واضح آرشیو وب فارسی:خبر آنلاین: کتاب - شهید حاج مهدی عراقی در خاطراتی که در کتاب" ناگفتهها"(منتشر شده در سال 1370)از وی نقل شده است، مطالبی خواندنی در باره مرحوم طیب نقل کرده است. شهید عراقی به وقایع 15 خرداد 1342 اشاره میکند و با بیان اینکه قرار شد در اعتراض به سفاکیهای رژیم پهلوی ،میدان بارفروشها - که طیب از گردانندگان آن بود - تعطیل شود میگوید: صبح ساعت 5 خبر دستگیری آقای خمینی به تهران رسید. هر کدام از بچهها مأموریت پیدا کردند که در یک قسمت از شهر، مردم را وادار به بستن و تظاهرات بکنند. عدهای از بچهها مأموریت پیدا میکنند که میدان را تعطیل بکنند. ابتدا میآیند میدان سبزی، میدان سبزی را تعطیل میکنند، از میدان سبزی میآیند میدان بارفروشها که مغازه مرحوم طیب هم آنجا بود. میآیند در دکان طیب، طیب خودش نبود، پسرش بود، جریان را برای او میگویند و او هم تلفن کرد با باباش صحبت کرد توی خانه.گفت آمدهاند میخواهند میدان را تعطیل بکنند و جریان هم این شکلی است. گفت که اشکالی ندارد، بگو تعطیل کنند. همین خبر که از در دکان طیب منتقل شد... بچهها دیگر ریختند وسط میدان، بعضیها تو ماشین بودند، داشتند بار میفروختند، همه از ماشینها آمدند پایین و چوب به دست راه افتادند و میدان تعطیل شد. اینها از در شمال میدان میآیند بیرون، دیگر هر چی جلو راهشان بوده اینها صاف و صوف میکنند ، با چوب و چماق میآیند کلانتری 6 و کلانتری 6 را هم تقریباً میگیرند. ...مردم در میدان سه روز بار نیاوردند و میدان تعطیل بود. از روز شانزدهم بگیر و بگیر راه افتاد. یکسری زیادی از روحانیون را گرفتند و چند تا از بازاریهای سرشناس را گرفتند و توی میدان هم شروع کردند کسانی را که میشناختند، گرفتند. مرحوم طیب هم تلفن میکند به نصیری که آن وقت هم رئیس شهربانی بوده و هم سرپرست فرماندار نظامی، میگوید شب توی خانه من نریزید، اگر کاری دارید من شنبه صبح در حجرهام هستم، همان وقت بیایید هر جا خواستید من میآیم. اینها هم همین کار را کردند. شنبه ساعت ده تقریباً چهار تا کامیون سرباز و دو تا لندرور میروند، طیب هم در دکان نشسته بود، این را میگیرند و چند تا هم تیر هوایی در میکنند، طیب را برداشتند، بردند. وقتی که جریان حادثه 15 خرداد پیش میآید، اینها از طیب توقع داشتند که حداقل مثلاً جلوی این تظاهرات را در داخل میدان میتوانسته بگیرد و بگیرد. ولی خب، طیب این کار را نمیکند . وقتی که میگیرند و میبرند او را، دو سه روز اول گذشته، بعد میبرند او را پهلوی نصیری - این و حسین آقا مهدی را- هر دوتایشان را میبرند پهلوی نصیری. یک مینوتی[=متنی] آنجا نوشته شده بود که به او میگویند که این مینوت را اینجا بخوان و برو، که تقریباً مسئله این بوده که یک پولی آقای خمینی داده به من که من بیایم اگر یک همچنین اتفاقی افتاد، ایشان را گرفتند، من بیایم یک همچنین حادثهای را خلق بکنم و من هم آمدهام مثلاً یک 25 زار دادهام و مردم هم این کارها را کردهاند. وقتی میگویند این حرف را بزن، قبول نمیکند. نصیری تهدیدش میکند و این هم فحشش میدهد نصیری را... حسین آقا مهدی هم قبول نمیکند، از همانجا طیب را میآورند زیر شکنجه، خیلی شلاقش زده بودند، قلفتی پوست پشتش کنده شده بود. و نتیجتاً این میشود که طیب یک سری اعترافات میکند و یک سری افراد را بیخودی اسمهایشان را میآورد که میگوید آره اینها بودند. بعد هم فکر میکند و میگوید این باری که الان روی دوش من هست بتوانم این بار را تقسیماش بکنم . گفته بود که من فکر میکردم که این بر فرض یک سال و یا دو سال حبس میدهند، بعد میروم بیرون. در دادگاه اول، طیب و هفت هشت تا از رفقایش به اعدام محکوم میشوند، بقیه 15 سال، 10 سال و 5 سال و این چیزها. پرونده البته 17 نفر بودند، پروندهای که برای اینها تشکیل میشود، آن متهم ردیف اولش را اینها نمیتوانند پیدا بکنند هر چی میگردند، و بعد پرونده آن را سوا میکنند، و خود طیب که متهم ردیف دو بوده متهم ردیف یک میشود در اینجا. در دادگاه اول، طیب اینها که به اعدام محکوم میشوند، بعد از مدتی دادگاه دومشان تشکیل میشود، رئیس دادگاهش یک سر لشگر بوده که الان اسمش را نمیدانم چی است، یادم رفته، این خودش بلند میشود میآید میرود تحقیق. دو ماه و یا سه ماه تمام به شکلهای مختلفی میرفته تحقیق میکرده که ببیند اصلاً این حادثه به چه صورتی بوده، طیب دخالتی داشت یا افرادی که توی این پرونده هستند، کارهای بودهاند، چیزی بوده؟... بعد از این تحقیقاتی که خودش میکند، میآید دادگاه را تشکیل میدهد. چند روزی هم دادگاه ادامه داشته، بعد وقتی میروند داخل شور میشوند، این تحقیقات خودش را ارائه میدهد و طیب به سه سال و حاجاسماعیل رضایی را به دو سال و یکی دیگرشان هم به یک سال و بقیه را هم همه تبرئه. قبل از اینکه این حکم قرائت بشود، نصیری تلفن میکند به دادگاه نظر را میخواهد و میگویند نظرشان به این صورت [است] چهار نفر موافق که یکی خود رئیس دادگاه بوده، یک نفر فقط با این نظر مخالف بوده. نصیری میگوید نه، این حکم را صادر نکنید، برای خاطر اینکه اگر این جوری شود، جواب این خونها را کی میخواهد بدهد،15 خرداد باید به حساب یکی گذاشته شود. [رئیس دادگاه]میگوید نه، من نمیتوانم این کار را بکنم. تلفن میزند به شاه، با شاه صحبت میکند و شاه هم تلفنی با دادگاه تماس میگیرد و نتیجتاً این میشود که حاج اسماعیل رضایی و طیب به اعدام و 5 الی 6 نفر هم تبرئه و بقیه هم 10 سال، 15 سال و 8 سال [محکوم] شدند.
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: خبر آنلاین]
[مشاهده در: www.khabaronline.ir]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 409]