واضح آرشیو وب فارسی:نیک صالحی:
جلال مرا با وعده هاي دروغين خام کرد و صبح روزي که از برادر بزرگم به خاطر تاخير در آوردن چاي کتک مفصلي خوردم همراه او به مشهد آمدم.نزديک غروب بود که به مشهد رسيديم ولي هنوز چند دقيقه نگذشته بود که متوجه شدم پسر همسايه مان که مدتي با هم دوست بوديم نيز تعقيب مان مي کند. خراسان: دختر جوان در حالي که نفس نفس مي زد و رنگ صورتش مثل گچ ديوار سفيد شده بود به افسر نگهبان کلانتري امام رضا(ع) مشهد گفت: من از دست دو دوست پسرم فرار کرده ام و مي خواهم به شهر خودمان برگردم. در اين لحظه افسر پليس، «جميله» را به کارشناس اجتماعي کلانتري معرفي کرد و دختر جوان پس از گذشت چند دقيقه در بيان داستان زندگي اش گفت: ۱۹ سال سن دارم و اهل يکي از روستاهاي سرسبز شمال کشور هستم.پدرم کارگر سرگذر است و نمي تواند هزينه هاي سنگين زندگي و مخارج هشت سر عائله خود را تامين کند به همين خاطر من از کلاس سوم ابتدايي به ناچار ترک تحصيل کردم و همراه برادران و خواهرانم به سر کار رفتم، اما در سن ۱۳ سالگي فردي که کارگر زمين هاي کشاورزي اش بودم اغفالم کرد و مرا مورد سوءاستفاده قرار داد.او که وضع مالي خوبي دارد با افزايش حقوق و هديه هاي جورواجور فريبم داد تا در اين باره به کسي چيزي نگويم و هم چنان به اين رابطه شوم ادامه بدهم. اما پس از گذشت چند ماه برادرانم متوجه شدند و درگيري شديدي در روستاي ما به وجود آمد.از آن به بعد، خانواده ام مرا در خانه زنداني کردند و با برخوردهاي تند و توهين آميز، شرايط زندگي روز به روز برايم سخت تر مي شد. از طرفي هر موقع پا از خانه بيرون مي گذاشتم نيز تمام اهالي روستا که از مشکل من خبردار شده بودند مرا با اشاره و نگاه زيرچشمي به همديگر نشان مي دادند.جميله آهي کشيد و افزود: احساس سرشکستگي و نااميدي شديدي داشتم و افسرده شده بودم تا اين که با پسر يکي از همسايگان دوست شدم و مدت سه ماه با او در حد گفت وگو از پشت ديوار ارتباط داشتم. او مدعي بود که قصد ازدواج دارد اما وقتي فهميدم مي خواهد سوءاستفاده کند قطع ارتباط کردم.متاسفانه با توجه به اين که خانواده ام از نظر عاطفي و حمايتي طردم کرده بودند و همچنين برخوردهاي تند و خشن آن ها باعث شد پس از گذشت مدتي، دوباره به دنبال راه فراري بگردم و اين بار فريب همسايه ديوار به ديوار خانه مان را خوردم. اين مرد جوان که زن و بچه دارد ادعا مي کرد همسرش بيمار است و مي خواهد با من ازدواج کند. جلال مرا با وعده هاي دروغين خام کرد و صبح روزي که از برادر بزرگم به خاطر تاخير در آوردن چاي کتک مفصلي خوردم همراه او به مشهد آمدم.نزديک غروب بود که به مشهد رسيديم ولي هنوز چند دقيقه نگذشته بود که متوجه شدم پسر همسايه مان که مدتي با هم دوست بوديم نيز تعقيب مان مي کند. من با تعجب موضوع را به جلال گفتم و او با بي شرمي جواب داد: چه ايرادي دارد پسر همسايه هم ميهمان ما باشد اين طوري بيشتر خوش مي گذرد.در اين لحظه اسير اين دو شيطان کثيف شدم و پسر همسايه نيز جلو آمد و ما به طرف خانه اي که قرار بود چند روزي در آن باشيم به راه افتاديم اما من در فرصتي که هر دوي آن ها براي خريد به داخل مغازه اي رفته بودند پا به فرار گذاشتم و خودم را به اين جا رساندم. درخور يادآوري است افسران گشتي کلانتري امام رضا(ع) دو جوان هوسران را دستگير کردند و اقدامات قانوني لازم را در اين رابطه به عمل آوردند.
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: نیک صالحی]
[مشاهده در: www.niksalehi.com]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 322]