تور لحظه آخری
امروز : چهارشنبه ، 16 آبان 1403    احادیث و روایات:  پیامبر اکرم (ص):بهترين سخن، كتاب خدا و بهترين روش، روش پيامبر صلى لله  عليه  و  آله و بدترين ام...
سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون شرکت ها

تبلیغات

تبلیغات متنی

صرافی ارکی چنج

صرافی rkchange

سایبان ماشین

دزدگیر منزل

تشریفات روناک

اجاره سند در شیراز

قیمت فنس

armanekasbokar

armanetejarat

صندوق تضمین

Future Innovate Tech

پی جو مشاغل برتر شیراز

لوله بازکنی تهران

آراد برندینگ

موسسه خیریه

واردات از چین

حمية السكري النوع الثاني

ناب مووی

دانلود فیلم

بانک کتاب

دریافت دیه موتورسیکلت از بیمه

قیمت پنجره دوجداره

بازسازی ساختمان

طراحی سایت تهران سایت

irspeedy

درج اگهی ویژه

تعمیرات مک بوک

دانلود فیلم هندی

قیمت فرش

درب فریم لس

زانوبند زاپیامکس

روغن بهران بردبار ۳۲۰

قیمت سرور اچ پی

خرید بلیط هواپیما

بلیط اتوبوس پایانه

قیمت سرور dl380 g10

تعمیرات پکیج کرج

لیست قیمت گوشی شیائومی

خرید فالوور

پوستر آنلاین

بهترین وکیل کرج

بهترین وکیل تهران

اوزمپیک چیست

خرید اکانت تریدینگ ویو

خرید از چین

خرید از چین

تجهیزات کافی شاپ

نگهداری از سالمند شبانه روزی در منزل

بی متال زیمنس

ساختمان پزشکان

ویزای چک

محصولات فوراور

خرید سرور اچ پی ماهان شبکه

دوربین سیمکارتی چرخشی

همکاری آی نو و گزینه دو

کاشت ابرو طبیعی و‌ سریع

الک آزمایشگاهی

الک آزمایشگاهی

 






آمار وبسایت

 تعداد کل بازدیدها : 1826707169




هواشناسی

نرخ طلا سکه و  ارز

قیمت خودرو

فال حافظ

تعبیر خواب

فال انبیاء

متن قرآن



اضافه به علاقمنديها ارسال اين مطلب به دوستان آرشيو تمام مطالب
archive  refresh

نويسنده:غلامرضا بهروزلك تأمّلي در ظرفيت‌هاي جهاني شدن در فهم آموزه فرج


واضح آرشیو وب فارسی:فارس: نويسنده:غلامرضا بهروزلك تأمّلي در ظرفيت‌هاي جهاني شدن در فهم آموزه فرج
خبرگزاري فارس: يكي از زمينه هايي كه در زمانة ما باعث توجّه بيش‌تري به آموزه فرج شده، پديده جهاني شدن است. به رغم تفسيرها و گاه فرايندهاي ناسازگاري كه در مواردي جهاني شدن با آموزه مهدويت مي يابد، نگرش كلان اين مقاله آن است كه جهاني شدن دركلّ، زمينه هاي، باور به‌آموزه فرج اسلامي را تسهيل و تقويت مي‌كند.


چكيده
آموزة فرج يكي از آموزه هاي مشترك ديني در طول تاريخ بوده است. مؤمنان همواره با اميد به فرج و آينده اي بهتر سختي‌ها را تحمّل كرده اند؛ امّا فرج چه زماني محقّق خواهد شد؟ هرچند انسان مؤمن بر اساس آموزه هاي ديني ايمان قطعي به تحقّق فرج دارد، ظهور برخي نشانه ها سبب تقويت ايمان وي مي شود. يكي از زمينه هايي كه در زمانة ما باعث توجّه بيش‌تري به آموزه فرج شده، پديده جهاني شدن است. به رغم تفسيرها و گاه فرايندهاي ناسازگاري كه در مواردي جهاني شدن با آموزه مهدويت مي يابد، نگرش كلان اين مقاله آن است كه جهاني شدن دركلّ، زمينه هاي، باور به‌آموزه فرج اسلامي را تسهيل و تقويت مي‌كند.
واژگان كليدي: مهدويت، فرج، جهاني شدن، غربي¬سازي، حكومت جهاني، امّت واحده.

مدخل
جهاني شدن پديده‌اي است كه در چند دهة اخير فراتر از عرصة تحوّلات اقتصادي، سياسي، اجتماعي و فرهنگي، توجّه مجامع علمي را نيز بر انگيخته است. جهاني شدن از اين جهت مورد توجّه پژوهشگران و صاحب نظران عرصة مطالعات دين پژوهي نيز قرار گرفته است. برگزاري همايش‌ها، سمنيارها و ميزگردهاي گوناگون به همراه صدها اثر تحقيقاتي در اين زمينه، خود گوياي جدّي بودن پديدة جهاني شدن نزد دين پژوهان كشور ما نيز هست. فراتر از مسأله چيستي و ماهيت جهاني شدن، يكي از محورهاي مهمي كه مي تواند مورد توجه دين پژوهان قرار گيرد، توانايي و ظرفيت مفاهيم جديد و به ويژه جهاني شدن در فهم آموزه‌هاي ديني است. در حوزة مطالعات اسلامي، نزديك¬ترين بحث در بارة جهاني شدن، آموزة حكومت جهاني اسلامي است كه عصر موعود را محقّق مي‌سازد؛ از اين رو مباحث مهدويت در پرتو مباحث جهاني شدن بررسي، و از زمينه هاي تناسب و سازگاري و ناسازگاري بين آن‌ها بحث شده است. در اين زمينه نيز به نظر مي¬رسد آموزة فلسفة فرج كه رويه ديگري از حكومت جهاني اسلامي است، در ارتباط مستقيم با پديدة جهاني شدن قرار مي‌گيرد. به رغم وجود قرائت‌هاي گوناگون و گاه متعارض از جهاني شدن، از ديدگاه نوشتار حاضر، پديدة جهاني شدن مي تواند با قرائت خاصي كه با عنوان "ظرف تحوّل تاريخي " ارائه مي شود، از جهاتي در فهم پذيري و تبيين آموزة فرج موثّر واقع شود؛ از اين رو در نوشتار حاضر خواهيم‌كوشيد ابعادي از جهاني شدن را كه مي‌تواند در فهم آموزة ديني ـ اسلامي فرج موثّر واقع شود، بكاويم. همچنين به بررسي ابعادي از جهاني شدن كه ناسازگار با آموزة فرج است نيز خواهيم پرداخت.

