واضح آرشیو وب فارسی:اطلاعات: آسمان آبي ري
ساعت هفت صبح بايد جلو پارك گلستان حاضر ميشدند، چون اتوبوس ساعت هفت و نيم حركت ميكرد .
ستاره ، شب زودتر خوابيدهبود تا بتواند زودتر بيدار شود و حميد هم وسايلش را آماده كردهبود، براي دوربينش فيلم خريدهبود و باتريهاي فلاش را هم عوض كردهبود و دفترچه يادداشتش را هم برداشته بود .
سينا گفتهبود : « من حوصله نشستن در اتوبوس را ندارم . » اما وقتي پدر گفت كه كجاها را ميخواهند ببينند، نظرش عوض شد. پدر مثل هميشه كه ميخواستند جايي بروند، كتابي را در آن زمينه مطالعه كردهبود .
مادر هم براي آنها چهار تا ساندويچ كوكوسبزي با كاهو و خيارشور و گوجهفرنگي آماده كردهبود .
وقتي جلو پارك رسيدند چند دقيقه از هفت گذشته بود . چند نفر آمدهبودند اما خيلي از صندليها هنوز خالي بود .
حميد و سينا كنار هم نشستند و ستاره هم پهلوي پدر ، پشت صندلي راننده نشست . خيلي زود اتوبوس پر شد و راننده هم سوار شد و اتوبوس را روشن كرد . چون روز تعطيل بود، خيابانها خيلي شلوغ نبود، براي همين اتوبوس با سرعت زيادي مسير خود را به سمت جنوب شهر پيمود .
ستاره پرسيد : « شهر ري كجاست ؟ ما كه هنوز از تهران بيرون نرفتهايم . »
پدر گفت : « از بس كه تهران بزرگ است . شهر ري به تهران چسبيده . يك زمان تهران يكي از روستاهاي شهر ري بود، حالا برعكس شهرري يكي از شهرهاي چسبيده به تهران است . »
حميد پرسيد : « عموجان ! روزي كه به ديدن حضرت عبدالعظيم رفتيم، شما درباره شهرري كه يكي از شهرهاي تاريخي ايران است ، صحبت كرديد.
يعني شهر ري از اصفهان هم قديميتر است ؟»
آقاي مينايي گفت : « من نميدانم اصفهان چند هزار سال عمر دارد، اما در كتابي كه ديشب ميخواندم نوشتهبود، ري پنج هزار سال قدمت دارد . اين شهر در طول تاريخ بارها ويران و باز آباد شده، اسكندر مقدوني در لشكركشي خود به ايران در سال 330 پيش از ميلاد ، ري را ويران كرد . يك بار هم در زمان حمله عربها به ايران، ري به سختي آسيب ديد .
در سال 780 هجري قمري ، بار ديگر ري به دست سپاهيان تيمور ويران شد. آثار به جا مانده از ري باستان هنوز در نزديكي شهر ري كنوني هست و ما امروز به ديدن آن ويرانهها ميرويم . »
صحبتهاي پدر تمام نشدهبود كه اتوبوس در يك ميدان كه در سمت غرب آن تپة بلندي بود، ايستاد. راننده ترمز دستي را كشيد و دستهايش را به عقب داد و با مشت به سينهاش كوبيد تا خستگي دركند.
راهنماي تور قد بلندي داشت، طوري كه سرش به سقف اتوبوس ميرسيد. موهايش را روغن زده بود و يك جليقه خبرنگاري به تن داشت . او كه چشمانش از پشت عينك ته استكاني ، به زحمت ديده ميشد، جلو در اتوبوس منتظر ايستاد.
وقتي همه پياده شدند، گفت : « ما الان به ديدن يكي از قديميترين چشمههاي ايران ميرويم . چشمهعلي ، كه حدود 8000 سال قدمت دارد . نام چشمه به امام اول شيعيان برميگردد كه ساكنان اين محل بعد از اسلام روي آن گذاشتهاند، اما ايرانيان باستان اين چشمه را سورن ميناميدند، و معبد آناهيتا در كنار آن قرارداشته . تا قبل از آنكه اينجا به اين صورت دربيايد و آثار باستاني در اطرافش كشف شود، محل شناي مردم بود و در كنار آن قالي ميشستند. »
دركنار صخرهاي سنگي گودال بزرگي بود كه آب زلالي از آن ميجوشيد و بر سينةصخره نقش برجستهاي بر روي سنگ تراشيده شدهبود . بربالاي تپه هم با رويي ديده ميشد كه بازماندة حصاري بود.
