واضح آرشیو وب فارسی:خبر آنلاین: اندیشه - گزارش سخنرانی عبدالکریم سروش در دومین روز همایش علمی امام محمد غزالی رضا محبی: دومین روز همایش علمی امام محمد غزالی، یکشنبه یازدهم اسفندماه، با حضور اساتید و پژوهشگران فلسفه همچون مهدی دهباشی، محمود یوسفثانی، حسن بلخاری، حامد ناجی اصفهانی، سعید انواری، شهرام پازوکی، مصطفی ملکیان و غلامرضا اعوانی برگزار شد. اما روز دوم این همایش اهمیت ویژهای هم داشت؛ حضور عبدالکریم سروش. عبدالکریم سروش شاید جذابترین چهره همایش علمی غزالی بود که با حضورش جمعیت زیادی را به محل برگزاری همایش کشاند. قبل از حضور عبدالکریم سروش، شهرام پازوکی ضمن خوشامدگویی از سروش به تعریف و تمجیدی کوتاه از وی پرداخت. موضوع سخنرانی عبدالکریم سروش «نومینالیسم غزالی و اسانسیالیسم ابنرشد» بود. وی در ابتدا در خصوص رد علیت غزالی توسط بسیاری از اندیشمندان و به خصوص فیلسوفان سخن گفت و تمرکز اصلی منتقدین غزالی را در بحث خود بر روی ابنرشد معطوف کرد. سروش در اینباره گفت: ابنرشد، کتاب مهمی بر رد کتاب مهم تهافهالفلاسفه غزالی دارد که نام آن تهافهالتهافه است و در آن تمامی اشکالات اندیشه غزالی را در این کتاب به باد انتقاد گرفته است. ابنرشد نیز مانند غزالی هم فیلسوف است و هم فقیه و چهره فقهی او در کتاب تهافهالتهافه به وضوح آشکار است. ابنرشد در بحث معجزه به درشتی با غزالی برخورد میکند و تا مرز کافر بودن غزالی پیش میرود. سروش در خصوص بحث علیت از نگاه غزالی اینچنین ادامه داد: داستان غزالی بر روی بحث علیت بسیار مهم است و شاید در تاریخ تمدن اسلامی هیچکس به صراحت او این مسئله را مطرح نکرده باشد. از تاریخ و نوشتهها اینگونه به ما رسیده است که اشاعره فیالمثل مخالف عقل بودهاند، اما اشعریت در عالم اسلام مکتبی تجربی است. در علیت نیز غزالی بدون اینکه وجود خدا را نفی کند، اما در عالم طبیعت معتقد است نمیتوان به علیت ایمان آورد. بیگمان اگر سخن غزالی تجربه صرف شناخته شود آن را باید پذیرفت. فیلسوفان قایل به علیت نیز این مسئله را قبول دارند که به صرف تجربه نمیتوان علیت را پذیرفت. شباهتهایی میان غزالی و هیوم وجود دارد اما تفاوتهایی اساسی نیز در نگاه این دو وجود دارد. بدیهی است که غزالی در میان نظرات خود راهی را نیز برای معجزه باز گذاشته است اما در مکتب هیوم با اینکه وی با موافق معجزه است اما به طریق دیگری جلوی معجزات را گرفته و آن عبارت است از اخبار از معجزات. از نظر هیوم نمیتوان به راحتی معجزهای را نقل کرد، چرا که هر چه معجزه عجیبتر باشد پذیرش آن برای ذهن بشری دورتر میشود. اما شباهت فوقالعاده مهمی که میان هیوم و غزالی وجود دارد و ابنرشد به آن نپرداخته، همان نکتهای است که هیوم آن را مهمترین میداند و خود میگوید این کشف من بر تمام کشفها و نکات دیگرم برتری دارد و آن نکته این است که وقتی به چیزی که مسمی به علت است و یا مسمی به معلول است نظر میکنیم، بین آنها و تصور آنها نوعی جدایی و استقلال دیده میشود. بدینصورت که هیچکدام مربوط به دیگری نیست و میتوان هر کدام را جدای از دیگری بررسی کرد و همین دلیل کافی است که بگوییم میان علت و معلول در عالم خارج رابطهای وجود ندارد. این استدلال هیوم را غزالی هم آورده است. اما نمیدانم چرا ابنرشد به این بخش به هیچ عنوان توجهی نکرده است. سروش در خصوص نظر ابنرشد در مورد غزالی گفت: ابنرشد معتقد است که نفی علیت در نفی علیت خلاصه نمیشود. سیستم فلسفی که ابنرشد بدان معتقد است تماماً به علیت وابسته است و در صورتی که علیت زیر سوال برود تمام فلسفه