تور لحظه آخری
امروز : یکشنبه ، 15 مهر 1403    احادیث و روایات:  امام صادق (ع):تا ده ميل اطراف قبر حسين بن على عليه‏السلام بركت است.
سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون شرکت ها




آمار وبسایت

 تعداد کل بازدیدها : 1820970365




هواشناسی

نرخ طلا سکه و  ارز

قیمت خودرو

فال حافظ

تعبیر خواب

فال انبیاء

متن قرآن



اضافه به علاقمنديها ارسال اين مطلب به دوستان آرشيو تمام مطالب
archive  refresh

تشريح عمليات كربلاى 5 در گفت و گو با سردار سوداگرعبور از سنگرهاى نونى و مثلثي


واضح آرشیو وب فارسی:کيهان: تشريح عمليات كربلاى 5 در گفت و گو با سردار سوداگرعبور از سنگرهاى نونى و مثلثي
صابر عظيمي

وقتي در معابر ميادين مين قرار مي گرفتي، فقط يك راه پيش رو داشتي و آن راه مستقيم، بدون جان پناه و باران تيرهاي مستقيم دشمن و اگر موفق به فتح خاكريز اول مي شدي به موانع مثلثي ونوني شكل برمي خورد. از اين جا يكي از موانع سخت خود را نشان مي دهد كه از سختي هاي كار در عمليات كربلاي پنج است. بعد از شكستن خط يك اشكال هندسي درست كرده بودند كه به صورت مثلث بود و هلال يا نوني شكل اينها از سنگرهاي عمليات كربلاي پنج در خاكريزهاي دشمن بود. اين سنگرها به لحاظ وسعت مي توان گفت تقريباً از نظر سازمان يك گردان نيروي رزمي را در خود جاي مي داد و از نظر مانع ارتفاع آن به چهار تا شش متر مي رسيد و دور تا دور آن موانع ايجاد كرده بودند، ازنظر تغذيه و مهمات مي توان به ميزان چند روز تجهيزات و آذوقه را در آن جاي داد. يعني اگر هر يك از اين سنگرهاي نوني شكل به محاصره درمي آمد افراد آن اين توانايي را به لحاظ آذوقه و مهمات داشتند كه به مدت سه تا چهار روز مقاومت بكنند و اين مقاومت هم در يك ارتفاع چهار تا شش متري از سطح زمين صورت مي گرفت. يعني نيروهاي خود زير اين ارتفاع تا چند روز بايد بجنگند تا بتوانند كاري از پيش ببرند و اين در حالي است كه موقعيت دشمن در اين درگيري بسيار ترجيح دارد. دشمن در محاصره حتي امكان موفقيت بيشتري نسبت به ما داشت و اينها همه ناشي از همين مهندسي بود. سنگرهاي مثلثي شكل خاصه يگان هاي زرهي و مكانيزه بود و سنگرهاي نوني يا هلالي شكل بيشتر خاصه پياده ها بود كه در شلمچه ايجاد شده بود. در نتيجه ما وقتي نگاه مي كنيم و دقيق مي شويم مي بينيم اين سيستمهاي موانع و دفاعي دشمن حاكي از دو ارتش بوده است يكي ارتش مهندسي و يكي هم ارتش نيروي انساني. اكنون يك گريزي بزنم به اين كه چرا ما اصرار داريم كه دو واحد دانشگاهي در رشته هاي مختلف تفسير و تعريف شود. براي اين است. دو واحد درسي دانشگاهي اختياري نه اجباري كه مهندس كارشناس اين مرز و بوم بداند كه براي آينده اگر جنگي به ميان آمد چه فعاليت هاي مهندسي را تحت عنوان پدافند غيرعامل مي تواند از خودش بروز دهد و عامل بازدارنده اي را در درگيريها و تهديدها به نمايش بگذارد. آن كسي كه سنگرهاي مثلثي و نوني شكل را و اين نوع سيستم موانع را طراحي كرده است يك فعاليت و طراحي تماماً مهندسي هستند و اين قابل آموزش و تدريس است و ما مي توانيم حداقل به ميزان 2 واحد درسي در 12 تا 14 جلسه اين مهندسي را به عرصه آموزش برسانيم. اكنون مهندس ما تهي از اين علم و توانايي است و به جرأت مي توان گفت كه اين مهندسي ها مركز ثقل نبرد است و تمركز توجهات در عمليات كربلاي پنج از خودي و دشمن و قدرت را به همين عبور از ارتش مهندسي است. وقتي مي گويند هواپيما، مي پرسند سرعتش به چه ميزان است؟ برد پرواز چقدر است؟ وقتي مي گويند نيروي نظامي مي پرسند توانايي رزمي اش چقدر است. و وقتي هم مي گويند توانايي رزمي مي پرسي از چه موانعي مي تواند رد شود و از چه سيستمهايي مي تواند عبور كند.

