واضح آرشیو وب فارسی:پرشین وی: در میان خانواده های ما کم و بیش کودکانی مشاهده می شوند که جیغ و داد راه می اندازند، فریاد می کشند تا توجه دیگران را به خود جلب کنند و والدینی نیز هستند که از دست کودکان خود عاصی شده و نمی دانند چه کار باید بکنند . واقعیت این است که تربیت کودک چنان حوزه وسیع وپیچیده ای است که به باور کارشناسان هرقدر درباره آن تحقیق و جست وجو کنیم باز کم است.از آن جا که بارها درباره اختلالات رفتاری کودکان گزارش تهیه کرده ایم این بار به بحث بدرفتاری با والدین می پردازیم و پای صحبت های یکی از کارشناسان این حوزه می نشینیم. دکتر سیامک نویری روان شناس بالینی و عضو انجمن حمایت از حقوق کودکان بحث خود را چنین آغاز می کند:کودکان از زمانی که در ذهن خود شروع به تجزیه و تحلیل می کنند، به مهم ترین عامل که «بقای خود»شان است، فکر می کنند، این حس به طور غریزی در کودکان وجود دارد و آن ها به هر کاری که دست می زنند در واقع فقط به خاطر بقای خود انجام می دهند، آن ها همواره دنبال فرصت هایی می گردند که به چیزهایی که احساس می کنند بقایشان را تضمین می کند، برسند. این اصل کلی در تمام رفتارهای کودک قابل مشاهده است و او همواره سریع ترین راه را برای رسیدن به آرزوها و امیالش بر می گزیند. حال زمانی که کودک طی مراحل رشد خود دریابد که والدین از نظر شخصیتی یا رفتاری با هم اختلاف دارند، حرف هم را نمی فهمند، حمایت گر نیستند و به علت سرپوش گذاشتن روی حقارت های شخصی سعی می کنند در محبت کردن به کودک از طرف مقابل پیشی بگیرند، به صورت غریزی حس می کند که می تواند در این محیط خانوادگی راحت تر به خواسته هایش برسد. همه ما می توانیم ترس را حس کنیم و آن را تشخیص بدهیم. بنابراین کودک اگرچه فقط کودک است اما به خوبی و فقط از روی غریزه می تواند ترس را حس کند و آن را تشخیص بدهد. مهم تر از آن کودک به سرعت متوجه می شود که والدین در این محیط ناهمگون از چیزی می ترسند و او مایه آرامش و تسکین والدین است. کودک می فهمد نیازهایش برای دوری از ترس پنهان والدین از همدیگر است که برآورده می شود. سپس کودک به طور غریزی این امکان را پیدا می کند که فاکتورهایی را که در اختیار دارد شناسایی کند و آن ها را به گروگان بگیرد.کودکی که به این مرحله رسیده متوجه شده که می تواند آن چه را که می خواهد به دست آورد سپس به مرحله بعد وارد می شود. او خواسته هایی را مطرح می کند که از ابعاد گوناگون مغایر باورهای پدر یا مادر است، مخالفت والدین باعث می شود کودک به سمت طرف ضعیف تر برود و خود را از لحاظ عاطفی به او نزدیک کند. او به طور غریزی خود را به پدر یا مادر نزدیک تر می کند و آن ها که این صمیمیت را می بینند بیشتر به او توجه نشان می دهند و منعطف تر می شوند. هرقدر پدر یا مادر در این مرحله از قوانینی که خود وضع کرده اند، انعطاف بیشتری به خرج دهند در واقع ترس خود را بیشتر به کودک نشان داده اند، به این ترتیب والدین به صورت ناخودآگاه به بچه یاد داده اند که می تواند ترس را بیشتر و بیشتر در وجود آن ها ریشه دار کند و بهتر به خواسته هایش برسد.دکتر نویری ادامه می دهد از این جا به بعد ما با کودکی رو به رو هستیم که دچار اختلالات رفتاری و پرخاشگری شده است و کودک طبیعی و سالمی نیست. در بسیاری از موارد مراجعین ما والدینی هستند که با هم از نظر شخصیتی درگیر هستند، به هم علاقه ای ندارند و هیچ یک قصد ندارند خود را تغییر دهند. کودکی که در این محیط بزرگ شده همواره با توبیخ پدر و نوازش هم زمان مادر رو به رو بوده است. پدر و مادر دو شیوه تربیتی جداگانه دارند و مادر همواره با رفتارهایش به کودک می فهماند که پدر در خانه هیچ گونه قدرتی ندارد. پدر برای جبران ضعف قدرت، خشونت بیشتری نشان می دهد و کودک که از خشونت فراری است به سمت مادر گرایش بیشتری پیدا می کند. مادر نزدیکی کودک را غنیمت می داند و رابطه عاطفی خاصی با کودک برقرار می