آقاي راهنما، صخره را نشان داد و گفت : « اين تابلو سنگي هم به دستور فتح علي شاه قاجار، حجاري شده . روي سنگ تصوير شاه و بعضي از شاهزادگان قاجاري ديده ميشود.
سنگ نوشتهاي هم در كنارة آن در توصيف شاه قاجار حك شدهاست . »
حميد صحبتهاي راهنما را تندتند در دفترچه يادداشت كرد و قبل از اينكه از آنجا حركت كنند، چند تا عكس هم گرفت .
نيم ساعت بعد اتوبوس در كنار باغ كم درختي توقف كرد كه يك برج آجري بلند در وسط باغ، استوار برپا بود. آقاي راهنما صبر كرد و وقتي همه جمع شدند گفت : « ما هم اكنون در كنار يكي از بزرگترين بناهاي آجري جهان هستيم، ساختماني كه شاهكار معماري ايراني است . برجي كه يك ساعت طبيعي است . »
سينا كه كنار حميد ايستادهبود، سرش را نزديك گوش او برد و گفت : « آقاي راهنما عادت دارد كه همه چيز را بهترين و زيباترين بگويد ، زياد جدي نگير. »
حميد گفت : « هيس ، ميشنود. »
سينا گفت : « بشنود ، دروغ نميگويم . برج چه ربطي به ساعت دارد . »
آقاي راهنما گفت : « اگر من خصوصيات اين برج را بگويم ، شما هم با من هم عقيده ميشويد كه اغراق نكردهام . »
ستاره دست پدر را كشيد ، جلوتر رفتند تا صحبتهاي راهنما را خوب بشنوند.
همه وسط برج ايستاده بودند . داخل برج مانند استوانه بلندي بود و از آنجا آسمان آبي ري ديده ميشد و در دو سمت شمال و جنوب، دو سر در ورودي با طاق آجري ديده ميشد و كتيبهاي هم به خط كوفي گرداگرد برج را مانند حلقهاي گرفتهبود.
آقاي راهنما گفت : « برج طغرل ، از جمله آثار به جا مانده از دورة سلجوقيان است .
ميگويند به دستور طغرل اول ساخته شده و آرامگاه او بوده . 22 متر بلندي دارد. قطر داخلي آن 11 متر و قطرخارجي 15 متر است .
حميد گفت : « يعني قطر ديوارهها 4 متر است . » آقاي راهنما گفت : « احسنت ! »
همه به دنبال آقاي راهنما از داخل برج بيرون آمدند. او با انگشت شيارهاي روي بدنه را نشان داد و گفت : « اين شيارها ، بدنه برج را به 24 قسمت تقسيم كرده . در واقع يك ساعت طبيعي است . چرا كه در بالاي هر شيار چهار نيم دايره وجود دارد كه بيانگر يك ربع ساعت است . در بالاي آنها هم شش مستطيل است كه هريك ده دقيقه را نشان ميدهد و وقتي خورشيد در آسمان حركت ميكند سايهاي كه روي شيارها ميافتد زمان را نشان ميدهد. »
حميد گفت : « چه جالب ، اصلاً فكر نميكردم اينقدر حساب شدهباشد . »
آقاي راهنما گفت : « البته اين برج در ابتدا سقف داشته ، اما بعداً خراب شده و اين كه ميبينيد در زمان ناصرالدين شاه قاجار به دستور شاه بازسازي شده . يك كتيبه هم بر سر در برج هست كه اين را تأييد ميكند . »
***
مكان ديگري كه آنها براي بازديد رفتند، دژ رشكان بود.
آقاي راهنما گفت : « ري در زمان اشكانيان پايتخت بوده و ارشكيه نام داشته و اين دژ عظيم كه شما بقاياي آنرا ميبينيد نامش را از ارشكان گرفتهاست . »
دژ رشكان تكيه به رشته كوهي داده بود كه ادامة آن به كوههاي بيبيشهربانو ميرسيد . پلكاني راه به بالاي تپه ميبرد و بر بالاي تپه آثاري از يك برج ديده باني برجاي بود.
