واضح آرشیو وب فارسی:نیک صالحی: اعتياد، غرور را به گدايي ميبرد خبرگزاري فارس: كمپ ترك اعتياد خانهاي نيمه تاريك ـ نيمه روشن است كه مرداني در نيمه تاريك آن چشم اميد به روشني دارند؛ مرداني شكسته كه اعتياد، غرور آنها را به گدايي برده است. به گزارش خبرنگار اجتماعي باشگاه خبري فارس "توانا "، كمپ ترك اعتياد "كانون عطش براي رهايي " در باغي 2 هزار متري در كرج واقع شده است و تبريزيهايي راست برافراشته در دو طرف جوي آبي كه از وسط باغ ميگذرد به صف ايستادهاند در گوشه باغ ساختماني دراز و سرهم بندي شده قرار دارد كه انگار موقتي ساخته شده است؛ سه پله را كه بالا ميروي درآهني باز ميشود و بعد از گذشتن از راهروي تنگ 7 و 8 متري به اطاق سه در چهار ميرسي كه اتاق پذيرش محسوب ميشود. معتادان خسته از مواد براي ترك پذيرفته ميشوند و كنج اتاق در آهني ديگري قرار دارد كه به سالن 50 متري باز ميشود و معتادان بعد از پذيرش به آنجا فرستاده ميشوند. ناصر شاكري كه 27 سال مواد مصرف ميكرده، مسئول كمپ "كانون عطش و رهايي " است، ميگويد: نقاش ماشين بودم در خانواده متوسط و معمولي به دنيا آمدم، نخستين مصرف مواد را در 14 سالگي تجربه كردم، چندي نگذشت كه مصرف مشروبات الكلي نيز به آن اضافه شد در نهايت به مصرف ترياك روآوردم ولي اينها خلاء درونيام را پر نكرد؛ در 30 سالگي به علت تزريق مواد مخدر كارم را از دست دادم و نتوانستم به كار قانوني بپردازم. وي ادامه ميدهد: با همه اين اتفاقها هنوز خود را معتاد نميدانستم، فكر ميكردم كه معتاد كسي است كه قرص ميخورد و توي جوي آب ميافتد؛ نميدانستم مواد مخدر زندگيام را به بازي ميگيرد؛ مواد مخدر، زنم، بچهام و پدر و مادرم، شخصيت و اعتبارم و از همه مهمتر جوانيام را گرفت مجبورم كرد تن به هر حقارتي بدهم 5 سال حبس كشيدم و 5 سال كارتن خوابي كردم. ناصر دستي به موهايش ميكشد حسرت خاطرات تلخش را پشت جملاتش پنهان ميكند و اظهار ميدارد: شما اعتياد را نميفهميد؛ اعتياد كوچهاي است كه فقط افراد مبتلا به اعتياد آن را ميشناسند در انتهاي اين كوچه تاريك، لجنزاري قرار دارد كه يك عمر در روياي معتاد درست شده است. دستش را در هوا رو به نقطه نامعلوم تكان ميدهد و ميگويد: كسي كه خواهان ورود به اين كوچه است، بايد از وروديهاي بيشماري عبور كند؛ ورودي نفرت، كينه، حسادت، خودخواهي، سوءاستفاده، توقع بيجا و بيملاحظگي؛ تنها راه خروج از اين كوچه وحشت، اميد به رهايي است. * عطر فراموش شده نان در دستان مرد خانه وي كه از تب و تاب افتاده است دستش را جمع ميكند با صداي ملايم و كشدار صحبت ميكند؛ زندگي پاك، رويايي شيرين بود كه خواب بيهنگام اعتياد آن را از دست مسافر كوچه متروك ربود. دستهاي مردي كه بايد عطر نان ميداد با جعبه سرور و مهرباني به خانه ميآمد تا زن به زيبايي از مرد استقبال كند و خستگي از تن مرد بگيرد؛ بوي دود ميدهد، تلخ ميآيد تلخ ميشنود. فرهاد 17سال ترياك ميكشيده است. دو سال آخر آن را كراك مصرف ميكرد كه به گفته كارشناسان "به سرعت جسم و روح را تخريب ميكند و بدن را مدت زمان يكسال از كار مياندازد ". * مواد مخدر زيادهخواهي است كه رحم نميكند فرهاد اظهار ميدارد: دوره طلايي اعتياد كوتاه مدت است كه احساس خوشايند به معتاد وام ميدهد و موقع گرفتن وامي كه به معتاد داده بود، ماهيت زشتش را نشان ميدهد. وي ادامه ميدهد: مواد مخدر زيادهخواهي است كه رحم نميكند؛ نخستين قسطي كه طلب ميكند قيافه است بعد اعتبار و آبرو