محبوبترینها
نمایش جنگ دینامیت شو در تهران [از بیوگرافی میلاد صالح پور تا خرید بلیط]
9 روش جرم گیری ماشین لباسشویی سامسونگ برای از بین بردن بوی بد
ساندویچ پانل: بهترین گزینه برای ساخت و ساز سریع
خرید بیمه، استعلام و مقایسه انواع بیمه درمان ✅?
پروازهای مشهد به دبی چه زمانی ارزان میشوند؟
تجربه غذاهای فرانسوی در قلب پاریس بهترین رستورانها و کافهها
دلایل زنگ زدن فلزات و روش های جلوگیری از آن
خرید بلیط چارتر هواپیمایی ماهان _ ماهان گشت
سیگنال در ترید چیست؟ بررسی انواع سیگنال در ترید
بهترین هدیه تولد برای متولدین زمستان: هدیههای کاربردی برای روزهای سرد
در خرید پارچه برزنتی به چه نکاتی باید توجه کنیم؟
صفحه اول
آرشیو مطالب
ورود/عضویت
هواشناسی
قیمت طلا سکه و ارز
قیمت خودرو
مطالب در سایت شما
تبادل لینک
ارتباط با ما
مطالب سایت سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون
مطالب سایت سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون
آمار وبسایت
تعداد کل بازدیدها :
1830338768
آمريكا بايد نقش ممتاز ايران را در منطقه بپذيرد
واضح آرشیو وب فارسی:ايرنا: آمريكا بايد نقش ممتاز ايران را در منطقه بپذيرد
استاد روابط بين الملل: آمريكا بايد با پذيرش ارتقا جايگاه منطقه اي ايران و اين حقيقت كه مشكلات منطقه بدون كمك آن قابل حل نيست با ايران از موضعي برابر وارد گفتگوي مستقيم شود.
كيهان برزگر روز دوشنبه در گفتگو با خبرنگار سياست خارجي ايرنا با اشاره به ممتاز بودن جايگاه منطقه اي ايران بيان داشت كه آمريكا ناگزير شده است با ناديده گرفتن سياست هاي جورج بوش نقش جديد منطقه اي و حتي بين المللي ايران را بپذيرد و حاضر شود از موضعي برابر با ايران تعامل كند، وي ابتكارات ديپلماتيك و ديپلماسي آشكار را بسيار مهم مي داند به همين دليل عقيده دارد كه نامه رئيس جمهور به اوباما اقدامي درست و بموقع بود، مشروح گفتگو را در زير مي خوانيد:
*حضرتعالي در نوشته هايي خود بارها از تغيير در شرايط استراتژيك منطقه و ارتقا جايگاه ايران سخن گفته ايد، ابعاد اين تغيير و ريشه هاي آن را چگونه ارزيابي مي كنيد؟
ايران در منطقه يك كشور ويژه به حساب مي آيد و داراي ويژگي هايي است كه منحصر به فرد از جمله دارا بودن يك دولت قوي و همچنين يك ملت قوي است كه در ديگر كشورهاي منطقه ديده نمي شود. در افغانستان ملت قوي با سابقه فرهنگي وجود دارد اما دولت ضعيف است. در عراق زماني دولت قدرتمندي داشت اما ملت ضعيف و چند تكه است. در منطقه تنها تركيه ويژگي هايي نزديك به ايران را دارد. ايران يك استثناست و اين يعني داراي ريشه هاي اصلي قدرت هستيم، ما تاريخ و فرهنگ بسيار غني داريم كه در كنار يك دولت قوي موقعيت ممتازي را براي ما فراهم آورده است. منابع انرژي و ديگر منابع ايران نيز بسيار گسترده است. طبقه متوسط نيز در ايران قوي است.عواملي كه برشمرديم بالقوه هستند اگر ما بخواهيم در سطح منطقه اي و جهاني موثر باشيم بايد آنها را از قوه به فعل درآوريم.