پدر گفت : « بچهها ! اين بناها را نبايد با بناهاي امروزي كه با امكانات فراوان ساخته ميشود، مقايسه كنيد ، وقتي بدانيم كه پنج هزار سال پيش تنها با سنگ و ساروج اين بنا را ساختهاند، آن وقت به عظمت آن پي ميبريم . »
ستاره گفت : « پدر ! ساروج چيه ؟ »
پدر گفت : « در قديم كه سيمان نبود، آهك و خاكستر را مخلوط ميكردند و مادهاي سخت بوجود ميآمد كه مانند سيمان در ساختمانها به كار مي رفت . »
***
آتشكدة تپل ميل در دل طبيعت جا خوش كردهبود، اطراف تا چشم ميديد مزارع سرسبز دشت ورامين بود. بر بالاي يك تپه وسيع بقاياي يك آتشكده عظيم ديده ميشد. دو طاق بزرگ از خشت و باقيماندة چندين ستون بزرگ پيدا بود اما قسمت وسيعي از بناي آتشكده هنوز در زير خاك بود و باستان شناسان آنها را از زير خاك بيرون نياوردهبودند. آتشكده دهليزهاي پيچ در پيچي داشت كه به وسيله يك راهرو زيرزميني به هم متصل ميشد.
آقاي راهنما گفت : « اين بنا با سنگ و ساروج و خشت و گل ساخته شده ، مربوط به دورة ساساني است و نزديك به دو هزار سال قدمت دارد . بعضيها معتقدند كه اينجا رصدخانه بوده . »
ستاره از پدر پرسيد : « پدر آتشكده چه جور جايي بوده ؟ »
پدر گفت : « پرستشگاه زرتشتيان بوده كه آتش مقدس را در آنجا نگهداري ميكردند. »
دوباره سوار شدند، اتوبوس حركت كرد و آقاي راهنما از آثار تاريخي و ديدني شهرري صحبت كرد :
« تاكنون 63 اثر تاريخي به ثبت رسيده و 78 اثر شناسايي شده و ممكن است درآينده آثار ديگري هم پيدا شود. سرزمين ري از گذشتههاي دور مركز تمدن بوده و اقوام آريايي از پارتها گرفته تا زياريان در آن ساكن بودهاند. »
***
برج نقارهخانه بر بالاي كوهي كم ارتفاع قرار داشت . برجي آجري با ارتفاع 3 متر كه داراي هشت ضلع بود و در هر ضلع آن سردري طاقديس و كتيبهاي بر بالاي آن نقش بسته بود كه باعث زيبايي و استحكام بنا بود .
آقاي راهنما گفت : « اين برج حدود 800 سال قدمت دارد و به گفته پژوهشگران ممكن است آرامگاه يكي از شاهان سلجوقي باشد . »
حميد از اين برج هم چند تا عكس يادگاري گرفت .
وقتي بار ديگر سوار اتوبوس شدند، آقاي راهنما گفت : « اگر بخواهيم همه آثار تاريخي ري را ببينيم بيش از يك روز وقت ميخواهد . »
***
بناي تاريخي زندان هارون در 12 كيلومتري جادة تهران به خراسان در دامنة كوههاي كم ارتفاع مسگرآباد واقع بود. بناي سنگي سياه رنگي كه به شكل مكعب مستطيل به ارتفاع 9 متر و در دو طبقه با چهار دهليز صليبي شكل ، در دل كوه ساخته شدهبود.
آقاي راهنما به بنا اشاره كرد و گفت : « اين بنا از سنگ ساروج ساخته شده و مربوط به دورة آل بويه يعني حدود 1100 سال قبل ساخته شدهاست . »
پدر از آقاي راهنما پرسيد : « اينجا واقعاً زندان بوده ؟ »
آقاي راهنما از پشت عينك ته استكانياش آقاي مينايي را نگاه كرد و گفت :« به اعتقاد مردم اينجا زندان هارون الرشيد خليفة عباسي بوده، اما با توجه به نوع معماري آن به آتشكده بيشتر شباهت دارد . »
آفتاب در پشت كوههاي بيبي شهربانو غروب ميكرد كه آنها در حال بازگشت بودند، باد خنكي از جانب كوههاي البرز به سمت دشت ورامين ميوزيد . دستهاي سار از جلو شيشة اتوبوس پرواز كردند.
پدر همانطوركه به باروي قديم ري چشم دوختهبود ، به گذشته پر فراز و نشيب اين سرزمين باستاني ميانديشيد.
حميد مشغول نوشتن يادداشت بود. سينا به برجهاي بلند تهران كه در جاي جاي شهر سربرآوردهبودند، نگاه ميكرد و ستاره هم سرش را روي زانوي پدر گذاشته و به خواب رفتهبود.
دوشنبه|ا|19|ا|دي|ا|1390
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: اطلاعات]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 65]