بنابراين توانايي رزمي ما و شايستگي رزمي ما در عمليات كربلاي5 يك تبلور خاصي داشت كه توانستيم اين موانع مهندسي شده را فتح كنيم. در امتداد اين موانع ما موانع آب را هم داريم. آب خود يك مانع است و موانع داخل آن نيز خود، بر موانع مي افزايد.

نكته ديگر درباره سختي عمليات كربلاي 5 مربوط به بارندگي است دشمن اواخر جنگ چون محدوديتي در زمينه قطعات ونگهداري آن نداشت و فرانسوي ها در پايگاه ناصريه نيز به آنها كمك مي رساندند و پايگاه شعبييه هم در اختيارشان بود برتري هوايي يافته بود و ما براي مهار اين جنبه به گونه اي برنامه ريزي مي كرديم كه هنگام عمليات از ابري بودن آسمان استفاده مي كرديم وقتي هوا ابري بود دشمن براي پيدا كردن ديد مجبور بود از زير ابرها پرواز كند در نتيجه در تيررس نيروهاي خودي قرار مي گرفت و در نتيجه تهديدهاي هوايي تا اندازه زيادي مهار مي شد. اما عيب كار اينجا بود كه احتمال مي رفت بارندگي شروع شود و در مواردي هم چنين مي شد و همين كار را در زمين و آسمان بر ما بسيار دشوار مي كرد. زمين گل و باتلاقي مي شد حركت و جست و خيز با مشكل مواجه مي شد و همين ادامه عمليات را به كندي مي كشاند از همين جا من مي خواهم به روحيه و ايمان و عشق بچه هاي رزمنده گريز بزنم و بگويم كه اين رزمندگان تحت اين شرايط نيز مأموريت خود را بدون توقف به انجام مي رساندند. اما در رابطه سه راهي شهادت كه زبانزد بچه هاي عمليات بود، سه راهي ورود به منطقه پنج ضلعي بود. اين منطقه جايي بود كه توپخانه دشمن در اين منطقه متمركز بود. راه ديگري هم پيش رو نبود. اين منطقه، نقطه به نقطه و لحظه به لحظه زير آتش توپچانه بود و عبور از اين منطقه به غايت مشكل و غيرممكن مي نمود. حال بايد تصور كرد كه ماشيني قرار است براي تداركات بچه هاي عمل كننده روي دو سه مرتبه از اينجا تردد كنند. سختي اين مرحله و عبور از آن به قدري سخت و پرتلفات بود كه وقتي براي ما جلسه اي پيش مي آمد كه بايد به عقبه منتقل مي شديم من پيشنهاد مي دادم كه اين جلسات اگر در خط باشد بهتر و كم خطرتر است. يعني وقتي بي امان گلوله هاي توپ 150 كيلويي بر زمين فرود مي آيد به چيزي رحم نمي كند.

