تور لحظه آخری
امروز : پنجشنبه ، 6 دی 1403    احادیث و روایات:  امام محمد باقر(ع):اسلام بر پنج چيز استوار است، برنماز و زكات حج و روزه و ولايت (رهبرى اسلامى).
سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون شرکت ها

تبلیغات

تبلیغات متنی

صرافی ارکی چنج

صرافی rkchange

سایبان ماشین

دزدگیر منزل

اجاره سند در شیراز

قیمت فنس

armanekasbokar

armanetejarat

صندوق تضمین

Future Innovate Tech

پی جو مشاغل برتر شیراز

خرید یخچال خارجی

موسسه خیریه

واردات از چین

حمية السكري النوع الثاني

ناب مووی

دانلود فیلم

بانک کتاب

دریافت دیه موتورسیکلت از بیمه

طراحی سایت تهران سایت

irspeedy

درج اگهی ویژه

تعمیرات مک بوک

دانلود فیلم هندی

قیمت فرش

درب فریم لس

خرید بلیط هواپیما

بلیط اتوبوس پایانه

تعمیرات پکیج کرج

لیست قیمت گوشی شیائومی

خرید فالوور

پوستر آنلاین

بهترین وکیل کرج

بهترین وکیل تهران

خرید از چین

خرید از چین

تجهیزات کافی شاپ

کاشت ابرو طبیعی و‌ سریع

قیمت بالابر هیدرولیکی

قیمت بالابر هیدرولیکی

قیمت بالابر هیدرولیکی

لوله و اتصالات آذین

قرص گلوریا

نمایندگی دوو در کرج

رفع تاری و تشخیص پلاک

پرگابالین

دوره آموزش باریستا

مهاجرت به آلمان

بهترین قالیشویی تهران

بورس کارتریج پرینتر در تهران

تشریفات روناک

نوار اخطار زرد رنگ

ثبت شرکت فوری

تابلو برق

خودارزیابی چیست

فروشگاه مخازن پلی اتیلن

قیمت و خرید تخت برقی پزشکی

کلینیک زخم تهران

خرید بیت کوین

خرید شب یلدا

پرچم تشریفات با کیفیت بالا و قیمت ارزان

کاشت ابرو طبیعی

پرواز از نگاه دکتر ماکان آریا پارسا

پارتیشن شیشه ای

اقامت یونان

خرید غذای گربه

رزرو هتل خارجی

تولید کننده تخت زیبایی

مشاوره تخصصی تولید محتوا

سی پی کالاف

دوره باریستا فنی حرفه ای

 