زیر سوال رفته و با نابودی علیت تمام احکام فلسفه نابود میشود. به همین سبب است که به نظر من ابنرشد غزالی را متهم به نومینالیسم کرده است و معتقد است که غزالی با قدم گذاشتن در راه نفی علیت، به نفی طبایع پرداخته است و نفی طبایع منجر به نفی حکمت میشود و نفی حکمت نفی علم است و بدین ترتیب کل فلسفه نابود میشود. مکانیسم این ارتباط از نظر ابنرشد به ترتیبی است که در ادامه خواهد آمد. نکته اول این است که ابنرشد معتقد است فیلسوف نباید کاری با معجزات داشته باشد. قدمای فلاسفه از معجزه هرگز سخن نگفتهاند و این مسائبل جزو مبادی شرایع است و نباید بر روی آن بحثی شکل بگیرد. ابنرشد معتقد است که لرزاندن ایمان مومنان کاری است بسیار مذموم و مستوجب عقاب. در نهایت معتقد است که نبوت پیامبران را نباید از طریق معجزاتشان اثبات کرد و باید آن را از صدق سخنان و از شرایط خوب زندگیشان و الگوی سعادتمندی ثابت کرد. سروش همچنین در بخش دیگری به سخنان درشتی که ابنرشد در خصوص غزالی میگوید، پرداخت و گفت: آدمی آدمی است با فضیلت لذا انکار معجزه انکار شریعت است و انکار شریعت انکار فضیلت است و انکار فضیلت، انکار انسانیت است و کسی که اینچنین کند زندیق است و مستحق مرگ و قتل زنادقه واجب است. اما دلایل ابنرشد در رد غزالی بسیار تعجببرانگیز و بهگمانم شاید برای یک فیلسوف ضعیف باشد. ابنرشد سخت بر غزالی تاخته است و در بسیاری موارد او را سوفسطایی خوانده و سخنانش را سفسطه نامیده است. وی میگوید، این سفسطه است که بگوییم که رابطه علیت وجود ندارد. بنده در این مسئله چندان روشن نیستم. اینکه ابنرشد این سخن را سفسطه میداند و مخالف غزالی است بدین معنی است که ربط یک امر مخفی و انتزاعی است و بدیهی نیست و اینکه یک فیلسوف بگوید رابطه علیت واضح و بدیهی است سخن قلیلی است. و این حرف نمیتواند درست باشد مگر اینکه در نزد ابنرشد همه چیز روشن بوده باشد و وی همه چیز را میدیده است. در جایی دیگر نیز میگوید کسی که نفی علیت میکند یا سخنی میگوید که در دل قبول دارد و در سخن آن را رد میکند و یا اینکه درگیر یک مفهوم سفسطی شده است. اما نقد دومی که بر غزالی وارد میکند در خصوص مسائل و علل ذاتی چه میگوید و اینجا پای اسانسیالیسم ابنرشد باز میشود. برای ابنرشد این طبیعی است که هر چیز یک طبیعتی دارد و این طبیعت مخصوص صدور افعال شیء است و لذا علت آنها نیز به شمار میآید و اگر این طبیعت را از شیء بگیری دیگر شیء باقی نمیماند و اگر این طبیعت نفی شود و لذا با نفی طبیعت شیء وحدت شیء نفی میشود و با نفی وحدت شیء، وجود آن نفی میشود و زمانی که وجود نفی شود، عدم پدید میآید و عدم شیء با وجودش یکسان میشود. نکته سوم این است که غزالی با نفی علیت، نفی عقلانیت کرده است. معنی عقل این است که آدمی علتها را بشناسد، پس اگر علت در کار نیست، عقل هم در کار نیست. با نبود علل عقل هم بیکار میشود و بود و نبودش یکسان میشود. با این نکته اسمگذاری اشیاء در طبیعت نیز زیر سوال میرود و دیگر از بین میرود. ابنرشد در جایی دیگر نیز نفی علیت را نفی علم میداند و میگوید علم همان علم به روابط ضروری میان اشیاء است، زمانی که نفی ضرورت صورت گیرد برهان نیز برداشته میشود زیرا که برهان نیز مربوط بر ضروریات میشود. این جهانی که ابنرشد ترسیم میکند یک جهان بیعلیت نومینالیستی وحشتناک است و دقیقاً جهانی نومینالیستی بهوجود میآید.
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: خبر آنلاین]
[مشاهده در: www.khabaronline.ir]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 281]