واضح آرشیو وب فارسی:ایرنا: به گزارش ايرنا همزمان با آغاز اردوهاي بازديد از مناطق عملياتي دفاع مقدس (راهيان نور)، پايگاه اطلاعرساني دفتر حفظ و نشر آثار رهبر انقلاب در ويژهنامهاي با عنوان «پلاك»، به مرور رهنمودهاي حضرت آيتالله خامنهاي درباره روايتگري سيرهي شهدا، خاطرات و روايت معظمله از پنج فرمانده سالهاي دفاع مقدس، بخشي از وصيتنامهي اين شهدا و خاطرهي كوتاهي از زبان شهيد يا همرزمان آنها ميپردازد. -هرچه داريم از بركت امام است* آشنايي من با شهيد خرازي از سال 58 است؛ يعني درست بعد از پيروزي انقلاب و شروع كار كميتههاي دفاع شهري در رابطه با انتظامات شهر و دستگيري افراد ضد انقلاب بود و اين آشنايي همچنان دوام يافت و در اكثر عمليات رزمندگان اسلام با ايشان ارتباط نزديك داشتم. در رابطه با خصوصيات شهيد خرازي به گوشهاي از روحيات سياسي و اجتماعي او اشاره ميكنم: بارها با ايشان درباره مسئولين شهر و استان اصفهان صحبت كردم چون او اهل اصفهان بود و اصولاً لشگر امام حسين(ع) از اصفهان است. او ميگفت كاري به خط و خطبازيها نداشته باشيد، ببينيد امام چه ميگويد، مسير امام كدام است. اگر قبول داريد امام ولي فقيه هستند كه مسلماً هستند، پس ما بايد با او باشيم؛ هرچه گفت بپذيريم، هركه را انتخاب كرد قبول كنيم. اگر نمايندهاي را براي منطقهاي برگزيد، مطيع نماينده او باشيم. اگر كسي مسئوليتي دارد از بركت خون شهدا دارد از وجود نازنين امام دارد. ما درباره سياست بايد به او اقتدا كنيم. او به راستي داراي تقواي سياسي بود با وجودي كه فرمانده سپاه و لشگر بود و امكانات فراوان در دست او بود، اما درست مثل يك بسيجي ساده زندگي ميكرد. بارها ميگفت: من يك پاسدار هستم. بايد طوري زندگي كنم كه اگر فردا اين پست و مقام را از من گرفتند، وضع زندگيام با ديروز كه صاحب مقام و عنوان بودم تفاوت نكند. * خاطرهاي از سردار حاجهاشمي، برگرفته از كتاب «سيماي سرداران شهيد اسلام» - شهيد خرازي به روايت رهبر انقلاب آن روز كه جوانان ما چه در قالب بسيج، چه در قالب سپاه يا ديگر نيروهاي مسلح، وارد ميدان شدند و فداكارانه جنگيدند، براي اكثرشان اهميت مسأله معلوم بود؛ ميفهميدند از چه و مقابل چه كسي دفاع ميكنند. آنهايي كه كنار نشستند و تماشا كردند، اينجاي قضيه را كم داشتند و اهميت موضوع برايشان معلوم نبود. مسأله، فقط شكستن مرز و تصرف قسمتي از خاك نبود. اولا مسألهي عزت و شرف و شخصيت و هويت آبروي يك ملت مطرح بود؛ ملتي كه حرف نويي به ميان آورده است و همهي مستكبران جهان دست به دست هم دادهاند تا آن حرف نو را در دهان او خفه كنند و نگذارند بيرون بيايد. ثانيا مسألهي اسلام در ميان بود. اگر ما در جنگ تحميلي شكست خورده بوديم و دشمن ما به هدفهاي خود رسيده بود، اسلام در هيچ نقطهي دنيا از خجالت نميتوانست سر بلند كند و طرفداران اسلام، ديگر آن جان و نفس و روحيه را نداشتند تا بتوانند با داعيهي اسلام، مطالبهاي را در فضاي دنيا مطرح كنند. ايراني كه پرچم اسلام را بر دوش گرفته بود و دنبال يك مسلمان والا، يك عالم دين و يك زاهد پارساي تارك دنيا - كه همه، اين خصوصيات را در امام بزرگوار ما قبول داشتند - راه افتاده بود؛ اگر در آن قضيه، شكست ميخورد - جوانان ما، جبههي ما و ايران ما شكست ميخوردند - امروز صدها هزار نفر در كشورهاي دوردست اسلامي در خيابانها راه نميافتادند تا صريح و علني و عليرغم حكومتهاي خودشان، به نفع يك كشور مسلمان - مستضعفان افغانستان - فرياد بزنند. اين جرأت، اين اعتماد به نفس اسلامي، اينكه ملت مسلماني براي خود اين حق را داشته باشد كه در قضاياي ملتهاي مسلمان و قضاياي اسلام فرياد بزند، در زير سايهي هيبت و عظمت و شكوه سربرافراشتهي ايران اسلامي پديد آمد. اين گردن برافراشته را جوانان ما به وجود آوردند؛ ميفهميدند چه كار ميكنند؛ لذا سختيها براي آنها هموار بود. شهيد خرازي به رفقايش گفته بود: «من اهميت نميدهم دربارهي ما چه ميگويند؛ من ميخواهم دل ولايت را راضي كنم.» او ميدانست كه آن دل آگاه و بصير، فقط به ايران، به جماران، به تهران و به مجموعهي يك ملت نميانديشد؛ به دنياي اسلام ميانديشد و در وراي دنياي اسلام، به بشريت. بيانات در ديدار خانوادههاي شهدا و جانبازان استان اصفهان 1380/8/9 سيام**2019**
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: ایرنا]
[مشاهده در: www.irna.ir]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 512]