تبلیغات
تبلیغات متنی
محبوبترینها
بارشهای سیلآسا در راه است! آیا خانه شما آماده است؟
بارشهای سیلآسا در راه است! آیا خانه شما آماده است؟
قیمت انواع دستگاه تصفیه آب خانگی در ایران
نمایش جنگ دینامیت شو در تهران [از بیوگرافی میلاد صالح پور تا خرید بلیط]
9 روش جرم گیری ماشین لباسشویی سامسونگ برای از بین بردن بوی بد
ساندویچ پانل: بهترین گزینه برای ساخت و ساز سریع
خرید بیمه، استعلام و مقایسه انواع بیمه درمان ✅?
پروازهای مشهد به دبی چه زمانی ارزان میشوند؟
تجربه غذاهای فرانسوی در قلب پاریس بهترین رستورانها و کافهها
دلایل زنگ زدن فلزات و روش های جلوگیری از آن
خرید بلیط چارتر هواپیمایی ماهان _ ماهان گشت
صفحه اول
آرشیو مطالب
ورود/عضویت
هواشناسی
قیمت طلا سکه و ارز
قیمت خودرو
مطالب در سایت شما
تبادل لینک
ارتباط با ما
مطالب سایت سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون
مطالب سایت سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون
آمار وبسایت
تعداد کل بازدیدها :
1835118546
اين متن از زبان جلال است درباره جلال و برای جلال
واضح آرشیو وب فارسی:سیمرغ: نزول اجلالم به باغ وحش این عالم در سال 1302 بی اغراق سر هفت تا دختر آمده ام. که البته هیچکدامشان کور نبودند. اما جز چهارتاشان زنده نمانده اند. دو تاشان در همان... در خانواده ای روحانی (مسلمان – شیعه) برآمده ام. پدر و برادر بزرگ و یکی از شوهر خواهرهایم در مسند روحانیت مردند. و حالا برادرزاده ای و یک شوهر خواهر دیگر روحانی اند. و این تازه اول عشق است. که الباقی خانواده همه مذهبی اند. با تک و توک استثنایی. برگردان این محیط مذهبی را در«دید و بازدید» می شود دید و در «سه تار» وگـُله به گـُله در پرت و پلاهای دیگر. نزول اجلالم به باغ وحش این عالم در سال 1302 بی اغراق سر هفت تا دختر آمده ام. که البته هیچکدامشان کور نبودند. اما جز چهارتاشان زنده نمانده اند. دو تا شان در همان کودکی سر هفت خوان آبله مرغان و اسهال مردند و یکی دیگر در سی و پنج سالگی به سرطان رفت. کودکیم در نوعی رفاه اشرافی روحانیت گذشت. تا وقتی که وزارت عدلیه ی «داور» دست گذشت روی محضرها و پدرم زیر بار انگ و تمبر و نظارت دولت نرفت و در دکانش را بست و قناعت کرد به اینکه فقط آقای محل باشد. دبستان را که تمام کردم دیگر نگذاشت درس بخوانم که: «برو بازار کارکن» تا بعد ازم جانشینی بسازد. و من بازار را رفتم. اما دارالفنون هم کلاس های شبانه باز کرده بود که پنهان از پدر اسم نوشتم. روزها کار؛ ساعت سازی، بعد سیم کشی برق، بعد چرم فروشی و از این قبیل و شب ها درس. و با درآمد یک سال کار مرتب، الباقی دبیرستان را تمام کردم. بعد هم گاه گداری سیم کشی های متفرقه. بَـردست «جواد»؛ یکی دیگر از شوهر خواهرهایم که اینکاره بود. همین جوری ها دبیرستان تمام شد. و توشیح «دیپلمه» آمد زیر برگه ی وجودم - در سال 1322 - یعنی که زمان جنگ. به این ترتیب است که جوانکی با انگشتری عقیق به دست و سر تراشیده و نزدیک به یک متر و هشتاد، از آن محیط مذهبی تحویل داده می شود به بلبشوی زمان جنگ دوم بین الملل. که برای ما کشتار را نداشت و خرابی و بمباران را. اما قحطی را داشت و تیفوس را و هرج و مرج را و حضور آزار دهنده ی قوای اشغال کننده را. جنگ که تمام شد دانشکده ادبیات (دانشسرای عالی) را تمام کرده بودم. 1325. و معلم شدم. 1326. در حالی که از خانواده بریده بودم و با یک کروات و یکدست لباس نیمدار آمریکایی که خدا عالم است از تن کدام سرباز ِ به جبهه