تحولاتي كه در منطقه پيش آمده ابزارهاي قدرت ايران را تقويت كرده است منظور من تقويت ژئوپليتيك ايران است، ايدئولوژي شيعي و پوياي ايران نيز تقويت شده است. اين دو عامل كه پيش از 11 سپتامبر جنبه محلي و بومي داشتند هم اكنون جنبه جهاني و بين المللي يافته اند. مبارزه با تروريسم و القاعده كه در حال حاضر به عنوان سرتيتر اصلي امنيت بين الملل درآمده به ژئوپليتيك ايران جنبه بين المللي بخشيده است. همچنين پس از بحران لبنان عنصر شيعي در خاورميانه اهميت بسيار يافت و ايران كه از گذشته و از دوران صفويه بعنوان يك كشور شيعي در منطقه حضور داشته است موقعيت برتري در منطقه پيدا كرد.
*آيا مي توان برجسته شدن عنصر شيعي در منطقه را به خاطر آزاد شدن ظرفيت هاي شيعيان در عراق دانست؟
با شما موافقم، زيرا شيعيان عراق براي اولين بار در جهان عرب يك دولت شيعي تشكيل دادند كه بالطبع نقش ايران نيز افزايش يافت. گروههاي سني و كرد عراقي هر يك به نوعي با ديگر كشورها مرتبط هستند و تنها شيعيان بودند كه با كشور ديگري در خارج ارتباط نداشتند. سني ها جهان عرب را دارند، كردها با غرب و آمريكا و حتي اسرائيل رابطه دارند. اهميت نقش ايران وقتي بيشتر مي شود كه ببينيم شيعيان و دولت شيعي در عراق هنوز مورد پذيرش جهان عرب قرار نگرفته اند اين موضوع از آنجا اهميت بيشتري مي يابد كه توجه كنيم عراق از ثروتمندترين كشور هاي جهان عرب است.
بافت سياسي و سنتي عراق را انگليسي ها شكل دادند كه در آن سني ها در راس قرار گرفته و شيعيان و كردها در درجات بعد طبقه بندي شدند، طبق اين سيستم انگليسي؛ عراق كشورهاي غير عرب منطقه مانند ايران و تركيه را كنترل مي كرد كه اين مساله بيشتر شامل ايران مي شد. اما پس از حمله آمريكا به عراق نيروي شيعيان آزاد گرديد و آنها خواهان ايفاي نقش اصلي در بافت قدرت عراق شدند. گراهام فولر كتابي نوشت با عنوان "شيعيان ملت فراموش شده" چند سال پيش چرا فولر به اين نتيجه رسيد كه شيعيان فراموش شده هستند؟ به اين دليل كه شيعيان نقشي در عراق و يا ساير كشورهاي منطقه نداشتند اما حالا اوضاع فرق كرده است و نقش شيعيان نه تنها در عراق بلكه تحت تاثير تحولات سياسي در عراق در ساير كشورهاي منطقه از جمله در عربستان نيز افزايش يافته است.
اشتباه آمريكايي ها اين بود كه مي خواستند عراق را به مدلي براي مقابله با ايران تبديل كنند و اين يكي از استراتژي هاي شكست خورده آنها بود. چرا كه آنها بر اساس مدتي كه آنها طراحي كردند يعني يك عراق مبتني بر راي اكثريت، چنين عراقي به ناچار شيعي مي بايست بود و هر عراق شيعي نيز خواهد بود ساخت قدرت بعد از تحولات عراق در منطقه دگرگون شده است و اين به خاطر تغييرات پويايي است كه در منطقه ايجاد شده است.
در دوران كنوني انتقالي نظم سابق ديگر جايگاهي ندارد، نظمي جديدي در حال شكل گيري است. قانون اساسي در عراق ايجاد شده است و اين كشور نظام انتخاباتي دارد، همچنين عراق در جهان عرب نيز كشوري تاثيرگذار است. اگر آمريكايي ها مي دانستند كه مدلي كه براي دمكراسي در نظر گرفته بودند به اين سرانجام مي رسد اصلا وارد اين پروسه نمي شدند.