آمار وبسایت

 تعداد کل بازدیدها : 1845251862




هواشناسی

نرخ طلا سکه و  ارز

قیمت خودرو

فال حافظ

تعبیر خواب

فال انبیاء

متن قرآن



اضافه به علاقمنديها ارسال اين مطلب به دوستان آرشيو تمام مطالب
archive  refresh

روزی که سنت اگزوپری در آسمان ناپدید شد


واضح آرشیو وب فارسی:سیمرغ: زنی که آنتوان به همسری برگزیده بود، برخلاف خواسته شوهرش، به آنچه در چمدان کوچک دست نوشته‌هایش بود، پی می‌برد. زنی که وی به او تعلق خاطر و وابستگی داشت آنقدر قوی نبود که...   مرگ آنتوان دوسنت اگزوپری به روایت ژول روی “قسم بخورید که تنها حقیقت را بازگو می‌کنید و بر این گواه دست خود را بالا ببرید...” خیال پروری بی فایده است، هیچ شاعری قادر نیست آن را بطور کامل بازگو کند. در حافظه بعضی‌ها همه چیز در هم آمیخته و یا این که اصلاٌ چیزی به یاد نمی‌آورند: سال‌ها از آن موضوع می‌گذرد و تابحال هیچکس در این باره چیزی ننوشته است: دیگران جرات نمی‌کنند که در مقابل دوربین‌های تلویزیون و یا نگاه خبرنگاران، افسانه یی را که اجازه داده بودند به اثبات برسد، بزرگ شود و توسعه بیابد، مخدوش سازند. آنان چون مومنان به یک عقیده کهنه می‌کوشند معبدشان را زیر پوششی رنگین پنهان کنند.   در زمان ناپدید شدن سنت اگزوپری، تحقیق و تجسسی در مورد مرگ یک خلبان و یا عوامل پرواز به عمل نمی‌آمد. تاکنون هم هر اظهار نظری از سوی شاهدان شنیده شده گویی موضوعی را مخفی می‌کنند و فقط سعی دارند جسد قهرمانشان را در جامه شکوه و بزرگواری که شایسته او باشد بپوشانند. کاپیتان گاووال که امروز درجه ژنرالی دارد خود را تا حدودی مسئول مرگ سنت اگزوپری می‌داند، بدون این که جرات اعتراف به آن را داشته باشد، چرا که در آخرین جلسه انتخاباب خلبانان پرواز شرکت نکرده، در حالی که حتی با حضور گاووال نیز سنت اگزوپری باز هم رفته بود، چرا که نام او در لیست خلبانان در حال آماده باش برای پرواز ثبت شده بود. گاووال این را می‌دانست و جلسه انتخاب را لغو نکرد. با وجودی که در نیمه‌های شب یکی از خلبانان آمریکایی، از ارتش هوایی همسایه لایتنینگ، در 60 مایلی زمین مورد حمله واقع و نابود گشته بود.   اینجا یا جای دیگر، شکار آشکار خواهد شد، بدون اینکه از ما کاری ساخته باشد و حتی اگر گاووال تصمیم داشت مانع پرواز آنتوان شود، نمی‌توانست در مقابل خواهش‌ها و التماس‌های دوست خود مقاومت کند، ولی تمام این دلایل باعث نمی‌شوند گاووال خود را در قبال مرگ آنتوان مقصر نشناسد و در نتیجه تمام حقیقت را بازگو کند. منی که دوست گاووال هستم چگونه او را به گفتن حقایق وا دارم؟ زنی که آنتوان به همسری برگزیده بود، برخلاف خواسته شوهرش، به آنچه در چمدان کوچک دست نوشته‌هایش بود، پی می‌برد. زنی که وی به او تعلق خاطر و وابستگی داشت آنقدر قوی نبود که او را در زندگانی خود نگه دارد. هیچکدام از آنها نیز نمی‌دانند و نمی‌توانند همه چیز را بازگو کنند و در ضمن هیچ اعتباری بر این نیست که آنچه آنها باور دارند حقیقت باشد و باز هم سخت تر اگر خود ماجرا را بازگو کنند. چگونه میتوان انسانی را با این پرسش‌ها تحقیر کرد که آیا او واقعاً مردد بود یا چرا خود را به دست ناامیدی بزرگ سپرد؟ او را بزرگ می‌داریم چرا که او می‌دانست که چگونه خردی را عظمت و شکوه بخشد و ضعف‌ها و حقارت‌ها را تبدیل به اقتدار و بزرگواری کند. معبد او در جنگل و از دیدگان پنهان شده و حتی منهدم گشته تا بدانجا که دیگر آثاری از ردپای خدا را نمی‌توان یافت. او کجا دعا می‌خوانده؟ کدام پنجره را برای دیدن آسمان ترجیح می‌داده؟ دست او برای آخرین بار در کدام دستی قرار گرفته؟ آیا ممکن است این تصویر که با دقت بسیار از طریق شواهد و قراین، بازسازی شده در نهایت چهره ای ساختگی بیش نباشد؟   آنچه مسلم است سنت اگزوپری در انجام ماموریتی با هواپیمای لایتینگ p-38 در گذشته است. هیچکس نمی‌داند او چطور مرده است و تا زمانی که جسد او به دست نیاید هیچ آرامگاهی جز گستره زیبایی دریا، کوه و یا آسمان شایسته تابوت خالی چنین قهرمان یا خدایی نخواهد بود. برای آنتوان همه چیز ساده است و افسانه یی که به زندگی او الصاق شده آنچه را که او شخصاً با دست‌های انسانی اش خلق کرده، از بین خواهد برد. او همانند یک شوالیه صحرانشین زندگی کرد، رنج کشید و در عصر شارل دوگل و فیلیپ پتن درگذشت. ما نمی‌دانیم که او در آخرین لحظات زندگی اش به چه می‌اندیشیده و چه فریادی سر می‌داده، اگرچه آخرین نامه‌هایش را در اختیار داریم، اما با هر آنچه خاطره او را در ذهنمان مزین کنیم و بناهایی را به یادبودش بالا ببریم، باز تنها کتابها شخصیت‌هایی را که او آفریده باقی خواهد ماند. کولاک و بوران‌ها در خلال قرن‌ها گردنه‌ها و کوه‌های مرتفع را خواهند برید و سیلاب‌ها راهی به سوی او ترسیم خواهند کرد و این نویسنده بزرگ با آثارش خواهد زیست، به همانگونه که بود؛ مسلط بر آبها و دشتها، پیشی گرفته از دیگران در لمس اشعه خورشید و باقی مانده ای از نور وقتی تمام دره‌ها غرق در تاریکی شده اند. ستاره‌ها در بلندترین قله کوهها خود را از چهره او نمایان می‌سازند...   