واضح آرشیو وب فارسی:جمهوري اسلامي: انقلاب اسلامي در آئينه خاطرات
سخنراني امام در روز عاشورا و قيام 15خرداد*
اشاره
اولين قسمت از سلسله مطالب "انقلاب اسلامي در آئينه خاطرات" به خاطر مصادف بودن آغاز چاپ اين مطالب با روز مهم و تاريخي "فرار شاه" به موضوع فرار شاه از ايران اختصاص يافت و ديروز چاپ گرديد. از آنجا كه سخنراني تاريخي امام خميني در عاشوراي سال 1342 از مهمترين و سرنوشتسازترين فرازهاي آغاز انقلاب اسلامي به رهبري ايشان است، از امروز در بازگشتي به آن سالها، مطالب را پي ميگيريم.
امام در جلسهاي با مراجع و علماي قم پيشنهاد كردند كه در روز عاشورا هر يك از آنها براي مردم و عزاداران حسيني سخنراني كرده و از مظالم و جنايات رژيم پرده بردارند كه در آن جلسه همه از اين پيشنهاد استقبال كردند.
ساعت 4 بعدازظهر عاشوراي سال 1383 هجري قمري مصادف با 13 خرداد سال 1342 شمسي امام به طرف مدرسه فيضيه رهسپار شدند تا سخنان تاريخي خود را در اجتماع گروههاي زيادي از مردم قم و روحانيون و هياتهاي عزاداري كه از تهران و ساير شهرستانها به آن شهر آمده و مشتاق شنيدن سخنراني امام بودند، ايراد نمايند. امام به منبر رفتند و دست به افشاگري عليه شاه و اربابانش زدند. بخشهائي از سخنراني امام چنين بود:
"بسمالله الرحمن الرحيم. الان عصر عاشور است... گاهي كه وقايع روز عاشورا را از نظر ميگذرانيم اين سئوال برايم پيش ميآيد كه اگر بنياميه و دستگاه يزيدبن معاويه تنها با حسين سرجنگ داشتند آن رفتار وحشيانه و خلاف انساني چه بود كه در روز عاشورا با زنهاي بيپناه و اطفال بيگناه مرتكب شدند؟ زنان و كودكان چه تقصير داشتند؟ طفل 6 ماهه حسين چه كرده بود؟ (گريه حضار) بنظر من آنها با اساس كار داشتند. بنياميه و حكومت يزيد با خاندان پيغمبر مخالف بودند، بنيهاشم را نميخواستند و غرض آنها از بين بردن اين شجره طيبه بود. همين سوال اينجا مطرح ميشود كه دستگاه جبار ايران با مراجع سرجنگ داشت، با علماء اسلام مخالف بود، با قرآن چه كار داشتند؟ (اشاره به پاره كردن قرآنها در روز حمله به مدرسه فيضيه) با مدرسه فيضيه چه كار داشتند؟... [پس] به اين نتيجه ميرسيم كه اينها با اساس كار دارند، با اساس اسلام و روحانيت مخالفند. اينها نميخواهند اين اساس موجود باشد. اينها نميخواهند صغير و كبير ما موجود باشد. اسرائيل نميخواهد در اين مملكت قرآن باشد. اسرائيل نميخواهد در اين مملكت علماء اسلام باشند، اسرائيل نميخواهد در اين مملكت احكام اسلام باشد. اسرائيل نميخواهد در اين مملكت دانشمند باشد. اسرائيل بدست عمال سياه خود مدرسه فيضيه را كوبيد، ما را ميكوبد، شما ملت را ميكوبد، ميخواهد ثروتها را تصاحب كند. اسرائيل ميخواهد بدست عمال خود آن چيزهايي را كه مانع هستند، آن چيزهايي را كه سد راه هستند از سر راه بردارد: قران سد راه است بايد برداشته شود، روحانيت سد راه است بايد شكسته شود، مدرسه فيضيه و ديگر مراكز علم و د انش سد راه است بايد خراب شود، طلاب علوم دينيه ممكن است بعدها سد راه بشوند بايد كشته شوند، از بام پرت شوند، بايد سر و دست آنها شكسته شود، براي اينكه اسرائيل به منافع خودش برسد، دولت ايران به تبعيت از اغراض و نقشههاي اسرائيل به ما اهانت كرده و ميكند.