آن ها انتظار داشنتد كه قانون اساسي عراق نقطه نفوذ آمريكا در منطقه شود اما اصلاحيه هاي قانون اساسي شكل آنرا به كل تغيير داد. اخيرا نيز شاهديم كه توافقنامه سياسي-امنيتي عراق و آمريكا با شكل اوليه آن تفاوت اساسي دارد، آنها با واقعيت هايي در عراق روبرو شدند كه با تصور اوليه اي كه داشتند بسيار تفاوت داشت. آن ها فكر مي كردند كه مردم عراق بدنبال دمكراسي غربي هستند.
عراقي ها به آمريكايي ها به عنوان كساني كه مي توانستند به آنها براي خارج شدن از زير يوغ صدام كمك كنند نگاه مي كردند و توقع دارند كه آمريكا از كشورشان خارج شود زيرا حضور خارجي را نمي توانند بپذيرند. البته برخي از گروهها علاقمند به حضور آمريكايي ها هستند و دليل آن نيز اينست كه بدنبال افزايش نقش خود در ساخت قدرت و سياست در عراق هستند. كردها و جرياني از درون شيعيان فكر مي كنند كه در صورت خروج ارتش آمريكا كنترل عراق از دست دولت فعلي كه ائتلافي بين شيعيان و كردهاست خارج مي شود.
تاكيد من همواره اين بوده است كه ريشه منازعات آينده در خاورميانه بر سر نقش هاست. اين نقش در سه سطح گروههاي داخلي كشورها، روابط بين كشورهاي منطقه با يكديگر و يا روابط آن ها با قدرت هاي خارج از منطقه مطرح خواهد شد. يكي از ريشه هاي اصلي منازعه ايران و آمريكا فراتر از گذشته آمريكا و دخالت هاي اين كشور در امور داخلي ايران منازعه بر سر نقش منطقه اي دو كشور است. بسياري درغرب معتقدند كه حضور آمريكا در منطقه به سود ايران تمام شد زيرا دشمنان منطقه اي ايران، طالبان و رژيم بعثي صدام را از سر راه برداشت و باعث شد ايران در منطقه ارتقا جايگاه قابل توجهي پيدا كند. اما نكته مهم اينست كه آمريكايي ها خود جايگزين دشمنان سابق ايران در منطقه شده اند. اين تهديد براي ايران وجود دارد و عليرغم تغيير نقش ها در منطقه بايد به آن توجه كرد.
*آيا مي توانيم از بحث كنوني شما درباره تغيير جايگاه منطقه اي ايران اينگونه نتيجه گيري كنيم كه آمريكا نقش ايران را قبول كرده و پذيرفته است كه قادر به حذف ايران نيست و ناگزير است كه بايد با آن كار كند؟
آمريكا پذيرفته است كه ايران ماندگار است. استراتژي آمريكا تغيير يافته است من ترديدي ندارم كه اگر آمريكا مي توانست به سراغ ايران نيز برود ترديد به خود راه نمي داد و چون نتوانستند اينگونه گرفتار شدند. به نظر من سياست خارجي ايران در منطقه سياستي هوشمند بوده كه توانسته تهديد آمريكا را كاهش دهد به اين معني كه ايران با حضور موثر در تحولات منطقه اي خود را بعنوان كشوري كه نمي تواند تهديد پذير باشد شناسانده است. ايران به آمريكا فهمانده است كه ژئوپليتيك ايران به وي اين قدرت را مي دهد كه بگويد تهديد ايران همزماني ناامني منطقه است سياست ايران سياست درست "امنيت به هم وابسته" بوده است يعني منطقه به بهاي ناامني ايران امن نمي شود.