سنت اگزوپری در میان افراد خانواده بزرگش، گروه تجسسی 33/2، در تونس خوشحال است. فضای تونس همانند یک شهر دور افتاده و در عین حال شلوغی است که لذت حمام گرفتن در ساحل دریا و گرمای نمناک تابستان به آن تعادل می‌بخشد و دیگر هوای زهرآلود الجزایر استشمام نمی‌شود. جایی که ژنرال دوگل از دیدن وی امتناع می‌ورزد و زمانی که در می‌یباد که او گوشه گیری اجباری را برگزیده، پیغام می‌دهد به اگزوپری بگویید که همانجا بماند، او تنها به همین کار می‌آید که در گوشه‌یی بنشیند و ورق بازی کند...” او از این اتهام بدخواهانه زجر می‌کشد در حالی که فقط مصالحه و آشتی را در بین فرانسویان تبلیغ می‌کرد. در ژانویه 1944 به دوستی می‌نویسد: “من زندگیم را تلف می‌کنم، من هرگز چنین احساس خفت و بیهودگی نداشته ام و این وحشتناک و بی رحمانه است. در ضمن جرم من هنوز همان است که همواره بدان متهم بوده ام: من به آمریکایی‌ها ثابت کردم که ما می‌توانیم فرانسوی‌های اصیلی باشیم، ضد آلمان، ضد نازی و نیز رای ندادن به جناح گلیست‌ها برای دولت آینده فرانسه...”   در 30 ژوییه اضافه می‌کند: “کلماتشان کلافه ام می‌کند، این ظاهرسازی و فریب‌هایشان عذابم می‌دهد، بحث و مشاجرات قلمی‌شان عذابم می‌دهد و از اثر و هدفشان چیزی نمی‌فهمم. هدف، زنده نگاه داشتن کتابخانه کارپانتراس برای حفظ میراث فرهنگی فرانسه است، برهنه با هواپیما گردش کردن است، به کودکان خواندن آموختن است، پذیرفتن این که در قالب یک نجار ساده کشته شدن است...” در الجزایر اشخاصی که با ظاهرسازی دروغین خود باعث شده اند سنت اگزوپری آنها را باور کند، او را با زیرکی ناامید می‌کنند در حالی که بایستی شب و روز به او یادآوری شود که در میان همه تنها اوست که به حقیقت آگاه است و معلوم نیست چه کسانی به او گوشزد می‌کنند که مخالفتش با ژنرال دوگل جرم بزرگتری را برایش رقم می‌زند...، در عوض او در تونس نزد همه عزیز است. سفیر فرانسه؛ ژنرال مست و همسرش او را به منزل خود دعوت کرده و توجه و محبت فراوان به او نشان می‌دهند. آنتوان در حضور دوستانش در تونس خود را تسلیم شده اعلام می‌کند و این اعتقاد خود را بازگو می‌کند که زمان زیادی برای زندگی در پیش ندارد، چرا که حرفه یک خلبان، حرفه ای بسیار دشوار می‌شود و شکاری‌های ارتش هوایی آلمان برای بازگشت هواپیماها کمین کرده اند تا به آنها حمله کنند.   مسرشمیت‌ها مجهز به موشک‌هایی هستند که به آنها قدرت این را می‌دهد که در عرض یک دقیقه هدف خود را نابود کنند. او مادام به مست می‌گوید: “... روزی من دیگر برنمی‌گردم و شما دیگر مرا نخواهید دید...” بی آنکه در آهنگ صدایش هیچگونه تلخی و تاثری احساس شود. او همانند شازده کوچولیش اعلام می‌کند که به زودی ناپدید خواهد شد و به سیاره خود بازخواهد گشت و به تدریج سنت اگزوپری با شازده کوچولو، همانند می‌شود و این افسانه ساخته شده با روح و روان مبدل به واقعیتی ذاتی می‌گردد. خانم ژنرال مست حیرتزده این حس قلبی مبهم و تاریک سنت اگزوپری را به اطلاع شوهرش می‌رساند. باور او بر حق است که باید کشور جلوی از دست رفتن مرد بزرگی چون او را بگیرد. به این ترتیب ژنرال مست محرمانه با گووال مذاکره می‌کند و به اطلاع او می‌رساند که پایان جنگ نزدیک است و سنت اگزوپری باید زنده بماند. هر دو تاکید می‌کنند که او به اندازه کافی خدمت کرده است و دیگر جای او در این حرفه، نیست.   گاووال همچون مردانی است که سنت اگزوپری دوست می‌داشته، صادق و متواضع و از آنها به عنوان رفیقان پست هوایی خود یاد می‌کرده، او در فلسفه سررشته ای ندارد ولی با هواپیما و شغل خود کاملاً آشناست و در پست خلبانی خود به عنوان آقای جنگ شناخته می‌شود. هنگامیکه آنتوان در سال 1939 به تجسس‌های پروازی 33/2 می‌رسد، گاووال تنها او را به اسم می‌شناخته بدون این که یک خط از نوشته‌های او را خوانده باشد. از آن پس او غرق در کتابهای سنت اگزوپری می‌شود و این روشنفکری را که می‌توانست به راحتی در منزل بماند و وارد عملیات نشود، مورد ستایش بسیار قرار می‌دهد و افتخار می‌کند که نقش مربی نویسنده زمین انسان‌ها را قبل از فرستادن وی برای ماموریت پوتز63 بر عهده دارد. در این ارتش بی عاطفه، سنت اگزوپری بیشتر از تمام افساران به گاووال نزدیک می‌شود. چرا که گاووال حقیقتی مقدماتی را برای او مجسم می‌کند: “او چنان پرواز می‌کند که گویا زمینی را شخم می‌زند و با شناخت فطری که از زمین و آسمان و گاوآهنش دارد، همانند انسانی ساده با ترفندهای خاص خودش رفتار می‌کند.”   