واضح آرشیو وب فارسی:رسالت: زندگي همچنان ادامه دارد
زندگي همچنان ادامه دارد
شراره گل محمدي
اميرعلي نجوميان در كتاب درآمدي بر پست مدرنيسم در ادبيات از قول ليوتار مينويسد: «روايتها مانند فيلترهاي زماني هستند كه نقش آنها تبديل بار عاطفي يك واقعه به توالي واحدهاي اطلاعاتي است كه توانايي پديد آوردن چيزي مانند معنا را داشته باشد.» فيلم يه حبه قند به طور مشخص در جستوجوي يافتن همين تم و معناي مركزي است؛ با اين توجه كه مبناي خود را در روايت كلي فيلم بر دو اصل زندگي و مرگ قرار ميدهد. يعني داستان را با زندگي آغاز و در ادامه به مرگ ميرسد. در اين ميان نشانههاي روايي وجود دارد كه در بارور شدن انديشه نويسندگان و ارائه آن به مخاطب جالب توجه است. زندگي و مرگ را ميتوان در ميان اسمهاي ذات و معني در دسته اسامي معني به شمار آورد؛ اسامياي كه براي بيان شدن از خود داراي تجسد نيستند و هنرمند براي آنكه آن را از منظر خود بازآفريني كند، نياز دارد نشانههايي را در كنار هم قرار دهد كه اين معنا را به تماشاگر منتقل كند. اين برخورد با چنين اسمهاي معني همانند برخورد با واقعيت است. شايد شمايل كلي واقعيت براي همه يكسان باشد، همانند تلقياي كه ما از مرگ و زندگي داريم، اما در عمل برداشت ما از همه اين كلمات همان اندازه كه مشابه است تفاوتهايي نيز دارد. نكته جالب فيلم يه حبه قند نيز در همين نكته نهفته است. ميركريمي سراغ اصل موضوع ميرود و آن را به تصوير ميكشد، بدون آنكه درگير شعارزدگي شود.
فيلم يه حبه قند در بخش نخست كه راوي زندگي و سرخوشيهاي شخصيتهاي درون فيلم است، كاملاً كنش محور عمل ميكند. در اين بخش گفتگوها ارزش چنداني ندارد و به جز چند مورد كه به معرفي شخصيتها ميپردازد، بيشتر در حاشيهها گم ميشود و آنچه در ذهن باقي ميماند، آدمهايي هستند كه به قصد القاي حس زندگي كه در اين فيلم شمايل عروسي به خود ميگيرد، گردهم آمدهاند.
اما بد نيست به تعريف ليوتار بازگرديم تا بتوانيم پردههاي احساسي فيلم را كنار بزنيم و از پس آن به اطلاعات روايي براي دستيابي به معنا برسيم. نكته نخست با لوكيشني آغاز ميشود كه داستان در آن روايت ميشود. اين خانه داراي نشانههاي روايي مخصوص به خود است. خانهاي سنتي كه ميتواند در بافت تاريخي خود تبديل به يك فراروايت شود. اين فراروايت همان بازگشت به خويشتن است. خانه و كاشانه در فرهنگ سنتي به جايي اطلاق ميشود كه اعضاي خانواده به عنوان بخشي از اجتماعي كوچك پس از كارهاي روزانه دورهم جمع ميشوند تا يك روز كاري خود را با فراغ بال به سامان برسانند. اين خانهها در شهرستانهايي همانند كاشان و يزد و... از منظر معماري داراي بافتي هستند كه اين بافت نوعي حريم خصوصي را به ياد مخاطب ميآورد. ميركريمي و گوهري با اشارههايي همچون قطع و وصل شدن برق و استفاده از فانوس اين نشانههاي كهن را در كنار يكديگر قرار ميدهند تا بتوانند اتصال تاريخي مكان را با داستان امروزي خود حفظ كنند. از سوي ديگر آدمهايي كه به اين خانه دعوت شدهاند، هر يك داراي لهجههاي مختلفي هستند و از شهرهاي مختلف ايران دور يكديگر جمع شدهاند. بنابراين خانه در يك كلانروايت ديگر به جامعهاي بزرگتر بدل ميشود. اين كلانروايت يكي از آن مصاديقي است كه به نويسندگان در ايجاد معنا ياري ميرساند. ازدواج نيز به عنوان پيوندي سنتي در كنار اين كلانروايت وجه زندگيبخشي به آن را تقويت ميكند.
