واضح آرشیو وب فارسی:اطلاعات: به نام پروردگار دانا ابوالفضل (ع) استوره وفاداري
در نگاه به قله هاي بلند ايمان، شجاعت و وفا، چشم ما به مردي بزرگ مي افتد، به نام عباس، فرزند رشيد امير المومنين (ع) كه در مردانگي و رادمردي الگويي برجسته است. در اخلاص و استقامت، نمونه و در هر خصلت نيك و صفت ارزشمندي كه كرامت يك انسان به آن بسته است، سرمشق است. گرچه از آن همه دلاوري كه در عاشورا اتفاق افتاد، بيش از هزار و سيصد سال مي گذرد، اما تاريخ، روشن از كرامت هاي عباس بن علي (ع) است و نام او با وفا، ادب، ايثار و جانبازي همراه است و گذشت اين همه سال، كمترين غباري بر چهره مردانگي، كه در رفتار آن حضرت جلوه گر شد، ننشانده است. آنچه ميخوانيد گوشه اي از شخصيت حضرت ابوالفضل(ع) را ترسيم مي كند.
1 - ميلاد فرزند شجاعت:
سال ها از شهادت جانگداز دختر پيامبر، حضرت زهرا(س) مي گذشت، اما با گذشت بيش از ده سال از آن داغ جانسوز، هنوز هم غم دوري زهرا در دل علي (ع) بود.
وقتي علي(ع) برادرش (عقيل) را كه در علم نَسَب شناسي وارد بود و قبيله هاي گوناگون و خصوصيت هاي اخلاقي و روحي آنان را خوب مي شناخت، طلبيده و از او خواست كه : برايم همسري پيدا كن شايسته و از قبيلهاي كه اجدادش از شجاعان و دلير مردان باشند تا برايم فرزندي آرد، شجاع و رشيد.
پس از مدتي، عقيل، زني از طايفه كلاب را خدمت امير المومنين (ع) معرفي كرد كه آن ويژگي ها را داشت. نامش (فاطمه)، دختر ابن خالد بود و نياكانش همه از دلير مردان بودند . از طرف مادر نيز داراي نجابت خانوادگي و اصالت و عظمت بود. او را فاطمه كلابيه مي گفتند و بعدها به «ام البنين» شهرت يافت يعني مادر پسران.
ثمره ازدواج حضرت علي با او، چهار پسر رشيد بود به نام هاي عباس، عبدالله، جعفرو عثمان كه هر چهارتن سال ها بعد در حادثه كربلا به شهادت رسيدند. عباس(ع) نخستين ثمره ازدواج پربركت و بزرگترين پسر ام البنين بود.
2 - سيماي ابوالفضل (ع):
هم چهره عباس زيبا بود، هم اخلاق و روحياتش. ظاهر و باطن عباس نوراني بود و چشمگير و پرجاذبه. سيماي تابنده اش او را همچون ماه، درخشان نشان مي داد و در ميان بني هاشم كه همه ستارگان كمال و جمال بودند، ابوالفضل همچون ماه بود؛ از اين رو او را قمر بني هاشم مي گفتند.
3 - القاب حضرت عباس(ع):
چون شيرآسا حمله مي كرد و دلير بود و ترس در دل دشمن مي ريخت و فريادهايش لرزه بر اندام دشمنان مي افكند، نام اين فرزند رشيد
امير المومنين(عباس) بود.
(اباالفضل) يعني پدر فضيلت.(لقب ديگر آن حضرت بود.)
به خاطر مشك آبي كه به دوش مي گرفت، (سقا) لقب ديگر اين بزرگمرد بود. وقتي از روز هفتم محرم، آب را به روي ياران امام حسين(ع) بستند، يك بار به همراهي تني چند از ياران، صف دشمن را شكافت و از فرات آب به خيمه آورد.
لقب ديگرش (قمر بني هاشم) بود. درميان بني هاشم زيباترين و جذاب ترين چهره را داشت و چون ماه درخشان در شب تار مي درخشيد او با عنوان (باب الحوائج) هم مشهور است. بارگاه مطهرش، قبله گاه حاجات است. يكي ديگر از لقب هاي او (رئيس عسكر الحسين) است. يعني فرمانده سپاه حسين(ع).
4 - مظهر شجاعت و وفا:
صحنه هايي كه از حماسه هاي او در كربلا نقل شده نشانگر شجاعت بي نظير اوست. اما وفاي عباس، چون درنهايت تشنگي و مظلوميت، پديدار مي شد،
زمينه يافت تا به بهترين صورت نمايان شود و حماسه وفا بر امواج و در نهر علقمه ثبت گردد.
روز عاشورا «مارد» كه از فرماندهان قوي هيكل و بلند قامت سپاه يزيد بود و تنها با دلاوراني همشأن خود مي جنگيد، آماده نبرد شد، غرق در سلاح و سوار بر اسبي قرمز رنگ به جنگ عباس بن علي(ع) آمد.