رونده ای کنده بودند تا من بتوانم پای شمس العماره به 80 تومان بخرمش. سه سال بود که عضو حزب توده بودم. سال های آخر دبیرستان با حرف و سخن های احمد کسروی آشنا شدم و مجله «پیمان» و بعد «مرد امروز» و «تفریحات شب» و بعد مجله «دنیا» و مطبوعات حزب توده... و با این مایه دست فکری چیزی درست کرده بودیم به اسم «انجمن اصلاح». کوچه ی انتظام، امیریه. و شب ها در کلاس هایش مجانی فنارسه (فرانسه) درس می دادیم و عربی و آداب سخنرانی و روزنامه دیواری داشتیم و به قصد وارسی کار احزابی که همچو قارچ روییده، بودند هر کدام مأمور یکی شان بودیم و سرکشی می کردیم به حوزه ها و میتینگ هاشان (MEETING)... و من مأمور حزب توده بودم و جمعه ها بالای پس قلعه و کلک چال مُناظره و مجادله داشتیم که کدامشان خادمند وکدام خائن و چه باید کرد و از این قبیل... تا عاقبت تصمیم گرفتیم که دسته جمعی به حزب توده بپیوندیم. جز یکی دو تا که نیامدند. و این اوایل سال 1323. دیگر اعضای آن انجمن «امیر حسین جهانبگلو» بود و «رضا زنجانی» و «هوشیدر» و «عباسی» و «دارابزند» و «علینقی منزوی» و یکی دو تای دیگر که یادم نیست. پیش از پیوستن به حزب، جزوه ای ترجمه کرده بودم از عربی به اسم «عزاداری های نامشروع» که سال 22 چاپ شد و یکی دو قِران فروختیم و دو روزه تمام شد و خوش و خوشحال بودیم که انجمن یک کار انتفاعی هم کرده. نگو که بازاری های مذهبی همه اش را چکی خریده اند و سوزانده. این را بعدها فهمیدیم. پیش از آن هم پرت و پلاهای دیگری نوشته بودم در حوزه ی تجدید نظرهای مذهبی که چاپ نشده ماند و رها شد. در حزب توده در عرض چهار سال از صورت یک عضو ساده به عضویت کمیته ی حزبی تهران رسیدم و نمایندگی کنگره. و از این مدت دو سالش را مدام قلم زدم. در «بشر برای دانشجویان» که گرداننده اش بودم و در مجله ماهانه ی «مردم» که مدیر داخلیش بودم. و گاهی هم در «رهبر». اولین قصه ام در «سخن» در آمد. شماره نوروز 24. که آن وقت ها زیر سایه «صادق هدایت» منتشر می شد و ناچار همه جماعت ایشان گرایش به چپ داشتند و در اسفند همین سال «دید وبازدید» را منتشر کردم؛ مجموعه ی آنچه در «سخن» و «مردم برای روشنفکران» هفتگی درآمده بود. به اعتبار همین پرت و پلاها بود که از اوایل سال 25 مامور شدم که زیر نظر طبری «ماهانه مردم» را راه بیندازم. که تا هنگام انشعاب، 18 شماره اش را درآوردم. حتی شش ماهی مدیر چاپخانه حزب بودم. چاپخانه «شعله ور». که پس از شکست «دموکرات فرقه سی» و لطمه ای که به حزب زد و فرار رهبران، از پشت عمارت مخروبه ی «اپرا» منتقلش کرده بودند به داخل حزب و به اعتبار همین چاپخانه ای که در اختیارشان بود «از رنجی که می بریم» درآمد. اواسط 1326. حاوی قصه های شکست در آن مبارزات و به سبک رئالیسم سوسیالیستی! و انشعاب در آغاز 1326 اتفاق افتاد. به دنبال اختلاف نظر جماعتی که ما بودیم – به رهبری خلیل ملکی – و رهبران حزب که به علت شکست قضیه آذربایجان زمینه افکار عمومی حزب دیگر زیر پایشان نبود. و به همین علت سخت دنباله روی سیاست استالینی بودند که می دیدیم که به چه می انجامید. پس از انشعاب، یک حزب سوسیالیست ساختیم که زیربار اتهامات مطبوعات حزبی که حتی کمک رادیو مسکو را در پس پشت داشتند، تاب چندانی نیاورد و منحل شد و ما ناچار شدیم به سکوت. در این دوره ی سکوت است که مقداری ترجمه می کنم، به قصد فنارسه (فرانسه) یادگرفتن. از «ژید» و «کامو» و «سارتر». و نیز از «داستایوسکی». «سه تار» هم مال این دوره است که تقدیم شده به خلیل ملکی. هم در