شما اهالي محترم قم ملاحظه فرموديد آن روز كه رفراندوم غلط، آن رفراندوم مفتضح انجام گرفت، آن رفراندومي كه برخلاف مصالح ملت ايران بود با زور سرنيزه اجرا شد، در كوچهها و خيابانهاي قم، در مركز روحانيت در جوار فاطمه معصومه(ع) مشتي اراذل و اوباش را راه انداختند، در اتومبيلها نشاندند و گفتند مفت خوري تمام شد! پلوخوري تمام شد! آيا اين طلاب علوم دينيه كه شباب عمرشان را، مواقع نشاطشان را در اين حجرات ميگذرانند و ماهي 40 الي صدتومان بيشتر ندارند مفت خورند؟! ولي آنهايي كه يك قلم درآمدشان هزاران ميليون تومان است مفتخور ن?ستند؟ آيا ما مفت خوريم كه مرحوم حاج شيخ عبدالكريم(منظور مرحوم آيتالله العظمي حاج شيخ عبدالكريم حائري موسس حوزه علميه قم است.) وقتيكه از دنيا ميروند همان شب آقازادههايش شام نداشتند. ما [مفت خوريم] كه مرحوم بروجردي ما وقتي كه از دنيا ميروند ششصدهزار تومان (بابت شهريه حوزهها) قرض باقي ميگذارند ايشان مفتخورند؟ ولي آنهايي كه بانكهاي دنيا را از دسترنج مردم فقير انباشتهاند، كاخهاي عظيم را رو هم گذاشتهاند، باز هم ملت را رها نميكنند و باز هم دنبال اين هستند كه منافع اين كشور را به جيب خود و اسرائيل برسانند مفتخور نيستند؟ بايد دنيا قضاوت كند، بايد ملت قضاوت كند كه مفتخور كيست؟ من به شما نصيحت ميكنماي آقاي شاه!اي جناب شاه! من به تو نصيحت ميكنم دست از اين اعمال و رويه بردار، من ميل ندارم كه اگر روزي اربابها بخواهند تو بروي مردم شكرگزاري كنند، من نميخواهم تو مثل پدرت شوي. شما ملت ايران بياد داريد، پيرمردها، 40 سالهها حتي 30 سالههايتان نيز ياد دارند كه در جنگ دوم جهاني 3 دولت اجنبي به ما حمله كردند، شوروي و انگلستان و آمريكا به ايران ريختند، مملكت ما را قبضه كردند. اموال مردم در معرض تلف بود، نواميس مردم در معرض هتك بود. لكن خدا ميداند مردم خوشحال بودند كه پهلوي رفت! من نميخواهم تو اين طور باشي، من ميل ندارم تو مثل پدرت شوي. نصيحت مرا بشنو، از روحانيت بشنو، از علماي اسلام بشنو.
اينها صلاح ملت را ميخواهند. اينها صلاح مملكت را ميخواهند. از اسرائيل نشنو اسرائيل به درد تو نميخورد. بدبخت! بيچاره! چهل و پنج سال از عمرت ميرود، يك كمي تامل كن، يك كمي تدبر كن، يك قدري عواقب امور را ملاحظه كن، كمي عبرت بگير، عبرت از پدرت بگير، اگر راست ميگويند كه تو با اسلام و روحانيت مخالفي، بد فكر ميكني. اگر ديكته ميكنند به دست تو ميدهند در اطراف آن فكر كن. چرا بيتامل حرف ميزني؟ آيا روحانيت و اسلام ارتجاع سياه است؟ لكن تو مرتجع سياه، انقلاب سفيد كردي؟! انقلاب سفيد به پا كردي؟ چه انقلاب سفيدي كردهاي؟ چرا اينقدر ميخواهي مردم را اغفال كني؟ چرا مردم را اينقدر تهديد ميكني؟
امروز به من خبر دادند كه عدهاي از وعاظ و خطباي تهران را بردهاند سازمان امنيت و تهديد كردهاند كه از سه موضوع حرف نزنند: 1- از شاه بدگويي نكنند. 2- به اسرائيل حمله نكنند. 3- نگويندكه اسلام در خطر است و ديگر هر چه بگويند آزادند. تمام گرفتاريها و اختلافات ما در همين سه موضع نهفته است. اگر از اين سه موضع بگذريم ديگر اختلافي نداريم و بايد ديد كه اگر ما نگوئيم اسلام در معرض خطر است. آيا در معرض خطر نيست؟ اگر ما نگوئيم شاه چنين و چنان است، آيا آنطور نيست؟ اگر ما نگوئيم اسرائيل براي اسلام و مسلمين خطرناك است آيا خطرناك نيست؟ و اصولاً چه ارتباطي و تناسبي بين شاه و اسرائيل است كه سازمان امنيت ميگويد از شاه صحبت نكنيد؟ از اسرائيل نيز صحبت نكنيد؟ آيا به نظر سازمان امنيت شاه اسرائيلي است؟
...مطالب خيلي زياد است. بيشتر از آنها است كه شما تصور ميكنيد . حقايقي در كار است، مملكت ما، اسلام ما در معرض خطر است. آن چيزي كه در شرف تكوين است سخت ما را نگران و متأسف ساخته است. از وضع ايران، از وضع اين مملكت خراب، از وضع اين هيئت دولت و از وضع اين سردمداران حكومت نگران و متأسف هستيم و از خداوند بزرگ اصلاح امور را خواهانيم."
