نيز شباهتي ميرساند به دوره مكتب هندي. تنها تمايزي كه از اين حيث براي اين شعر ميتوان يافت، وارد شدن بعضي واژگان و تركيبهاي تازه به حوزه زبان شاعران است و از آن مهمتر، تغيير بار معنايي و عاطفي بعضي واژگان كه چهرهاي تازه به آنها بخشيد و از اين لحاظ، در غناي زبان موثر بود. به هر حال جز در كار علي معلم، توجه بسياري به هنرمنديهاي زباني نميتوان يافت.
علي معلم شاعري است كه بيشترين توجه را به زبان شعرش كرده و در واقع براي خويش زباني مستقل آفريده است. زبان او باستان گرايانه است و به مكتب خراساني نزديك ميشود؛ ولي غالباً در آن احساس كهنگي نميشود؛ چون گرايش خراساني فقط در حد بهرهمندي از امكانات زبان آن است، نه غرق شدن در سنت و غافل ماندن از زبان رايج روزگار شعر. باستان گرايي، تكرار، حذف، جابهجايي اجزاي جملات، انتخاب مترادفهاي غير معمول از واژگان و ديگر هنرمنديهاي زباني، به شعر معلم امتيازي ويژه دادهاند و از اين لحاظ، ميتوان اين شاعر را در حلقه اخوان ثالث و اقران او جاي داد. شباهت ديگر او با اخوان، ضعف تخيل اوست در مقايسه با ديگران. معلم شاعري است متفكر و برخوردار از دانش بسيار در ادب و فرهنگ اسلامي. او توانسته اين پشتوانه فرهنگي را در خدمت شعرش قرار دهد و هر چند در مواردي شعرش را ثقيل و ديرياب ساخته، به آن عمق و درونمايه معنوي قابل توجهي بخشيده است. از اين نظر معلم شباهتي با خاقاني شرواني ميرساند و آنچه اين شباهت را تشديد ميكند، غرابت و غموض بعضي از شعرهاي اين دو تن است.معلم با استفاده از لحني حماسي و پر طنطنه و بالا بردن عيار موسيقيايي قافيه و رديف و تكرار بعضي بيتها در طول شعر، مثنوي بلند را به عنوان يك قالب كارآمد و امروزين، به جامعه عرضه كرده و البته شعرش پيرواني نيز يافته است.
احمد عزيزي نيز مثنوي سراست؛ ولي اين شايد تنها وجه شباهت او با معلم باشد. او شاعري است با تخيلي قوي و تازه، زباني معمولي و در مواردي ضعيف. برخوردهاي تازه با پديدههاي پيرامون، گستردگي عناصر خيال و رها شدن از قيد و بندهاي معمول در زبان، شعرش را سرشار از تازگي كرده است؛ ولي او پرعمق نيست و شعرش نيز هر چند در نظر اول بسيار جذاب به نظر ميآيد، در برخوردهاي بعدي، ساده و معمولي تلقي ميشود. از اين جهات او شاعري است در نقطه مقابل علي معلم.
حسن حسيني (متولد 1335 ش)و به ويژه قيصر امينپور (متولد 1338 ش) از جهات بسياري متعادلترين شاعران انقلاب اسلامي به شمار ميآيند. هر دو شاعراني نوگرايند كه در قالبهاي كهن نيز كار كرده و در چندين قالب و حال و هواي توفيق داشتهاند. قيصر البته بيشتر شاعر نيمايي و غزل است و چون همه عناصر شعرش در حد اعتدال و متناسب با همديگر ظاهر شدهاند، در همه دورهها، موقعيتي ثابت داشته است. حسن حسيني نيز در قالب سپيد بهتر ظاهر شده است. در آثار او گاه به مضمون يابيهايي هم برميخوريم كه حاصل آشنايياش با شعر بيدل هستند. به هر حال يكي از جاهايي كه اين دو شاعر به هم ميرسند، قالب رباعي است. اينان تواماً بهترين رباعيهاي انقلاب اسلامي را سرودهاند.
انقلاب اسلامي يك شاعر ديگر نيز داشت كه متاسفانه به زودي و پيش از آنكه همه تواناييهايش را به ظهور برساند، از ميان برخاست و او كسي نبود جز زنده ياد سلمان هراتي (1338 - 1365 ش). سلمان شاعري بود بسيار نوگرا و خلاق كه در سبك شعر، شباهتي به قيصر و حسن حسيني ميرساند؛ ولي شعر او در زبان و خيال، از اين دو تن نزديكي بيشتري با زندگي دارد، يعني اينان نمادگراترند و او واقعگراتر. او نوعي شعر سپيد ساده و بيپيرايه با مضامين اجتماعي را رواج داد كه خرده شباهتي با واپسين شعرهاي فروغ فرخزاد داشت. اين شيوه بعد از او در آثار كساني همچون قزوه ادامه يافت.
ولي فراموش نبايد كرد كه شعر انقلاب نيز يكدست نبوده است. صراحت و شعارزدگي، صفاتي است كه در نخستين شعرهاي اين دوره، به شدت خودنمايي ميكند. با آنكه انقلاب بسيار مردمي بود، شاعران نتوانستند شعر را به طور عيني و ملموس به زندگي نزديك كنند و از همه عناصر اين زندگي در شعرشان بهره بگيرند و اين، به ويژه در قالبهاي كهن بيشتر احساس ميشود. تركيبسازي جدولي، تصويرسازي انتزاعي و بيبهره ماندن از هنرمنديهاي زباني، ضعفهايياند كه در صورت اين شعر ديده ميشوند و هر چند بعضي از اينها به مرور زمان رفع شد، افتهايي در محتوا جايگزينشان شد.
وقتي عنوان شعر انقلاب را به كار ميبريم، جرياني را در نظر داريم كه در دو دهه اخير پديد آمده و به هر حال، با نظامي كه با پيروزي انقلاب اسلامي بر سر كار آمد، سازگاري داشته است؛ ولي همه شاعران انقلاب، كارشان را در اين دو دهه شروع نكردند. كساني همچون مهرداد اوستا، مشفق كاشاني، محمود شاهرخي، حميد سبزواري، سپيده كاشاني و علي موسوي گرمارودي، پيش از اين هم شاعراني مطرح بودند و در مواردي ناسازگاريهايي با رژيم سابق داشتند. اينان به انقلاب اسلامي پيوستند و بدان وفادار ماندند.
در اين ميان، كساني هم بودند كه كمتر با انقلاب ميانه خوشي داشتند و يا لااقل خود را به اين جريان نزديك نكردند. بعضي از اينان شاعراني سابقهدار بودند كه در همان عوالم خويش به سر بردند و بعضي نيز توانايي خود را در اين سالها به نمايش گذاشتند و از لحاظ هنري توفيقهايي نيز داشتند. از اين جهت شعر ايران در دوره انقلاب اسلامي، سلايق، عقيدهها و گرايشهاي مختلف سياسي را در خود جاي داده و اصطكاك ميان اين گرايشها، مسلماً به پيشبرد شعر كمك كرده است. البته هر چه زمان پيش رفته، اين اصطكاكها كمرنگتر شده است.
كانون فرهنگي رهپويان وصال
چهارشنبه|ا|16|ا|بهمن|ا|1387
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: اطلاعات]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 259]