يكي از نكاتي كه دوست دارم بر آن تأكيد كنم و بيشتر شرح دهم در ارتباط با شناسايي است. ما بين عمليات ها حدوداً يكسال فاصله مي انداختيم چرا؟ بخاطر شناسايي هايي كه بايد صورت مي گرفت. در فاصله اين مدت يكساله هيچ كسي دست بر دست به تفريج و استراحت و باطل نمي گذراند. امكان و تدارك هر عمليات متكي به شناسايي هايي بود كه پيش از آن عمليات صورت مي گرفت. شناسايي چگونه و در چه سطحي از دقت صورت مي گرفت؟ آنچه مي خواهم بگويم اين است كه در محوري كه قرار بود عمليات صورت بگيرد نقطه به نقطه مورد شناسايي واقع مي شد. مثلاً اين كه از محور خودي تا محور دشمن چند رديف سيم خاردار وجود دارد؟ چند رديف ميدان مين است؟ چند عدد بشكه هاي فوگاز است؟ كمين هاي دشمن در كدام نقاط وجود دارد؟ بعد از شناسايي اين موارد ما وارد خاكريز دشمن مي شديم و شناسايي ها به گونه اي ديگر ادامه پيدا مي كرد. مثلاً فاصله سنگرهاي دشمن چقدر است؟ كدام سنگر تيربار و كدام سنگر نگهبان و كدام سنگر دوشكاست وكدام شيليكا و كدام سنگر 106 است و كدام سنگر تانك. تمام اين موارد در خاكريزهاي دشمن وجب به وجب و نقطه به نقطه به دقت تمام مورد شناسايي قرار مي گرفت. كه در هر مورد تدابير لازم انديشيده شود. شناسايي همچنان ادامه پيدا مي كرد و امتداد آن به عقبه هاي دشمن كشيده مي شد يعني ما به پشت خاكريزهاي دشمن نفوذ مي كرديم. حال كنجكاوي مي كرديم ببينيم كه موانع در عقبه ها به چه صورت است؟ سنگرهاي تجمعي را شناسايي مي كرديم. سنگرها را به لحاظ استحكام بررسي مي كرديم. تانكرهاي آب، مسيري كه نيروي احتياط مي تواند به خط برسد و مدت زمان آن، چادرها، انواع موانع، ميزان پيچيدگي آن، همه و همه مورد شناسايي دقيق و موشكافانه قرار مي گرفت اطلاعات جمع آوري مي شد. تدابير لازم انديشيده مي شد و براساس تمام آن ها طرح عملياتي ريخته مي شد. اين همه به خاطر اين بود كه عمليات ها با زمان و تلفات هر چه كمتر به موفقيت برسد.

نكته بعد اين كه ما شناسايي را در همين امور متوقف نمي كرديم. سراغ اسرا هم مي رفتيم. از اسرا بازجويي مي كرديم. مثلاً از اسرا به اين اطلاعات مي رسيديم كه فرمانده سپاه سوم ضياء الدين جمال است مي دانستيم كه ضياء الدين جمال تا يك حدي پاي كار جنگ مي ايستد.