حضرت عباس(ع) خود را به مارد رساند و با تكاني شديد، نيزه او را از دستش گرفت و او را بر زمين افكند و با همان نيزه، ضرباتي بر او وارد آورد. سپاه كوفه خواستند مداخله كرده او را نجات دهند، عباس پيشدستي كرد و همچون عقابي سريع بر پشت اسب مارد نشست و غلامي را كه به كمك مارد آمده بود، به خاك افكند.
شمر و عده اي از فرماندهان به قصد تلافي اين شكست به سوي عباس حمله ور شدند تا مارد را از مهلكه بيرون برند، عباس بر سرعت خود افزود و پيش از آنان خود را به مارد رساند و او را هلاك كرد و در نبردي با يزيديان مهاجم، تعدادي را كشت. رزم آوري و سرعت عمل بجا درميدان جنگ، سبب شد كه عباس، دشمن و حريف را بشكند و خود پيروز شود.
5 - امان نامه :
صدايي از پشت خيمه هاي امام حسين(ع) به گوش رسيد. صداي شمر كه مي گفت:
خواهر زادگان ما كجايند؟ او ابوالفضل و سه برادرش را صدا مي زد و براي آنان امان نامه آورده بود.
به فرموده امام حسين(ع) حضرت عباس(ع) همراه سه برادر ديگرش از خيمه بيرون آمدند.شمر امان نامه اي را كه ابن زياد، براي آنان گرفته بود نشان داد و گفت : اگر دست از حسين بكشيد و به سوي ما بياييد جانتان در امان خواهد بود.
عباس، برسرش فرياد كشيد: نفرين و خشم و لعنت خدا بر تو و بر امان تو. دستت شكسته باد اي بيشرم پست. آيا از ما مي خواهي كه دست از ياري شريف ترين
مجاهد راه خدا، حسين پسر فاطمه برداريم و او را تنها گذاريم و فرمانبرداري فرومايگان را به گردن افكنيم؟ آيا براي ما امان مي آوري در حالي كه پسر رسول خدا(ص) را اماني نيست؟
6 - مهلت شب عاشورا:
بعد از ظهر روز نهم محرم بود. روز به آخر مي رسيد،
آفتاب چهره خون رنگ خود را در مغرب پنهان ساخت و غروبي غمگين آشكار مي شد.
در ميان سپاه كوفه هلهله اي بود كه صداي آن به گوش ياران امام هم مي رسيد. گويا براي حمله آماده مي شدند. عمر سعد، فرمان حمله داد. نيروهاي دشمن آماده شدند، جمعي هم به طرف اردوگاه امام حسين(ع) تاختند.
امام(ع) كه درون خيمه بود، به برادرش (عباس) فرمود: سوار شو، برو ببين اينان چه مي گويند، چه مي خواهند، براي چه به اين سو تاخته اند.
عباس رشيد همراه بيست تن از اسيران، بيرون شتافتند عباس پيام امام را رساند و هدفشان را جويا شد. آنان گفتند: حسين بن علي(ع) بايد تسليم شود وبا يزيد بيعت كند يا آماده نبرد باشد.
عباس با شتاب، به امام رسيد.
امام پاسخ داد : بيعت وسازش كه هرگز، اما براي جنگ آماده ايم؛ ولي برادرم عباس، برو و اگر بتواني از اينان امشب را مهلت بگير تا فردا صبح. مي خواهم امشب را به عبادت خدا ونماز و دعا بپردازم؛ من نماز و تلاوت قرآن و دعا را بسيار دوست دارم. مهلت داده شد.
7 - شب تجلي وفا :
براي ياران امام حسين(ع) شب عاشورا آخرين شب بود. فردايش روز از خود گذشتن، به خدا رسيدن. در آن شب، امام حسين(ع) آخرين سخن ها
را با ياران درميان نهاد. همه اصحاب را در خيمه گرد آورد. پس از ستايش خداوند، با صدايي رسا، از جنگ سخت فردا و انبوه دشمن و سرنوشت شهادت سخن گفت و از اين كه هر كس بماند، شهيد خواهد شد. از آنان خواست؛ تا هر كه
مي خواهد در تاريكي شب برود. سخن امام به پايان نرسيده، پاسخ وفا از ياران برخاست.
نخستين كسي كه برخاست و اعلام وفاداري و نبرد كرد، عباس بود. ديگران در پاسخ با عباس(ع) هم صدا شدند.
اما عباس در اين واپسين شب، ماموريت ويژه اي هم داشت. او چشم بيدار اردوگاه امام و قهرمان خستگي ناپذير جبهه حق بود. كار حفاظت از خيمه ها بر عهده او بود. سوار بر اسب، شمشير بر كمر و نيزه اي در دست، اطراف خيمه ها مي گشت و در اين آخرين شب مي خواست كودكان و زنان، آسوده و بي هراس بخوابند. آن شب، دشمنان بيمناك بودند و فرزندان حسين(ع) آسوده به خواب رفتند. عباسبن علي(ع) در شب عاشورا پيوسته با ياد خدا بود و تا صبح پاسداري مي داد .