از طرفی دیگر او از سنت اگزوپری چنان مراقبت می‌کند که مربی سوارکاری از شوالیه اش. او را برای ماموریت‌هایش آماده می‌گرداند، به او لباس می‌پوشاند، او را مجهز می‌کند، به او کمک می‌کند که پست‌های هوایی خود را جابه جا کند، موتورهای هواپیمایش را گرم می‌کند، فشار جعبه اکسیژنش را کنترل می‌کند، پست‌های رادیویی اش را امتحان می‌کند و تمام سفارشات لازم را به او یادآوری می‌کند و او را هنگام رفتن، همانند مادری که فرزندش را هنگام خطر کردن نظاره می‌کند، می‌نگرد. او همراه با “خلبان جنگی” دست به دست به نسل‌های آینده نیز منتقل می‌شود و همه می‌خواهند بدانند گاووال چه شخصیتی است که سنت اگزوپری از او اینطور نوشته است: “ما نزدیک بود در اثر فهم بی پایه مان در فرانسه از بین برویم. گاووال هست، او عشق می‌ورزد، متنفر می‌شود، شاد می‌گردد، غر می‌زند، او شبکه ای از پیوندهای صمیمانه و تنگاتنگ به وجود می‌آورد.” گاووال بعد از ماموریت 29 ژوئن که آنتوان با موتوری از کار افتاده از دره پو که امروز به عنوان گریزگاه پو شناخته می‌شود، باز می‌گردد، بسیار نگران و مضطرب است.   شبی در باستیا گاووال با دیدن نور چراغ از زیر اتاق آنتوان، وارد اتاقش می‌شود. دیروقت است او او برخلاف عادت همیشگی سرگرم نوشتن نیست. او با لباس رسمی ‌روی تخت خود دراز کشیده و سیگار می‌کشد، گاووال سعی دارد بفهمد که او با چه ترفندی با یک موتور از کار افتاده به زمین نشسته است. آنتوان توضیحات مبهم و سردرگم می‌دهد و سعی می‌کند پنهان کند که بر فراز دره پو مورد حمله هواپیماهای شکاری قرار گرفته و این که از این حمله جان سالم به در برده معجزه یی ست. گاووال اعتراف می‌کند که چندین بار از برابر رگبار هواپیماهای شکاری عقب نشینی کرده و کوچکترین خرابی و کمبود اکسیژن می‌توانست آمبولی ریه در او ایجاد کرده و منجر به مرگ وی شود. آنتوان تحمل می‌کند تا حرفهای گاووال به پایان برسد، سپس به آرامی ‌پاسخ می‌دهد که حتی تصور بازماندن و ادامه ندادن را نمی‌تواند تحمل کند و در اخرین ماموریت جنگی به گاووال می‌گوید که در این ماموریت ناپدید خواهد شد و می‌افزاید این موضوع برایم خوشایند است. او به دوستش توصیه می‌کند که مانع از انجام ماموریت نشود. سرنوشت او چنین رقم خورده و خود او نیز دیگر تاب تحمل فجایع ملی و جهانی را ندارد. در همان شب، او با نگاه‌هایی پنهان از پشت دود سیگار در حالی که دستهای خود را زیر چانه اش قرار داده برای گاووال توضیح می‌دهد که چرا می‌جنگیده و چرا از مرگ بیمی ‌ندارد. سپس با چابکی از تخت برخاسته، خاکسترهای سیگارش را از لباس خود می‌زداید و چمدان کوچک حاوی دست نوشته‌هایش را بر می‌دارد، شماره رمز قفل آن را به گاووال نشان می‌دهد و آن را به او می‌سپرد و از او درخواست می‌کند که پس از مرگش چمدان را به دوستی که به وی معرفی کرده است برساند. او می‌گوید: “من از تو یک خواهش دارم، بقیه را به عنوان یک لطف بزرگ از تو تقاضا می‌کنم. تو نمی‌توانی...” اینجا از گفتن باز می‌ماند و روی خود را از او بر می‌گرداند. او نمی‌تواند این حرف خود را ادامه دهد.”...تو نمی‌توانی تقاضای مرا رد کنی...” چرا که دارد می‌گرید. این وضعیت غم انگیز گاووال را سخت متاثر می‌کند و اشک‌های او نیز بی اختیار سرازیر می‌شوند. سپس چمدان را بر می‌دارد و بدون این که به درستی معنی آنچه را که رخ داده بود بداند، آن جا را ترک می‌کند.   ماموریت‌های خلبان بر فراز آلپ آغاز می‌شود. خلبانان بعد از انجام کشیک‌های شبانه با ترتیب حق تقدم پرواز خود آشنا هستند. خلبانی که از ماموریتی باز می‌گردد و یا خلبانی که به قصد دیدار اقوام یا گرفتن مرخصی، حضور نداشته باشد، در انتهای صف قرار می‌گیرد. سنت اگزوپری در 26 ژوئیه پس از بازگشت از ماموریت در ردیف 13ام یعنی آخرین شماره ترتیب قرار می‌گیرد. در اسکادران هوایی 13 خلبان حرفه‌یی حضور دارند. کاپیتان گاووال و خود سنت اگزوپری، کاپیتان للو، سینگلر و دیگران. خلبانان در دوره انتظار مامورتی، دور هم جمع می‌شوند و شب‌های خود را به آواز و خنده و شوخی می‌گذرانند و بالاخره لحظه تنهایی آنتوان که قبل از خواب با آن روبرو می‌شود فرا می‌رسد. او در این لحظات معمولاً نامه می‌نویسد و یا صفحه‌یی به دست نوشته دژ اضافه می‌کند فردای آن شب آن را به گنجینه اسرارش که همان چمدان حاوی دست نوشته‌هایش است و حالا دیگر در اتاق گاووال محفوظ شده، می‌افزاید.   