واضح آرشیو وب فارسی:سیمرغ: پایان فیلم قوی سیاه، آنجا که نینا (ناتالی پورتمن) در نمایی بسته، رو به دوربین با خشنودی تکرار میکند که: من عالی بودم! و چهره اش در نور تند صحنه محو میشود و هیاهوی تماشاگران که نامش را یک صدا.... مرثیه ای برای یک بازیگر به استثنای پلانهای اجرای باله، در اغلب صحنهها، عنصر آینه بخشی حیاتی از میزانسن قوی سیاه به حساب میآید، آینهها مدام به نینا خاطر نشان میکنند که تا چه حد شکننده و بی ارزش است، از طرفی آینه همان انعکاس تصویر نینای بازیگر است در مردمک چشمان تماشاگر، انعکاسی از نگاه خرده گیر و کمال گرا که به واسطه آن، بازیگر تاحد مرگ رفتارش را کنترل میکند، جایی از فیلم شخصیت کارگردان باله (ونسان کسل) به نینا توصیه میکند برای تعالی در اجرا، به جای کنترل رفتارش، خودش را رها کند. ۱- چایکوفسکی در سال ۱۸۷۶ باله دریاچه قو را نوشت و هفده سال بعد خودش را با آرسینیک کشت، هر چند خیلی دوست داشت خودش را در آب غرق کند درست مثل اودت باله ی دریاچه قو. ۲- هیث لجر در ۲۰۰۸ در نقش جوکر فیلم شوالیه تاریکی بازی کرد و همان سال خودش را کشت. او برای نقش جوکر برنده اسکار شد، شایع است که مرگش به دلیل عواقب و آثار فرو رفتن در قالب شخصیت جوکر است، کاراکتر جوکر از آن دسته از بدمنهای سینماست که با وجود شرارت بی دلیل و بی نهایتش، در دل مخاطب جا باز میکند. ۳- ناتالی پورتمن برای بازی در قوی سیاه، جایزه امسال گلدن کلوب را برد. ۴- داستان دریاچه باله قو: اودت دوشیزه ای است که گرفتار طلسم جادوگری شریر، تبدیل به قوی سفیدی شده و فقط جادوی عشقی عمیق میتواند این طلسم را باطل کند، شاهزادهای با اسب سفید از راه میرسد ولی انگار نیروی طلسم سیاه (شر) قدرت بیشتری از عشق(خیر) دارد، شاهزاده توسط همزاد اودت (قوی سیاه) اغوا شده و فریب میخورد و اودت تنها با مرگش میتواند به این داستان غم انگیز پایان دهد که پایان میدهد. ۵- پایان فیلم قوی سیاه، آنجا که نینا (ناتالی پورتمن) در نمایی بسته، رو به دوربین با خشنودی تکرار میکند که: من عالی بودم! و چهره اش در نور تند صحنه محو میشود و هیاهوی تماشاگران که نامش را یک صدا (درست مثل هواداران گلادیاتورها) فریاد میزنند را نمیتوان رستگاری تفسیر کرد، رهایی میتواند در حقیقت بازیگر با عالی ترین نقشی که بازی میکند به شکلی استعاری خودش را از میان میبرد، مگر اینکه مرگ و رستگاری را یکی به حساب آوریم. ۶- نینای بیست و هشت ساله تحت مراقبت و تنبیه مادرانه، هنوز رفتاری دخترانه دارد، اتاقش با عروسکهایش پر شده و صورتی رنگ غالب دنیای اوست، شکننده و آسیب پذیر به نظر میرسد- انگار همان ماتیلدا (ناتالی پورتمن دوازده ساله) ست که پشت در آپارتمان لئون بی صدا اشک میریزد- او بالرینی کمال گراست که دیوانه وار به دنبال گرفتن نقش قوی ملکه است: نقشی دو گانه (قوی سپید و قوی سیاه). او بی تردید قوی سپید است، شکننده و آسیب پذیر که آزارش فقط به خودش میرسد. حالا باید ثابت کند که میتواند نقش قوی سیاه شریر را هم بازی کند، او در قالب نقشی که بازی خواهد کرد باید پوست بیاندازد، درست مثل نمایی دلخراش از فیلم که او درگیر کندن پوست انگشتش است، به نظر میرسد او قربانی جاه طلبی اجبارانه ای ست که دیگران (تماشاگران) به او تحمیل میکنند. ۷- در مرثیه ای برای یک رویا (دومین ساخته آرنوفسکی) زنی سالخورده در توهم راه پیدا کردن در یک مسابقه تلویزیونی پر طرفدار، و داشتن تصویری موهوم و ایدئال از خودش، به شکل غم انگیزی دست به سوءمصرف قرصهای لاغری میزند. ۸- به استثنای پلانهای اجرای باله، در اغلب صحنهها، عنصر آینه بخشی حیاتی از میزانسن قوی سیاه به حساب میآید، آینهها مدام به نینا خاطر نشان میکنند که تا چه حد شکننده و بی ارزش است، از طرفی آینه همان انعکاس تصویر نینای بازیگر است در مردمک چشمان تماشاگر، انعکاسی از نگاه خرده گیر و کمال گرا که به واسطه آن، بازیگر تاحد مرگ رفتارش را کنترل میکند، جایی از فیلم شخصیت کارگردان باله (ونسان کسل) به نینا توصیه میکند برای تعالی در اجرا، به جای کنترل رفتارش، خودش را رها کند، این همان چیزیست که نینا در پایان به آن تن میدهد: نظیر سقوطی اختیاری (رها شدن) پشت دکور سالن اجرای باله. هرچند این پلان یادآور شلیک گلولهای کلیشهای ست که با نشستن به سینه قهرمان فیلم تیتراژ فیلم را بالا میآورد، اما این کجا؟ و جراحتی که تیزی آینهای شکسته! بر تن ظریف زنی (با دست خودش) ایجاد میکند، کجا؟
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: سیمرغ]
[مشاهده در: www.seemorgh.com]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 323]