واضح آرشیو وب فارسی:خراسان: نابودي ۲ زندگي زير تيغ اعتياد
در اين شماره از بررسي حوادث داستان غم انگيز زندگي دختري جوان و زني ۲۱ ساله را كه طعمه شيطان شده اند با هم مي خوانيم. سرنوشت تلخ مليكا و ناهيد مي تواند درس عبرتي باشد براي تمام پدران و مادراني كه به راحتي و بدون آن كه به عواقب شوم مصرف مواد مخدر بينديشند تن به اعتياد مي دهند و همچنين درس عبرتي خواهد بود براي زنان و دختران جوان تا با ندانم كاري خود را از چاله به چاه نيندازند.
هيچ كس منتظرم نيست
در گوشه اي چمباتمه زده بود و گريه مي كرد. او و ۲ دختر ديگر به همراه ۵ مرد غريبه در يك مجلس پارتي در يكي از باغ هاي اطراف شهرستان طرقبه شانديز دستگير شده اند.
«مليكا» پس از انتقال به اداره پليس امنيت اخلاقي، وقتي افسر پليس در زمان انجام تحقيقات از او پرسيد شماره يا نشاني از خانواده ات بده تا با آن ها تماس بگيريم و موضوع را اطلاع بدهيم لبخند تلخي زد و گفت: زحمت نكشيد چون هيچ كس منتظرم نيست پدر و مادرم برايشان فرقي نمي كند دختر عزيزشان كجاست و چه كار مي كند.
دختر جوان با بيان اين جملات سرش را پايين انداخت و پس از مكثي كوتاه با صداي بلند شروع به گريه كرد.
در اين لحظه كارشناس اجتماعي پليس، مليكا را براي انجام مذاكره به اتاق مشاوره و مددكاري اجتماعي دعوت كرد.
او ابتدا حاضر نبود حرفي بزند اما پس از گفت وگويي كوتاه كمي آرام گرفت و با صدايي لرزان گفت: چند سال قبل پدر و مادرم در پي رفت و آمد با يكي از اقوام، به دام مواد مخدر افتادند و در مدت كوتاهي، معتاد مفنگي شدند. متأسفانه اعتياد به كريستال باعث شد پدرم كار خودش را از دست بدهد و تا يك سال ما با فروش طلاهاي مادرم و استفاده از پس اندازمان هزينه هاي زندگي را تأمين كرديم.
من آن موقع ۱۳ ساله بودم و از روزي كه كفگير زندگيمان به ته ديگ خورد پدر و مادرم مرا مجبور كردند تا براي فراهم كردن هزينه هاي اعتيادشان به كارهاي ناشايست و فساد اخلاقي تن بدهم.
اوايل از اين كارها خيلي بدم مي آمد و حتي چند بار قصد داشتم خودكشي كنم اما كم كم اين مسائل برايم عادي شد و ديگر مهم نبود چه اتفاقي مي خواهد بيفتد و سرنوشتم در چه آتش ويرانگري خاكستر خواهد شد!
ازدواج موقت با اجازه خانواده ام
مليكا آهي كشيد و افزود: حدود يك سال گذشت و يكي از دوستان قديمي پدرم كه مي دانست چه بلايي به سر زندگيمان آمده است پيشنهاد داد مرا به عقد موقت خود درآورد تا از فساد اخلاقي دور بشوم و مبلغي هم به ما كمك كند.
او با اين حيله رضايت پدرم را جلب كرد و با در نظر گرفتن شرط و شروطي كه براي يك دختر جوان در چنين موقعيتي بايد در نظر گرفت به عقد موقت او در آمدم.
۴ ماه گذشت و دوست پدرم فقط يك بار مبلغ ۱۰۰ هزار تومان به ما داد و هر موقع كه از او پول درخواست مي كردم وعده سر خرمن مي داد.او با نقشه اي كه در سر داشت پس از آن كه براي مدتي مرا در خانه اي زنداني كرد و اسير خواسته هايش شدم خودش را كنار كشيد و به تعهداتش عمل نكرد.