جهاني شدن به مثابه ظرف انديشه ها و ايدئولوژي‌ها
جهاني شدن چيست و چگونه مي توان آن را تبيين كرد؟ چنين پرسشي در طول سه دهه از مطالعات گسترده و فراگير هنوز در هاله¬اي از ابهام قرار دارد و اجماع مشخصي در باب تبيين آن شكل نگرفته است. جهاني شدن پديده‌اي است كه در چند دهة گذشته در عرصة جهاني مورد توجّه قرار گرفته و تحليل‌ها و ديدگاه‌هاي گوناگوني نيز در بارة آن مطرح شده است. مباحث گسترده و بحث انگيزي در ريشه يابي جهاني شدن مطرح شده است. در بحث حاضر، مسألة مهم، تحليل ماهيت و چيستي پديده جهاني شدن است. جهاني شدن در عرصه‌هاي گوناگون اقتصادي، اجتماعي ـ فرهنگي و سياسي و انديشه‌اي ـ نظري مطالعه، و در طبقه بندي نگرش‌هاي موجود در باب جهاني شدن به طور معمول بر ويژگي‌هاي سه‌گانة فرايندي بودن(as a process) ، طرح واره بودن(as a project) يا در نهايت پديده محور بودن (as a phenomenon) آن توجّه شده است. يان شولت به شش معناي مختلف از جهاني شدن نزد محقّقان جهاني شدن اشاره كرده است: بين المللي شدن، آزادسازي، جهان‌گستري، غربي كردن يا امريكايي كردن، قلمروزدايي يا گسترش فوق قلمرو گرايي(شولت، 1382: ص7 و 8). از منظري ديگر، برخي بر ارتباط جهاني شدن با مفاهيمي چون مدرنيسم و پسامدرنيسم تمركز كرده اند (نش،1380 : ص71- 114؛ شولت، 1382: ص19-21). سرانجام از منظر گفتماني نيز به جهاني شدن نگريسته شده است (تاجيك، 1381: ص206 :2001 Fairclough,). از اين ديدگاه، جهاني شدن خود به مثابه گفتمان عمل مي كند. نورمن فركلاف، ضمن اشاره به گفتمان جهاني شدن اظهار مي دارد:
آن‌چه در عمل مطرح است، گفتمان خاصّي از جهاني شدن ميان گفتمان‌هاي موجود است. اين يگانه [گونة] جهاني شدن نيست كه به صورت واقعيت تغييرناپذير زندگي مطرح مي‌شود؛ [بلكه] فرايندي از جهاني شدن به شيوة نئوليبرالي بر مباني سياست‌هاي نهادها و سازمان‌هايي چون گات، بانك جهاني و صندوق بين المللي پول اعمال شده است (Fairclough, 2001: 207).
بر اين اساس، جهاني شدن بر اساس نوع مفصل بندي دروني آن كه خود ناشي از چگونگي تعامل گفتمان‌هاي موجود و متخاصم است، گونه‌هاي متفاوتي مي يابد. در عمل ما به جاي يك جهاني شدن با ايدئولوژي‌هاي مختلف جهاني شدن مواجه هستيم(برگر و هانتينگتون، 2002؛ Rupert,2001).
بدين سان، جهاني شدن در مطالعات صورت گرفته، امر واحدي تلقّي نشده است. هر كسي از منظر و ذهنيت خويش به بررسي آن پرداخته است و از اين حيث، تعريف واحدي از آن امكان پذير نيست؛ امّا با اين حال مي‌توان ويژگي مشتركي را بين قرائت‌هاي مختلف از آن يافت. جهاني شدن در هر قرائت و ديدگاهي از آن وضعيتي را در بردارد كه انسان‌ها بر اثر رشد تكنولوژي¬هاي ارتباطي، وضعيت جديدي را حس مي¬كنند كه از تجربة زندگي گذشته متمايز و متفاوت است. تكنولوژي‌هاي ارتباطي سبب شده است كه آگاهي فزاينده‌اي پيشاروي انسان‌ها از وضعيت خويش، محيط و كلّيت زندگي انسان‌ها و انباشتي از داده¬ها و اطلاعات قرار گيرد. انساني كه در طول قرن‌ها كوشيده است تا از همة امور آگاه شود، اكنون با كم‌تر شدن موانع، با انبوه داده¬ها مواجه شده است.
اگر زماني شرق و غرب، مثالي از كرانه¬ها و افق‌هاي دور دست بودند، اكنون فاصله، معناي خود را از دست داده، و انسان به مدد تكنولوژي‌هاي ساختة فكر و مهارت خويش بر آن‌ها تسلط يافته است. همراه با اين آگاهي‌ها از محيط خويش، آگاهي‌هاي او از كليت جهان هستي نيز فزوني يافته است. اگر او روزگاري از فهم وقايع اطراف خويش ناتوان بود و دست به دامان امور ماورايي و عوامل فراطبيعي مي¬شد، اكنون در عصر گسترش ارتباطات و اطلاعات توانسته است ساز و كار و علل پديده¬ها را كشف كند و ناشناخته¬ها را در قلمرو دانش و آگاهي خويش بياورد. در چنين وضعي انسان‌ها داعيه تسلّط بر جهان هستي را دارند و فراتر از زمين كه اكنون دهكده¬اي بيش جلوه نمي كند، در صدد تسخير كرات و سيارات ديگر برآمده‌اند.

