واضح آرشیو وب فارسی:خراسان: بزم شيطاني
مراسم ازدواج ساسان و پگاه، طبق رسم و رسوم خانوادگي آن ها برگزار شد و اين دو جوان در حالي زندگي مشترك خود را آغاز كردند كه از حمايت هاي بي دريغ خانواده هايشان برخوردار بودند و با مشكلاتي كه خيلي از زوج هاي جوان در ابتداي زندگي مشترك با آن مواجه هستند، روبه رو نبودند.آن ها در واقع زحمت زيادي براي تشكيل زندگي خود نكشيدند و شايد به همين دليل بود كه قدر با هم بودن را ندانستند و در رويارويي با مسائل زندگي دچار مشكلاتي شدند كه به جدايي شان منجر شد.
هيچ يك از اقوام و آشنايان ساسان و پگاه باور نمي كردند اين دو جوان دچار چنين مشكلاتي شوند و شكست غم باري را در زندگي كوتاه مشتركشان تجربه كنند.
اما داستان زندگي اين دو جوان كه البته نبايد بگوييم داستان بلكه حقيقت تلخ زندگي ساسان و پگاه مي تواند درس آموزنده و عبرت آموزي براي همه جوان هايي باشد كه در آغاز مسير پرفراز و نشيب زندگي قرار گرفته اند يا آناني كه در صدد تشكيل زندگي مشترك به سر مي برند. ذكر اين ماجرا را از جايي آغاز مي كنيم كه مرد جوان بعد از اقدام به خودكشي تا يك قدمي مرگ پيش رفت. اما به قول معروف عمرش به دنيا بود چون فرصت دوباره اي يافت تا بتواند اشتباهات گذشته اش را جبران كند. او سرگذشت عبرت آموزش را براي ما تعريف كرد.
با نظر به ناموس دوستم ناموس خودم را از دست دادم
ساسان ۳۲سال دارد و تا چند وقت پيش كارمند يك شركت بزرگ در اطراف مشهد بود. او كه براي مشاوره به مركز مشاوره «آرامش» پليس خراسان رضوي مراجعه كرده است، در بيان قصه تلخ زندگي اش گفت: همسرم زني محجبه و عفيف بود و هميشه سعي مي كرد در رفتار و حركات خود اعتدال را رعايت كند.ازدواج من و پگاه سنتي بود و البته از انتخاب آگاهانه اي كه پدر ومادرم برايم كرده بودند راضي بودم چون پگاه خيلي بامعرفت و دوست داشتني بود و شيفته سادگي، وقار و قناعت و واقع بيني اش شدم.زندگي باصفاي ما پس از گذشت ۲سال با تولد پسرم شيريني خاصي به خود گرفت و زبانزد همه اقوام و آشنايان شده بوديم و خيلي از جوان هاي فاميل حسرت زندگي من و پگاه را مي خوردند. چون ما با كمك مالي هر دو خانواده هيچ كم و كسري نداشتيم.ساسان آهي كشيد و افزود: افسوس كه من در مسير زندگي به بيراهه رفتم؛ مسيري كه انتهاي آن باتلاق گناه و بدبختي بود.راستش را بخواهيد حدود ۳سال قبل در محل كارم با جواني آشنا شدم كه خيلي باكلاس و شيك پوش بود. سلام و عليك دوستانه ما در مدت كوتاهي به رفت و آمدهاي خانوادگي ختم شد و از طريق او با چند تن از دوستانش آشنا شدم.پگاه اصلا راضي نبود كه من با چنين دوستاني رفت و آمد كنم. از شما چه پنهان نگاه هوس آلود همسر دوستم باعث شد تا وسوسه گناه مثل موريانه به جانم بيفتد و عقل و فكرم را از بين ببرد.در همين اوضاع و احوال بود كه همسرم خانواده اش را در حادثه اي دلخراش از دست داد. او كه تحمل اين مصيبت سنگين را نداشت دچار افسردگي شديدي شد و متاسفانه اين موضوع نيز روابط ما را روز به روز سردتر مي كرد.من با اين بهانه كه بايد روحيه خود را عوض كنيم همسرم را مجبور كردم لباس هاي تنگ و چسبان بپوشد و همراهم به ميهماني هاي شبانه اي بيايد كه در آن زن ها و مردها با پوشش نامناسب خود به صورت مختلط شركت مي كردند و شرم و حيا را زير پا گذاشته بودند.پگاه خيلي سعي كرد در برابر خواسته هايم مقاومت كند اما وقتي تهديدش كردم كه در صورت لج بازي و نپذيرفتن حرف هايم طلاقش خواهم داد، چون هيچ پشتوانه و حامي نداشت از ترس تنهايي كوتاه آمد و طبق خواسته هاي احمقانه ام بزك كرده از خانه بيرون مي رفت و با پوشيدن لباس هاي تنگ و چسبان با من به ميهماني دوستان بي سروپايم مي آمد.ساسان افزود: در واقع همسرم آن چهره معصوم خود را از دست داد و حركات و رفتارش به كلي تغيير كرد.من غافل از آن بودم كه با نظر ناموس مردم، ناموس خودم را از دست داده ام و....