متأسفانه من در حالي به خانه پدرم برگشتم كه توسط دوست نامرد پدرم به مواد مخدر نيز آلوده شده بودم.از پدرم انتظار داشتم با اين وضعيتي كه به وجود آمده بود از من دفاع كند اما او تحت تأثير حرف هاي چرت و پرت دوست شيطان صفت خود گفت: دوستم مي خواست تو را به عقد دائم خودش در بياورد اما مثل اين كه تو لياقت يك زندگي خوب را نداري و با مردان غريبه در تماس بوده اي و...!
با شنيدن اين حرف ها انگار دنيا روي سرم خراب شد و از خانه قهر كردم و به سراغ يكي از هم كلاسي هاي زمان تحصيل كه او هم مثل من خانواده درست و حسابي نداشت رفتم. ما با هم كمي درددل كرديم. دوستم مي گفت از طريق يكي از اقوامش كاري در مشهد پيدا كرده است و ما مي توانيم هر دو به اين شهر بزرگ بياييم و زندگي جديدي تشكيل بدهيم.همراه دوستم به راه افتاديم و طبق برنامه در يك كارگاه مشغول كار شديم.
ما حدود ۶ ماه در خانه همان فردي كه از طريق او كار پيدا كرده بوديم و خانمي مسن است زندگي كرديم و سپس براي خودمان در حاشيه شهر خانه كوچكي اجاره كرديم و تقريبا مستقل شديم.
ميهمان ميهماني هاي شيطاني شديم
مليكا سرش را تكاني داد و گفت: من در اين مدت توانستم اعتيادم را ترك كنم اما افسوس آشنايي با دختري كه با هم همكار بوديم باعث شد تا از طريق او به ميهماني هاي شيطاني راه پيدا كنم و امشب براي اولين بار به اينجا آمده بودم كه دستگير شديم.دختر جوان قطرات اشك را از روي گونه هايش پاك كرد و با صدايي بغض آلود افزود: ما زندگي خوب و قشنگي داشتيم اما ندانم كاري پدر و مادرم در رفت و آمد با يكي از اقوام كه خدا لعنتش كند باعث شد تا شوخي شوخي به دام مواد مخدر بيفتند و بعد از آن بيكار شدن پدرم و مشكلات و مسائل بعدي اين همه بدبختي و فلاكت را براي ما رقم زده است.
شايد ساده به نظر برسد اما انتخاب دوست و فردي كه آدم مي خواهد با او همنشين بشود در زندگي ما آدم ها خيلي موثر است و مي تواند يك فرد را به خوشبختي برساند يا به سقوط او در قعر دره بدنامي و فلاكت منجر شود.يادآوري مي شود با پيگيري كارشناس اجتماعي پليس، اقدامات حمايتي و قانوني لازم از اين دختر جوان و دوستش به عمل آمد.
تباهي يك سرنوشت به قيمت ۱۵۰ هزار تومان
قيافه به هم ريخته و سر و وضع بسيار كثيف و نامرتبي داشت و رنگ زرد و زار چهره اش حكايت از آلودگي شديد او به مواد مخدر مي كرد. اين زن كارتن خواب در خيابان هاي شلوغ شهر مشهد گدايي مي كرد و زماني كه با بي اعتنايي شهروندان در برابر خواسته اش روبه رو مي شد براي آنان ايجاد مزاحمت مي كرد و سد راه آنان مي شد.
گروه گشتي كلانتري ۳۵ مشهد اين زن جوان را در حالي دستگير كردند كه هنگام درگيري با خانمي قصد سرقت از او داشت.«ناهيد» در گفت وگو با خراسان گفت: پدر و مادرم هر دو به مواد مخدر اعتياد دارند و سرنوشت مرا نيز در آتش اعتياد خود سوزاندند و خاكستر كردند. متأسفانه ۱۳ ساله بودم كه پدرم با اصرار و توسل به زور مرا به عقد يكي از دوستانش درآورد كه او هم به مواد مخدر اعتياد داشت. در واقع پدرم با دريافت مبلغ ۱۵۰ هزار تومان مرا به اين مرد معتاد مفنگي فروخت و هنوز دو ماه از ازدواجمان نگذشته بود كه شوهرم به اتهام سرقت دستگير شد و به زندان افتاد.