ميگيرد. ناصر رو به فرهاد ميكند و تكراريترين و شيرينترين قصه زندگياش را ميگويد: روزي نشئه بودم ديدم دوستان سابقم سرحال ميگفتند، ميشنيدند و چاي مينوشيدند انگار از حبس آزاد شدند؛ تا به جمع آنها رسيدم گفتند كه با روش انجمن معتادان گمنام آشنا شدهاند و توانستهاند موفق به ترك مواد مخدر شوند. * معتادان از لحاظ روحي بيمار هستند وي با بيان اينكه مشكل معتاد، اعتياد به مواد مخدر نيست بلكه معتادان به لحاظ روحي بيمارند، ميگويد: براي رهايي از افيوني كه هستيام را به باد داد روشهاي متعدي مانند زندان درماني، يو آر دي و طب سوزني را امتحان كردم كه هيچكدام از اين روشها جواب نداد و تقريباً بيهوده بود تنها چيزي كه كمك كرد تا به حال پاك بمانم روش درماني انجمن معتادان گمنام بود. معتاداني كه براي ترك اعتياد به كمپ ميآيند بايد مبلغ 75 هزار تومان كه به سنت معروف است، بپردازند تا پس از 21 شبانه روز سم زدايي شوند. ناصر حضور معتاد در كمپ ترك اعتياد را مثل بيماري ميداند كه مبتلا به بيماري سخت شده و به پزشك مراجعه كرده كه پزشك علاوه براينكه نسخه براي مريض ميپيچد، دستورالعمل خاصي را براي بهبودي به بيمار توصيه ميكند. * ترك كردن مهم نيست؛ در ترك ماندن مهم است ناصر اضافه ميكند: هيچ موقع به تنهايي نتوانستم مصرف مواد را ترك بكنم تا زماني كه دست در دست انجمن معتادان گمنام نگذاشته بودم قادر به جدا شدن از زنجيره اعتياد نبودم؛ دوباره برميگشتم به زندگي نكبتبار گذشته كه در صورت نداشتن برنامه بهبودي، پايانش زندان، تيمارستان يا مرگ است. پژوهشگران و روانشناسان فرايند بهبودي كه معتاد بايد طي كند داراي 6 مرحله دانستهاند كه نخستين مرحله پرهيز از مصرف مواد است دومين مرحله فاصله گرفتن از افراد و مكانهاي آلوده، ايجاد شبكه اجتماعي است كه از بهبودي وي حمايت كند و سومين مرحله فرد معتاد بايد احساسهاي دردناك و افكار غير منطقي خود را بشناسد رفتار مخرب را متوقف كند. فرد معتاد در مرحله چهارم بايد بياموزد چگونه احساسها و هيجانهاي خود را بدون توسل به رفتارهاي اجباري، جهت استفاده از مواد كنترل كند؛ در مرحله پنجم بايد باورهاي اشتباه خويشتن نسبت به ديگران و جهان كه منجر به تفكر غير منطقي از آنان ميشود، تغيير دهد همچنين در نهايت الگوهاي اعتياد كه موجب احساسهاي دردناك و رفتار خود مخرب ميشود را نيز تغيير دهد. * 12 قدم تا بهبودي انجمن معتادان گمنام با ايجاد فضاي فرآيند بهبودي، معتادان را در ترك ماندن ياري ميرساند. روش اصلي بهبودي انجمن معتادان گمنام باور به برنامه انجمن و ارزش درماني كمك يك معتاد به معتاد ديگر است كه پايه و اساس انجمن معتادان گمنام به شمار ميرود. روش انجمن معتادان گمنام به اين طريق است كه اعضا به طور مرتب گرد هم جمع ميشوند تا درباره تجربياتشان از بهبودي حرف بزنند؛ اعضاي با تجربه بيشتر به طور فردي با اعضاي جديدتر كار ميكنند. هسته اصلي و قلب برنامه انجمن معتادان گمنام 12 قدم است، اين قدمها مجموعهاي از رهنمونها براي دستيابي علمي به بهبودي است و با دنبال كردن اين رهنمونها و كاركردن صميمانه با ساير اعضاي معتادان ياد ميگيرند بعد از ترك مصرف مواد مخدر با مسائل زندگي روزانه روبه رو شوند. * جوان با چشماني اشكآلود وارد ميشود جوان بيشتر از 25 سال نبود و تيشرتي آجري به تن داشت. دستش را دور زانوهايش حلقه كرده و سرش را روي زانو گذاشته است؛ ميگويند سه سال كراك مصرف ميكرده و به علت اينكه تازه نامزد كرده قصد دارد