مأموران در نيمه شب پانزدهم خردادماه و به دور از چشم مردم وارد منزل امام شده و ايشان را دستگير نمودند. آنها چون بخوبي ميدانستند در صورتيكه مردم از جريان امر مطلع شوند به مقابله خواهند پرداخت - چنانكه از قول امام نقل شده - لباس مشكي برتن كردند و براي اينكه صداي ماشين، همسايهها را بيدار نكند، ماشين را از در منزل تا سر خيابان هل دادند! امام در طول راه صحبتي با مأموران نكردند تا اينكه شعلههاي آتش پالايشگاه تهران از دور پيدا شد آنگاه فرمودند:"ما ]مردم[ داريم فداي اين نفت ميشويم! همه چيز ما رابه خاطر اين نفت دارند ميگيرند."
سپس مأموران را كه از ترس آسيب احتمالي مردم وحشتزده بودند دلداري دادند. آنان به اندازهاي عجله داشتند كه عليرغم اصرار امام، اجازه ندادند كه ايشان پياده شده وضو گرفته و نماز صبح را در گوشهاي از بيابان به جا آورند، ناچاراً تيمم نموده و نماز را در ماشين در حاليكه در حركت بود بجا آوردند.
امام را يك راست به سلولي انفرادي در باشگاه افسران برده و در غروب همان روز به پادگان قصر منتقل ميكنند. مدت 19 روز يعني از 15 خرداد تا 4 تيرماه 42 ايشان در همانجا محبوس بودند و بعد از آن به پادگان عشرتآباد منتقل شده و زنداني ميگردند.
لحظاتي پس از دستگيري امام، همسايگان ايشان مطلع شده و چند دقيقه بعد گروه زيادي از مردم به طرف صحن مطهر حركت نموده و به بازداشت امام اعتراض ميكنند. جمعيت زيادي در نخستين ساعات صبح روز چهاردهم خردادماه در حاليكه از دستگيري امام به شدت ناراحت بودند و شعارهاي مرگ بر شاه و درود بر خميني و... ميدادند بطرف صحن به حركت آمدند، اما در بين راه با مأموران نظامي مسلح روبرو شدند. آنها بلافاصله به سوي مردم آتش گشودند و مردم نيز با چوب و سنگ و پاره آهن به مقابله با آنها برآمدند. تيراندازي و آدمكشيهاي مأموران تا بعدازظهر ادامه يافت و بر اثر آن صدها نفر از مردم بيگناه قم و زئران حرم در آنروز كه مصادف با دوازدهم محرم بود شهيد و مجروح شدند. صبح روز 15 خرداد خبر دستگيري امام به مردم تهران رسيد. دانشجويان مسلمان دانشگاه كلاسها را تعطيل كرده، به خيابانها آمدند و با شعارهايي بر ضد شاه و در محكوميت دستگيري امام به تظاهرات پرداختند. هزاران نفر ديگر از مردم تهران در قالب هيأتهاي سينهزني و عزاداري با دادن شعارهاي يا مرگ يا خميني و مرگ بر شاه به تظاهرات پرداختند. اين تظاهرات كه از روز عاشورا، 13 خرداد آغاز شده بود در روز 15 خرداد شدت يافت و به درگيري مأموران مسلح با مردم عزادار و تظاهركننده انجاميد. مأموران مسلح در بسياري از ميادين و خيابانها تظاهر كنندگان را به رگبار بستند و صدها نفر از عزاداران حسيني را شهيد و مجروح كرده ودهها نفر را دستگير نمودند. گروهي از مردم قهرمان ورامين پس از آنكه خبر دستگيري امام را شنيدند درحاليكه كفن پوشيده بودند به سمت تهران حركت كردند اما مأموران نظامي در بين راه به آنان حمله كرده و آنها را قتل عام نمودند. در شيراز و مشهد نيز تظاهرات وسيعي بر پا شد كه به درگيري با پليس انجاميد. در طول سه روز،دهها نفر از روحانيون مبارز و وعاظ و خطبا در تهران و شهرستانها شبانه دستگير شدند. در تبريز به توصية آقاي شريعتمداري مبني بر اينكه "از تظاهرات جداً خودداري شود" و به "اعليحضرت معظم توهين و بياحترامي نشود"، بر خلاف آنچه انتظار ميرفت، تظاهرات گستردهاي صورت نگرفت، اما چند نفر از روحانيون سرشناس و پيرو امام دستگير شدند.
با اين جنايت و كشتار هولناك بود كه رژيم توانست نهضتي را كه پايههاي سلطنتشاه را به لرزه انداخته بود به ظاهر سركوب كند و خود را فاتح ميدان نبرد بداند! غافل از آنكه بر قله آتشفشان ايستاده بود.
*با استفاده از كتاب زندگينامه سياسي امام خميني"ره" - محمدحسن رجبي
دوشنبه|ا|26|ا|دي|ا|1390
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: جمهوري اسلامي]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 194]