همان موقع مي خواستم طلاق بگيرم اما پدرم مي گفت يك نان خور از سفره ام كم كرده ام و اگر طلاق بگيري حق نداري پا به اين خانه بگذاري. در همين اوضاع و احوال بود كه متوجه شدم باردار هستم و به ناچار به خانه پدر شوهرم رفتم و زندگي نكبت باري را در آن خانه لعنتي شروع كردم. شوهرم پس از تولد فرزندمان از زندان آزاد شد اما دوباره به اتهام سرقت دستگير شد و به زندان برگشت.
شيطان در مسير زندگي ام قرار گرفت
من كه احساس كمبود محبت مي كردم و دچار افسردگي شديدي شده بودم و از طرفي از نظر وضعيت مالي نيز در مضيقه شديد قرار داشتم متأسفانه گول چرب زباني هاي پسر خاله شوهرم را خوردم و به رابطه اي مخفيانه و شوم تن دادم.
پسر خاله همسرم اوايل ادعا مي كرد فقط قصد كمك دارد اما پس از آن كه مرا خام كرد با تهديد مي گفت اگر به خواسته هايش تن ندهم موضوع را فاش خواهد كرد. باور كنيد با اين كه از اين كار خود احساس پشيماني شديد داشتم اما به ناچار به اين رابطه شيطاني ادامه دادم و بازيچه هوس هاي پسر خاله شوهرم شدم. او كم كم مرا به دام مواد مخدر انداخت و ۳ سال از اين ماجرا گذشت. شوهرم روزي كه از زندان آزاد شد با ديدن من تعجب كرد و پرسيد چرا تن به مصرف مواد مخدر داده اي؟ چون از كرده خود پشيمان بودم و بار گناه روي دوشم سنگيني مي كرد واقعيت را برايش تعريف كردم. همسرم آن روز چاقوي بزرگي برداشت و به سراغ پسر خاله اش رفت. خيلي ترسيده بودم و انتظار مي كشيدم خبر ناگواري را بشنوم اما پس از يك ساعت شوهرم همراه پسر خاله اش به خانه ما آمد و پس از آن كه مرا كتك مفصلي زد گفت: چرا درباره فردي كه مثل برادرم است اين دروغ ها را تحويلم داده اي؟ بعدها از زبان پسرخاله شوهرم شنيدم كه او با پرداخت مبلغ ۱۰۰ هزار تومان شريك بي غيرت زندگي ام را راضي كرده است تا... .
ناهيد آهي كشيد و گفت: به هر سختي كه بود اعتيادم را ترك كردم و تازه داشتم پاك مي شدم كه اين بار توسط مادر شوهرم به دام مواد مخدر صنعتي افتادم و به مصرف كريستال روي آوردم.
الان وضعيت شوهرم از من بدتر است. بچه ام را به پدر و مادرم تحويل داده ام و خودم تبديل به چيزي شده ام كه مي بينيد. از اين زندگي خسته ام و هيچ اميدي به آينده ندارم.زن جوان گفت: ارتباط مخفيانه پدرم با زن جواني كه در چند سال قبل در همسايگي ما زندگي مي كرد باعث شد كه توسط آن زن به مواد مخدر اعتياد پيدا كند. متأسفانه پدرم زماني كه متوجه شد آن زن فاسد باردار شده است او را به عقد خود درآورد و براي اين كه به قول معروف كسي از اين موضوع بويي نبرد با حيله و نيرنگ مادرم را نيز به مواد مخدر معتاد كرد و نتيجه اين كارهاي اشتباه، سرنوشت تباه شده من فلك زده است و الان در وضعيتي قرار دارم كه جز مرگ آرزوي ديگري ندارم.
دوشنبه|ا|19|ا|دي|ا|1390
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: خراسان]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 204]