نكته ديگر اينكه آمريكا مي داند كه عليرغم قدرت نظامي كه دارد نمي تواند وارد بازي هايي شود كه نتيجه اينها از پيش معلوم هستند زيرا تجربه عراق اين مساله را ثابت كرده است. ماهيت تهديد ها و درگيري ها در خاورميانه ديگر كلاسيك نيستند و تغيير شكل يافته اند. يعني تهديدات بيشتر بر روي امنيت بشري و تعارضات نامتقارن است. قدرت آمريكا در مبارزه با تهديدات جديد نسبي بوده و به هيچ وجه مطلق نيست. اين كشور هنوزنتوانسته است كه القاعده را از بين ببرد. آن ها نمي تواننند بحران هاي منطقه را به تنهايي حل كنند. اوباما اين واقعيت را درك كرده و سياست خود را بر اين قرار داده كه اين كشور راسا قادر به حل و فصل بحران هاي منطقه اي و جهاني نبوده و نيازمند همكاريهاي منطقه ايست.
زنجيره حوادث به اين شكل است كه همزمان با يكسري تحولات منطقه اي ابزارهاي بالقوه ايران بالفعال شده و نقش ايران تقويت يافته است. اگرآمريكا از نقش ايران در بحران عراق استفاده مي كرد مشكلات راحت تر حل ميشد. پس چرا اين كار را نكرد؟ زيرا باعث بوجود آمدن يك تضاد در بين استراتژيست هاي آمريكايي شده بود. آنها بحثي دارند كه اگر نقش ايران افزايش يابد توازن قوا در منطقه برهم مي خورد؛ يعني اساس ذهن آن ها اينست كه توازن قدرت كه برهم بخورد منابع قدرت متحدان آمريكا در جهان عرب و اسرائيل به خطر مي افتد.
*آيا در شرايط كنوني اين توازن برهم نخورده است؟
به نظر من برهم خورده است و آمريكا نيز اين را مي داند. مساله كنوني آمريكا اينست كه چگونه ايران را در مسائل منطقه اي ادغام كند. در شرق خاورميانه، در منطقه خليج فارس، عراق و خاورميانه ايران حرف اول را ميزند. تركيه نقش كليدي در شمال خاورميانه بازي مي كند، تركيه فهميده است كه منافع اين كشور دراين نيست كه با اروپا كار كند بلكه منافع خود را درگير شدن در مناسبات جهان اسلام مي بيند و مي خواهد از اين موضوع در مواجه با اروپا استفاده كند، آنها هميشه مي گويند كه در منطقه با همه مي توانند صحبت كنند. اسرائيل نيز كه در آمريكا داراي نفوذ است تاثير گذار است اگرچه هم اكنون به شدت ضعيف شده است، در جنوب عربستان قدرت دارد و عامل تعيين كننده به شمار مي رود. آمريكا براي حفظ توازن بين اين چهار بلوك ايران را بعنوان منبع تهديد معرفي مي كند اما حالا ايران نقش دارد و مدعي است بايد نقشي مناسب با شان خود داشته باشد.
آ*مريكا براي مواجه با ايران چه طرح و برنامه اي دارد؟
در آمريكا دو گروه عمده وجود دارد؛ نئوكان ها كه ديگر قدرت چنداني ندارند معتقدند كه بايد با ايران مانند گذشته برخورد كرد و جلوي آن را با تهديد گرفت و گروه دوم ايران را قدرتي منطقه اي ميدانند كه نمي توان آنرا ناديده گرفت البته نبايد اجازه داد نقش آن افزايش يابد و بايد جلوي افزايش قدرت آن را گرفت. آنها معتقدند بايد با ايران مشاركت كرد تا نقش آنرا كنترل نمود. اگر خواهان مذاكره با ايران مي شوند براي مديريت منطقه است و اين بستر تنها در شرايط افزايش نقش و قدرت ايران در منطقه بوجود آمده است. نكته مهم اينست كه ايران بايد با حضور فعال نقش خود را افزايش دهد تا آنها ناگزير وارد پروسه اي همكاري جويانه براي پذيرفتن نقش ايران شوند.