كسي جرأت نداشت به خيمه هاي اهل بيت نزديك شود. آن شب گذشت، شبي اندوهبار تا فردايي پر حماسه و صبحي خونين طلوع كند، تا شاهد وفاي عباس و حماسه آفريني ياران خالص و خدايي حسين بن علي (ع) باشد.
8 - حماسه ساحل فرات:
نيروهاي تحت فرمان عباس به شهادت رسيدند .
احساس تنهايي و دلتنگي كرد. وقتي ديد كه چه ستارههاي درخشاني بر زمين كربلا افتاده و چه قهرمانان آزاده اي به خون غلتيده اند و برادران و برادر زادگان
و اصحاب باوفا و مخلص امام بر ريگزار كربلا بر خاك آرميده اند، او از حضور امام حسين (ع) خواست، تا اجازه ي ميدان نبرد را بگيرد.
امام از عباس خواست حال كه ميخواهد برود، پس آبي براي اين كودكان تشنه فراهم كند؛ آنگاه او و اين ميدان و اين نبرد با اين فرومايگان پست.
ابوالفضل به سوي رود فرات رفت و آن انسانهاي پست، آب را بستند.
نزد برادرش برگشت و سركشي آنان را به عرض امام رسانيد. در همين حال بود كه صداي كودكان را شنيد: العطش ... العطش ...؛ آب .... آب.
عباس ديد كه آنان از حال رفته اند، با اين لبان خشكيده و چهره هاي رنگ پريده و چشمان بي فروغ. عباس زنده باشد و حال كودكان امام، اين چنين؟ سوار بر اسب شد، مشكي بر دوش انداخت و شمشير برگرفت و به سمت فرات تاخت و چنان حمله كرد كه حلقه محاصره را از هم دريد و خود را به آب رساند. مشك را پر از آب كرد تا اين مايه ي حيات و طراوت را به خيمه هاي بي آب و افسرده و لبهاي خشكيده برساند. سينه اش از عطش مي سوخت. اما موج تند يك احساس انساني، موجي از وفا در ضميرش جوشيد، به ياد لب هاي تشنه امام حسين و كودكان عطشان افتاد، و آب ننوشيد. اينجا بود كه صحنه آزمون وفا، پيش آمده بود و جدال عقل و عشق:
مشك را بر دوش افكند و راه خيمه ها را در پيش گرفت. اما نگهبانان رود فرات، راه را بر او بستند. عباس چاره اي جز نبرد با آنان نداشت. جنگي سخت ميان سقاي كربلا و آن فرومايگان در گرفت. عباس بن علي (ع) گوشه اي از شجاعت خويش را نشان داد. هيج كس به تنهايي جرأت رويارو شدن با او را نداشت، از اين رو به صورت گروهي بر او تاختند تا در محاصره اش قرار دهند. او نمي خواست
با آنان رسماً جنگ كند. هدفش آن بود كه آب را سالم به خيمه ها برساند. از هر طرف به او حمله آوردند و عباس شمشير مي زد و راه مي گشود و پيش مي آمد. اما در اين گيرو دار، تيغي كه بر دست مبارك او فرود آمد، دست راست او را قطع كرد. با از دست دادن يك دست، بي آن كه روحيه مقاومتش را از دست بدهد به نبرد ادامه مي داد.
ابوالفضل به پيكار خويش ادامه داد؛ اما يكي از نيروهاي دشمن به نام حكيم بن طفيل، كه پشت درخت خرمايي، كمين كرده بود، ضربتي بردست چپ ابوالفضل فرود آورد و آن دست هم از كار افتاد. اما عباس نه از تكاپو افتاد و نه اميدش را از دست داد و اين گونه خواند:
(از كافران نترس؛ تو را بشارت داد به رحمت پروردگار، همراه پيامبر برگزيده خدا، اينان با ستم خويش دست چپم را قطع كردند، خدايا آتش دوزخ را به آنان بچشان)!
از آن پس، تيري هم به مشك خورد و آب مشك، همراه اميد عباس برخاك ريخت.
تيري بر سينه عباس فرود آمد. يك نفر هم از اين فرصت استفاده كرده، گرزي آهنين بر سر مبارك آن حضرت فرود آورد و لحظه اي بعد، عباس رشيد از فراز اسب بر زمين افتاد و در پي ضربات مهاجمان به شهادت رسيد، در حالي كه 34 سال از عمرش مي گذشت.
جادارد درود بفرستيم بر شهيدان و جانبازان هشت سال دفاع مقدس كه حضرت عباس (ع) را الگوي خود قرار دادند. سلام بر شهيدان كربلا و سلام بر شهيدان ايران اسلامي.
حسين غلام نژاد سراجي - دبير ديني و عربي – شهرستان گلوگاه
برخي از منابع:
1 - چهره درخشان قمر بني هاشم(ع) : از علي رباني
2 - العباس بن علي (ع) : از باقر شريف
3 - قاموس الرجال : از محمد تقي شوشتري
شنبه|ا|10|ا|اسفند|ا|1387
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: اطلاعات]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 331]