مواد را ترك كند. هفت روز پيش براي ترك مواد به كمپ آمد اما بيش از پنج روز نتوانست كمپ را تحمل كند و فرار كرد ولي بعد از دو روز به اصرار خانواده برگشت و براي پادرمياني دوست ناصر را با خود آورده است تا او را در كمپ بپذيرند. اشك در چشمهايش جمع شده است؛ ناصر او را ميپذيرد و جوان در حالي كه چشمهايش خيس شده با لبخند وارد سالن ميشود. * نخستين مصرف سيگار در 12 سالگي، حشيش در 15 سالگي ياسر متولد 64 است نخستين سيگارش را در سن 12 سالگي كشيده است؛ بعد از 15سالگي در دبيرستان حشيش كشيد و سه سال بعد در 18 سالگي ترياك مصرف كرد؛ بعد از گرفتن ديپلم براي كار به مغازه دايياش رفت كه مصرف كننده مواد بود. در آغاز مواد دايي را ميدزديد و ميكشيد و بعد از آنكه دايي فهميد؛ با هم شروع به مصرف مواد كردند و اكنون به همراه دايياش براي ترك به كمپ آمده است. علي 32 سال دارد و 12 سال مواد مصرف ميكرد شلوار كردي گشاد سياه پوشيده و تكپوش سرمهاي به تن دارد؛ براي چندمين بار است كه اقدام به ترك مواد ميكند و بعد ازمدت كوتاهي از ترك كمپ و سمزدايي دوباره مصرف مواد را شروع كرده است؛ ناصر براي تنبيه بيشتر علي اينبار، موهاي سر و ابرويش را از ته تراشيده است. هيچ جاي سالمي در سرش نيست و جاي شكستگي زياد پيداست هنوز تيزي شرارت از نيني چشمان سياهاش ميبارد. ناصر اشاره به زخمهاي بدن و شكستگيهاي سرش دارد و ميگويد: جوانيت را مواد گرفت خودت را در آينه ببين كدام عاقل با تن خود اينگونه رفتار ميكند كه تو كردي. علي چشم از چشم ناصر ميگيرد و به زمين خيرهميشود، اظهار ميدارد: ميدانم ولي انگار نميتوانم. ناصر اضافه ميكند: اگر اصول انجمن را درست انجام دهي ميتواني. حالا چشمان علي رنگ التماس ميگيرد، ميگويد: مضطربم، نميتواني آرامم كني. باورت نميشود در پس اين چشمها بيقراري خانه كرده باشد كه صاحب اين چشمها اعتراف ميكند و ناصر براي آرام كردنش قرص آرامبخش به او ميدهد. كنار خودش مينشاندش با او آرام آرام صحبت ميكند تا پسر آرام شود و او را به سالن ميفرستد و بعد رفتن علي به سالن ميرود. * تنهاي بيرمق، چشمان بيسو، دستهاي سرد معتادان سالن ترك اعتياد اكثراً دراز كشيده بودند و استراحت ميكردند با رسيدن ناصر همه بلند ميشوند مسئول كمپ با يكي يكي دست ميدهد به پرسشهاي تنهاي بيرمق، چشمان بيسو، دستهاي سرد و بدنهاي زخم خورده از تمام محروميتهاي فردي و اجتماعي جواب ميدهد. مگر خود همين مسير را نپيموده است؛ با وجب وجب اين راه سرد آشنا است قدم قدم اين راه را با پاهاي تاولزده طي كرده. يكي ميگويد: به پاي اعتياد ارث پدري كه چاپخانهاي در غرب شهر تهران بود گذاشته است حالا قيمت ميلياردي دارد آلان آشپز كمپ است و مادر پيرش تنها در خانه پدري زندگي ميكند؛ هفت ماه پاك است و خدا رو شكر ميكند. آن ديگري ميگويد: ظروف خانه هم در امان نبودند حلقه ازدواج، النگوهاي خانم و گردنبند يادگاري مادر مرحوم از چند نسل دست به دست من رسيده بود همه به پاي اين دود سفيد، دود شد. تنها يكي سخني نگفت خاموش بود و قصهاش را همه ميدانستند و سكوت شرم سالن را فرا گرفت سرها همه پايين بود او زنش را براي تأمين مواد مجبور به تنفروشي كرده بود. آري اينجا مرداني شكسته هستند كه اعتياد، غرور آنها را به گدايي برده است. انتهاي پيام/ش
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: نیک صالحی]
[مشاهده در: www.niksalehi.com]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 378]