آمريكا نقش ايران را در افغانستان پذيرفت و با آن كنار آمد. آمريكا هنگامي كه در عراق نيازمند همكاري ايران بود بحث شكست خورده "محور شرارت" را مطرح كرد كه نه تنها به معني ناديده گرفتن نقش ايران بلكه به معني تهديد امنيتي آن بود. در مقابل ايران نيز نقش خود را مستقل تعريف كرد كه بر واقعيت هاي ژئوپليتيك ايران استوار بود. آمريكايي ها بايد واقع بين باشند كه منافع ايران با آمريكا بايد تفاوت داشته باشد و آن ها ديگر نبايد انتظار داشته باشند مانند سي سال پيش ايران به خواست آن ها عمل كند. در صورتي كه آمريكايي ها بخواهند از عراق خارج شوند؛ كه اجتناب ناپذير نيز هست؛ بايد نقش ايران را بپذيرند بدون پذيرش نقش ايران خروج از عراق براي آنها دشوار خواهد بود.
*آيا فكر مي كنيد كه تهديد آمريكا با روي كار آمدن باراك اوباما رفع شده است؟
واقعيت اينست كه آمريكا ديگر توان ضربه زدن به ايران را ندارد. توان نظامي آنها تحليل رفته است، اين دو جنگ گسترده كه در عراق و افغانستان انجام دادند تا دو دهه آينده ديگر امكان تكرار ندارد. جنگ ها ديگر لزوما با ارتش منظم انجام نمي شوند بلكه بصورت غير متعارف درآمده اند. ارتش آمريكا ديگر توان جنگيدن ندارد. بوش متوجه شد كه اين روش حل بحران اشتباه بود آنها مي توانستند به صورت آبرومندانه از وضعيتي كه در آن قرار گرفته اند خارج شوند. اما بايد توجه داشت كه آمريكا به عنوان يك قدرت اقتصادي سياسي جهاني همواره مي تواند بر عليه منافع ايران عمل كند، لذا تداوم كشمكش و بحران مي تواند انرژي ايران را هدر دهد.
*آيا اوباما واقعا به دنبال تغيير است و يا بعبارت بهتر شعار تغيير واقعا جدي است و صرفا شعاري براي جلب آراي راي دهندگان آمريكايي نبوده است؟
من بدبين نيستم و معتقدم انگيزه تغيير واقعا وجود دارد. در اين ميان ما هم تعيين كننده هستيم كه اين پروسه تغيير را مديريت كنيم و منفعل نباشيم. لحظه كنوني لحظه مهمي در ديپلماسي ايران است. مهم برداشتن قدم ها اعتمادساز است. بنظرم كه ايران هم بايد با يك نگاه مثبت به برنامه تغيير در آمريكا نگاه كند. اين مساله ملي است و در نقش اينده ايران در منطقه تاثيرگذار است.
صحنه عراق مي تواند يك نقطه شروع منسب باشد زيرا ايران براي اولين بار به اين نتيجه رسيد كه در عراق مي تواند با آمريكايي ها در موضع يك نقش برابر گفتگو كند. زيرا ايران با آمريكا در عراق نقش برابر پيدا كرده است، در مساله هسته اي آمريكايي ها داشتن نقش برابر با ايران را هنوز نپذيرفته اند كه اميدوارم روزي بپذيرند اما در عراق اين نقش برابر را پذيرفتند. غير از ايران و آمريكا قدرت هاي ديگر منطقه در عراق اثر چنداني ندارند.
آمريكايي ها معتقدند كه نقطه شروع مذاكره بايد از برنامه هسته اي باشد اما به نظر من سياست خارجي ايران بايد نقش خود در منطقه را بعنوان پايه تعريف كند زيرا در آنجا دست بالا را دارد و مي تواند با بازيگري فعال قدرت چانه زني خود را افزايش دهد.