همسرم تقاضاي طلاق داد
مرد جوان قطرات اشك را از روي گونه هايش پاك كرد و گفت: رفتارهاي مشكوك همسرم سبب شد تا نسبت به او غيرتي بشوم ولي او كه تا چند ماه قبل با تهديد و توسل به زور همراهم به ميهماني مي آمد حالا اصرار داشت كه در اين مجلس شيطاني حاضر شود و حتي چند بار خودش به تنهايي راهي ميهماني شده بود.اين مسئله فكر و ذهنم را حسابي به خود مشغول كرد و تصميم گرفتم با دوستاني كه عامل بدبختي ام بودند قطع ارتباط كنم. ولي همسرم جدي و قاطعانه در برابرم ايستاد و گفت: چه بخواهم و چه نخواهم در اين ميهماني هاي شبانه شركت خواهد كرد و... .
ما سر اين موضوع با هم درگير شديم و شايد باور نكنيد پگاه، يعني همان خانمي كه پاكي و صفاي قلبي اش مورد تاييد همه بود، در درگيري كه داشتيم سر و صورت و دستانم را با ناخن هاي بلند خود خراشيد و داد و فرياد راه انداخت تا جايي كه همه همسايه ها باخبر شدند و آبرو و حيثيتم به باد رفت.
اين بار قبل از آن كه من چيزي بگويم پگاه پاي خودش را در يك كفش كرد كه طلاق مي خواهد. او مهريه اش را به اجرا گذاشت و آن قدر آزار و اذيتم كرد كه به ناچار به طور توافقي طلاقش دادم.
پنج ماه بعد
پنج ماه از جدايي ما گذشت و من فهميدم چه كلاه بزرگي سرم رفته است چون يكي از دوستانم كه گاهي در همان ميهماني هاي لعنتي شركت مي كرد و همسرش را طلاق داده بود با پگاه ازدواج كرد و من تازه متوجه شدم او و همسرم مدتي با هم رابطه مخفيانه داشته اند و جدايي پگاه از من طبق نقشه شومشان بوده است.
اعتياد و خودكشي عاقبت شكست در زندگي
ساسان با صدايي بغض گرفته گفت: من در اوج ناراحتي و افسردگي ناشي از شكست تلخي كه در زندگي با آن روبه رو شده بودم يك روز دسته گل و جعبه شيريني خريدم و به سراغ پگاه رفتم تا هم ازدواجش را به او تبريك بگويم و هم از او گلايه كنم.
پگاه حاضر نشد در خانه را باز كند و ما چند دقيقه اي از پشت آيفون با هم صحبت كرديم. او گفت وقتي كه مي ديد به همسر دوستم نظر دارم اعصابش خرد مي شد و به همين دليل تصميم به جدايي گرفته است اما طلاقي كه با انتقام همراه بود.
شنيدن اين حرف ها برايم خيلي سنگين بود و واقعا نمي دانستم چه كار كنم.
آن روز با عجله به خانه برگشتم و در حال استراحت بودم كه پدرم و خواهر بزرگم آمدند. از ديدنشان خيلي خوشحال شدم و مي خواستم سفره دلم را برايشان باز كنم و كمي آرامش بگيرم. اما حدسم درست بود چون آن ها آمده بودند سرزنشم كنند و با نصيحت هاي تحقيرآميز خود اعصابم را به هم ريختند. پدرم كه مسئوليت نگهداري از پسرم را برعهده گرفته است با لحني تند مي گفت تو را عاق كرده ام و بهتر است ديگر به ديدن فرزندت هم نيايي چون اين بچه در خانه ما كم و كسري ندارد و تازه دارد فراموش مي كند كه والدينش چه خيانتي در حقش كرده اند.