30 ژوییه آخرین شبی است که سنت اگزوپری در کنار آدم‌هاست. هنوز چند روزی از زمانی که سنت اگزوپری مرگ خود را به آقا و خانم ژنرال مست اعلام داشته نگذشته است، در این شب او منطقاً در ردیف شماره 7 یا 8 لیست پرسنل آماده باش قرار گرفته و نهایتاً اگر بعضی خلبانان بیمار باشند در ردیف 5 و 6، ولی همچنان از ردیف اول دور می‌ماند، مگر این که خلبانان دیگر هم غایب باشند. هیچکس بخاطر نمی‌آورد و پس از گذشت چندین دهه خاطره‌ها مختل شده است. منطقاً اگر ترتیب عملیات پرواز رعایت می‌شد و وضع هوا مناسب پیش بینی می‌شد او می‌توانست فردای آن روز تا دیروقت بخوابد و سپس طبق عادت همیشگی با پیژاما در شهر پرسه بزند و یا در میان صخره‌ها حمام بگیرد. آنتوان طبق دستورات رسیده فردای آن شب، در 31 ژوییه پرواز خواهد کرد... آنچه که ترتیب این دوره را به هم می‌زند ساده است. کاپیتان للو، فرمانده عملیات، خلبانانش را اختصاصاً به بخش‌های مختلف منتقل کرده است. بویژه در کناره راست و کناره چپ ساحل رون نام سنت اگزوپری در ردیف اول فهرست اسامی ‌خلبانان قرار دارد که کوچکترین گله و شکایتی از این موضوع ندارد. او به این تکه از زمین که در آن متولد شده و همچنین به جاده‌یی که او را از اگی دور نگه نمی‌دارد، علاقه خاصی دارد. نباید در انتخاب سنت اگزوپری دنبال لطف و عنایتی خاص و یا وساطت گشت، ضمن اینکه خشونت و دقت ذهنی کاپیتان لِلو هرگونه تصویری از این نوع را نفی می‌کند. للو بخوبی می‌داند که برای جلوگیری از تسلیم شدن در برابر تقاضا و خواهش سنت اگزوپری برای پرواز، سعی شده او از انجام هرگونه ماموریت اضافی منع شود و در مورد پیشی گرفتن او از خلبان شماره 5 هرگز کوچکترین یادداشتی به دست للو نرسیده وگرنه خلبان سنت اگزوپری قبل از ششمین شماره، موفق به انجام ماموریت نمی‌شد. او برای ماموریت می‌بایست از هوانوردی با دستگاه‌هایی که حساسیت و پیچیدگی آن مستلزم قدرت جسمانی بسیار جوان و تازه نفس باشد، صرفنظر کند و به پرواز جنگی تن دهد که در آن صورت چرخ دنده یی در کل دستگاه غول پیکری می‌شد که شب و روز شهرها، کارخانه‌ها، ابزار ارتباطی و دوربین‌های نظامی ‌رایش سوم را مورد هدف و حمله قرار می‌داد. خلبان سنت اگزوپری با تقلب از دنیا نمی‌رود، او مرگ خود را انتخاب می‌کند. لیست اسامی ‌خلبانان برای انجام ماموریت پرواز، در محوطه و سالن غذاخوری اعلام شده است و سنت اگزوپری همانند دیگران می‌داند که هوا مساعد است و او می‌بایست فردای آن روز پرواز کند و همانند یک شاگرد مدرسه به دقت بسیار خود را آماده ماموریتش می‌کند.   در آن شبی که همقطار آنتوان مورد حمله واقع می‌شود او نمی‌تواند به مرگ وی نیندیشد. او اصل قربانی شدن بدون اعتراض و بدون شادی را پذیرفته است. گاووال می‌افزاید: ما سخت در اشتباه بودیم که ناشیانه تصور می‌کردیم که آنتوان از افتخار و عطوفت اشباع شده، اشتباهی بزرگ بود، چرا که این افتخار چون جواهری به لباس‌های او دوخته شده بود، بدون آنکه خود اطلاعی از آن داشته باشد و حقیقتاً او دارای این جواهر بود و ما بوضوح درخشش آن را می‌دیدیم. همگی ما غیر از خود او شهرتی که از این طریق نصیب وی می‌شود، اهمیتی نمی‌دادیم، او بیشتر در قبال رفتار تحقیرآمیز ژنرال دوگل نسبت به خودش حساس است و قلبش جریحه دار شده و همگی ما نیز از آن رنج می‌بریم چرا که رهبر فرانسه آزاد قبول نمی‌کند که حتی یکبار زحمت دیدار با خلبانان فرانسوی را به خود بدهد که هر شب همراه با بمب افکن‌های سنگین R.A.F از بریتانیای بزرگ می‌رفتند. می‌بایست از این خلبانان که در این نبرد جان‌های خود را فدا می‌کردند و مایه افتخار همگان بودند، قدردانی می‌شد، در حالیکه آنها در طول این مدت کمترین پیغام محبت آمیز و کوچکترین توجه شخصی از جانب رهبر وقت فرانسه دریافت نمی‌کنند. وضعیت سنت اگزوپری از همه اسفناک تر است، اطرافیان پیشوای فرانسه آزاد، مانع از انتشار و پخش کتاب‌های “خلبان جنگی” و “نامه‌یی به یک گروگان” می‌شوند. سنت اگزوپری در آخرین شب زندگیش دو نامه می‌نویسد که همچون پیغامی‌ که پس از بظاهر پس از مرگ مولف چاپ شده باشد به دست گیرنده‌هایش خواهد رسید و آن‌ها را به فرمانده اسکادران متفقین می‌سپارد. در یکی از آن‌ها می‌نویسد: “...