أ. جهاني شدن، بازتاب مدرنيته
نگرش غالب انديشه‌وران و نظريه پردازان غربي از جهاني شدن، نگرشي مبتني بر اصول مدرنيسم است. از اين منظر، جهاني شدن اوج مدرنيته تلقّي مي‌شود. جهاني شدن توانسته است بازتاب تحقّق كامل‌تر آرمان‌هاي مدرنيته باشد. چنان‌كه در شرح الاسم جهاني شدن، بر عنصر آگاهي فزاينده در فرايند جهاني شدن اشاره كرديم، اين ديدگاه، آگاهي جديد را بر اساس اصول خويش تفسير مي¬كند. آگاهي فزاينده در جهاني شدن از اين جهت همان عطش دانستن است كه انسان مدرن از عصر روشنگري به دنبال آن بوده است. مهمترين انديشه‌ور و فيلسوف عصر مدرن، امانوئل كانت در مقاله¬اي كلاسيك و تأثيرگذار اعلام كرد كه روشنگري عبارت است از:
...خروج آدمي از نابالغي به تقصير خويشتن خود، و نابالغي ناتواني در به كار گرفتن فهم خويش است بدون هدايت ديگري. [درجاي ديگري تصريح مي كند] براي اين روشنگري به هيچ چيز نيازي نيست، مگر آزادي؛ تازه آن هم به كم زيانبارترين نوع آن، يعني آزادي كاربرد عقل خويش در امور همگاني به تمام و كمال... [و كلام آخر كانت آن‌كه] ... من در روشنگري بيش از هر جاي ديگر بر خروج آدمي از نابالغي به تقصير خود خويش در امور قلمرو مسائل مذهبي پاي فشرده‌ام (كانت، 1376: ص15-26؛ همچنين ر.ك: كاسيرر، 1372).
نتيجة چنين فرايندي آن است كه انسان خود، امور را با ظرفيت عقل خويش محك زند و سرانجام راز آن را كشف كند. بدون ترديد انديشة پيشرفت (progress) نيز امتداد همان عصر روشنگري است. انسان مدرن با محور قرار دادن امور انساني بر اساس آموزة امانيسم ونيز با تفكيك حوزة عمومي از حوزة خصوصي و مقدّم داشتن امر سكولار در عرصة زندگي اين جهاني، عقل خود بنياد خويش را در عصر روشنگري مبنا قرار داد كه در نتيجة آن، افق پيشرفت براي آدمي كاملاً دست يافتني مي¬نمود؛ از اين رو به فكر تسخير ناكجاآبادها بر مي¬آيد. سرانجام انديشة پيشرفت، همين دستيابي به جايي است كه روزگاري ناكجاآباد تلقّي مي¬شد. امّا اكنون به مدد تكنولوژي‌هاي بشر ساخته ديگر ناكجاآباد براي انسان معناي خود را از دست داده و از نظر وي از آرمان به واقعيت تبديل شده است.
بر اين اساس، صبغة ديگر چنين وضعيتي را كه جهاني شدن موجود در حال شكل دادن به آن است مي¬توان همان آموزة افسون زدايي از عالم دانست. اگر جهان به سمتي در حال حركت است كه آگاهي¬هاي فزون يافته، جايگزين مجهولات انسان مي‌شود، در چنين صورتي ناگزير از جهان افسون¬زدايي خواهد شد. آموزة افسون¬زدايي در بطن تفكّر امانيستي عصر مدرن قرار داشته است. انديشه‌وران مدرن چون دوركيم و ماكس وبر اين انديشه را مطرح كرده¬اند. امانيسم در غرب، با كنار گذاشتن مرحله به مرحلة خدا از زندگي اين جهاني بشر، انسان را جايگزين خدا مي سازد. دوركيم با صراحت اعلام مي دارد:
...كم كم مسائل سياسي و اقتصادي و علمي، قلمرو خود را از قلمرو دين جدا كردند...خدا پيش‌تر در تمام روابط بشر حاضر بود؛ امّا در طول زمان از آن باز پس مي‌كشد و به تدريج، جهان را به انسان و درگيري‌هايش وا مي‌گذارد. حتي اگر بخواهد هم مسلّط باشد، تسلطي از راه دور و از بالا است... (Durkheim, 1964).
سيموندز در قرن نوزدهم با اشاره به اين بعد امانيسم، آن را چنين تعريف مي كند:
جوهر امانيسم دريافت تازه و مهمّي از شأن انسان به عنوان موجودي معقول و جدا از مقدرات الاهياتي است و دريافت عميق تر از اين مطلب كه تنها ادبيات كلاسيك، ماهيت بشر را در آزادي كامل فكري و اخلاقي نشان داده است. امانيسم تا اندازه‌اي واكنش در مقابل استبداد كليسايي و تا اندازه‌اي تلاش به منظور يافت نقطه وحدت براي كلية افكار وكردار انسان در چارچوبي ذهني بود كه به آگاهي از قوة فائقة خود رجوع مي‌كرد (ديويس،1378: 31)؛
از اين رو اوج جدايي امانيسم را از كليسا و آموزه هاي ديني مي توان در سخن معروف، صريح و متهورانة نيچه يافت. نيچه، نتيجة انسان محوري غرب را مرگ خدا اعلام مي كند. از نظر او با نشستن انسان در مقام خدايي، ديگر مجالي براي خداي كليسا باقي نمانده است.
از اين ديدگاه، انسان مدرن افسون¬ها و افسانه¬ها را كنار گذاشته و اكنون در اوج افسون زدايي قرار گرفته است. عرصة جهاني شدن، عرصة تكميل فرايند افسون زدايي نيز تلقّي مي¬شود. بر اين اساس، طبق قرائت مدرن از جهان، افسون¬زدايي پروسه¬اي است كه در ذات مدرنيته نهفته بوده و اكنون تكنولوژي‌هاي جديد به مدد آن شتافته و به تكميل آن پرداخته¬اند. طبيعي است سرانجام چنين قرائتي از جهان و به تبع آن از جهاني شدن، بازتوليد مدرنيته خواهد بود و متفكّري ژاپني¬تبار امريكايي چون فوكوياما را بر آن خواهد داشت كه از پايان تاريخ در عصر جهاني شدن سخن بگويد. چنين پاياني نيز جز تكميل مدرنيته در قرائت ليبرال دموكراسي آن نخواهد بود.
با تمسّك به آموزه¬هايي چون امانيسم، عقلانيت، پيشرفت و افسون زدايي كه در بطن مدرنيته نهفته است، جهاني شدن معنايي خاص مي¬يابد؛ از اين رو گروهي از تحقيقات ِ مبتني بر آموزه¬هاي مدرن، جهاني شدن را به گونه‌اي تفسير كرده¬اند كه نتيجه آن همان مدرنيسم فربه شده است. مدرنيسمي كه تاكنون نتوانسته بود آرمان پيشرفت خويش را كاملاً به منصة ظهور برساند، اكنون در عصري كه مملو از آگاهي و تكنولوژي‌هاي ارتباطي است مي¬تواند به خوبي و به نحو شايسته¬اي آرمان خود را محقّق سازد. برخي با تلقّي جهاني شدن به مثابه فرايند تكامل طبيعي رشد دانش بشري، انسان‌ها را در وضعيت جديدي فرض مي كنند كه كاملاً عقلاني عمل كرده، كاستي‌هاي زندگي گذشته را پس مي‌نهند. چنين ديدگاهي را مي‌توان در فوكوياما، هانتينگتون و سرانجام در گيدنز مشاهده كرد. اين نظريه پردازان كه بر مشرب ليبرال دموكراسي پايبندند، با افول نظام هاي سوياليستي ـ كمونيست بلوك شرق معتقدند ليبرال دموكراسي، مبناي زندگي بشر قرار خواهد گرفت. افراطي ترين ديدگاه در اين مجموعه را بايد از آنِ فوكوياما دانست كه با طرح انديشة پايان تاريخ فرهنگ دموكراسي، دهه‌هاي 50 و 60 آمريكايي را در قرن بيستم نمونة بارز آن دانسته و خواهان ترويج آن در عرصة جهاني شده است. چنين ديدگاهي را هانتيگتون نيز به صورتي ملايم مطرح كرده است. آنتوني گيدنز نيز پيوندي عميق بين مدرنيته و جهاني شدن برقرار مي‌كند. از ديدگاه وي، جهاني شدن از پيامدهاي مدرنيته يا به تعبير ديگر توسعه و امتداد آن است .(Giddens, 1990:284) گيدنز چهار ركن مدرنيته را كه عبارتند از نظام سرمايه داري، صنعت‌گرايي، نظارت و كنترل (به طور خاص كنترل سياسي دولت- ملّت) و قدرت نظامي را به چهار مقوله متجانس ديگر كه ابعاد جهاني شدن را تشكيل مي دهند، مرتبط مي‌سازد. اين چهار بعد عبارتند از اقتصاد سرمايه داري جهاني، تقسيم كار بين المللي، سيستم دولت - ملت، نظم جهاني، نظامي كه در واقع نظر گيدنز را در خصوص "مدرنيته بزرگ شده " يا جهاني شدن مدرنيته توضيح مي دهد (Giddens,2001:245، به نقل از عاملي، 1382:ج 2، ص285(. رابرتسون نيز جهاني شدن را مدرنيته بزرگ شده اي مي داند كه از سطح جامعه محدود گذشته و به سطح جهاني گسترش يافته است. و اين همان مدرنيته با مقياسي جهاني است (Robertson, 1992: 142). وجه اشتراك ديدگاه هاي پيشين را مي‌توان در پيوند بين جهاني شدن با مدرنيسم دانست. از اين جهت، جهاني شدن چيزي جز بازتوليد مدرنيته درعرصه جهاني نيست كه سبب تحولاتي نيز در آن شده است.
محقّقان ديگري نيز هستند كه با مناقشه در جزئيات از نظر مباني انديشگي و نظري، راهي چون گروه نخست را پيش گرفته¬اند و يگانه مناقشة آن‌ها بر سر آن است كه جهاني شدن با غلبة سرمايه¬داري از اهداف مدرن خويش دچار انحراف شده است و جهاني شدن فعلي به خوبي نمي¬تواند آرمان مدرنيسم را تأمين كند. اين گروه كه به متفكران نئوماركسيست معروف شده¬اند، معتقدند: جهاني شدن موجود، جز ادامة سلطة طبقاتي با بهره¬گيري از تكنولوژي‌هاي جديد نيست. از اين ديدگاه، جهاني شدن تداوم استعمار به شكل جديد آن است؛ البتّه بايد توجّه داشت كه اين نحله نيز در مباني مدرن با گروه نخست هم عقيده هستند و محوريت انسان، و انديشة پيشرفت و عقلانيت خود بنياد مدرن را قبول دارند و انديشة خود را بر آن‌ها استوار كرده¬اند؛ امّا تمايز آن‌ها در آن است كه شيوة تحقّق اين آرمان‌ها را متفاوت مي¬بينند. در اين نگرش با محدود سازي مالكيت خصوصي و اهميت دادن به جامعه است كه آزادي، پيشرفت و زندگي عقلاني تأمين مي¬شود. والرستين، يكي از مهم¬ترين نظريه پردازان اين نحله، ريشه‌هاي جهاني شدن را با ظهور نظام سرمايه دراي توأم دانسته است. از نظر او، جهاني شدن قدمتي پانصد ساله دارد؛ امّا آن‌چه جديد شمرده مي‌شود، آغاز مرحلة گذار از وضعيت بحراني مدرن به وضعيت جديدي است كه ماهيت آن هنوز مشخص نشده است(Wallerstein,2000). ديگر نظريه پردازان نئوماركسيست نيز جهاني شدن را طرح و برنامه سرمايه‌داري غربي براي گسترش نفوذ و سيطرة خود به تمام جهان قلمداد كرده‌اند (سوئيزي و همكاران، 1380)؛ يعني وضعيت تثبيت يافته¬اي نبوده و سرانجام بشري امري متفاوت خواهد بود. طبيعي است كه جهاني شدن به مثابه وضعيتي جديد منظر اين انديشه‌وران مي¬تواند ماهيتي متفاوت از جهاني شدن سرمايه داري باشد و انسان‌ها با مباني سوسياليستي در جامعه بهتر و مطلوب‌تري زندگي كنند.

