واضح آرشیو وب فارسی:کيهان: ستون در حال حركت نماز مى خواندنبرد فتح
وقايع نگار همراه گردان حبيب مي نويسد:
... به اين ترتيب، ما از جاده عبور كرديم و به سوي موضع توپ هاي دشمن - كه آتش دهانه هايشان از آن مسافت دور به خوبي معلوم بود و هر لحظه ده ها گلوله بر سر برادران ما در جبهه هاي ديگر مي ريختند - پيشروي خودمان را ادامه داديم. براي رسيدن به آنجا ناچار بوديم چند تپه ي ديگر را هم پشت سر بگذاريم. حدود دوازده كيلومتر ديگر راه باقي بود.(1)
عناصر يگان توپخانه ي سپاه چهارم دشمن، در پي رخنه ي نيروهاي تيپ 27 محمّد رسول الله (ص) و تيپ 2 لشكر 21 حمزه به ضلع جنوبي جاده ي آسفالت و پيشروي آنان به سمت دامنه هاي علي گره زد، سراسيمه در تماس با مقر فرماندهي اين يگان - مستقر در پشت ارتفاعات علي گريزد - خواستار اعزام هرچه سريع تر قواي كمكي به منطقه ي شمالي علي گره زد شدند؛ ليكن از جانب رده هاي مافوق به شدت مورد استهزا و تمسخر قرار گرفتند.
پست شنود داير شده در قرارگاه تاكتيكي جبهه ي نصر، مكالمات ميان عناصر دشمن و مقر فرماندهي توپخانه ي سپاه 4 عراق را با دقت و لحظه به لحظه زير نظر گرفته بود و فرماندهان تيپ 27 را در جريان ريز اين مكالمات قرار مي داد. سعيد بادامي، از شهود اين واقعه در آن شب مي گويد:
... ما در قرارگاه تاكتيكي، روي خطوط مخابراتي توپخانه ي دشمن شنود داشتيم و مكالمات عراقي ها را بي وقفه شنود مي كرديم. البته برادراني كه به زبان عربي مسلّط بودند، پاي شنود حضور داشتند و اين مكالمات دشمن را براي ما ترجمه مي كردند.
آن شب وقتي نيروهاي خودي در جبهه هاي قدس، فتح و فجر به خط اول دشمن زدند، قضيه ي جالبي اتفاق مي افتد. فرمانده يكي از واحدهاي عراقي مستقر در خط، در تماس با توپخانه ي سپاه چهارم، درخواست اجراي آتش كرد. در جواب او، پاي بي سيم با عصبانيت فرياد مي زدند كه: شما ديگر چه مي گوييد؟! ما خودمان الان در منطقه ي توپخانه درگيريم. مواضع توپخانه ي ما دارد با آر.پي. جي و تيربار مورد اصابت قرار مي گيرد.
درخواست مصرّانه و تماس هاي پي در پي افسران توپخانه ي دشمن براي اعزام نيروهاي كمكي، حتّي براي يك لحظه قطع نمي شد. بهتر است ادامه ي وقايع حيرت انگيز آن لحظات پرماجرا را محمّدابراهيم همّت، رئيس وقت ستاد تيپ 27 محمّد رسول الله(ص)، براي ما روايت كند:
... آنها فرياد مي زدند: ما در حال محاصره شدن هستيم، به داد ما برسيد؛ امّا ]از مقر فرماندهي توپخانه[ به آنها گفته مي شد: شما چقدر ترسو و بزدل هستيد كه در مقر توپخانه قرار داريد، چندين كيلومتر در مقابل شما نيروهاي خودي آرايش گرفته اند، با اين حال شما قبل از آنها تقاضاي كمك مي كنيد؟!
وقتي اصرار نيروهاي توپخانه مبني بر محاصره شدن شان زياد شد، فرمانده توپخانه ي دشمن با رده ي بالاتر خودش تماس مي گيرد و مي گويد: ما محاصره شده ايم! از او مي پرسند: كاملاً در محاصره ايد؟! مي گويد: كاملاً محاصره شده ايم.