من چهار بار به درگاه مرگ رسیده‌ام و این مسئله بطرز گیج کننده ای برایم بی تفاوت است...” به طرز گیج کننده ای بی تفاوت؟! این تنها در صورتی امکان پذیر است که کسی را دوست نداشته باشید و یا هیچکس شما را دوست نداشته باشد و یا اینطور بپندارید.   باید اعتراف کرد که در این دوره از زندگی اش، که از زادگاه، چشم انداز او را تا بدان حد تیره کرده که به خود قبولانده که شب تار همه چیز را دربر خواهد گرفت، سنت اگزوپری خود را توسط کسانی که سرنوشت ملی را دردست دارند محکوم می‌پندارد. او خودکشی نخواهد کرد، چراکه یک خلبان خود را سربه نیست نمی‌کند، ولی آیا چنانچه توسط شکاری‌ها غافلگیر گشت، هیچ اقدامی ‌برای جلوگیری از مرگ نخواهد کرد؟ عجب شوخی مسخره‌ای! این نیز امکان ندارد و هرگز چنین چیزی دیده نشده است. او چون هر خلبان دیگری در این موقعیت مانور خواهد داد و سعی در نجات خود خواهد داشت. او زمانی که بر فراز قتلگاه خود پرواز می‌کند، دلزده از تنهایی با خیانت‌های مردان بزرگ آشنا می‌شود. سایه، آسمان او را تصرف می‌کند. در این روز، یکی از خلبانان سابق گروه 33/2 بدون اینکه متوجه باشد، در ارتباط با مرگ یک همقطار جمله کوتاهی از کونراد را تکرار می‌کند: “.. او یکی از ما بود..” که عقیده او را بر اینکه سرنوشت مشترک غم‌انگیزی در پیش روی همگی‌شان است، تأیید می‌کند. با این وجود، در آن شب سنت اگزوپری از قرارگاه خارج می‌شود و هیچ‌کس به یاد نمی‌آورد چه کسی وی را همراهی کرده است. او می‌بایست به باستیا نزد عده‌ای از ستایشگران گمنامش دعوت شده باشد. بعد از نیمه‌شب هنگامی‌ که کاپیتان سیگله و للو از شهر بازمی‌گردند، اتاق آنتوان خالی است. سیگله خوشحال می‌شود و به لِلو می‌گوید: “... اگر او اینجا نباشد پس من به‌جای او خواهم رفت...” خلبانان وقتی به حرفه خود عشق بورزند، از این حقه‌ها برای هم ‌سوار می‌کنند. به محض اینکه مأموریتی تعیین می‌شود، همه منتظرند که چنانچه به‌نحوی آن مأموریت رها شود، میدان را دردست خود گیرند. یک جنجال واقعی...   بنابراین چنانچه صبح روز بعد، سنت اگزوپری خواب بماند، سیگله با چشمانی آبی که در زیر پیشانی بلند و موهای کاهی رنگش، از تصور خشم کودکانه سنت اگزوپری برق می‌زند، در آسمان خواهد بود. در این ساعت کاپیتان کانت از اوینیون، به کشیک دریاچه گارد پیغام می‌فرستد که یک هواپیمای متفقین در بالای ساحل کورس، مورد هدف دشمن قرار گرفته و منفجر شده است. مأموری که خبر را دریافت می‌کند با دقت بسیار تاریخ خبر را 31 ژوییه 1944 ثبت می‌کند و چهار سال بعد هنگامی‌که انتشارات گالیمار فعالیت خود را آغاز می‌کند، تصور می‌شود که او در محل سقوط به ستوان مردیت همقطار آنتوان مربوط می‌گردد چراکه دو هواپیمای ارتش متفق نمی‌توانند همزمان در فاصله بسیار نزدیک به ساحل کورس که مملو از اسپیت فایر و گشت‌های هوایی مِسِرشمیت‌ها مورد حمله واقع شده باشند. کاپیتان گاووال فرمانده اسکادران و کاپیتان للو فرمانده عملیات در صبح روز 31 ژوییه به‌عنوان دو شاهد باید در محل حاضر می‌بودند. کاپیتان للو وظیفه تأیید مأموریت و تعیین ساعت پرواز و شماره هواپیما را که 223 مشخص گردیده برعهده داشت. هیچ‌کدام از این دو شاهد هنوز از خواب بیدار نشده‌اند. ساعت 7 صبح هنگامی‌که سیگله مشغول صرف صبحانه است، آنتوان به‌طور ناگهانی در مقابل او ظاهر می‌شود و با نگاه تهدیدآمیز و غضبناکی به او می‌گوید: “... که می‌خواستی اونو از من کش بری؟! ای پست فطرت...” سیگله هنوز این خاطره را به یاد می‌آورد، او لبخندی می‌زند و دیگر پافشاری نمی‌کند و به اتاق خود برمی‌گردد که بخوابد. تنها با خود می‌گوید که در این شب او به اندازه کافی نخوابیده است. سرگرد دوریز، معاون کاپیتان للو که در حال استراحت به سر می‌برد به کاپیتان سنت اگزوپری سلام می‌کند و با هم در مورد وضعیت هوا تبادل نظر می‌کنند و سپس او را به بیرون از محوطه به سمت جیپ سواری‌اش هدایت می‌کند. او جوانی است لاغراندام با صورتی استخوانی و صدایی بم که نویسنده کتاب پرواز شبانه به شدت مورد تحسین و احترامش است و اوست که در زمان غیبت گاووال و للو بار مسئولیت‌های آنتوان، ازجمله آماده کردن لباس‌های مخصوص پرواز، کنترل جعبه همراه حاوی اکسیژن و نظایر آن را به دوش می‌کشد. هواپیما آماده است، سنت اگزوپری از پله‌های هواپیما بالا می‌رود و در پست خلبانی قرار می‌گیرد. دوریز استقامت طنابت چتر نجات و ثبات صندلی‌اش را بررسی می‌کند. کلاه خلبانی را به او می‌دهد که با به سر گذاشتن آن همراه با لارینگوفون‌اش همچون روستایی پیری به نظر می‌آید.   