ب. جهاني شدن و قرائت‌هاي پسامدرن
فراتر از نظريه¬هاي مدرن از جهاني شدن مي¬توان از گروه ديگري از نظريات ياد كرد كه جهاني شدن را با پسامدرنيسم پيوند مي¬زنند. كيت نش معتقد است:
جهاني شدن با پسامدرنيته پيوند خورده و در رشتة جامعه شناسي در چارچوب چرخش پسامدرن تئوريزه گرديده است (نش، 1380: 96).
از نظر او، نگرش‌هاي پسامدرن به جهاني شدن از دو منظر ماركسيستي- اقتصادي و پسامدرنيسم فكري- فرهنگي مطرح شده‌اند. در گروه نخست، ديدگاه‌هاي كساني همانند ديويد هاروي و اسكات لش وجان يوري قرار مي‌گيرند. هاروي در كتاب وضعيت پسامدرن (1989) بين جهاني شدن، پسامدرنيسم و اقتصاد پسافورديسم ارتباط برقرار مي‌كند. از نظر او، چنين وضعيتي، پديده‌اي تبعي و محصول فرعي مرحلة جديدي از شيوة توليد سرمايه داري است كه نه بر كالاهاي توليد شده، بلكه بر مصرف سريع نشانه‌ها و خدمات اتّكا دارد. در سرمايه داري پسافوردي، سرماية مالي به ضرر دولت و نيروي كار سازمان يافته اهميت و اولويت يافته است (همان: 85). لش و يوري نيز در سرمايه‌داري پسامدرن به همراه اقتصاد پسافوردي، سرمايه داري غيرسازمان يافتة اين دوران را مورد توجّه قرار مي‌دهند و بر اولويت يافتن مقوله مصرف و صنايع خدماتي در اين دوره تأكيد مي كنند (همان).
نگرش‌هاي پسامدرن نئوماركسيستي در عرصة اقتصاد بيش از حد بر بُعد اقتصادي جهاني شدن تأكيد، و از ابعاد فكري ـ فرهنگي وسياسي آن غفلت مي¬كنند. بدون ترديد مدرنيته بيش از صرف اقتصاد است و نمي‌توان آن را به عرصة اقتصادي تقليل داد.
مهم‌ترين ويژگي عصر پسامدرن را از منظر ليوتار مي‌توان در خصلت نفي روايت‌هاي كلان دركل و به ويژه مخالفت با ويژگي هژمونيك و كلان قرائت مدرن از انسان و جهان دانست. از اين حيث بايد بر خصلت‌هاي شالوده شكنانة پسامدرنيسم و مركززدايي نهفته در آن توجّه كرد. پسامدرنيسم از اين حيث اصول مدرنيسم را به چالش مي¬كشد. هر چند مدرنيته گاه تعبيري سلبي و مبهم تلقّي شده است مي¬توان اصول اساسي آن را در چهار آموزه اصلي انسان محوري (امانيسم)، سكولاريسم، عقلانيت حسابگر، و آموزه پيشرفت كه خود در بر دارنده تجويز كلان در پيروي از الگوي غربي براي پيشرفت و تكامل است، مطرح كرد. به بيان ديگر، پسامدرنيسم با خصلت شالوده‌شكنانه خود، سوژه محوري را نفي مي كند و با نفي سوژه يا انسان محوري، ديگر اصول مدرنيسم نيز فرو مي‌ريزد (ر.ك: سولومون، 1378).
مهم‌ترين نمود گفتمان جهاني شدن را به مثابه يك وضعيت پسامدرن از جهت فكري- فرهنگي مي‌توان در مركزيت زدايي از هژموني مدرنيسم غربي دانست. بر اين اساس، مهم‌ترين نُمود خصلت پسامدرن جهاني شدن، پيدايي سياست هويت و امكان عرضه و ظهور قرائت‌هاي ديگر در عرصة جهاني است. اين امر محصول نفي روايت كلان است. به تعبير ليوتار، ما اكنون در برهه‌اي تاريخي زندگي مي‌كنيم كه ويژگي آن فقدان ايمان به فراروايت مدرن پيشرفت عقل به سوي جامعة بهتر است (Lyotard,1984). با مركزيت‌زدايي از فراروايت مدرن، عملاً زمينه براي فرهنگ‌ها و روايت‌هاي ديگر فراهم مي‌شود. پسامدرنيسم از طريق نفي روايت كلان مدرنيسم غربي و نسبي قلمداد كردن گفتمان غربي، امكان گفتمان‌هاي ديگر را در عرصة جهاني فراهم مي كند. از اين حيث بايد بر خصلت پساساختارگرايي در پسامدرنيسم توجّه كرد. پساساختارگرايي، هر پديدة اجتماعي را تحت تأثير سيال ساختارهاي اجتماعي مي‌داند. برخلاف نگرش‌هاي تعيين كنندگي ساختاري و نيز مبناگرايانه موجود در نظريه مدرن، هيچ مبنايي براي معرفت و نيز حيات سياسي ـ اجتماعي انسان‌ها وجود ندارد؛ از اين رو، هويت انسان‌ها نه بر اساس معيارهاي از پيش تعيين شده، بلكه بر اساس اوضاع خاص اجتماعي موجود كه خود محصول روابط قدرت هستند، تعيين مي‌شود (دريفوس، 1376: 130).
از اين جهت هيچ مبناي ذاتي براي برتري گفتمان خاصي بر ديگر گفتمان‌ها وجود ندارد و صرفا روابط قدرت و هژمونيك بين آن‌ها تعيين كنندة جريان مسلط است. جهاني شدن از اين جهت در وضعيت خاصّي بازتوليد گفتمان مدرنيسم را بر عهده داشته است؛ امّا چون هيچ منطق ذاتي براي تداوم يگ گفتمان وجود ندارد و گفتمان‌ها امري سيال، محتمل و زوال پذير تلقّي مي شوند (:(Laclau,2001، جهاني شدن در وضع جديد با افول مدرنيسم خصلتي متفاوت مي يابد و زمينة هويت‌ها و گفتمان‌هاي ديگر را فراهم مي‌سازد. از اين حيث، جهاني شدن با فعّال شدن هويت هاي متفاوت و متكثر همراه مي شود كه از آن به ظهور سياست هويت در عصر جهاني شدن تعبير مي شود(Scott, 1995: 4-12). فعال شدن هويت‌هاي به حاشيه رانده شده در دو دهة اخير همانند رنگين پوستان، جنبش‌هاي فمينيستي (هويت مبتني بر جنسيت)، و بنيادگرايان ديني (هويت هاي مبتني بر مذهب) نمود بارزي از چنين وضعيتي است (ر.ك: كاستلز، 1382).