وقتي نام خليل الدوري برده مي شد مي دانستيم كه الد وري سر تا پايش غرقه مشروبات الكلي است و با كسي روبرو هستيم كه سربازان عراقي را به بهانه هاي مختلف تير خلاص زده است. مي دانستيم كه در منطقه اي كه او هست كار سخت است. به گونه هايي روحيه شناسي و روان شناسي مي كرديم و يا وقتي از فرمانده ماهر عبدالرشيد مي شنيديم مي دانستيم كه او صاحب فكر است و مي دانستيم با او بايد با فكر جنگيد. بعد از آن شناسايي يگان ها را پيش مي گرفتيم. جستجو مي كرديم كه بدانيم يگان مقابل زرهي است يا مكانيزه اگر زرهي است چه تانك هايي دارد. تانك هايي كه دارد توسط چه سلاحهايي منهدم مي شود مثلاً تانك T72 توسط آر پي جي منهدم نمي شود بايد يگان موشكي به كار گرفته شود. همين شناسايي در همين دقت جهت عوض مي كرد به طرف نيروهاي خودي. اين گونه شناسايي هاي موشكافانه نسبت به نيروهاي خودمان نيز انجام مي گرفت. بر حسب روان شناسي و روحيه شناسي يگان ها هويت پيدا مي كردند. مثلاً يگاني پدافندي مي شد و يگاني آفندي و يگان ديگري هويت خط شكن پيدا مي كرد. در سلسله مراتب فرماندهي در نسبت با عمليات ها امر و نهي در كار نبود، اقناع حرف اول را مي زد. يعني فرمانده اي كه قرار بود يك عمليات را هدايت كند بايد نسبت به عمليات اقناع مي شد. اگر قانع نمي شد كنار مي رفت يا در مرحله دوم عمليات قرار مي گرفت. ما هيچ نوع توبيخي نسبت به هيچ فرماندهي در هيچ سلسله مراتبي نداشتيم فرمانده نسبت به يك عمليات يا اقناع و مجاب بود يا نبود اگر مجاب مي شد وارد عمليات مي شد و اگر نه كنار مي رفت و اگر توبيخي در كار مي آمد فقط و فقط مرخصي بود. بالاترين توبيخ يك فرمانده اين بود كه وقتي در خطه اي عمليات بود او در مرخصي و يا بركنار از عمليات بود. آري اين چنين يك عمليات بر امواج شناسايي راه به پيش مي گشود.

موانع خشكي اشكال خاص خود را دارد. اما آب كم عمق خود حكايتي دارد. در آب كم عمق نه امكان استفاده از قايق و شناوري خاصي است و نه امكان شنا و غواصي. حال اين آب وقتي موانع هم در خود دارد كار سخت مي شود و وقتي ميادين مين و سيم خاردار مدفون در يك زمين آب گرفته و باتلاقي باشد چه سختي و بازدارند گي براي نيروي پياده كه قصد نبرد دارد مي آفريند. يعني نيروها هم بايد مراقب گام هاي خود باشند كه در كجا فرود مي آيند و هم مراقب حضور دشمن مسلح باشند و ما اسم اين را مي گذاريم ارتش مهندسي. ارتشي كه مي تواند يكي از مهمترين و تعيين كننده ترين عوامل بازدارنده در برابر هر قدرتي باشد.

درارتباط با سختي هاي عمليات كربلاي 5 آخرين نكته اي كه مي توان افزود تاثيرات ناكامي عمليات كربلاي 4 هم بر روحيات فرماندهان و هم مجموعه نيروها بود. نكته هايي كه درباره عمليات كربلاي 4 گفتني است اينكه درعمليات كربلاي 4ذهنيت دشمن نسبت به نيروهاي خودي و توان رزمي آنها كاملاً عوض شده بود. دشمن در ابتداي جنگ تصور مي كرد به سرعت اهداف خود را از اين تهاجم و تجاوز تحقق خواهد بخشيد درحاليكه مقاومت ها و سرسختي ها و فداكاريهاي نيروهاي خودي فهماند كه تمام تصورات پيش ساخته آشفته است و تمام عواملي كه آن تصورات را رقم زده است معلوم شد كه همه بي پايه و ريشه در واقعيت هاي نيروهاي ايراني نداشته است. لذا ذهنيت دشمن تغيير كرد. دشمن دانست كه با يك حريف نيرومند درگير شده است حريفي كه وقتي اراده حركت و فعاليت وعمليات مي كرد هيچ مانع و رادعي جلودار و بازدارنده او نبود. فتح باور نكردني اروند در والفجر 8 يكي از نمونه هاست و از نمونه هايي است كه ذهنيت دشمن را نسبت به توان رزمي رزمندگان دگرگون كرد. از طرف ديگر دشمن بعثي پي به اهميت عمليات و نقش تعيين كنندگي آن برده بود. روي ديگر سكه اينكه قدرت ها و تمام كشورهاي كمك رسان به صدام به خوبي مي دانستند كه اگر عملياتي درآن خطه با موفقيت به انجام رسد چگونه كار جنگ را يكسره خواهد كرد بنابراين، اين كشورها تمام توان اطلاعاتي خود را از يك طرف و نيز هر كمك تسليحاتي كه مي توانستند بكنند از طرف ديگر در اختيار صدام قرار دادند. با يك تحقيق و مطالعه كوچك مي توان ميزان بدهي هاي عراق به روسيه و كره و چين و كشورهاي حوزه خليج فارس را به دست آورد. دقيقاً مي توان دريافت كه روس ها چگونه بدون هيچ قراردادي تانك به عراق مي رساندند. يا فرانسوي ها چگونه هواپيما به عراق مي رساندند. آنهم هواپيماهائي كه انتقالش به كشورهاي ديگر ممنوع است و همچنين بالگرد. عليرغم رعايت تمام نكات حفاظتي، عمليات بر دشمن مخفي نماند و دشمن آگاه شده و با تمام تجهيزات و قوا در برابر نيروهاي خودي ايستاد و ادامه عمليات و به ثمر نشستن آن را ناكام گذاشت. از طرفي ما سختي هاي عمليات والفجر 8 و خيبر و بدر را هم در كنار آن داشتيم. بنابراين با شكست كربلاي 4، روحيات فرماندهان و هم روحيات مجموعه نيروها سخت تضعيف شد.