این دوره است که زن می گیرم. وقتی از اجتماع بزرگ دستت کوتاه شد، کوچکش را در چاردیواری خانه ای می سازی. از خانه پدری به اجتماع حزب گریختن، از آن به خانه شخصی و زنم سیمین دانشور است که می شناسید. اهل کتاب و قلم و دانشیار رشته زیبایی شناسی و صاحب تالیف ها وترجمه های فراوان و در حقیقت نوعی یار و یاور این قلم که اگر او نبود چه بسا خزعبلات که به این قلم در آمده بود. (و مگر درنیامده؟) از 1329 به این ور هیچ کاری به این قلم منتشر نشده است که سیمین اولین خواننده و نقـّادش نباشد. و اوضاع همین جورهاهست تا قضیه ملی شدن نفت و ظهور جبهه ملی و دکتر مصدق. که از نو کشیده می شوم به سیاست و از نو سه سال دیگر مبارزه در گرداندن روزنامه های «شاهد» و«نیروی سوم» و مجله ماهانه «علم و زندگی» که مدیرش ملکی بود، علاوه بر اینکه عضو کمیته نیروی سوم و گرداننده تبلیغاتش هستم که یکی از ارکان جبهه ملی بود و باز همین جورهاست تا اردیبهشت 1332 که به علت اختلاف با دیگر رهبران نیروی سوم، ازشان کناره گرفتم. می خواستند ناصر وثوقی را اخراج کنند که از رهبران حزب بود؛ و با همان «بریا» بازی ها . که دیدم دیگر حالش نیست. آخر ما به علت همین حقه بازی ها از حزب توده انشعاب کرده بودیم و حالا از نو به سرمان می آمد. در همین سال ها است که «بازگشت از شوروی» ژید را ترجمه کردم و نیز «دست های آلوده» سارتر را. و معلوم است هر دو به چه علت. «زن زیادی» هم مال همین سال ها است آشنایی با «نیما یوشیج» هم مال همین دوره است و نیز شروع به لمس کردن نقاشی. مبارزه ای که میان ما از درون جبهه ملی با حزب توده در این سه سال دنبال شد به گمان من یکی از پربارترین سال های نشر فکر و اندیشه و نقد بود. بگذریم که حاصل شکست در آن مبارزه به رسوب خویش پای محصول کشت همه مان نشست. شکست جبهه ملی و بُرد کمپانیها در قضیه نفت که از آن به کنایه در «سرگذشت کندوها» گـَپی زده ام – سکوت اجباری محدودی را پیش آورد که فرصتی بود برای به جد در خویشتن نگریستن و به جستجوی علت آن شکست ها به پیرامون خویش دقیق شدن. و سفر به دور مملکت و حاصلش «اورازان – تات نشین های بلوک زهرا- و جزیزه خارک» که بعدها مؤسسه تحقیقات اجتماعی وابسته به دانشکده ادبیات به اعتبار آنها ازم خواست که سلسه ی نشریاتی را در این زمینه سرپرستی کنم و این چنین بود که تک نگاری (مونو گرافی) ها شد یکی از رشته ی کارهای ایشان. و گر چه پس از نشر پنج تک نگاری ایشان را ترک گفتم. چرا که دیدم می خواهند از آن تک نگاری ها متاعی بسازند برای عرضه داشت به فرنگی و ناچار هم به معیارهای او و من این کاره نبودم چرا که غـَرضم از چنان کاری از نو شناختن خویش بود و ارزیابی مجددی از محیط بومی و هم به معیارهای خودی. اما به هر صورت این رشته هنوز هم دنبال می شود. و همین جوری ها بود که آن جوانک مذهبی از خانواده گریخته و از بلبشوی ناشی از جنگ و آن سیاست بازی ها سرسالم به در برده، متوجه تضاد اصلی بنیادهای سنتی اجتماعی ایرانی ها شد با آنچه به اسم تحول و ترقی و در واقع به صورت دنبال روی سیاسی و اقتصادی از فرنگ و آمریکا دارد مملکت را به سمت مستعمره بودن می برد و بدلش می کند به مصرف کننده ی تنهای کمپانی ها و چه بی اراده هم. و هم اینها بود که شد محرک «غرب زدگی» -سال 1341 - که پیش از آن در «سه مقاله دیگر» تمرینش را کرده بودم. «مدیر مدرسه» را پیش از این ها چاپ کرده بودم- 1327- حاصل اندیشه های خصوصی و برداشت های سریع عاطفی از حوزه بسیار کوچک اما بسیار موثر فرهنگ و مدرسه. اما