واضح آرشیو وب فارسی:رسالت: عوام و بدعتگذاري در دين
عوام و بدعتگذاري در دين
مقدمه: در اين مقاله كوشش ميشود نحوه دينورزي توده مردم بيان شود و نشان داده شود كه آنچه آنان به نام دين انجام ميدهند، تا چه اندازه با حقيقت آموزههاي ديني در ارتباط است و تا چه اندازه برايند فكر خود آنان يا حوزههاي غيرديني است.
اولين ركن: تفكيك گروي در دين : ازجمله آثار مندرج بر تفكيكگروي در دين ميتوان به موارد ذيل اشاره كرد: 1. شريعتگريزي ؛
2. سكولاريزاسيون؛ 3. بنيادگرايي؛ 4. زهدگرايي افراطي. [1]
ركن دوم: التقاطگروي
تفكيكگروي، به مرور زمان و پديد آمدن حوادث و ماجراهاي متعدد، از فهم و تفسير بسياري از پديدههاي جاري زندگي ناكام ماند؛ درنتيجه قلمرو آن رفتهرفته كوچك و تنگتر شد. با اين حال براثر حضور و بروز عوامل مختلف، ازجمله تناقض دروني اين مفهوم، ناتواني عملي آن از مواجهه با عالم واقع و از آن مهمتر، طرح اين پرسش كه "رابطه كافري با آباداني و مسلماني با عقبماندگي" چيست؟ [2] عملا كمبودها و كاستيهاي اين مفهوم برجستهتر شد.
به همين خاطر امري شبيه آنچه در غرب مسيحي براي ايجاد آشتي ميان علم و دين صورت گرفته بود، در حوزه دينورزي عوامانه نيز رخ نمود و ناگزير به پذيرش بسياري از اصول و مراسم شد كه اگر خوب كاويده شود، ربطي به دين و اصول جهانبيني ديني ندارد.
برخي از نشانههاي التقاطگروي عبارتند از: 1. تساهلگرايي و تسامحمداري افراطي و همه جانبه؛ 2. ناتواني از فهم و تفسير امور و مسائل مختلف؛ 3. ديگرپذيري ناسنجيده و مبتني بر احساس، جهت رفع مشكلات جاري .
ركن سوم: بدعتگذاري:
براي درك اهميت و اعتبار اين اركان، البته از جنبه سلبي و خطرزايي، كافي است توجه كنيم كه خشت اولي كه بنا به دليلي كج نهاده شده است، چگونه ديوار دين را تا ثريا كج ميكند. بدعتگذاري (به معناي ايجاد بدعت) و بدعتگذاري (به معناي اجراي آن) امر عظيم و مفهوم گستردهاي است كه حتي ميتوان همه اركان دينورزي عوام را به اعتباري در ذيل آن گنجاند. اين ركن در حقيقت مبتني بر پيشفرضهاي عجيب و غريبي است كه حتي گاه متناقض به نظر ميآيند. به عنوان نمونه:
1. دين ناقص است؛ بايد با ايجاد پارهاي حوزهها، آن را كامل كرد. 2. بدعتگذار از فهم دين ناتوان است؛ درنتيجه براساس فهم ناقص خود دين ميسازد. 3. درنتيجه اجتهاد آزاد و غيرمقيد به اصول و قواعد استنباط، به ساحت اجتهاد و تشريع مبتني بر آن راه مييابد.
ديده ميشود كه در بدعتگذاري، نوعي احساس ضعف و نقص متوجه دين ميشود؛ درحاليكه اين نقص و عيب در بطن خود بدعتگذار نهفته است. به هر حال بدعتگذاري كه به نوعي ناشي از عدم توانايي در فهم حقيقت يك موضوع ديني يا عدم دسترسي به منابع آگاهي بخش است، در ميان عوام به وفور و وضوح يافت ميشود و چنان بر جان آنان خيمه افكنده كه پاكسازي آن از اين مراسم و مناسك بسيار دور و دشوار است؛ زيرا آنچه بدعتگذار / بدعتگزار را به اين كار ميكشاند و او را به ادامه اين حالت ترغيب ميكند، احساس نقصي است كه او در تعاليم فرستاده شده الاهي ميبيند.