اما درآن شرايط بحراني و به تعبير و برداشت من بحران مضاعف، انجام يك عمليات سرنوشت ساز ضروري مي نمود و من بر اين امر براساس شواهد و مدارك و شرايط اصرار مي ورزيدم حركت به كربلاي 5 حركت از يك فضاي ناكام و متلاطم ناشي از كربلاي 4 بود. از اين رو جمعي از فرمانده هان با انجام عمليات كربلاي 5 مخالف بودند و در برابر طرح و تحقق آن مقاومت مي كردند. اما حقيقت اين بود كه ما گريزي از يك عمليات موفقيت آميز نداشتيم و استدلالمان نيز مبتني بر بسياري شواهد و مدارك و شرايط بسيار حاد و خاص و حساس از جنگ بود لذا طرح عمليات را به ميدان طرح و بحث و بررسي، كشانديم. و بعد از ساعت ها جلسه، بحث و بررسي، دادن گزارش از سوي فرمانده هان، جلسات فردي و جمعي، در نهايت رأي انجام عمليات مقبول افتاد و به سرعت نيروهاي حاضر در منطقه آرايش جنگ گرفتند. اما در ارتباط با اينكه تاثيرات تخريبي و تضعيفي ناكامي در عمليات كربلاي 4 از يك طرف و موانع مرد افكن منطقه عملياتي كربلاي 5 از طرف ديگر چگونه مهار شد گفتني است كه اقناع فرمانده هان مجوز ورود به عمليات بود. مديريت و پيشگامي اقناعي بود.اقناع و انتخاب سياست سطح كلان ما بود. يعني تا فرماند هي درباره عملياتي اقناع و مجاب نمي شد مجوز ورود به محور عمليات را نمي يافت. هر فرماندهي كه اقناع مي شد، مجاب مي شد، و خود دست به انتخاب مي زد. در خطوط مقدم درگيري به كار گرفته مي شد و به همين ترتيب ساير فرماند هان به فراخور اقناع درمراحل بعدي عمليات قرار مي گرفتند و از مراحل بعدي وارد كار زار مي شدند. ما فرماند هاني داشتيم كه طرح فتح اروند را نپذيرفتند و فرماند هاني داشتيم كه پذيرفتند. آنان كه پذيرفتند خط شكن شدند و باقي بعد از فتح اروند گام در راه نهادند و كساني كه از اساس عمليات را نپذيرفتند مخير بودند بين قبول برگه مرخصي و يا ماندن در عقبه.

عنصر اقناع فرمانده را پاي كار نگه مي داشت و با كوچكترين حادثه ناگواري ميدان را خالي نمي كرد و از همين جا خلاقيت ها گل مي كرد، مقاومت و سرسختي ها مي شكفت. اين گونه بود كه عمليات كربلاي پنج از بزرگترين و سخت ترين و سنگين ترين عمليات ها ظاهر شد.