من كه هيچ گونه كنترلي بر اعصابم نداشتم آن شب خواهرم را كتك زدم و اين موضوع درگيري به وجود آورد كه منجر شد خانواده ام نيز مرا طرد كنند.
تصور كنيد در بدترين وضعيت روحي و رواني قرار گرفته بودم و با تاسف بايد بگويم از طريق يكي از همسايگان به مصرف موادمخدر صنعتي روي آوردم تا مشكلاتم را فراموش كنم.
اما اعتياد و احساس پوچي و نااميدي باعث شد تا كارم را از دست بدهم. من براي فرار از مشكلات مرتكب اشتباه ديگري شدم و دست به خودكشي زدم.البته همان روز مادرم كه خواب بدي ديده بود با دلشوره به خانه ام آمد. من با شنيدن صداي زنگ خانه به هر سختي كه بود خودم را روي زمين كشاندم و در را باز كردم و به اين ترتيب بود كه به بيمارستان انتقال يافتم و از مرگ حتمي نجات پيدا كردم.
مي خواهم در اين فرصتي كه براي زندگي دوباره پيدا كرده ام اشتباه هاي گذشته ام را جبران كنم. ولي به عنوان حرف آخر مي گويم: اگر به ناموس كسي نظر داشته باشي ناموس خودت را از دست خواهي داد. چون هر انساني نتيجه كارهايش را مي بيند و اين دنيا دار مكافات است.
گفت وگو با كارشناس
«سيدمجيد موسوي راد» كارشناس ارشد مركز مشاوره پليس خراسان رضوي درباره اين ماجرا معتقد است: لازمه تداوم ازدواج ۳ عامل صميميت، تعهد و روابط زناشويي است.
صميميت يعني انسان ضمن بيان صريح و روشن احساسات، عواطف و تفكرات خود به صورت همدلانه به گفته هاي همسرش نيز توجه و دقت كند.روابط زناشويي نيز يكي از عوامل موثر در تداوم رابطه زوج هاست كه كميت و كيفيت آن بسيار مهم است و عامل تاثيرگذار ديگر «تعهد» است. بدين معنا كه يك زوج موفق تا آخر عمر نسبت به همسر خود وفادار مي مانند و هيچ خيانتي مرتكب نمي شوند.
وي افزود: همان طور كه در اين ماجرا خوانديم با گذشت زمان هر يك از اين عوامل سه گانه به گونه اي خدشه دار شد. با ورود ساسان به مجالس شبانه، صميميت و صداقت او نسبت به پگاه كم شد. در ادامه و در جريان روابط نامتعارف، تعهد زوج ها نسبت به هم از بين رفت و روابط پنهاني آن ها آغاز شد كه مسلما اين موضوع عامل سوم را كه روابط زناشويي است به شدت تحت تاثير خود قرار داد و اين روابط را مختل كرد.
همچنين درگذشت خانواده پگاه در يك حادثه عاملي براي كاهش انرژي رواني او شد و در اين وضعيت ساسان فرصت سوءاستفاده پيدا كرد تا جايي كه پگاه را تهديد به طلاق كرد. اگر ساسان پس از اين حادثه توجه بيشتري به پگاه مي كرد و درك صحيحي نسبت به احساس تنهايي او داشت اين امر به تقويت ۳ عامل صميميت، تعهد و روابط زناشويي آن ها منجر مي شد اما ساسان برخلاف آن عمل كرد.«سيدمجيد موسوي راد» افزود: در جمع بندي موضوع بايد بگوييم طلاق، آگاهي ساسان از ازدواج پگاه با دوست قديمي اش، درگيري هاي ساسان با خانواده پدري و طرد شدن از سوي آن ها و... منجر به گرايش او به موادمخدر شد كه در اين جا نيز ضعف شناخت صحيح و ضعف مهارت حل مسئله مشهود است.
دوشنبه|ا|26|ا|دي|ا|1390
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: خراسان]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 207]