ج. جهاني شدن و ابعاد جهانشمول اديان
جهاني شدن از منظر سوم به نگرش‌هاي ديني مربوط مي شود. با مطرح شدن جهاني شدن، دينداران نيز با تمسّك به آموزه‌هاي جهانشمول اديان، جهاني شدن را به همين معنا اخذ كرده‌اند. از ديدگاه آنان، جهاني شدن واقعي همان جهاني شدن ديني است. چنين ديدگاهي در كشور ما در چند سال اخير مطرح شده است. حتي برخي با تمسك به آموزه اسلامي حكومت جهاني حضرت مهدي ـ عجل الله تعالي فرجه الشريف ـ آن را با جهاني شدن يكسان گرفته‌اند؛ امّا فراتر از چنين نگرش‌هاي غير دقيق، نظريه پردازي‌هايي نيز در بارة جهاني شدن ديني صورت گرفته است. نمونه اي از چنين كاري را مي توان در عماد افروغ يافت. او با تفكيك بين "جهاني شدن واقعي و متصوّر " و "جهاني شدن مصطلح "، با رويكردي فلسفي- فرهنگي اين مسأله را پي گرفته است. جهاني شدن مصطلح در تحولات سرمايه داري غرب و بنيان نظري آن يعني مدرنيسم ريشه دارد. سرمايه‌داري در صدد است در نگرشي خوشبينانه با جهاني شدن به سود بيش‌تري دست يابد و در نگاهي ديگر مي‌كوشد تا از "بن بست ها و تضادهايي كه نظام سرمايه‌داري، هم به لحاظ نظري و معرفتي و هم به لحاظ اقتصادي- اجتماعي با آن مواجه است "، رهايي يابد. از نظر افروغ، ريشة اين تضاد در ذات مدرنيته است:
امانيسم و خرد خود بنياد و تجربه گرايي كه مبناي سرمايه‌داري را تشكيل مي‌دهند، به دليل نفي خدا، به نفي ذات و غايت براي انسان انجاميده است و در دوره هاي تاريخي متفاوت به هيچ انگاري و نفي علني انسان و خرد او منجر شده است (افروغ، 1382: ص32).
او سرانجام چنين نتيجه مي‌گيرد كه با بن بست‌هاي مدرنيته به تصريح بسياري از نظريه پردازان غربي، جهاني شدن با بازگشت اديان همراه بوده است و در نتيجه، "اگر لازمة جهاني شدن واقعي، اعتقاد به يك حقيقت غايي و وجود ضروري يك نگرش توحيدي ونگاه به عالم به مثابه يك كلّ منسجم و مخاطب قرار دادن انسان قطع نظر از مرزهاي جغرافياي و فرهنگي و قائل شدن به وجود ذات و غايتي براي انسان و كلّ عالم باشد، قرآن كريم سرشار از آياتي است كه مؤيد اين امر مي باشد " (همان: ص45). انديشه‌وران و نظريه پردازان ديگري نيز در چنين ديدگاهي مشترك هستند(براي نمونه، ر.ك: مرقاطي، 1382).