*هنري كسينجر معتقد است كه مذاكره بايد از سطوح پايين به بالا باشد، مانند اتفاقي كه در چين دهه هفتاد رخ داد و پس از مذاكرات مخفيانه با چيني ها و سفر وي كه در آن زمان وزير خارجه بود، نيكسون به چين سفر كرد و روابط دو كشور برقرار شد. آيا در مورد ايران نيز بايد اين روند از سطوح پايين به بالا انجام شود و فرايندي مانند روابط چين و آمريكا طي شود؟
آن اتفاق مربوط به سه دهه پيش است امروزه با وجود دنيايي كه در آن رسانه ها قدرت زيادي دارند چيزي را نمي توان مخفي كرد. ما نيازمند به كار مستقيم و ابتكاري هستيم، اگرچه در ديپلماسي به خاطر لزوم توجه به كار كارشناسي و با توجه به حساسيت موضوعات، مذاكرات با آهستگي و طمانينه انجام مي شود اما بايد با ابتكارات نو اوضاع را مديريت كرد. به نظر من نامه آقاي احمدي نژاد به اوباما يك ابتكار به موقع بود زيرا وظيفه روساي جمهور كشورهاست كه به خاطر منافع كشورشان ابتكار عمل داشته باشند. نيكسون نيز ابتكار عمل داشت كه توانست مشكل رابطه آمريكا با چين را حل كند. ابتكارات به موقع همواره به ديپلماسي كمك كرده اند.
اوباما بايد از سياست غلط تداوم تعريف نقش منفي براي ايران در سياست خارجي آمريكا فاصله بگيرد. آمريكايي ها نبايد انتظار داشته باشند كه مانند 30 سال پيش در ايران هر گونه كه خواستند عمل كنند. ارزش استراتژيك ايران افزايش يافته و واقعيت چيزي غير از اين نيست؛ آمريكا نمي تواند همانند گذشته روابط ويژه اي از بالا به پايين با ايران داشته باشد. نكته كليدي اينست كه منافع دو كشور در منطقه الزاما متضاد نيست در بسياري موارد خصوصا در افغانستان و عراق دو كشور داراي منافع مشترك ژئوپليتيك توسعه اي و ايجاد ثبات در منطقه هستند. اگرچه بايد به واقعيت حضور آن ها نيز در منطقه توجه كرد، من فكر نمي كنم كه آمريكايي ها منطقه خليج فارس را بطور كامل ترك كنند زيرا در آن منافع استراتژيك دارند و در مقطع كنوني نمي توانند از آن خارج شوند اما در بلند مدت روند حوادث به سود ايران است ومي توان حوادث را به سمتي هدايت كرد كه به خروج آنها از منطقه منجر شود.
*وضعيت عراق چگونه است، آيا قصد خروج از عراق را نيز ندارند و قصدشان اينست كه حضور بلند مدت داشته باشند؟
آنها از عراق خارج مي شوند اما سعي مي كنند با كنترل زيرساخت هاي اين نقش اصلي را در اختيار گرفته و روند تحولات را به نفع خود هدايت كنند. آنها نظمي را كه انگليسي ها در عراق چيده بودند برهم زدند زيرا به خوبي واقفند كه بايد روزي اين كشور را ترك كنند اما مي دانند كه بايد به صورت غيرمحسوس توان تاثيرگذاري خود را حفظ كنند. آمريكا بايد مانند افغانستان نقش ايران را در عراق و نگراني هاي مشروع امنيتي آن را درك كند؛ هالبروك نماينده ويژه آمريكا در امور افغانستان و آسياي جنوبي در افغانستان گفت كه ايران در اين كشور بازيگري تعيين كننده است. اين نتيجه گيري در دولت بوش در طي هشت سال گذشته وجود نداشت. پذيرش اين واقعيت از سوي آمريكا براي ما مفيد است زيرا كمتر انرژي ما را صرف جدال با آمريكا در مطقه مي كند زيرا اين كشور واقعيت نفش تعيين كننده ايران را پذيرفته است. البته عوامل مخربي نيز در اين ميان وجود دارند؛ اعراب و اسرائيل به شدت نگران رابطه ايران و آمريكا هستند و دوست دارند كه ايران و آمريكا را هر چه بيشتر در يك تنش نامحسوس وارد كنند، تنشي كه در نهايت منجر به يك جنگ فراگير نشود.