برخلاف دوستانش، از نظر اوریز آنتوان مثل همیشه نگران و پر از مشغله فکری می‌نمود. شاید به این دلیل که نسبت به او احترام زیادی قائل است و برایش ابراز نگرانی می‌کند. اوریز همیشه او را ساکت و کم‌حرف و نگران دیده، غیر از مواقعی که در بازی ورق شانس با او همراه بوده است. هواپیما به حرکت درمی‌آید. ساعت 9 صبح و به گفته اوریز ساعت هشت و ربع، سنت اگزوپری با لایتنینگ خود آماده برخاستن از زمین می‌گردد. در مقابل او چشم‌اندازی از کوه‌های تاریک که در مه غلیظی فرو رفته، دیده می‌شود. در این صبح تابستان که چوپانان اهل کورس، گله بزهای خود را برای چرا به بوته‌زار آورده‌اند، صحنه‌ای را برای مرگ یک قهرمان تداعی می‌کنند؟! لایتنینگ، درحالیکه کاملاً درجهت هدف متمرکز شده به لرزه درمی‌آید و اگر او را چون صلیبی در آسمان ببینیم، چه زیباست این لایتنینگ! خلبان آنتوان ترمزها را رها می‌کند و شتاب ایجادشده او را به عقب هل می‌دهد. سپس چرخ‌ها و پرده‌های هواپیما را به داخل می‌برد و همچون نت ارگی بر فراز آسمان به پرواز درمی‌آید. دریا تا زیر بال‌هایش پیش می‌رود و همچون آینه لاجوری کم‌رنگی با نقش‌های مرمرین بال‌ها را مزین می‌کند و از دور چون پوششی چرمین به نظر می‌آید. ستوان دوریز ناگهان به خاطر می‌آورد که دستگاه شارژ هواپیما را بررسی نکرده است. او هنوز به خاطر این موضوع خودش را نمی‌بخشد، درحالیکه این مسأله دارای اهمیت چندانی نیست چراکه آنتوان پس از گذشت بیست دقیقه، درصورت ملاحظه ضعف سیستم الکترونیکی می‌بایست به باستیا بازمی‌گشت. به زودی سواحل اروپا در زیر دماغه هواپیما شناور می‌گردد. برای آنتوان کافی خواهد بود که دگمه‌ای را بفشارد تا دوربین عکاسی را به راه بیاندازد ولی او قبل از اینکه گردش حلقه فیلم در دوربین به پایان برسد، خواهد مرد.   25 دقیقه بعد از آغاز پرواز، آنتوان صورت خود را با ماسک اکسیژن می‌پوشاند و مخزن آن را باز می‌کند، سپس ژئوستات گرمای لباس کارش را می‌چرخاند و پره‌های کوچک هواپیما را در خط سیرش نگه می‌دارد، تنظیم می‌کند. در ارتفاع 10 هزار متری و دمای 50 درجه زیر صفر، لایتنینگ با سرعت 600 کیلومتر در ساعت به سمت قلمرو دشمن پیشروی می‌کند و تنها بیم ظاهر شدن شکاری‌ها را دارد. برای زیر نظر داشتن آنها، خلبان باید هر 10 تا 15 ثانیه به آینه ایی که تصاویر بالای سر را منعکس می‌کند نگاهی بیاندازد. شکاری‌ها از پایین، نمی‌توانند لایتینگ را مورد هدف قرار دهند و باید بالاتر از آن قرار گرفته و از آن پیشی بگیرند. ولی للو  راه حلی ابداع کرده که نزدیکی آنها را فورا برملا می‌سازد، در ارتفاعی که لایتنینگ پرواز می‌کند، تخلیه موتورها تولید بخارهایی می‌کنند که مبدل به نوارهایی یخی می‌گردند. به طور معمول در 100 یا 200 پا پایین تر این پدید دیگر رخ نمی‌دهد. بنابراین للو به خلبانان توصیه می‌کند، که در این حاشیه هوانوردی کنند تا ردشان نامریی بماند. در عوض چنانچه شکاری‌ها ناگهان ظاهر شوند، برای حمله می‌بایست بالاتر از آنها قرار بگیرند و با به دنبال کشیدن رد ایجاد شده شان، خود را لو می‌دهند و به سادگی می‌توان از چنگ آنها گریخت. پس تنها کافی است ارتفاع مناسب خود را پیدا کنند و هر 15 ثانیه به آینه بالای سر خود نظری بیاندازند. روی زمین گاووال از رفتن آنتوان بهت زده است. نه به این خاطر که او رفته است، چرا که ماموریت بر فراز تپه‌های آلپ از قبل پیش بینی و مهیا گشته بود، ولی ابتدا به این خاطر که او توانسته بود بدون حضور او حرکت کند، سپس نگرانی و شاید حسادتی غیرارادی که چرا دیگران توانسته بودند شوالیه اش را آماده و سوار بر زین کنند، در حالی که از زمان اولین نشست وی با هواپیمای 33/2 در تاریخ 3 دسامبر 1939، گاووال تقریبا در تمام پروازهای او حضور داشته و این بار سنت اگزوپری برای او صبر نکرده بود. آیا این ماموریتی بود که گاووال می‌توانست مانع آن گردد؟   گاووال نمی‌توانست با کشیک آن روز صبح آنتوان مخالفت کند، چرا که تا به حال نتوانسته بود انجام هیچ خواهشی را از وی دریغ کند، به خصوص بعد از آن شبی که آنتوان در مقابل او گریسته بود. در این جا نه ضعف در یکی دیده می‌شود نه تقصیری در دیگر. ولی با این حال گاووال همواره احساس ندامت و عذاب وجدان می‌کند از این که چرا موافقت نامه‌یی را که از ژنرال مست برای دور نمودن سنت اگزوپری از عملیات گرفته بود، به اجرا نگذاشته است. ولی اجرای این حقه مقدس آسان نبود و آنتوان به محض این که آنها وارد این موضوع می‌شدند به توطئه یی که علیه وی صورت می‌گرفت پی می‌برد و گوشهای خود را می‌گرفت و به آنها گوش نمی‌داد. در هیچ صورتی گاووال نمی‌توانست زیر قول خود بزند و مانع از کشته شدن وی در جنگ گردد، ولی در عین حال نیز نمی‌توانست خود را با دانستن این