به فرمانده توپخانه ابلاغ مي شود كه عقب نشيني كنيد! درست در همان لحظات، برادران استراق سمع ما در قرارگاه كه اين مكالمات فرماندهان دشمن را شنود كرده بودند، به حا ج احمد اطلاع مي دهند كه دشمن به توپخانه اش دستور داده از علي گره زد عقب نشيني كند.
حاج احمد بلافاصله به برادرهاي استراق سمع دستور داد: به شنود ما بگوييد بروند روي خط فرماندهي دشمن و خيلي جدي خودشان را به عنوان «مركز پيام قرارگاه فرماندهي سپاه چهارم دشمن» معرفي كنند و به سرهنگ فرمانده توپخانه بگويند دستور مؤكد از جانب سرلشكر ستادهشام صباح فخري، فرمانده سپاه 4 است كه عقب نشيني نكنيد تا برايتان نيروي كمكي بفرستيم!
مسؤول واحد شنود ما هم كه خودش در اصل عرب زبان بود، رفت روي خط فرماندهي توپخانه ي دشمن و گفت: دستور قرارگاه سپاه 4 را به شما ابلاغ مي كنم، عقب نشيني نكنيد. براي تان نيروي كمكي فرستاده ايم. آن ها هم فريب اين پيام حاج احمد را - كه از موضع بالا برخورد كرده بود - خوردند و عقب نشيني نكردند و آنجا ماندند تا بچه هاي گردان حبيب بروند سر وقتشان. در حقيقت اين شگرد حاج احمد مؤثر افتاد و باعث شد غنايم زيادي به دست نيروهاي اسلام بيفتد.(2)
ستون پيشتاز گردان حبيب بن مظاهر، لحظه به لحظه به ارتفاعات علي گره زد نزديك و نزديك تر مي شد. محسن وزوايي همچنان كه پيشاپيش ستون حركت مي كرد، با رسيدن نيروها به بالاي تپه اي كوچك ناگهان متوقف شد، نگاهي به آسمان انداخت و بعد رو به رزمندگان فرياد زد: «نماز، نماز! برادرها، نماز را فراموش نكنيد!» با اين نهيب، ستون حبيب مي رفت تا از حركت بايستد كه محسن فرياد زد: «نايستيد، بدويد! نماز را «بدو رو» مي خوانيم. هر كس به پشت سر نفر جلويي دست تيمم بزند! نماز را بدو رو بخوانيد.» وقايع نگار حاضر در ستون مي نويسد:
... يك لحظه دولا شدم، دست بر خاك زدم و تيمم كردم. همان طور كه داشتيم جلو مي رفتيم، مشعول به نماز شديم. عجب نمازي بود! به راستي نجواي عشق بود. زبان ها ذكر مي گفتند و بدن ها هر يك به گونه اي در جنبش و جوشش بودند. لحظه اي بي اختيار از صداي صفير گلوله ي خمپاره بر زمين مي افتاديم. لحظه اي ديگر باز بي اختيار با شنيدن صداي موشك هاي زماني آر.پي. جي دشمن كه بالاي سرمان منفجر مي شد، مي نشستيم؛ ولي هم نماز و هم حركت ستون كماكان به سوي موضع توپخانه ادامه داشت. تمام بچّه ها در همان حالت پيشروي، نماز صبح شان را خواندند و در نمازشان خدا را به ياري طلبيدند.
روبه روي ما، دو رشته ارتفاع به فاصله ي تقريبي شش كيلومتر واقع شده بود. اولين رشته، تپه هاي علي گره زد بودو در پشت آن، به فاصل، شش كيلومتر عقب تر، تپه هاي »علي گ ر يذد« قرار داشت و در اين برزخ شش كيلومتري بين دو رشته ارتفاع، توپخانه ي سپاه چهارم دشمن واقع شده بود. دشت پر از آدم بود! بچه ها از تمام جهات پيشروي را ادامه مي دادند. درگيري مختصري بين نفرات ما و تعدادي از تانك هاي دشمن ايجاد شد؛ اما تانك ها مقاومت چنداني نكردند و به سرعت از دامنه هاي جنوبي علي گره زد سرازير شدند و گريختند.