ايران بايد در يك بازي برد برد نقش خود را به آمريكايي ها بقبولاند كه اين كار با حضور فعال در تمام معادلات منطقه اي امكان پذير است ايران بايد در عراق و افغانستان نشان دهد كه توان پيش گيري از تهديداتي كه منطقه را هدف گرفته است دارد. ايران نشان داده است كه به حفظ امنيت در منطقه خليج فارس علاقه مند بوده و تاثيرگذار است.
ايران همواره با تنش هاي منطقه اي مقابله كرده است. ژئوپليتيك منطقه حكم مي كند كه مقابله با تهديدات منطقه اي بايد با حضور كشورهاي منطقه و با محوريت و ابتكار عمل ايران انجام شود. شرايط تغيير يافته و عراق ديگر دشمن ايران نيست و به دوست ايران تبديل شده است. جهان عرب نيز بايد درك كند كه هرچند عراق يك كشور عربي است ولي مسائلش بيش از همه با ايران مرتبط است و لذا بايد نقش ايران را بپذيرد.
*اگر بحث نقش آمريكا در منطقه و تعامل با ايران را در كنار تلاش امريكا براي تحريم هاي بيشتر قرار دهيم آيا با يك تناقض مواجه نمي شويم؟
ببينيد، هر دوطرف خواهان برداشتن قدم اول هستند اما در اينجا آمريكا بايد قدم آول را بردارد. كسينجر و برژينسكي معتقدند كه بايد با ايران مذاكره كرد تا نقش آن مهار شود. در آمريكا هم فهميده اند كه تداوم تحريم ها موثر نيست و تا كي بايد ادامه يابد زيرا تاثير ي كه منجر به تغيير رفتار ايران شود ندارد و يا در پيشبرد برنامه هسته اي كه براي ايران راهبردي بوده و تعريف شده است خللي وارد نمي كند. ايران بايد انرژي هسته اي را براي افزايش قدرت خود كاملا در دستور كار قرار دهد. هسته اي شدن به نفع قدرت ملي ايران است، شان و جايگاه منطقه اي و جهاني ايران را افزايش مي دهد، حق هسته اي وارد بطن جامعه شده است و مردم آنرا پذيرفته اند.
قدرت پاكستان پس از هسته اي شدن اگر چه به سمت تسليحات رفت اما افزايش قابل توجهي يافت. در پاكستان پس از ترور بوتو امريكايي ها از ترس به خطر افتادن امنيت سلاحهاي هسته اي كمك هاي زيادي را در اختيار اين كشور قرار دادند. ارزش پاكستان هسته اي با پاكستان غيرهسته اي در دنيا كاملا متفاوت است.
ديدگاهي در ايران وجود دارد كه گفتگو در شرايط نابرابر به زيان ايران است كه سخن درستي است اما در شرايط فعلي نقش ايران متفاوت شده و قدرت آن افزايش يافته است و ايران با آمريكا در منطقه به برابري در سطح بازيگري و تاثيرگذاري رسيده است. يك ايران داراي نقش منطقه اي و برابر با آمريكا مي تواند در جهت حل مسائل منطقه با آمريكا همكاري كند و جلوي بي ثباتي را بگيرد الان شرايط اينگونه است.
اينكه نيروهاي مخالف ايران در دولت اوباما دوباره قدرت را بدست بگيرند و مسلط شوند ممكن است كه درست باشد و 6 ماه بعد اين اتفاق رخ دهد اما ابتكارات ايران مي تواند مسير را به سمت ديگري هدايت كند. اوباما بايد با شجاعت به شعارهاي خود كه پذيرش شروع گفتگوهاي همه جانبه بدون پيش شرط بود عمل كند. اين امر بايد در سطح گفتگوي ميان دولتها و با يك ديپلماسي آشكار انجام شود.
