تور لحظه آخری
امروز : جمعه ، 30 شهریور 1403    احادیث و روایات:  امام علی (ع):هر كس زياد شوخى كند، نادان شمرده مى شود.
سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون شرکت ها

تبلیغات

تبلیغات متنی

تریدینگ ویو

لمینت دندان

لیست قیمت گوشی شیائومی

صرافی ارکی چنج

صرافی rkchange

دزدگیر منزل

تشریفات روناک

اجاره سند در شیراز

قیمت فنس

armanekasbokar

armanetejarat

صندوق تضمین

طراحی کاتالوگ فوری

Future Innovate Tech

پی جو مشاغل برتر شیراز

لوله بازکنی تهران

آراد برندینگ

وکیل کرج

خرید تیشرت مردانه

وام لوازم خانگی

نتایج انتخابات ریاست جمهوری

خرید ابزار دقیق

خرید ریبون

موسسه خیریه

خرید سی پی کالاف

واردات از چین

دستگاه تصفیه آب صنعتی

حمية السكري النوع الثاني

ناب مووی

دانلود فیلم

بانک کتاب

دریافت دیه موتورسیکلت از بیمه

خرید نهال سیب سبز

قیمت پنجره دوجداره

بازسازی ساختمان

طراحی سایت تهران سایت

دیوار سبز

irspeedy

درج اگهی ویژه

ماشین سازان

تعمیرات مک بوک

دانلود فیلم هندی

قیمت فرش

درب فریم لس

شات آف ولو

تله بخار

شیر برقی گاز

شیر برقی گاز

خرید کتاب رمان انگلیسی

زانوبند زاپیامکس

بهترین کف کاذب چوبی

پاد یکبار مصرف

روغن بهران بردبار ۳۲۰

قیمت سرور اچ پی

بلیط هواپیما

 






آمار وبسایت

 تعداد کل بازدیدها : 1816976241




هواشناسی

نرخ طلا سکه و  ارز

قیمت خودرو

فال حافظ

تعبیر خواب

فال انبیاء

متن قرآن



اضافه به علاقمنديها ارسال اين مطلب به دوستان آرشيو تمام مطالب
archive  refresh

مصاحبه كيهان با آيت الله حيدرى امام جمعه موقت اهوازتعهد در پاسگاه رژيم پهلوى به شيوه قرآن و رهبري


واضح آرشیو وب فارسی:کيهان: مصاحبه كيهان با آيت الله حيدرى امام جمعه موقت اهوازتعهد در پاسگاه رژيم پهلوى به شيوه قرآن و رهبري
گفت و گو از: فاطمه زورمند- خبرنگار كيهان در اهواز

او را از ديرباز با كتاب هاي متعددش پيرامون تبيين مباني مذهب شيعه و اسلام ناب محمدي مي شناختم اما وقتي سرپرستي روزنامه از گرفتن وقت مصاحبه با او براي واگويه كردن خاطرات انقلاب در خوزستان خبر داد، شعفي از اين خبر در رگهايم دويد چرا كه پاي كلام يك انسان چندبعدي نشستن براي من و بسياري از نسل سومي ها جذابيت هاي خاص خود را دارد.

براي مصاحبه با او به مصلاي مهديه اهواز مي رويم. ما را به دفترش راهنمايي مي كنند. قدري منتظرش مي مانيم و با چاي قندپهلو پذيرايي مي شويم. طولي نمي انجامد كه او با چهره اي متبسم از راه مي رسد و ما را به اتاق كوچكي كه گويا دفتر كارش است دعوت مي كند. يك سوي اتاق كتابخانه اي مملو از كتاب عموما مذهبي و يك فرش و چند پشتي، اما مصاحبه به سبك مدرن بر روي صندلي انجام مي شود چون ايشان از عارضه پا درد رنج مي برند.

خاطرات و ناگفته هاي آيت الله محسن حيدري، امام جمعه موقت اهواز همانگونه كه براي ما بسيار جذاب، بكر و شنيدني بود، قطعاً براي خوانندگان عزيز نيز جالب خواهد بود.

ورودش به جريان انقلاب را از سال 50 و دوراني كه دانش آموز مقطع راهنمايي بوده، مي داند و مي گويد: علت ورود زودهنگام به عرصه مبارزات انقلابي حضور در فضاي حوزه از اوان كودكي بود چرا كه همزمان با تحصيل در مدرسه، درس طلبگي نيز مي خواندم بنابراين خود به خود با افرادانقلابي و مذهبي آشنا شدم.