زرهي دشمن با اين عقب نشيني از تپه هاي علي گره زد، مجبور شد از دشت صاف شش كيلومتري پشت ارتفاعات مزبور عبور كند و روي تپه هاي علي گريزد مستقر شود. با همين حركت نابخردانه ي زرهي دشمن، موضع توپخانه سقوط كرد.(3)
عمران پستي، از نخستين لحظات سقوط موضع توپخانه ي سپاه چهارم ارتش عراق چنين ياد مي كند:
... همه به سراغ توپخانه ي دشمن رفتيم و با كمترين تلفات، توپخانه را به تصرف در آورديم. دشمن بعضي از توپ ها را برداشته بود كه با خود به عقب ببرد. بچّه ها آنها را تعقيب كردند... من سعي كردم هرطور شده، برادر وزوايي را پيدا كنم. خيلي گشتم. سرانجام او را تنها، با يك بي سيم چي و يك اسير عراقي در آن بيابان پيداكردم. وقتي او را ديدم، بغلش كردم.
- آقا محسن، مسير بعدي ما كجاست؟!
- بيا با هم برويم.
- برادر وزوايي، بچّه ها اين طرفي رفتند.
- خوب، برويم دنبال شان.
به موضع توپخانه ي دشمن رسيديم... مدتي كه در آنجا بوديم، احساس كرديم دارند با تانك به طرف ما شليك مي كنند. فرمانده گروهان دوم، برادر مجيد رمضان(4)، آمد و رو به بچّه ها گفت: برادرها، نبايد بگذاريم اين تانك هاي عراقي از اينجا فرار كنند.
درگيري شديد شد. تانك ها و نفرات دشمن مقاومت مي كردند. يكي از بچه ها شهيد شد. از روبه رو نمي شد به تانك ها حمله كرد. براي همين، يك گروه باقي ماند تا تانك ها را مشغول كند و دو گروه ديگر قرار شد بروند و از جناحين به آنها حمله كنند.
درگيري يكي دو ساعتي طول كشيد. سرانجام تانك ها از هر دو طرف چپ و راست، مورد هجوم بچه ها قرار گرفتند. اولين آر.پي. جي به هدف خورد و شعله هاي آتش از يك تانك به هوا رفت و به دنبال آن، يك نفر بر دشمن هم منهدم شد. نيروها روحيه گرفتند خدمه ي ده دستگاه تانك ديگر سراسيمه فرار كردند و آن تانك ها سالم بر جاي ماندند. حدود سي دستگاه از تانك ها هم فرار كردند.
صحنه ي جالبي بود. بچه ها سوار بر يك دستگاه زرهپوش B.M.P.1 غنيمتي شده، به تعقيب تانك ها پرداختند. تازه به دليل مقاومت سرسختانه ي تانك ها واقف شديم. در پشت تپه هاي علي گره زد، ستاد فرماندهي توپخانه ي دشمن قرار داشت. وقتي به آنجا رسيديم، بچّه ها تعداد زيادي اسير گرفتند. اسيرها را به عقب منتقل كردند و ما هم همان جا اتراق كرديم.
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
پانوشت ها:
1- اميد انقلاب، شماره ي 30، سال دوّم، شنبه 21 فروردين 1361.
2- نوار سخنراني شهيد همّت در جمع فرماندهان گردان هاي تيپ 27، به تاريخ 28 ارديبهشت 1361، آرشيو نوار معاونت فرهنگي لشكر 27 مكانيزه محمّد رسول الله(ص)
3- اميد انقلاب، شماره ي 30، سال دوم، شنبه 21 فروردين 1361.
4- فرمانده بسيجي؛ مجيد رمضان زمستان 1365 با سمت رياست ستاد لشكر 27 در جبهه ي شلمچه طي نبرد كربلا 5 به شهادت رسيد.
يکشنبه|ا|11|ا|اسفند|ا|1387
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: کيهان]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 335]