*درباره نقش طرف هاي سوم اسرائيل و اعراب را بطور كامل اشاره كرديد. براي اروپا كه همواره طرفدار چندجانبه گراي بوده و از حل مسائل در گستره اي وسيع تر كه خود نيز در آن موثر باشد حمايت كرده است چه نقشي را پيش بيني مي كنيد؟
اروپايي ها بدنبال چندجانبه گرايي هستند تا نقش خود را افزايش دهند، برنامه هسته ايران براي اولين بار آنها را وارد بازي هاي سياسي استرتژيك در سطح منطقه خاورميانه و حتي بين المللي نمود. اين موضوع مختص به اروپا هم نيست و همه كشورها بدنبال چندجانبه گرايي هستند. اروپا دنباله روي آمريكا نيست بلكه مستقل عمل مي كند اما منافع خود را در چارچوب نزديكي با آمريكا تعريف كرده است. اگر دنيا يكجانبه باشند نقش اروپا و قدرت هاي جهاني و منطقه اي ديگر همچون روسيه، چين و ايران از بين مي رود.
البته نقش كشورهايي مثل روسيه و چين با اروپا را بايد متفاوت دانست زيرا در استراتژي آمريكا بعنوان رقيب تعريف مي شوند. برخي مي گويند چرا ايران در فلان اتحاديه وارد شد؟ چرا نه؟ ما هر چقدر مشاركت خود را گسترش دهيم مثبت عمل كرده ايم حتي اگر مشاركت منطقه اي و جهاني با يك كشور كوچك آفريقايي باشد.
*آيا مي توان نتيجه گيري كرد كه ايران و آمريكا به نقطه اي رسيده اند كه بايد با يكديگر مشاركت داشته باشند و نم توانند يكديگر را ناديده بگيرند؟
با شما موافقم، هر دو كشور در منطقه منافع حياتي دارند، تسلط بر امنيت انرژي منطقه خليج فارس براي آمريكا حياتي است به همين دليل حضور آن ها در اين منطقه اجتناب ناپذير است. ايران نيز قدرت اصلي و مشروع منطقه است. ايران بايد در يك بازي همكاري جويانه برد برد با آمريكا وارد تعامل شود زيرا دست بالا را پيدا كرده است. نقش آمريكا در منطقه ديگر نقش مطلق نيست، حتي بوش در سخنراني خداحافظي اش در سازمان ملل گفت كه ما نيازمند كمك متحدان براي مبارزه با تروريسم و ساير مشكلات جهاني و منطقه اي هستيم.
تعامل با آمريكا به اين معني نيست كه اين كشور در عراق بماند؛ اما نمي توان انتظار داشت كه آمريكا از كل منطقه خارج شود اين اولين قدم موفقيت آميز براي ايران، يعني همان خروج آمريكا از عراق است. ايران بايد در يك بازي همكاري جويانه به آمريكا در اين امر كمك كند. ايران كمك مي كند تا آنها به تدريج از منطقه خارج شوند و ثبات در عراق در دوران پس از خروج نيروها ايجاد شود. رفتن امريكا از منطقه بايد براي ايران اولويت داشته باشد، نه تنها براي رفع تهديد نظامي و امنيتي آمريكا بلكه حضور پررنگ آمريكا نقش ها و رقابت ها را در روابط ايران با همسايگان افزايش يافته و به كاهش نقش ايران منجر مي شود.
دو كشور بايد براساس توازن منافع نقش يكديگر را بپذيرند. ايران، عراق، كشورهاي GCC و آمريكا در خليج فارس مي توانند ترتيبات امنيتي جديدي ايجاد كنند. از اين فرصت بايد با يك سياست خارجي فعال، هوشمند و ابتكاري نهيات استفاده را برد زيرا ممكن است در آينده شرايط جديدي پيش بيايد كه خيلي به سود ما نباشد. منطقه خاورميانه در شرايط انتقالي است و به نظم جديدي كه ايران در آن يك بازيگر ممتاز است نقل مكان مي كند. يك ايران قوي مي تواند با نقشي برابر با آمريكا در حل و فصل مشكلات منطقه مشاركت موثر داشته باشد.
دوشنبه|ا|12|ا|اسفند|ا|1387
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: ايرنا]
[مشاهده در: www.irna.ir]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 220]
-
گوناگون
پربازدیدترینها