وي مي افزايد: سال 54 دانش آموز سال اول دبيرستان فرهنگ در خيابان رازي آخر آسفالت اهواز بودم كه به اولياء مدرسه پيشنهاد تشكيل انجمن اسلامي را دادم كه خوشبختانه با كمك برخي دبيران و دانش آموزان مذهبي اين انجمن راه افتاد. در يك مقطع ديگر مدير دبيرستان دانش آموزان ممتاز - كه من هم جزو آنها بودم- را به دفتر دبيرستان فراخواند و گفت: «هر يك از شما مي توانيد يك پيشنهاد در راستاي بهبود وضعيت مدرسه بدهيد» من نيز از فرصت استفاده كرده و گفتم: «موسيقي كه زنگهاي تفريح از بلندگوها پخش مي شود - كه موسيقي مبتذلي نيز بود- را قطع كنيد» از من دليل خواستند و با دلايل محكم شرعي مضرات اين امر را به آنان ثابت كردم اما ناظم خشمگين شد و گفت:«ديشب جناب هويدا در تلويزيون گفت من موسيقي را دوست دارم»اما رئيس دبيرستان تحت تاثير استدلالاتم قرار گرفت وگفت: «خوب حالا كه قرار است موسيقي پخش نكنيم به جايش چه بگذاريم؟» گفتم: «قرآن پخش كنيد» گفتند: «نوار قرآن نداريم» گفتم: «خودم مي خوانم.»

وي به تشريح راهپيماييهاي اهواز مي پردازد و ادامه مي دهد: گسترده ترين راه پيمايي اهواز بعد از حوادث 17 شهريور برگزار شد كه با حضور علما و صدهزار نفر از مردم اهواز در نوع خود بي نظير و بي سابقه بود. محل تجمع، حسينيه اعظم بود. جمعيت به راه افتاد. وقتي به چهارراه نادري رسيديم تانكها جلوي حركت جمعيت را گرفتند. حاج آقاي يحيوي گفت: من باآنها صحبت مي كنم و به آنان مي گويم با حضور علما كه خرابكاري صورت نمي گيرد. در اين فاصله يكي از دوستان به من گفت خوب است از فرصت استفاده كرده و قرآن بخواني و من بلندگو را گرفته و شروع به خواندن قرآن كردم و به حكم خدا تنها اين آيه به ذهنم خطور كرد: «الذين آمنوا يقاتلون في سبيل الله و الذين كفروا يقاتلون في سبيل طاغوت و قاتلوا اولياء الشيطان ان كيد الشيطان كان ضعيفا» «مومنين در راه خدا پيكار مي كنند و كفار در راه طاغوت. اي مومنين محكم در مقابل طاغوت بايستيد و بدانيد كه نقشه شيطان ضعيف است.»

معناي اين آيه همه چيز را ترسيم مي كرد و من نيز آن قدر اين آيه را تكرار كردم تا راه باز شد. در حسينيه اعظم آقاي جزايري بالاي منبر رفت و اين زماني بود كه وي به بهانه معالجه پدرشان به لندن و از آنجا براي ديدار با امام به پاريس رفته بودند كه امام پيامي به روحانيت اهواز داده بودند كه ايشان پيام را به صورت خصوصي در جلسه اي با علما مطرح كرده بودند و در حسينيه اعظم هم به عنوان نماينده امام بالاي منبر رفت و خودش را معرفي كرد و جو متشنج، آرام شد و ايشان پيام امام را رساندند و مردم هم شعارهاي كوبنده اي دادند و راهپيمايي به صورت آرام خاتمه يافت.

پس از آن راهپيمايي ديگري از دارالعلم به سوي شركت نفت آغاز شد، ولي اين بار رژيم برخورد كرد و با گاز اشك آور جمعيت را متفرق كرد. اين راهپيمايي با محوريت آيت الله جزايري و طلبه هاي انقلابي با لباس مبدل با هدف حمايت از كاركنان شركت نفت برگزار شد. حلقه محاصره در حال تنگ شدن بود كه تقريبا همه متفرق شدند و تنها كسي كه در خيابان مانده بود آيت الله جزايري بود. ما كه موقعيت را خطرناك ديديم، برگشتيم و توسط يك وانت باري كه در محل يافتيم حاج آقا جزايري را از مهلكه خارج ساختيم و خود با پاي پياده دوان دوان فرار كرديم، زيرا اگر با وانت مي رفتيم جلب توجه مي شد كه در اين برهه مي توان به اعدام «پل گريم» مدير شركت نفت توسط گروه موحدين نيز اشاره كرد چرا كه وي مانع اعتصاب كاركنان شركت نفت مي شد و ادامه كار اين شركت بزرگ يعني چرخش چرخ صنعت به سود رژيم شاه. لذا با ترور پل گريم اعتصاب كاركنان شركت نفت نيز آغاز شد كه نقش بسزايي در تسريع پيروزي انقلاب داشت.