مفهوم ديني ـ اسلامي فرج
آموزة فرج يكي از مهم¬ترين بشارت‌هاي آسماني اسلامي است. طبق اين سنّت الاهي و بر اساس قول متفق تمام مذاهب و فرقه‌هاي اسلامي، حتي اگر يك روز از پايان عمر جهان بيش نمانده باشد، خداوند آن روز را آن ميزان طولاني خواهد كرد كه مهدي ظهور كند. چنين وعده اي در اديان آسماني مشترك است و منجي موعود با نام‌ها و اسامي گوناگوني ياد شده است. در يك طبقه بندي كلّي، نگرش‌هاي موجود به منجي و موعود را مي توان به شيوي ذيل طبقه‌بندي كرد (موحديان عطار،1383: ص38 و 39):
به لحاظ ماهيت:
1. موعود شخصي:
أ. داراي جنبه الوهي( مانند مسيح براي مسيحيان)؛
ب. موعود بشري صرف (مانند سوشينت براي زرتشتيان).
2. موعود غير شخصي (مانند آرمان صلح كلّي جهاني در آيين‌هاي دائو و كنفوسيوس):
به لحاظ كاركرد:
نجات بخشي فردي؛
نجات بخشي جمعي.
موعود نجاتبخش جمعي را به لحاظ¬هاي گوناگون نيز مي توان دسته بندي كرد:
1. به لحاظ كاركرد اجتماعي
أ. نجاتبخش صرفاً اجتماعي( همانند موعود برخي اديان سرخپوست و افريقايي)؛
ب. نجاتبخش معنوي و اجتماعي( مانند موعود اسلامي)؛
ج. نجاتبخش صرفاً معنوي(مثل موعود آيين بوداي مهايانه).
2. به لحاظ فراگيري رسالت
أ. موعود قوم مدار (مثل موعود يهوديت و صهيونيسم)؛
ب. موعود جهانشمول(مانند موعود آيين هاي اسلام، هندو، بودا، زرتشت و ....)
3. به لحاظ آرمان:
أ. رو به گذشته
i.آرمانشهر گرا ( مثل افلاطون)؛
ii.بهشت گرا؛
iii.باستان‌گرا (همانند موعود يا آرمان كنفوسيوس).
ب. رو به آينده
i.موعود پاياني ( مثل مهدي به مفهوم شخصي و نه نوعي)؛
ii.موعود مقطعي( مثل مهدي نوعي و مجدد در اهل سنّت، يا موعود زرتشتي)؛
4. به لحاظ كيهان شناختي
أ. داراي كاركرد كيهاني( مثل موعود اسلامي و هندويي كه به نوعي با پايان عالم همراه است)؛
ب. بدون كاركرد كيهاني.
در دين اسلام، چنين اعتقادي به ظهور منجي موعود شخصي و متّصف به صفات الاهي و از سلالة پيامبر گرامي اسلام يكي از آموزه هاي اصلي متفق بين مذاهب اسلامي است. عبدالعليم عبدالعظيم البستوي(1999) در دانشگاه ام‌القراي مكّه درتحقيقي از منظر سخت¬گيرانه وهابي، 338 حديث نبوي را در باره مهدي† استخراج كرده است كه از آن ميان، 46 روايت را به لحاظ دلالي و سندي معتبر و از گونة صحيح يا حسن دانسته است. محتواي اين روايات حاكي از قطعيت قيام مهدي موعود، برقراري حكومت عدل جهاني به وسيلة حضرت و نيز اقتداي عيساي مسيح بدان حضرت از نظر احاديث نبوي… است. در تحقيقي ديگر، شيخ عبدالمحسن العباد از استادان دانشگاه اسلامي مدينه نيز به رفع ابهام از شبهات افراطي در مورد اصل اعتقاد به مهدويت بر اساس روايات سنّي پرداخته است.
به هر حال، مهم، ويژگي‌ها و چيستي نگرش اسلام به آموزه فرج است. به اجمال مي¬توانيم به ويژگي‌هاي آموزة فرج اسلامي اشاره كنيم:
ماهيت ديني فرج: يكي از ويژگي‌هاي بارز آموزة فرج اسلامي، صبغة الاهي و قدسي آن است. بر خلاف نگرش‌هاي آينده نگر مدرن كه آيندة تاريخ را بر اساس آموزة مدرن پيشرفت يا progress با برتري و غلبه انسان مدرن سكولار مي دانند، در نگرش اسلامي، آيندة تاريخ را نيز با گرايش انسان به عرصة قدسي و در هماهنگي با ساحت الاهي مي دانند. به بيان ديگر، از اين منظر، آينده نه با حاكميت انسان، بلكه با حاكميت مطلق الاهي رقم خواهد خورد؛ از اين رو انسان عصر ظهور فرج الاهي، انساني خواهد بود كه در هماهنگي و تلائم كامل با نظام الاهي آفرينش است. طبق آيات الاهي، ظهور چنين عصري بر اساس ارادة الاهي صورت مي پذيرد و در آن دين اسلام فراگير خواهد بود و انسان‌ها با اشتياق پيام آسماني اسلام را در آغوش خواهند كشيد. اصل اساسي در ديدگاه اسلامي، حاكميت خداوند است. در قرآن كريم خداوند منشأ حكم دانسته شده است؛ مانند: إن الحكم الا لله (يوسف(12): 67) يا الا له الحكم(انعام(6): 62؛ يوسف(12): 40). در آيات ديگر، پيامبران نيز صاحبان حكم معرّفي شده‌اند:
إِنَّا أَنزَلْنَا إِلَيْكَ الْكِتَابَ بِالْحَقِّ لِتَحْكُمَ بَيْنَ النَّاسِ بِمَا أَرَاكَ اللّهُ (نساء (4): 105)
يا در آيات ديگر، به رسالت پيامبران اشاره كرده و از اعطاي حكم به همراه كتاب و نبوّت به آن‌ها خبر داده است:
اولئك الذين آتينهم الكتب و الحكم و النبوه(انعام(6): 82).
معنويت مداري و فضيلت مداري عصر ظهور: در اين عصر، بر خلاف نگرش عصر جديد غرب كه فضيلت را امري شخصي كرد و از چرخة حيات جمعي انسان خارج ساخت، جامعة آرماني مبتني بر فضيلت و خير اخلاقي خواهد بود. مهم‌ترين دغدغة انسان مدرن دستيابي به آزادي بوده است. نظريه¬هاي سياسي عصر جديد ماهيت جامعه و انسان جديد را بر آزادي بنا كرده¬اند. برخلاف نظريه¬هاي كلاسيك همانند يونان باستان و عصر مسيحيت و دورة اسلامي كه غايت جامعه، زمينه¬ سازي نيل به فضيلت اخلاقي و سعادت دانسته مي¬شد¬، انسان مدرن از ماكياولي به بعد در دغدغة نيل به آزادي است كه به دو شيوة آزادي جمعي و فردي در نظريه¬هاي مدرن ليبراليسم و سوسياليسم دنبال شده است (بلوم،1376: ج 2)؛ امّا در نظريه هاي اسلامي و ديدگاه انديشه‌وران اسلامي هدف سياست و زندگي جمعي فراهم سازي سعادت انسان است. حديث معروف نبوي "الدنيا مزرعه الاخره "، الهام بخش تمام نظريات و ديدگاه‌هاي اجتماعي ـ سياسي اسلامي بوده است؛ از اين رو سياست نزد انديشه‌وران اسلامي، استصلاح خلق ناميده شده است.
علم مداري و عقلانيت اسلامي: يكي از اصول تفكّر اسلامي كه در آموزة فرج نيز تجلّي مي¬يابد، نقش عقل و آموزه¬هاي عقلاني در اسلام است. طبق روايتي‌كه از امام صادق† نقل شده است، حضرت مي¬فرمايند:
دانش 27 حرف است و همة آن‌چه تاكنون پيامبران آورده‌اند فقط دو حرف آن است و مردم تاكنون جز با آن دو حرف آشنايي ندارند و هنگامي كه قائم ما قيام كند، 25 حرف ديگر را بيرون آورده، آن را بين مردم گسترش مي¬دهد و آن دو حرف را نيز ضميمه مي¬كند و مجموع 27 حرف را ميان مردم منتشر مي¬سازد. (مجلسي، 1411: ج 52، ص326).
نكتة مهم در آموزة فرج اسلامي آن است كه بر خلاف دانش مدرن امروز كه بر عقلانيت خود بنياد متّكي است و چنان‌كه ماكس وبر به خوبي بيان كرده، عقلانيت ابزاري جاي عقلانيت ارزشي را گرفته و انسان مدرن فقط به فكر منافع و مصالح دنيايي است، در اسلام عقلانيت با معنويت همراه است؛ به طور نمونه مي¬توان به روايت نخست كتاب شريف كافي اشاره كرد كه در آن عقل كاملاً تمجيد شده و خداوند به عزت و جلال خود سوگند مي‌خورد كه آن را به محبوب‌ترين افراد نزد خويش اعطا مي¬كند. بر اين اساس در عصر ظهور نيز چنين عقلانيتي براي همة انسان‌ها فراهم خواهد شد. در حديثي از امام باقر† آمده است كه هنگام قيام قائم، حضرت دست خويش را بر سر مردم گذاشته، خردها و آگاهي¬هاي آن‌ها را فزون مي‌سازد (مجلسي، همان: ص336).
جهانشمولي فرج اسلامي: يكي از ويژگي‌هاي بارز ديگر فرج اسلامي پيام جهانشمول آن براي تمام انسان‌ها است. بر خلاف آموزه‌هاي موعودگرايي برخي از اديان همانند يهود كه فرج را صرفاً براي قوم يا گروه خاصّي مي¬دانند، فرج اسلامي ويژگي فراگير و جهانشمول دارد و بر اين اساس، تمام انسان‌ها را در بر مي‌گيرد. اين بدان جهت است كه خداوند، دين خود را براي تمام انسان‌ها ارزاني داشته و همه را به دين واحدي خوانده است. طبق تصريح قرآن، دين نزد خداوند واحد و همان اسلام است. بر اين اساس، فرج اسلامي نيز تمام انسان‌ها در بر خواهد گرفت. و رفع ستم و گسترش عدالت و حكمت با پذيرش اسلام از سوي تمام مردم جهان محقّق خواهد شد. شايد بتوان نماد اقتداي مسيح† به مهدي موعود ـ عجل الله تعالي فرجه ـ را تجلّي چنين وحدتي دانست. بدون ترديد، جهان مسيحيت بخش عمده¬اي از مردم جهان را در بر مي¬گيرد و بازگشت و اقتداي مسيح به حضرت، خود تجلّي چنين وحدتي خواهد بود. امّت واحده در تعبير قرآني به همين معنا است. و خداوند از امّت واحدة الاهي سخن گفته است كه در عصر ظهور كنار هم جمع خواهند شد.
گسترش عدل و داد در عرصة جهاني: ويژگي بارز فرج اسلامي، اشاعة عدل و داد در عرصة جهاني است. عدالت يكي از آرمان‌هاي بزرگ انسان در طول تاريخ بوده است. به غم ارائة نظريه‌ها و ديدگاه‌هاي گوناگون در اين عرصه، متأسّفانه انسان‌ها از رسيدن به چنين وضعيتي بازمانده¬اند. چنين ناكامي را مي توان در دو سطح نظري و عملي جست. كدامين عدالت مي تواند با وضعيت انسان‌ها متناسب باشد؟ دانشمندان، پاسخ‌هاي مختلفي را در طول تاريخ به اين پرسش داده‌اند؛ امّا تا كنون هيچ اجماعي در اين باب شكل نگرفته است. با گذشت زمان، نظريه‌هاي گوناگون از عدالت نقض شده و انسان‌ها دنبال ديدگاه جديدي رفته¬اند. چنين تزلزل و ترديدي در مفهوم عدالت و چگونگي آن را در تاريخ بشري مي¬توان يكي از زمينه¬هاي اصلي ناكامي انسان‌ها در دستيابي به عدالت دانست؛ از اين رو ضرورت ارائة مفهومي نهايي از عدالت به وسيلة منجي موعود كه با سرشت و ويژگي‌هاي انسان تناسب داشته باشد، يكي از كارويژه¬هاي اصلي منجي اسلامي است كه از اين طريق انسان‌ها را از سرگرداني و ترديد در چيستي عدالت در مي‌آورد.
كارويژة اصلي ديگر منجي، گسترش عملي عدالت در عرصة جهاني است. چنين اقدامي طبق روايات اسلامي، زماني صورت خواهد گرفت كه جهان را ظلم و بي¬داد فراگرفته باشد. در چنين عصري است كه انسان‌ها از بي¬عدالتي رنج مي‌برند و همگي تشنه و از صميم وجود، منتظر فراهم شدن عدالت در جهان هستند. چنين انتظاري، گستره¬اي جهاني دارد و نشان مي¬دهد كه بي‌عدالتي، خاص يك منطقه نخواهد بود؛ بلكه خصلتي فراگير دارد و نشان از جهانشمولي بي عدالتي در اين عصر است. چنين نكته¬اي به شيوه¬اي نمادين از عصري سخن مي¬گويد كه انسان‌ها در كنار هم قرار گرفته¬اند و از وضعيت يك‌ديگر در جهان اطلاع مستقيم دارند. در روزگاران گذشته به دليل فاصلة جغرافيايي، وضعيت¬هاي گوناگوني در جوامع مختلف حاكم بود؛ امّا در عصر مشرف به ظهور، چنين فاصله¬هايي كم اهمّيت مي¬شود؛ از اين رو مي‌توان به گسترش ظلم و بي¬عدالتي در سراسر جهان حكم، و تمام جهانيان را در انتظار فرج تصور كرد. به تناسب چنين بحراني است كه عدالت نيز گستره¬اي جهاني مي¬يابد.

