واضح آرشیو وب فارسی:خبر آنلاین: حوادث > داخلی - روزنامه ایران نوشت: چندی قبل مردی به نام یدالله نریمانی از شهر برلین آلمان نامهای نوشت و برای یافتن مادر گمشدهاش کمک خواست.بعد از انتشار این نامه، با پیگیریهای خواهر یدالله و یکی از دوستانش، مادر و پسر بعد از 50 سال دوری برای نخستین بار تلفنی حرف زدند.ملیحه خانم 72 ساله که در مشهد زندگی میکند، بعد از شنیدن ماجرای پیدا شدن فرزندش، با اشک شوق و در اوج ناباوری، با لحنی سرشار از صداقت و مهربانی گفت: «بعد از این که از پسرم جدا شدم، به مشهد برگشتم و ازدواج کردم. خدا هم به من یک پسر داد که اسمش را گذاشتیم عباس اما چندی بعد همسر دومم هم فوت کرد و من ماندم و عباس و خاطرات یدالله گم شدهام و غم از دست دادن یکی دیگر از پسرانم در کودکی. چند شب پیش هم خواب عجیبی دیدم. دوباره برگشته بودم به جوانیام و زمانی که یدالله از من جدا شد. در خواب دیدم یدالله بزرگ شده بود و میگفت: مامان منم، ببین چه بزرگ شدم، پسرت رو میشناسی؟ صبح همان روز پسر دیگرم عباس در خانه را زد و گفت: مادر یک خبر خوش برایت دارم، پسر گمشدهات پیدا شده!» عباس گفت: برادرم یدالله در آلمان زندگی میکند و زن آلمانی دارد و از یکی از دوستان خوبش به نام آقای شارعی و خواهرش برای پیدا کردن ما کمک خواسته است. یدالله نیز پس از گفتوگو با مادرش، با اشک شوق این جمله را چند بار تکرار کرد: «باورم نمیشه... فقط خدا رو شکر میکنم. از خدای مهربان و دوست خوبم آقای شارعی در ایران و دستاندرکاران گروه جویندگان عاطفه تشکر میکنم. بیصبرانه منتظر آن لحظه رؤیایی هستم. اگر میشد همین حالا بلیت میگرفتم و به پابوس امام رضا(ع) میرفتم اما باید مدتی صبر کنیم تا مقدمات سفرمان به ایران فراهم شود. وقتی با مادرم و برادرخوانده دیگرم که با او زندگی میکند حرف زدم، تمام وجودم به لرزه افتاد. بوی مادرم را حس میکنم. همسر آلمانیام هم به اندازه من خوشحال است و شوق دیدار مادر و فامیلم را دارد. قلبم تند تند میزند. حرفهای زیادی با مادرم دارم. تا نبینمش، نمیتوانم حسم را آن طور که هست، بیان کنم. از خدا میخواهم هیچ عزیزی را از عزیز دیگرش دور نگه ندارد.» مادرم به بزرگترین آرزویش رسید عباس خاوری، برادر ناتنی یدالله که سرپرستی «ملیحه» خانم را برعهده دارد نیز گفت: بیش از آنچه تصور کنید، خوشحالم چرا که میدانم مادرم به بزرگترین آرزوی زندگیاش رسیده است. هر شب خواب فرودگاه مشهد را میبینم. لحظهای که برادرم را در آغوش گرفتهایم. زیبایی این لحظه برایمان غیر قابل توصیف است. چرا که زندگی خودم هم کمی شبیه زندگی یدالله است. 17282
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: خبر آنلاین]
[مشاهده در: www.khabaronline.ir]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 521]