نشانه ديگر همان گونه كه پيشتر نيز اشارهاي به آن داشتيم، شكل كنشهاست. شكلي از كنش براي شخصيتها در اين برهه طراحي شده كه مخاطب را به سمت شادي و سرزندگي پيش ميبرد. بازي كودكان و درددلهاي زنانه كه در فرهنگ خانوادگي ايراني عرف است و ميتوان آن را به عنوان نشانهاي فرهنگي در مراودات خانوادگي مورد بازخواني قرار داد نيز يگر از آن اشاراتي است كه به ايجاد حس سرزندگي ياري ميرساند. شايد اين نگاه اندكي سادهانگارانه باشد، اما توجه نويسندگان به همين جزئيات ساده است كه فيلم را به اثري قابل قبول و متمايز از فيلمهايي اين چنين تبديل ميكند. پچپچههاي زنانه در اين اثر با تأكيد بر گويش يزدي اگرچه در كلام اهميتي نمييابد، اما در كل فضايي را ايجاد ميكند كه خود به عاملي براي شناخت بدل ميشود. از سوي ديگر داستانكهاي كوچكي همچون آشتي كنان دو داماد خانواده با يكديگر، كمك مالي پنهاني دختر به مادر و مكثهاي تفسيري همچون تاب خوردن پسنديده و ريختن ميوهها داخل آب اين حس سرزندگي را در تماشاگر تقويت ميكند و آرام آرام او را به اوج ميبرد. اين حركت آن قدر آگاهانه است كه در انتها اين اوج همچون فوارهاي كه بازميگردد، همه چيز را برهم زند.
در بخش دوم كه به مرگ ميپردازد، ميركريمي و گوهري داستان را به سمتي ديگر ميبرند. اگرچه براي اينكه منطق روايت از ميان نرود و شكل كلي اثر دستخوش دوپارگي نشود، نشانههايي از مرگ را در بخش نخست نيز ميگنجانند كه از آن ميان ميتوان اشاره كرد به خبر بيماري يكي از دامادهاي خانواده، چالهاي كه داماد ديگر در انباري كنده و حتي صحنه فوقالعادهاي كه يكي از دخترهاي خانواده ميپندارد زن دايي فوت كرده است و به سمت او قند پرتاب ميكند.
اما پس از مرگ دايي، روايت به سمت كنشهاي گفتاري سوق مييابد. كنشهاي نيمه نخست جاي خود را به گفتگوهاي طولاني ميان شخصيتها ميدهد. براي مثال ميتوان به فصلي اشاره كرد كه بستگان از مزار بازگشتهاند و مشغول تدارك ناهار هستند و گفتاشنودي ميان دامادها و دختران صورت ميگيرد كه همه آنها هم پيرامون مرگ است. اين فصل را در كنار فصل تهيه ناهار در بخش نخست كه به زندگي ميپرداخت قرار دهيد. در آنجا به سرعت همه چيز آماده و سفره چيده شد كه نشان از نوعي گذر سريع زمان در ايام خوشي دارد و اين هم از همان نشانههاي روايي است كه معناي مورد نظر نويسندهها را كامل ميكند، اما در بخش دوم گويا زمان نميگذرد و اين تهيه ناهار كه تكه تكه رخ ميدهد، گويا دائم در حال افزودن بر زماني تلخ و طولاني است. ورود شخصيت پسري كه پسنديده را دوست داشته نيز در اين بخش اتفاق ميافتد تا بتواند بر سنگيني فضا بيفزايد.
زماني كه همه اعضاي خانواده در خوابي از بيخبري فرورفتهاند و برق وصل ميشود، پسنديده خود يك به يك چراغها را خاموش ميكند و در فضاي خانه گشتي ميزند و گويا ميخواهد نشان دهد كه زندگي هنوز دركنار خوبي كه ميتواند كنايهاي از مرگ باشد، جاري است. اين بخش نيز با همين نشانهها معناي مرگ را كامل ميكند. سنگيني فضا، جديتر شدن آدمها، استفاده از نشانههاي سنتي مرگ، همچون قرآن خواندن، عزاداري و البته همان گونه كه آمد در برخورد با لايههاي زيرين تقابلي كه ميان كِيف و مرگ برقرار ميشود و ادامه همين زندگي، پايان داستان را باز ميگذارد. البته انتخاب اين پايان كه چيزي ميان باز بودن و بسته بودن است نيز جاي بحث و تأويل دارد. به دليل همكناري عناصر معنايي زندگي و توجه به اين نكته كه ميركريمي و گوهري قصد داشتهاند تكههاي مختلف زندگي را كنار يكديگر قرار دهند، پايان اين روايت ميتواند باز باشد.
زيرا زندگي همچنان ادامه دارد و هريك از اين شخصيتها چند روز بعد به سمت سرنوشت خود ميروند. در بخشهايي از داستان فضاهايي ايجاد شد كه آنها از آرزوهاي خود بگويند و ما تا حدودي ميتوانيم اين آينده را در ذهن حدس بزنيم. بنابراين زندگي كه ادامه دارد، بر پايان باز داستان تأكيد ميكند و اينكه اين آدمها تا حدودي به چه سمت و سويي خواهند رفت، داستان را ميبندد. از همين رو همان گونه كه رانههاي مرگ و زندگي در كنار هم در اين فيلم معنا پيدا ميكنند، اين پايان ابهامآميز نيز ميتواند در كنار همين شكل كلي روايت قرار بگيرد.
جمعه|ا|30|ا|دي|ا|1390
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: رسالت]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 129]