فلسفة تاريخ و جايگاه فرج
آموزة فرج را از منظري ديگر، يعني نگرش اسلام به فلسفة تاريخ نيز مي¬توان بررسي كرد. منطق حركت، فرايند و سرانجام تاريخ، سه پرسش اصلي و محوري حركت تاريخي هستند. بدون ترديد، سخن از عصري طلايي و نجات بخش آموزه¬اي است كه به سرانجام تاريخ بشري نگاهي دارد. تلقّي¬ها و ديدگاه‌هاي مختلفي در هر سه عرصة پيش‌گفته مطرح شده است. در پاسخ به سرانجام و غايت تاريخ، دو نگرش كلان بدبيني به فرجام تاريخ و نگرش خوش¬بينانه به آينده را مي¬توان از نگرش‌هاي اصلي در آينده شناسي دانست. هم چنين آينده¬شناسي از منظر چگونگي سير تاريخ نيز اهمّيت دارد. برخي نگرش‌ها به تاريخ بر اساس نگرش خطي شكل گرفته¬اند. برخي ديگر صرفاً حركت تاريخ را حلقوي يا دوري دانسته¬اند. برخلاف نگرش‌هاي ماقبل اديان ابراهيمي كه به طور عمده در اديان هندو و قبيله¬اي ـ بشري شكل گرفته است و به حركت دوري تاريخ معتقد بودند، در اديان آسماني ـ ابراهيمي حركت تاريخ، خطي است و براي تاريخ سرانجامي تصور مي شود كه با بازگشت منجي همراه است. چنين بازگشتي عصر طلايي اديان را رقم مي¬زند.
از منظر اسلامي نيز طبق وعدة الاهي، سرانجام نيكي در انتظار صالحان، محرومان و مستضعفان است. طبق آيات و روايات گوناگون اسلامي، سنّت الاهي بر حاكميت حق بر باطل و تحقّق مدينة فاضلة اسلامي استوار شده است. در بحث حاضر نيز فرايند دگرگوني‌هاي تاريخي، از جمله پديدة جهاني شدن را بايد بر اساس همين پويايي و تحوّل تاريخي سنجيد. حيات انسان‌ها از زندگي قبيله¬اي شكل گرفته و در طول تاريخ در جوامع بزرگ‌تري ادغام شده است. از نگرش فلسفة تاريخ اسلامي، سرانجام تاريخ با تحقّق جامعة واحدة اسلامي نيز محقّق خواهد شد. طبق آيات شريفة قرآني، خداي واحد داراي امّت واحده¬اي است كه به رغم تمايزهاي ظاهري جهت تعارف و آشنايي با يك‌ديگر در تمسّك و اعتصام به ريسمان الاهي به وحدت فرا خوانده شده¬اند تا امّت واحدة الاهي ـ اسلامي را شكل دهند (ر.ك: صدر، 1369؛ مصباح يزدي، 1368).
بدون ترديد سنّت الاهي بر اجراي امور از طريق فرايند اسباب و عوامل آن است. حديث معروف "أبي الله ان يجري الامور الا باسباب "(مجلسي، همان( از اين باب است. فرايند تحوّل تاريخي زمينه ساز نيل به جامعة آرماني خواهد بود. بدون ترديد، خداوند خود از طريق ارادة تكويني مي¬توانست جامعة فاضله¬اي را ايجاد كند؛ امّا با توجّه به سنّت ابتلا و آزمايش الاهي براي انسان‌ها ضرورت دارد تا به تدريج زمينه‌هاي مدينه فاضله فراهم شود. انسان‌ها از طريق تجربيات و آزمون‌هاي گوناگون، سرانجام خود به چنين نتيجه¬اي خواهند رسيد كه فقط وعدة الاهي مي¬تواند جامعة نيك را براي آن‌ها به ارمغان آورد. جوامع پيش از عصر ظهور، همگي در رسيدن به جامعة فاضله ناكام مي¬مانند. چنين امري به دليل عدم آمادگي انسان‌ها است. هر چند در طول تاريخ رهبران فرهيخته و صالحي آمده¬اند، اما به دليل اوضاع نامناسب اجتماعي نتوانسته¬اند خواسته¬هاي آرماني خود را محقّق سازند. سرانجام حكومت علوي از اين باب است؛ امّا خود ايشان سرانجام نيكي را براي آينده پيش بيني مي¬كنند. امام علي† در نهج البلاغه به اين بعد تاريخ اذعان مي¬دارد كه حكومت سرانجام بر اهل بيت هموار خواهد شد؛ همان‌گونه كه شتر سركش سرانجام فرزند خويش را شير مي¬دهد (نهج البلاغه، خطبة 200)؛ از اين رو دگرگوني‌هاي تاريخي را بر اساس منطق خاص خود و از منظر زمينه سازي تحقّق وعدة الاهي بايد پي گرفت و جهاني شدن و تحولاتي از اين قبيل را چنان‌كه در سطور آتي بررسي خواهيم كرد، بر اساس چنين منطقي ارزيابي كرد.