با اشارات صریح به اوضاع کلی زمانه و همین نوع مسائل استقلال شکن. انتشار«غرب زدگی» که مخفیانه انجام گرفت نوعی نقطه ی عطف بود در کار صاحب این قلم. و یکی از عوارضش این که «کیهان ماه» را به توقیف افکند. که اوایل سال 1341براهش انداخته بودم و با اینکه تأمین مالی کمپانی کیهان را پس پشت داشت شش ماه بیشتر دوام نیاورد و با اینکه جماعتی پنجاه نفر از نویسندگان متعهد و مسئول به آن دلبسته بودند و همکارش بودند دو شماره بیشتر منتشر نشد. چرا که فصل اول «غرب زدگی» را در شماره اولش چاپ کرده بودیم که دخالت سانسور و اجبار کندن آن صفحات ودیگر قضایا ... کلافگی ناشی از این سکوت اجباری مجدد را در سفرهای چندی که پس از این قضیه پیش آمد در کردم. در نیمه آخر سال 41 به اروپا. به مأموریت از طرف وزارت فرهنگ و برای مطالعه در کار نشر کتاب های درسی. در فروردین 42 به حج. تابستانش به شوروی. به دعوتی برای شرکت در هفتمین کنگره ی بین المللی مردم شناسی و به آمریکا در تابستان 44. به دعوت سمینار بین المللی و ادبی و سیاسی دانشگاه «هاروارد» و حاصل هر کدام از این سفرها سفرنامه ای که مال حجش چاپ شد به اسم «خسی در میقات» و مال روس داشت چاپ می شد؛ به صورت پاورقی درهفته نامه ای ادبی که «شاملو» و «رؤیایی» درآوردند که از نو دخالت سانسور و بسته شدن هفته نامه. گزارش کوتاهی نیز از کنگره مردم شناسی داده ام در «پیام نوین» ونیز گزارش کوتاهی از «هاروارد»، در «جهان نو» که دکتر «براهنی» در می آورد و باز چهار شماره بیشتر تحمل دسته ی ما را نکرد. هم در این مجله بود که دو فصل از «خدمت و خیانت روشنفکران» را درآوردم. و این ها مال سال 1345. پیش از این «ارزیابی شتابزده» را در آورده بودم – سال 43– که مجموعه ی هجده مقاله است در نقد ادب و اجتماع و هنر و سیاست معاصر. که در تبریز چاپ شد. و پیش از آن نیز قصه «نون و القلم» را – سال 1340– که به سنت قصه گویی شرقی است و در آن چون و چرای شکست نهضتهای چپ معاصر را برای فرار از مزاحمت سانسور در یک دوره تاریخی گذاشتم و وارسیده. آخرین کارهایی که کرده ام یکی ترجمه «کرگدن» اوژن یونسکو است – سال 45– و انتشار متن کامل ترجمه «عبور از خط» ارنست یونگر که به تقریر دکتر محمود هومن برای «کیهان ماه» تهیه شده بود و دو فصلش همانجا در آمده بود. و همین روزها از چاپ «نفرین زمین» فارغ شده ام که سرگذشت معلم دهی است در طول نه ماه از یک سال و آنچه براو واهل ده می گذرد. به قصد گفتن آخرین حرفها درباره آب و کشت و زمین و لمسی که وابستگی اقتصادی به کمپانی از آنها کرده و اغتشاشی که ناچار رخ داده و نیز به قصد ارزیابی دیگری خلاف اعتقاد عوام سیاستمداران و حکومت از قضیه فروش املاک که به اسم اصلاحات ارضی جایش زده اند. پس از این باید« در خدمت و خیانت روشنفکران» را برای چاپ آماده کنم . که مال سال 43 است و اکنون دستکاری هایی می خواهد و بعد باید ترجمه «تشنگی و گشنگی» یونسکو را تمام کنم و بعد بپردازم به از نو نوشتن «سنگی و گوری» که قصه ای است درباب عقیم بودن و بعد بپردازم به تمام «نسل جدید» که قصه ی دیگری است از نسل دیگری که من خود یکیش ... و می بینی که تنها آن بازرگان نیست که به جزیره کیش شبی ترا به حجره خویش خواند و چه مایه مالیخولیا که به سرداشت
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: سیمرغ]
[مشاهده در: www.seemorgh.com]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 789]
صفحات پیشنهادی
چرا باید کتاب «یادداشتهای روزانه نیما» را بخوانیم؟؟!