که او به این راه می‌رود، مقصر نشمارد. موضوع زمانی که به از دست دادن شخصی چنان محبوب دنیا مربوط می‌گردد، یک تراژدی نامیده می‌شود. تمام شرایط برای مرگ این قهرمان فراهم شده است و هیچ چیز و هیچ کس نمی‌تواند بین قربانی و تقدیر قرار گردد. چنانچه تمام شرایط برای جلوگیری از انفجار هواپیما در نظر گرفته شده باشد اگر حتی چند قطره بخار آب در جریان اکسیژن ذخیره شده، یخ ببندد یا لوله یی بگیرد و یا دریچه ای بسته شود، خلبان کم کم هوشیاری خود را از دست داده و از هوش می‌رود. همچنین امکان دارد چنانچه بیش از حد به مخزن اکسیژن فشار آورده شود، هوایش تخلیه گردد و آنتوان نیز همواره عادت داشت که به محض آغاز پرواز تنفسی از اکسیژن استفاده کند.   اگر هنگام از هوش رفتن، دستها روی دسته سکان قرار گرفته باشد، لایتینگ حرکتی زیگزاگی انجام خواهد داد، زمانی شتاب می‌گیرد و بالا می‌رود، سپس خود به خود باز می‌گردد و دوباره حرکتش اوج می‌گیرد تا هنگامی‌که به لایه‌های قابل تنفس جو برسد و خلبان بیدار می‌شود و با بیرون آوردن ترمزهای هواپویایی (آئرودینامیک) شرایط را به صورت اولیه باز می‌گرداند و چنانچه هواپیما بیش از حد شتاب گرفته باشد و به حالت اولیه باز نگردد، احتمال درگیر شدن با حرکت مارپیچی شدیدی می‌رود که در عرض 30 ثانیه امکان برخورد با کوه‌ها را پیدا می‌کند و خلبانی که متوجه چنین حرکتی می‌شود برای متوقف کردن این حرکت دورانی نیاز به فضای مناسب دارد که در غیر این صورت هواپیما در حین پرواز متلاشی می‌شود و از این دستگاه و خلبان اش جز خرده گردهایی از بقایایشان برروی زمین باقی نخواهد ماند. هنگام ظهر در فرودگاه بورگو، گاووال از نگرانی و عصبانیت محوطه را در تمام جهاتش می‌پیماید و این تب به تدریج تمام فضای اتاق عملیات و کارگاه‌ها را در بر می‌گیرد. لایتنینگ شماره 223 به زودی می‌بایست پیدایش می‌شد اما آسمان همچنان خالی مانده بود. ساعت 1 بعدازظهر با رادارها تماس می‌گیرند که او را نه در زمان رفت و نه برگشت شناسایی نکرده اند. وضعیت اضطراری به فرمانده کل گروه اعلان می‌گردد. در ساعت 5/2 بعدازظهر اندوخته بنزین هواپیما تمام می‌شود و آنتوان دیگر نمی‌تواند در هوا دوام بیارد. تا به این لحظه باید معجزه‌یی او را نجات داده باشد. شاید او توسط دشمن زندانی شده باشد و جنگ به زودی تمام خواهد شد ولی جست و جوهای بعدی نشان می‌دهند که در این روز هیچ گونه حمله هوایی صورت نگرفته است، یک نور امید دیگری باقی مانده است. شاید او در سوئیس و یا در بوته زارهای ساووایار فرود آمده باشد. و یا به تصادف هنگامی‌که در کنار سواحل مارسی با پرواز یکنواختی جلو می‌رفته، هواپیمایش در دریا منهدم گشته، چنانچه 20 سال بعد یک افسر آلمانی ادعا می‌کند هواپیمای متفقین را مشاهده کرده که در سطح دریا منفجر شده که نشان دهنده این است که رادارها او را دنبال نکرده اند. شب هنگام، فرمانده سنت اگزوپری، از گروه پنجم اسکادران هوایی عکاسی حرفه یی، از عملیات بازنگشته و گمشده محسوب می‌شود.   از او تنها چند لباس در اتاقش و چمدان کوچکی محتوی دست نوشته سنگین دژ در اتاق گاووال باقی مانده است، بقایای وسایلی که بعدا در موزه‌ها منسوب به او، به نمایش گذارده می‌شوند، به همان اندازه دروغین است که اشیای مقدس نسبت داده شده به پیامبران، در کلیساها. بعدازظهر فردای آن روز خلبانان اسکادران گاووال، در کنار ساحل دریا به شادمانی و آواز می‌پردازند. در هوانوردی همیشه سقوط دوستان را جشن می‌گیرند با اندیشیدن به آنها و در مقابل آن چه که دوست می‌داشته اند: و امروز افسانه سنت اگزوپری و جشن‌هایی که به یاد بسیاری از دوستان از دست رفته اش برپا داشته، دنیا را به خود جلب کرده است. همه کوه‌های آلپ بارها به امید به دست آمدن ردی از او کاویده شده، اما هیچ نشانی از او نیافته اند، زمین آرامگه او و آسمان با ستارگانش چون تاجی است بر مزار او.    




این صفحه را در گوگل محبوب کنید

[ارسال شده از: سیمرغ]
[مشاهده در: www.seemorgh.com]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 623]

bt

اضافه شدن مطلب/حذف مطلب







-


گوناگون

پربازدیدترینها
طراحی وب>


صفحه اول | تمام مطالب | RSS | ارتباط با ما
1390© تمامی حقوق این سایت متعلق به سایت واضح می باشد.
این سایت در ستاد ساماندهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی ثبت شده است و پیرو قوانین جمهوری اسلامی ایران می باشد. لطفا در صورت برخورد با مطالب و صفحات خلاف قوانین در سایت آن را به ما اطلاع دهید
پایگاه خبری واضح کاری از شرکت طراحی سایت اینتن