جهاني شدن و فهم پذيري آموزة فرج
جهاني شدن چگونه مي¬تواند چشم انداز فرج اسلامي را براي ما روشن سازد؟ براي پاسخ به اين پرسش دوباره بايد به ويژگي‌هاي عصر جهاني شدن برگشت. هر چند ـ چنان‌كه گذشت ـ ديدگاه‌هاي گوناگوني در بارة جهاني شدن مطرح شده است مي‌توان مشتركاتي را بين آن‌ها جست كه از جهاتي ما را به مدينة فاضله اسلامي و آموزة فرج اسلامي رهنمون مي¬سازد.
أ. ويژگي‌هاي كلان عصر جهاني شدن
مهم¬ترين ويژگي‌ها و مشتركات جهاني عصر جهاني شدن را مي¬توان در موارد ذيل جست:
1. ايجاد همگرايي بين انسان‌ها و تشكيل جامعة جهاني: يكي از ويژگي‌هاي اصلي جهاني شدن را در هر قرائتي از آن مي توان خصلت جهانشمولي ابعاد زندگي بشر دانست. جهاني شدن سبب شده است تا تفاوت‌هايي كه بر اثر فاصلة زماني و مكاني بين انسان‌ها برجسته شود، اهمّيت خود را از دست بدهند و انسان‌ها در فرايند همگرايي و وضعيت تشابه بيش‌تري قرار بگيرند.
هماهنگي در سليقه¬ها، هنجاره و فرهنگ‌ها يكي از آثار مهم اجتماعي ـ فرهنگي جهاني شدن است. فارغ از محتواي چنين فرهنگ‌هايي عملاً جهاني شدن، انسان‌ها را به سوي همرنگي و همشكلي مي¬كشاند. اگر روزگاري جهان به اقليم‌ها و فرهنگ‌هاي مختلف و متنوعي تقسيم مي¬شد، اكنون مرزها درنورديده شده است و انسان‌ها در ارتباط مستقيم تري با يك‌ديگر قرار گرفته¬اند.
2. رشد فكري و آگاهي فزايندة انسان‌ها در عصر جهاني شدن: يكي از ويژگي‌هاي بارز عصر جهاني شدن، گسترش دستيابي انسان‌ها به داده‌ها و اطلاعات است. از اين جهت جهاني شدن با اعصار گذشته تمايز اساسي مي¬يابد. برخلاف دوران گذشته كه رشد دانش‌ها به دليل مشكلات سخت افزاري با سهولت امكان پذير نبود، اكنون جهاني شدن و رشد تكنولوژي‌هاي ارتباطي فراهم كننندة عصر جهاني شدن، وضع مناسبي را براي رشد علوم فراهم ساخته است؛ البتّه اين امر به جهاتي با مجازي سازي ذهنيت ها سبب افسون زدگي جديد نيز شده است(شايگان)؛ امّا با اين حال دستيابي سريع و آسان به اطلاعات و داده ها را مي‌توان يكي از ويژگي‌هاي بارز عصر جهاني شدن دانست.
3. زمينه سازي نهادها و نظام فراگير هماهنگ كنندة جهاني: اوضاع جديد جهاني، احساس نياز به نهاد فراگير جهاني را امري ضرور و الزامي كرده است. گسترش سازمان‌هاي جهاني در چند دهة گذشته، ذهن انسان‌ها را از عرصة ملّي و محلّي به عرصة فراگير جهاني سوق داده است.
اگر روزگاري انسان‌ها محلّي مي‌انديشدند و خواسته‌هاي آن‌ها محلّي و منطقه¬اي بود، اكنون در عرصة جهاني شدن، فراهم شده است كه انسان‌ها به نيازهاي مشتركي رسيده‌اند و راه‌حل‌هاي مشتركي را نيز براي آن‌ها مي‌جويند؛ از اين رو جهاني شدن، زمينة لازم و اصلي را براي تحقّق حكومت و نظام فراگير جهاني فراهم كرده است.
4. نياز انسان به محتوا و معناي جديد در عصر جهاني شدن: ويژگي برجستة ديگر عصر جهاني شدن را مي‌توان چالش‌هاي جدّي عصر جهاني شدن براي فرهنگ‌ها و تمدن‌هاي موجود دانست. از اين جهت، جهاني شدن سبب وارد شدن شوك و تكانه¬هاي جدّي به فرهنگ‌هاي مختلف بشري مي¬شود. به دليل ويژگي ادغام و يكپارچه‌سازي جهاني شدن، اين امر برجستگي بيش‌تري دارد؛ از اين رو انسان‌ها در عصر جهاني شدن، دنبال معناي جديدي مي¬گردند يا دست‌كم معناي پيشين زندگي از حالت نهادينه شده و رسوب شده به صورت آگاهانه مد نظر انسان¬ها قرار مي‌گيرد. به بيان ديگر، انسان‌ها در وضعيت مواجهه با ديگر فرهنگ‌ها و تمدّن‌ها در وضعيت تأمّل در هويت خويش قرار مي¬گيرند. از اين جهت است كه بحران معنا يكي از ويژگي‌هاي عصر جهاني شدن تلقّي شده است (قوام، 1383: ص35-48).

ب. جهاني شدن و چشم انداز فرج
بدون ترديد جهاني شدن از جهاتي مي¬تواند ما را در درك بهتر چگونگي ماهيت آموزة اسلامي فرج ياري كند. با اين حال، نبايد از اين نكته غفلت كرد كه جهاني شدن در اوضاع كنوني، تمايزهاي جدّي نيز با آموزة فرج اسلامي دارد؛ امّا صرف نظر از اين تمايزها و به ويژه نگرش‌هايي كه جهاني شدن را همان غربي سازي يا امريكايي سازي مي‌دانند و همچنين فارغ از كليت و ويژگي‌هاي نگرش پسامدرن به جهاني شدن، چنان‌كه توضيح داده شد مي¬توان صرفاً با استناد به وضعيت حاضر در عرصة جهاني شدن، نكاتي را يافت كه ما را به فهم بهتر آموزة فرج سوق مي¬دهد. اكنون به برخي از اين نكات اشاره مي¬كنم.
1. فهم پذيري ماهيت جهاني فرج اسلامي: چگونگي تصوّر ابعاد جهانشمول و فراگير فرج، امروزه به مدد پديدة جهاني شدن آسان‌تر شده است. در روزگاران گذشته، همواره تصوّر حكومتي فراگير جهاني همواره به دليل وجود فاصله‌هاي زماني و مكاني با ابهام‌هايي همراه بوده است. چگونگي ادارة قلمروي گسترده و جهاني چنان‌كه در امپراتوري‌هاي گذشته رخ نموده است، همواره عدم ارتباط مستقيم را مطرح مي¬كرده؛ امّا اكنون در وضعيت جهاني شدن، فهم ارتباط مسقيم و فراگير در عرصة جهاني حتي فراتر از كره زمين به مدد تكنولوژي‌هاي ارتباطي چندان مشكل نيست؛ از اين رو مي توان رواياتي را كه در آن‌ها بر ارتباط مستقيم بين امام عصر و مردم يا حتّي بين خود مؤمنان در عصر جهاني شدن تصريح شده است، بياني رمزگونه از رشد تكنولوژي‌هاي ارتباطي دانست كه اكنون براي انسان‌هايي كه در عصر جهاني شدن زندگي مي¬كنند، امري عادي و آشكار است؛ در حالي كه در گذشته، تصوّر چنين پديده‌اي با اعجاز و خرق عادت همراه بوده است.
2. فرج و احساس نياز به حكومت جهاني: همواره سخن از حكومت و مديريت فراگير جهاني در روايات اسلامي مطرح شده است؛ امّا در عمل به رغم گسترش امپراتوري اسلامي در سده¬هاي نخست قمري، حكومت‌هاي محلّي خودمختار يا خودخوانده عملاً ادارة جامعة اسلامي را بر عهده داشته‌اند. با ورود به عصر جديد، شكل‌گيري دولت‌هاي ملّي نيز عملاً تصوّر حكومت جهاني را با خدشه و اشكال مواجه ساخته بود؛ امّا اكنون در عصر جهاني شدن، انسان‌ها بيش از گذشته و به نحو محسوس‌تري به مديريت واحد بر جهان اذعان مي‌دارند و درك ضرورت چنين امري بسيار آسان و روشن شده است. از اين جهت نيز مي توان اوضاع موجود جهاني شدن را به دليل احساس نياز به حكومت فراگير جهاني، فارغ از محتواي آن، در جهت حكومت جهاني حضرت مهدي† دانست.
3. نابسندگي آموزه¬هاي بشري و نياز به معناي جديد براي زندگي: هر چند نگرش‌هاي مدرن به جهاني شدن مي‌كوشند نگرش خود را در عرصة جهاني بر انسان‌ها تحميل كنند، از منظري واقع بينانه مي¬توان امروزه شاهد افول مدرنيسم غربي بود. علل چنين امري را در هر دو عرصة نظري وعملي مي توان مشاهده كرد. نقدهاي فراگير پسامدرن‌ها بر اصول مدرنيسم از درون خود تمدّن غرب، افزون بر نقدهاي انديشه‌وران و متفكران اسلامي، گواه نابسندگي نظري مباني مدرنيسم است. از سوي ديگر، در عرصة عمل نيز انسان مدرن با از دست دادن معناي زندگي كه بر اساس مدرنيسم بنا شده است، دنبال معناي جديدي براي زندگي است. اديان از اين جهت توان بارزي را براي مع





این صفحه را در گوگل محبوب کنید

[ارسال شده از: فارس]
[مشاهده در: www.farsnews.com]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 248]

bt

اضافه شدن مطلب/حذف مطلب




-


گوناگون

پربازدیدترینها
طراحی وب>


صفحه اول | تمام مطالب | RSS | ارتباط با ما
1390© تمامی حقوق این سایت متعلق به سایت واضح می باشد.
این سایت در ستاد ساماندهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی ثبت شده است و پیرو قوانین جمهوری اسلامی ایران می باشد. لطفا در صورت برخورد با مطالب و صفحات خلاف قوانین در سایت آن را به ما اطلاع دهید
پایگاه خبری واضح کاری از شرکت طراحی سایت اینتن