آمده بود تا جلال را بالای سر همسرش ببرد و بپرسد که با این جسد چه کار بکند. ... که مرده است و این دعوای ادبی را نمیشود چندان ادامه داد اما در متن خود یادداشتهای ... از زبان نیما، هم از این جهت که نظرات یک چهره مهم درباره تاریخ معاصر است، ...
آمده بود تا جلال را بالای سر همسرش ببرد و بپرسد که با این جسد چه کار بکند. ... که مرده است و این دعوای ادبی را نمیشود چندان ادامه داد اما در متن خود یادداشتهای ... از زبان نیما، هم از این جهت که نظرات یک چهره مهم درباره تاریخ معاصر است، ...
چه کسی اولین بار مفهوم غرب زدگی را مطرح کرد؛ فردید، جلال ...
سحابی در باره وی می نویسد: ایشان می گفت من سی سال است که کتابهای فلسفه و ... بسیار جلوتر از احمد فردید و جلال آل احمد. البته کلمه غرب زدگی را به زبان نمی آورد. ... و سالها بعد از آن جلال آل احمد در صحن جامعه مطرح کرد. » متن کامل این ...
سحابی در باره وی می نویسد: ایشان می گفت من سی سال است که کتابهای فلسفه و ... بسیار جلوتر از احمد فردید و جلال آل احمد. البته کلمه غرب زدگی را به زبان نمی آورد. ... و سالها بعد از آن جلال آل احمد در صحن جامعه مطرح کرد. » متن کامل این ...
راه های درمان کم خونی
كنفدراسيون فوتبال آسيا: تصميم داور نهايي است · اين متن از زبان جلال است درباره جلال و برای جلال · برندگان جایزه داستان کوتاه صادق هدایت ...
كنفدراسيون فوتبال آسيا: تصميم داور نهايي است · اين متن از زبان جلال است درباره جلال و برای جلال · برندگان جایزه داستان کوتاه صادق هدایت ...
ايجاد زيرساخت هاي گردشگري، ميزان سفرها را به بوشهر افزايش ...
ايجاد زيرساخت هاي گردشگري، ميزان سفرها را به بوشهر افزايش داده است. ... اين متن از زبان جلال است درباره جلال و برای جلال ...
ايجاد زيرساخت هاي گردشگري، ميزان سفرها را به بوشهر افزايش داده است. ... اين متن از زبان جلال است درباره جلال و برای جلال ...
شاهنامه دستنویس سنژوزف که تاریخ کتابت ندارد + عکس
او که در سال ۱۳۸۳ برای آموزش زبان فارسی در دانشگاه دولتی لبنان، سفر دوسالهای به آن ... دکتر جلال خالقیمطلق، مصحح برجسته شاهنامه، درباره چگونگی آگاه شدن او از وجود ... متن عکس ۲۲ صفحه که ایشان با خود آورده بودند، در نگاه نخستین به تشخیص آقایان ... چون که بسیار خوانا و روشن نوشته شده است. با این که نسخه کهنی است، ...
او که در سال ۱۳۸۳ برای آموزش زبان فارسی در دانشگاه دولتی لبنان، سفر دوسالهای به آن ... دکتر جلال خالقیمطلق، مصحح برجسته شاهنامه، درباره چگونگی آگاه شدن او از وجود ... متن عکس ۲۲ صفحه که ایشان با خود آورده بودند، در نگاه نخستین به تشخیص آقایان ... چون که بسیار خوانا و روشن نوشته شده است. با این که نسخه کهنی است، ...
تحلیلی از اجرای"تقدیر نفرین شده لیدی مكبث"
این تغییر زبان فارسی به ارمنی بسیار شگفت انگیز است كه در تهران یك كارگردان به زبانی ... او كه آگاهانه به این بازی تن داده است، میداند كه زبان عنصر وجود خلق یك متن دراماتیك است، حتی در ارائه ... یعنی تلاشهای كلامی نویسنده هنوز هم در صحنه به جلال و جبروت خاص خود نزدیك نشده است. .... نشست 1+5 درباره ایران بی نتیجه بود ...