کند غافل از این که کودک در ازای این رابطه، او را اسیر خود کرده است و به گروگان گرفته است و در هنگام انتقامجویی کافی است این عاطفه را از او دریغ کند. او هم چنین یاد می گیرد که تا زمانی که پدر و مادر با هم در تضاد هستند می تواند رضایت مادر را داشته باشد و نیازهایش را برطرف کند و هرگاه نتوانست آن چه می خواهد به دست آورد عاطفه خود را دریغ کند تا تحت فشار قرار بگیرند زیرا والدین نمی خواهند به هیچ قیمتی عاطفه کودک را از دست بدهند. به این ترتیب کودک به تدریج بدرفتاری و پرخاشگری را یاد می گیرد و کم کم رفتارهای ضدتربیتی و ضداجتماعی از خود بروز می دهد.توجه کنید که سیستم شناختی کودکان از ۳ سالگی قادر به تجزیه وتحلیل فاکتورهای محیطی به صورت حسی است و به خوبی می توانند محیط زندگی خود، رفتارهای والدین و غیره را حس کنند و به ۵سالگی که می رسند کاملا تشخیص می دهند که چه طور و چگونه و کجا می توانند بهتر نیازهایشان را در محیط خانه برطرف کنند.وی درباره اشتباهات تربیتی والدین می گوید: شاید بهتر باشد اول ریشه مشکلات تربیتی کودک را شناسایی کنیم. زن و شوهری که به اشتباه با هم ازدواج کرده اند، در واقع سناریوی تربیت نادرست کودک را از قبل نوشته اند. والدینی که اعتقادی به همفکری و مشارکت برای تربیت کودک ندارند یا حاضر نیستند دست از رفتارهای غلط خود بردارند، نمی توانند توقع داشته باشند کودک سالمی تربیت کنند. اما به هر حال از نظر ما بزرگ ترین اشتباه والدین این است که قوانینی که وضع می کنند خودشان زیر پا می گذارند.اغلب در اجرای قوانین دچار اشتباهاتی نظیر نداشتن تداوم، وضع قوانین نا به جا، قوانین ناپایدار، عدم توانایی در حفظ آن ها، نبود ثبات شخصیت در والدین برای اجرای قوانین مشاهده می شود. والدین باید دقت کنند که در وضع قوانین ۲ فاکتور نیاز است اول این که قوانین باید معقول و به جا باشد و دوم این که مجری قانون باید جدی و حافظ آن باشد. هر قانونی که در مقابل کودک شکسته شود، او ۳ پیام دریافت می کند. اول این که این قانون ارزش رعایت کردن ندارد بعد این که والدین قادر نیستند قوانین منطقی وضع کنند و سوم این که آن ها توانایی اجرای قوانین را ندارند.از آن جا که کودک توان مالی و غیره ندارد فقط از طریق عاطفی است که می تواند پدر و مادر را تحت فشار بگذارد و آن ها را آزار دهد. این کودک وقتی بزرگ تر می شود و به مدرسه می رود ابزارهای بیشتری برای بدرفتاری و آزار والدین پیدا می کند و به عنوان مثال مدرک تحصیلی را گروگان می گیرد تا به خواسته هایش در سایر حوزه ها برسد. خواسته های پدر و مادر همواره گروگان چنین فرزندی هستند و او از آن ها گروگانگیری می کند.دکتر نویری تاکید می کند:اصول هرگز نباید تغییر کنند و تنبیه بدنی هرگز نباید عملی شود. هر اصلی اگر یک بار زیر پا گذاشته شود قابل برگشت نیست و تنبیه بدنی اگر انجام شود در طول زمان کودک به آن مقاوم می شود و اثر تنبیه از بین می رود.بنابراین تنبیه به دلیل بی اثر بودن و فشارهای روانی وارده به کودک مردود است و در مقابل استفاده از ابزارهای تشویقی مناسب که می تواند بسیار متنوع باشد بسیار کمک کننده است تا کودک به سمت رفتارهای خوب گرایش پیدا کند. گاهی هم والدین عقایدی را به بچه می آموزند که منطبق با جامعه نیست و وقتی او این عقاید را به جامعه می آورد، کسی از او نمی پذیرد و دچار تضاد و درگیری شخصیت می شود. پدر و مادری که سعی کنند از جامعه سخت تر یا سهل تر باشند، اغلب در تربیت کودکان خود ناموفق هستند. مادران بیشتر در معرض آزار کودکان قرار دارند و پسران تمایل بیشتری به آزار دارند هرچند تحقیقات جدید نشان داده دختران هم می توانند رفتارهای آزاردهنده داشته باشند. منبع: khorasannews.com پایگاه اینترنتی
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: پرشین وی]
[مشاهده در: www.persianv.com]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 427]