براساس آنچه گفته شد، بدعتگذار/ بدعتگزار براي خود منزلتي قائل است كه شايان آن نيست؛ زيرا شريعتگذار يگانه و يكتا براي همه بندگان، تنها خداوند است؛ پس چگونه شخصي - با هر نيت و جايگاهي كه دارد - احكامي را از جانب خود به احكام خداوند ضميمه ميكند و براي امور و موارد مختلف، حسن و قبح تعيين ميكند؛ درحاليكه خداوند درباره آن امر دستوري نفرموده يا در سنت صحيح، در مورد آن ذكري به ميان نيامده است.
قرآن ميفرمايد: "ام لهم شركاء شرعوا لهم من الذين ما لم ياذن به الله و لو لا كلمه الفصل لقضي بينهم و ان الظالمين لهم عذاب اليم".( شوري: 21) بديهي است اين رويكرد، به نوعي گرايش به سوي خداگونگي است و انسان با آن، از حد و اندازه خود خارج ميشود! [3]
بنابراين چنانكه ديده ميشود، بدعت در اصل از نوعي احساس ضعف و نقصان شروع ميشود و با تلاش براي قدسي جلوه دادن آن ادامه مييابد تا اينكه دست آخر به تشريع و وضع بايد و نبايدهاي شرعي و ديني ميانجامد.
البته در ميان عوام كمتر اتفاق ميافتد كه كسي از آنان به خود اجازه دهد با صيغههاي امر و نهي مستقيم درباره قواعد و اصول ديني بحث كند. با اين حال ويژگي خاص امر ونهي آنان در اين باره به اين صورت است كه آنان براساس نظام حاكم بر ذهن خود، رفته رفته انحرافات بدعتگرايانه خويش را به صورت نوعي افكار عمومي درميآورند و با آن به جنگ همه افرادي ميروند كه نسبت به اين نحوه تلقي يا رويكرد بيتفاوت، بيميل يا مخالف هستند. [4]
بدينترتيب در سايه اين نحوه تلقي، بسياري از اموري كه حقيقتا ربطي به دين ندارند، وارد دين ميشوند و بسياري از امور ديني حذف يا ناديده گرفته ميشوند.
به بيان روشنتر، راه براي نفوذ و ورود خرافات و اساطير بيپايه و اساس به ساحت دين باز ميشود و با پشتوانه "افكار عمومي" عوام، به عنوان جزء دين در ذهن و زبان و حتي در آثار و تاليفات جا ميگيرد و چنان ريشه ميدواند و قدرت ميگيرد كه اگر كسي روزي روزگاري درباره تاريخ پيدايش يا علل و عوامل ايجاد آنها بحث كند، به عنوان دينگريز و مرتد قلمداد ميشود!
پينوشتها:
1- مجله كتاب نقد " پاييز 1385 - شماره 40
2- سروش، عبدالكريم: "فربهتر از ايدئولوژي"، صص 295 - 343، چ پنجم، موسسه فرهنگي صراط، تهران، 1376. البته قبلا اين پرسش را امير شكيب ارسلان مطرح ساخته بود.
3- محمدالغزالي: "ليس من الإسلام"، صص 77 - 79، الطبعه الأولي، دارالقلم، دمشق، 1999 م.
4- برگرفته از مقاله دين ورزي عامه و پيامدهاي آن، زاهد ويسي، مجله كتاب نقد، پاييز 1385، شماره 40. تنظيم و تلخيص از جاويد ياري.
جمعه|ا|7|ا|بهمن|ا|1390
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: رسالت]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 191]