این تغییر زبان فارسی به ارمنی بسیار شگفت انگیز است كه در تهران یك كارگردان به زبانی ... او كه آگاهانه به این بازی تن داده است، میداند كه زبان عنصر وجود خلق یك متن دراماتیك است، حتی در ارائه ... یعنی تلاشهای كلامی نویسنده هنوز هم در صحنه به جلال و جبروت خاص خود نزدیك نشده است. .... نشست 1+5 درباره ایران بی نتیجه بود ...
نيساري نسخه عصر حافظ را زير سؤال برد
در زير گفتوگوي سليم نيساري، عضو پيوسته فرهنگستان زبان و ادب فارسي را با ... بلي اين كتاب را ديدهام. واقعيت اين است كه گاهي بعضي از كتابهايي را كه ازطرف ... ثانياً كتابت اشعاري از جلال عضد و 48 غزل از حافظ و چند قطعه از شاه شجاع كه براي ... ارزيابي معيار شايستگي و دقت و امانت كاتب و صحت متن درباره دستنويس علا با 63 ...
در زير گفتوگوي سليم نيساري، عضو پيوسته فرهنگستان زبان و ادب فارسي را با ... بلي اين كتاب را ديدهام. واقعيت اين است كه گاهي بعضي از كتابهايي را كه ازطرف ... ثانياً كتابت اشعاري از جلال عضد و 48 غزل از حافظ و چند قطعه از شاه شجاع كه براي ... ارزيابي معيار شايستگي و دقت و امانت كاتب و صحت متن درباره دستنويس علا با 63 ...
دانلود نرم افزار فارسی گنجینه
... اشعار فارسی- داستان های زیبا و خواندنی از مثنوی مولانا جلال الدین محمد بلخی- سخنان بزرگان جهان در مورد مسائل مختلف- داستان های ... مترجم متن: این برنامه قادر به ترجمه متون شما به ۱۹ زبان است. ... توضیحات ایرنا درباره معامله اورانیوم ...
... اشعار فارسی- داستان های زیبا و خواندنی از مثنوی مولانا جلال الدین محمد بلخی- سخنان بزرگان جهان در مورد مسائل مختلف- داستان های ... مترجم متن: این برنامه قادر به ترجمه متون شما به ۱۹ زبان است. ... توضیحات ایرنا درباره معامله اورانیوم ...
محبوب: سبك فرديترين ويژگيهاي متن است
محبوب: سبك فرديترين ويژگيهاي متن است. ... وي با اشاره به نكتهاي درباره سبك تأكيد كرد: نكته مهم همين جاست كه سبك انفرادي است، ولي اشكال آنجاست كه هميشه ... هستيم، مثلاً مكتب رئاليسم، كه ما شاهد نويسندگاني چون جلال آل احمد، غلامحسين صاعدي و همه اين افراد با هم تفاوت دارند و آن سبكهاي ويژه آنهاست كه به زبان مربوط است. ...
محبوب: سبك فرديترين ويژگيهاي متن است. ... وي با اشاره به نكتهاي درباره سبك تأكيد كرد: نكته مهم همين جاست كه سبك انفرادي است، ولي اشكال آنجاست كه هميشه ... هستيم، مثلاً مكتب رئاليسم، كه ما شاهد نويسندگاني چون جلال آل احمد، غلامحسين صاعدي و همه اين افراد با هم تفاوت دارند و آن سبكهاي ويژه آنهاست كه به زبان مربوط است. ...
طنز مبارزه دائمی با ابتذال است
شهرام شکیبا، طنزپرداز نیز در این نشست درباره طنز در مطبوعات سخن گفت و ... اگر ژورنال مینویسیم باید برای روزنامه تولید کنیم که زبان خاص خود را دارد. ... او با اشاره به واکنش سریع در مطبوعات این موضوع را دلیل کاسته شدن ادبیات یک متن دانست و ... بود رویا صدر و جلال سمیعی هم حضور داشته باشند که به این جلسه نیامدند. ...
شهرام شکیبا، طنزپرداز نیز در این نشست درباره طنز در مطبوعات سخن گفت و ... اگر ژورنال مینویسیم باید برای روزنامه تولید کنیم که زبان خاص خود را دارد. ... او با اشاره به واکنش سریع در مطبوعات این موضوع را دلیل کاسته شدن ادبیات یک متن دانست و ... بود رویا صدر و جلال سمیعی هم حضور داشته باشند که به این جلسه نیامدند. ...
-
گوناگون
پربازدیدترینها