اما يكي از راهپيمايي هايي كه خيلي برجسته است و خاطرات زيادي از آن دارم، راهپيمايي چهارشنبه سياه بود، روز 26 دي ماه سال 57 كه شاه فرار كرد عصر همان روز جوانان اهوازي به خيابانها ريختند و به پايكوبي و شادماني پرداختند و شعار سر مي دادند و حتي مجسمه شاه كه در ميدان شهداي كنوني بود را پايين كشيدند. روز بعد هم دو تجمع در اهواز صورت گرفت يكي در دانشگاه جندي شاپور با سخنراني آيت الله خزعلي و ديگري در حسينيه اعظم كه عمده علما و عامه مردم شركت كرده بودند و سخنران اين مجلس آيت الله جزايري و شيخ مهدي پيشوايي بودند و بنده در حسينيه اعظم بودم، خبر رسيد كه نيروهاي نظامي به فرماندهي سپهبد جعفريان به خيابانها ريختند و جمعي از افراد فريب خورده را به عنوان چماقدار وادار كرده بودند كه شيشه اتومبيل هاي مردم را بشكنند و اماكن را آتش بزنند، رهگذران را مورد آزار و اذيت قرار دهند كه امام هم در آن برهه حكم داده بودند كه اين چماقدارها را بزنيد.

ما در حسينيه اعظم در حال گوش كردن سخنراني بوديم كه خبر رسيد جمعي از جوانان ارتشي مي خواهند به مردم بپيوندند. جمعي از جوانان از جمله بنده از حسينيه به قصد استقبال آنان بيرون رفتيم كه ديديم تقريبا يك گردان نيرو بدون اسلحه دارند به سمت ما مي آيند. ما نيز شعارگويان براي پيشواز رفتيم. نزديك آنها كه شديم يك دفعه اين گردان نيروي پياده كنار رفتند و يك گردان نيروي مسلح از پشت سر آنها بيرون آمدند و جمعيت را به رگبار بستند و به چشم خود ديديم كه جوانان شهيد و زخمي شدند و بر روي زمين افتادند و مردم از حسينيه بيرون آمدند اما علما 24 ساعت درحسينيه اعظم به نشانه اعتراض به اين جنايت تحصن كردند. ما هم در خيابانها با جوانان انقلابي مي رفتيم و به فرمان امام چماقدارها را مورد ضرب و شتم قرار مي داديم.

آيت الله حيدري خاطرات تلخ و شيرين زيادي از انقلاب دارد و فحواي كلامش پرحرارت و جذاب است. او از خاطره ديگري كه در 6 بهمن 57اتفاق افتاد، ياد مي كند و مي گويد:اعلام كرده بودند امام ششم بهمن 57 وارد ايران مي شود، سه چهار روز قبل من به همراه چند طلبه از دوستانم براي شركت در مراسم استقبال امام با اتوبوس رفتيم قم و از آنجا به تهران رفتيم. آنجا محل اسكاني نداشتيم رفتيم مسجد جامع تهران و گفتيم طلبه ايم و ما را در كتابخانه مسجد جا دادند.

شب و روز را در تظاهرات گذرانديم و منتظر رسيدن ششم بهمن بوديم. روز ششم رفتيم فرودگاه كه گفتند فرودگاه بسته شده و امام نمي ياد، و همان روز به فرمان شهيد مطهري علما در دانشگاه تهران تحص برگزار شد. آمدن امام منتفي شد و پولهاي ما نيز درحال تمام شدن، بنابر اين ديگر نمي توانستيم در تهران بمانيم و به اهواز برگشتيم. به اهواز كه رسيديم. يازدهم بهمن بود و با خبر شديم امام دوازده بهمن وارد ميهن مي شود و ما از اينكه توفيق اين زيارت نصيبمان نشد، بسيار ناراحت شديم.

