واضح آرشیو وب فارسی:واحد مرکزي خبر: ذوب در امام(ره) بود
گفتگوي رجانيوز با آيتالله موحدي در سالگرد شهيد محلاتي
گروه تاريخ- مهدي اسلامي: شهيد آيتالله فضلالله محلاتي در اول اسفند 1364 در حالي كه به عنوان نماينده امام خميني در سپاه پاسداران، به همراه 8 تن از نمايندگان مجلس و چند تن ديگر از مسئولين، با يك هواپيماي مسافربري عازم جبهههاي جنگ بود، مورد حمله 2 فروند جنگده عراقي قرار گرفت. هواپيماي حامل آيتالله محلاتي در نزديكي اهواز سقوط كرد و كليه سرنشينان آن به شهادت رسيدند.
در ايام شهادت وي، گفتگويي با آيتالله محمد علي موحدي كرماني، يكي از همرزمان وي كه بعدها مسئوليت او را برعهده گرفت، ترتيب داديم:
اولين آشنايي شما با شهيد محلاتي به چه زماني باز مي گردد؟
اولين آشنايي ما با ايشان شايد به سالهاي بين 30 تا 40 و سالهاي قبل از نهضت امام راحل باز گردد، در تجمعاتي كه گاهي در صحن حرم حضرت معصومه مي شد، يادم مي آيد شهيد محلاتي كه آن زمان خيلي هم جوان بود، حسابي در ميدان هاي فعاليت هاي مبارزاتي و سخنراني و ... در حوزه علميه قم فعال بود. يكبار را بهخصوص يادم هست كه تجمعي در صحن حرم بود و جمعيت زيادي هم آنجا حاضر بودند، ايشان به روي چهارپايه رفت و سخنراني كرد.
اما ايشان را بيشتر در جلسات جامعه روحانيت شناختيم. جامعه روحانيت، قبل از انقلاب از سال 1356 يا شايد هم زودتر از آن هم تشكيلاتي منظم داشت. جلسات ما سيار بود و يك شوراي مركزي داشت و شهيد محلاتي هم از اعضاي فعال شوراي مركزي بود. ما با ايشان در آن جلسات و در حوادث انقلاب بيشتر آشنا شديم.
شهيد محلاتي چقدر در تصميمگيريهاي جامعه روحانيت مؤثر بودند؟
ايشان از اعضاي فعال جامعه روحانيت بودند، يعني اگر مي خواستيم، انسانهاي تلاشگر و فعال را بشماريم، شهيد از نفرات اول بود. مخصوصاً درباره امام(ره)، فوق العاده حساس بود. اگر چيزي را حس مي كرد نظر امام و خواست امام است، به آن اهتمام داشت. اگر بگوييم ذوب در امام بود، كلمه درستي گفته ايم. يكي از كارهاي عمده جامعه روحانيت در آن دوره دادن اعلاميه هايي بود كه امضا مي كرديم و اين اعلاميه در سراسر كشور توزيع مي شد و جان امضا كنندگان اين اعلاميه ها در خطر بود. خيلي از آن روز گذشته، اما اين طور كه يادم هست ايشان به افراد مختلف مراجعه مي كرد و از آنها امضا مي گرفت و بسيار فعال بود. در يك مقطعي هم ايشان سمت دبيري جامعه را بر عهده گرفت.
گويا دبيري ايشان در همان زماني بود كه جامعه روحانيت از بني صدر حمايت كردند، علت آن حمايت چه بود و ايشان چقدر مؤثر بودند؟
البته در آن زمان كه هنوز ماهيت بني صدر هنوز مشخص نشده بود. توصيه هايي امام داشتند در مورد اينكه اختلافي كه بين بني صدر و شهيد بهشتي بود، به نحوي پيش نرود كه به نوعي به شكل تخاصم باشد و زياد سفارش مي كردند كه مراقب باشيد. بر اساس همين سفارشات امام بود كه ايشان نظرش روي حمايت از بنيصدر بود. ايشان بسيار با شهيد بهشتي رابطه صميمانه اي داشت و من ذره اي اختلاف بين آنها نديدم، اين حمايت هم بيشتر از بعد تعبد نسبت به برداشتي بود كه از سخنان امام داشت.
البته در آن مقطع نامزدهاي موجود هم آقاي بني صدر و دكتر حبيبي بودند. آقاي فارسي را كه به علت اصليتش گفتند مصلحت نيست، بين بني صدر و دكتر حبيبي محل بحث بود كه اختلاف بود و برخي طرفدار آقاي حبيبي و عده اي طرفدار بني صدر بودند.
حضور ايشان در سپاه انعكاسي در برنامه هاي جامعه روحانيت داشت؟
من يادم نمي آيد كه ايشان برنامه هاي سپاه را وارد جامعه روحانيت كند. نه اينگونه نبود و فعاليتهايشان تفكيك شده بود. من هم البته بعدها به سمت نمايندگي ولي فقيه در سپاه منصوب شدم و در آن مقطع از فعاليت هاي ايشان در سپاه چيزي به ياد ندارم. البته دوران اعزام به جبهه ايشان در مجلس بود وخيلي ايشان فعال بود و تلاش داشت كه روحانياني كه مي توانند را به جبهه ها اعزام كنند.
اينكه امام ايشان را به عنوان نماينده در سپاه انتخاب كردند، ناشي از جنبه مبارزاتي ايشان بود يا توان علمي ايشان؟
براي نماينده ولي فقيه در سپاه هر دو شرط مهم است، اما در برخي نماينده ها آن جنبه فقاهتي بيشتر مطرح مي شد، مثل آقاي سيد حسن طاهري، در برخي جنبه هاي مبارزاتي مطرح مي شد. ايشان به لحاظ علمي هم جايگاه خوبي داشت اما فكر مي كنم كه بيشتر به جهت سابقه ايشان در برنامه هاي تبليغاتي و مبارزاتي امام ايشان را انتخاب كرده بودند. در عين حال كه ايشان جزو تحصيل كرده هاي خوب حوزه بود.
از فعاليت هاي ايشان در سپاه نكته اي در خاطر داريد؟
ما خيلي در جريان كارهاي ايشان در سپاه قرار نمي گرفتيم، اما خوب يادم هست كه ايشان مي گفت در يك سفري من با كارواني به حج رفتم كه سپاهي ها در آن بودند؛ من به آنها مي گفتم اينجا ديگر شما نمي توانيد مجتهد باشيد و بايد مقلد باشيد. نظرش هم اين بود كه سپاهي ها خودشان را صاحب نظر مي دانند و بر اساس نظر خودشان مي خواهند عمل كنند و... مي گفت روحيه سپاهي اين بود و تعبيرش اين بود كه من با جمعي از مجتهدين سرو كار دارم، اما سعي مي كنم آنها را مقلد كنم.
يكبار هم من و شهيد باهنر با كارواني عازم مكه بوديم كه شهيد محلاتي روحاني آن كاروان بود. ايشان برايشان كاري پيش آمد و به ما گفتند شما كار روحاني كاروان را انجام دهيد من زود به شما ملحق مي گردم. به فاصله اندكي ايشان خودشان را رساند و يكي از همت هايش اين بود كه گروه هاي فلسطيني را پيدا مي كرد و خيلي فعال با آنها در ارتباط و در تماس بود. صحبت هاي ايشان يادم نيست. البته ايشان در آن زمان در سپاه بود و اينكه آيا مأموريتي هم داشت يا نه مطلع نبودم.
نظرات كاربران:
شنبه|ا|10|ا|اسفند|ا|1387
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: واحد مرکزي خبر]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 172]