واضح آرشیو وب فارسی:اطلاعات: رضا در رضايت
اميرالمؤمنين عليهالسّلام ميفرمايد: 1
پيش از پيگيري سخن و به مناسبت بيان حديثي از امام عليهالسّلام اندكي حاشيه روم و گوشهاي از عقدهي دل بگشايم! كم نبوده و نيستند كساني كه آشكار و نهان، يا به صراحتِ وقاحت يا به دلالت جهالت، گاه راي خويش را بر كلام معصوم عليهالسّلام فرا مينشانند يا به جبران فهم قاصر خود، از توجيهات و دستكاريهاي نابخردانه در احاديث و روايات وام ميستانند. در نظر اينان سخن امام تا آنجا سنديّت دارد كه بر سلايق شخصي منطبق افتد يا هم پاي مدار پروازي ايشان خويش را تنزّل بخشد. اين مشي عوامانه گاه دستآويز عالم نمايان نيز ميشود، كه پيشتر از آن كه به تسليم كلام امام دل دهند، دل مشغول سند و تاريخ آن ميشوند و اين قصّهي پر غصّهي دردي است كه ريشه در جهلي علمنما دارد. اينان نه مقام الهي امام معصوم را دريافتهاند و نه از حديث صعب مستصعب سر درآوردهاند. از اين روست كه از سر نهادن به كمند تسليم در برابر مقام امامت و عصمت ناتوان آمدهاند. اين شكوهي ما البته بدان معني نيست كه پارهاي افراطيگريها را نيز از نظر دور بداريم و ظاهرگرايان و اخباري مسلكان را به كلّي تنزيه كنيم و در بادپاي حوادثِ صدها سالهي حديث و روايت، پارهاي مشتبهات را از ديده فرا فكنيم. سخن در اين است كه قصور فهم خود را به گردن ضعف سند و اشتباه تاريخ نيندازيم و در يك كلام صريحتر، آمال و هواهاي خود را كه با مضمون كلام معصوم عليهالسّلام ناسازگار ميآيد، در لفّافههاي فصل نمايانه و حديث ناشناسانه در نپيچيم و عقدهي ناهمپايي خويش با اوج سخن امام را از راه تنزّل دادن به آن كلامِ به وحي پيوند خورده برون نريزيم. باري، در عنفوان جواني، به حكم جهالت و ناداني - چنان كه افتد و داني! - و به اقتضاي وزش بادهاي بيرمق امّا پرهياهوي روشنفكرمآبي آن روزگاران، نزد استادم، مرحوم علاّمه كرباسچيان، به حديثي از بحارالانوار ان قلت ولايقال آوردم. سخن كودكانهام را با حوصله شنيد. آنگاه اين بار نه به عادت راسالخطاب كه با عنوان تمسخرآميز خطابم كرد و گفت: عادت علاّمه اين نبود كه بر ذوق افراد بكوبد. برعكس، گاه در تشويق و تأييد نظرات، از حدّ فراتر ميرفت و اين شيوه را در جهت رشد و خلاقيّت كسان به كار ميگرفت؛ امّا جالب آن بود كه براين سبك و سياق، حاضر نبود از كلام معصوم مايه بگذارد و حقيقتي را قرباني خوشامد كسي كند يا از بيم بدآمد كسان، به تأييد جهالتها بپردازد. بگذرم.
تسليم و رضا دو مفهوم همآغوشاند. شايد در نگاه سطحي و عادي، به نوعي بيعملي و عدم تحرّك تحويل شود، يا به قناعتي درويشگونه و جبرگرايانه به سوء معني درغلتد. اميرالمؤمنين عليهالسّلام در سخن ديگري ميفرمايد: بدينگونه شايد مفهوم رضا و تسليم روشنتر شود كه هيچيك مغاير با تلاش و كارآمدي نيست، بلكه هر دو معارض اضطراب و افسردگي است.
يكي از روانشناسان معاصر، كه برخلاف خيل انبوه اين صنف، به پردههاي معنوي وجود انسان نيز نظر كرده و خود را در كنش و واكنشهاي مكانيكي رفتار آدمي محدود نساخته، در نظريهي رشد رواني انسانگراي خود، را اقصاي هدف آدمي ميشمارد و در پي يك زندگي دنيايي، احساس رضايت را آخرين و برترين نقطهاي ميداند كه اگر آدمي بدان تجربه دست يابد، با درجهاي از كمال، هستي جهان را بدرود خواهد گفت.4
اين سخن البته در قياس با ذخاير و معارف فرهنگ ديني ما هرگز كلام كاملي نيست، ليك اشارت بدان نيز شايد چندان خالي از لطف نبوده باشد. در عين حال، نكتهاي كه از ميان همهي اينگونه آراي علمي - روانشناختي غايب است، است كه همهي آن ديگر رضايتها در زير مجموعهي نگاه بندگي و عبوديّت جايگير ميشوند.
چه دانيم ناخوش كدام است يا خوش؟!
خوش است آن چه بر ما خدا ميپسندد
در اين نگاه، پسند و خوش آيند بندهي به بند عبوديت درافتاده، جز در رضاي خالق تحويل نميشود و بندي اين دام، هرآن چه را جانان پسندد به منّت و رغبت ميپسندد.
در اين وادي است كه رضايت، نه به معني رسيدن به همهي خواستهها تعبير ميشود؛ بلكه در غوغاي درد و درمان و وصل و هجران، خواستهي جانان جسته ميگردد و اين، رضامندي در رضايت است.
1- نهجالبلاغه، حكمت 120
2- حديد، 23
3- نهجالبلاغه، حكمت 431
4- مزلو، آبراهام: شخصيت و انگيزش، (متن انگليسي، ص22)
پنجشنبه|ا|1|ا|اسفند|ا|1387
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: اطلاعات]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 127]