وي از فعاليتها و سخنرانهاي داغ خود در منطقه شوش و هفت تپه و شهرك سلمان فارسي مي گويد و مي افزايد: سال 57 ديگر صراحتا درسخنرانيها نام شاه را مي آوردم و هرچه به زبانم مي رسيد نثارش مي كردم و اين امر ساواك را حساس كرده بود. آن موقع هنوز مهم نبودم باردا و عبا بدون عمامه ظاهر مي شدم چون درحال تحصيل در دبيرستان بودم، هم در دوران حوزه دبيرستان را با كت و شلوار مي رفتم. حوزه را با لباس نيمه طلبگي، خلاصه به پاسگاه هفت تپه دستور داده شد كه مرا دستگير كنند. وقتي مرا دستگير كردند رئيس پاسگاه كه آدم خداشناسي بود به من گفت: به ما«گزارش هايي رسيده كه چه سخنراني هايي كردي حالا يك تعهد بده كه ديگر از اين حرفها نمي زني.» من گفتم:«من تعهد مي دهم اما به شيوه خودم، تعهد مي دهم طبق قانون اساسي و براساس فرامين رهبر عمل مي كنم.» او هم پذيرفت و گفت:«خيلي خوب است.» گفتم:«اما بايد بداني كه قانون اساسي من قرآن و رهبر من امام زمان (عج) است.» گفت:«عيب ندارد امضا كن.»

درهمان ايام حاج شيخ هادي برهان كه امام جمعه مسجد هفت تپه بود را دستگير كردند بنابراين بچه هاي انقلابي هفت تپه از من دعوت كردند و يك سخنراني تند و انقلابي برگزار كرديم. اتفاقاً پاسگاه هفت تپه 40-30 متر پايين تر از مسجد بود و بلندگوي مسجد رو به پاسگاه، از قضاي روزگار در همان هنگام سرهنگ افراسيابي رئيس ساواك دزفول درپاسگاه حضور داشت و تمام سخنراني مرا به طور مستقيم شنيده و بسيار عصباني شده بود و دستور داده بود همين الان بايد اين شيخ را دستگير كنيد. اواخر سخنراني بود كه متوجه حضور نيروهاي پاسگاه شدم، وقتي سخنراني تمام شد ديدم رئيس پاسگاه دركمال ناباوري پشتش را به سمت مجلس كرده و در واقع به من چراغ سبز داد كه فرار كنم و بعدها هم اين پاك طينتي خود را در برهه انقلاب به خوبي نشان داد و انسان بسيار شريفي بود. اما جوانان انقلابي از من دعوت كردند كه در برنامه فرداي آنها، درمسجد جامع شوش هم شركت كنم كه فردا وقتي رفتيم متوجه شديم كه ساواك از قبل اطلاع داشته و به هيچ كس اجازه تجمع و ورود به مسجد را نمي دهد برنامه مسجد جامع شوش لغو شد.

آيت الله دكتر حيدري خاطرات شيرينش را با لحني دلنشين بازگو مي كند و شنونده را دراين الفاظ مسحور مي سازد.

درشهرك سلمان فارسي مشغول سخنراني بودم كه نيروهاي رژيم منطقه را محاصره كردند. به محض اينكه سخنراني تمام شد. لباسهايم را عوض كردم و در ميان جمعيت رفتم و فرار كردم تا جلوي خانه اي رسيدم، در را هل دادم، درباز شد، نمي دانم درنيمه باز بود يا با فشار دست من باز شد، خلاصه وارد خانه شدم و هيچ كس هم درخانه نبود.

حدود يك ساعت درآنجا مخفي شدم و هرچه نيروهاي رژيم تلاش كرده بودند نتوانستند مرا پيدا كنند و از آنجا رفتند.

آيت الله حيدري مي گويد: دهه اي كه پس از پيروزي انقلاب «فجر» ناميده شد، سرشار از فراز و نشيب بود و ما در سخنراني ها و جلسات مختلف شركت مي كرديم و به فعاليتهاي خود همچنان ادامه مي داديم تا اينكه سرانجام در 22 بهمن پيروزي انقلاب نصيب ملت ايران شد.

شنبه|ا|19|ا|بهمن|ا|1387





این صفحه را در گوگل محبوب کنید

[ارسال شده از: کيهان]
[مشاهده در: www.kayhannews.ir]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 157]

bt

اضافه شدن مطلب/حذف مطلب




-


گوناگون

پربازدیدترینها
طراحی وب>


صفحه اول | تمام مطالب | RSS | ارتباط با ما
1390© تمامی حقوق این سایت متعلق به سایت واضح می باشد.
این سایت در ستاد ساماندهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی ثبت شده است و پیرو قوانین جمهوری اسلامی ایران می باشد. لطفا در صورت برخورد با مطالب و صفحات خلاف قوانین در سایت آن را به ما اطلاع دهید
پایگاه خبری واضح کاری از شرکت طراحی سایت اینتن