نتايجي كه از عمليات كربلاي 5 به دست آمد مي توان دسته بندي كرد. برخي دست آوردها نظامي بود دربعد جنگ. برخي نظامي بود در بعد تاكتيكي. بخشي هم مربوط به دستاوردهاي سياسي بود.

در بعد موازنه قوا و قدرت ملي ومنطقه اي اين پيام به كرسي نشست كه توان رزمي نيروهاي ايراني تا آن حد است كه درهر شرايطي توان و آمادگي تهاجم و تدافع را دارد. نمونه آن عبور از رود وحشي اروند. عبور از موانعي مانند سنگرهاي نوني يا هلالي شكل و... و اين پيام اثبات برتري قوا بود. به لحاظ تاكتيكي ما بخشهاي زيادي از خودروهاي جنگي دشمن را منهدم كرديم و نمونه اين ضربه و انهدام را ما نه در والفجر 8 داشتيم و نه در بيت المقدس و نه ثامن الائمه. اما دستاوردهاي سياسي اين عمليات قائم به قطعنامه 598 است. ما سه تئوري در ارتباط با جنگ ايران و عراق داشتيم. تئوري اول تئوري شكست ايران و نتيجه آن نابودي انقلاب ايران كه جنگ شروع شد. تئوري دوم تئوري است حاصل بعد از عمليات بيت المقدس كه جنگ بدون برنده و نتيجه آن انصراف انقلاب اسلامي و تضعيف و بي رمق نمودن آن. تئوري سوم نتيجه ظهور توان رزمي بالاي ايران بعد از عمليات والفجر 8 و امتداد آن كربلاي 5 و آن اعلان اتمام جنگ با توجه به درخواست هاي ايران كه درنتيجه طرح قطعنامه 598 افكنده شد. به عبارت ديگر و به توضيح بيشتر قدرت ها به ايران به چشم غنائم نگاه مي كردند. و قبل از جنگ بين خود تقسيم غنائم كرده بودند و با جنگ درصدد تحقق و دريافت سهم خود بودند. قدرت هاي غربي و شرقي درپي شكست انقلاب بودند. و از اين طريق كشيدن خطوط ضربدر بر استقلال و كشاندن كشور به وابستگي در اولويت اول به غرب و اگر نشد به شرق. اما نتيجه منطقه اي جنگ اينكه انقلاب و استقلال حاصله آن خواب كشورهاي منطقه را آشفته نسازد و زنگ بيداري آن كم رمق شود. و اما عراق هم حداقل سهم خود را كه خوزستان و آبادان مي دانست برچيند. اما ايمان و عشق و فداكاري، جان به كفي جوانان و تمام نيروهاي اين مرز و بوم و حضور آنان در ميادين كارزار بر سر ايمان و شرافت وناموس و استقلال تمام آن نقشه ها را نقش برآب كرد. چه زمان؟ زماني كه 3000 غواص در دل تاريك و سرد شب به رود وحشي اروند زدند.

تمام آن رؤياها بر آشفت چه زمان؟ زماني كه سنگرهاي فتح ناپذير نوني شكل ناباورانه به دست رزمندگان اين مرز بوم منهدم مي شدند.

شنبه|ا|26|ا|بهمن|ا|1387





این صفحه را در گوگل محبوب کنید

[ارسال شده از: کيهان]
[مشاهده در: www.kayhannews.ir]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 4357]

bt

اضافه شدن مطلب/حذف مطلب




-


گوناگون

پربازدیدترینها
طراحی وب>


صفحه اول | تمام مطالب | RSS | ارتباط با ما
1390© تمامی حقوق این سایت متعلق به سایت واضح می باشد.
این سایت در ستاد ساماندهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی ثبت شده است و پیرو قوانین جمهوری اسلامی ایران می باشد. لطفا در صورت برخورد با مطالب و صفحات خلاف قوانین در سایت آن را به ما اطلاع دهید
پایگاه خبری واضح کاری از شرکت طراحی سایت اینتن