تور لحظه آخری
امروز : یکشنبه ، 20 آبان 1403    احادیث و روایات:  امام صادق (ع):يك حديث بفهمى بهتر است از آن كه هزار حديث [نفهميده] نقل كنى.
سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون شرکت ها

تبلیغات

تبلیغات متنی

صرافی ارکی چنج

صرافی rkchange

سایبان ماشین

دزدگیر منزل

تشریفات روناک

اجاره سند در شیراز

قیمت فنس

armanekasbokar

armanetejarat

صندوق تضمین

Future Innovate Tech

پی جو مشاغل برتر شیراز

لوله بازکنی تهران

آراد برندینگ

خرید یخچال خارجی

موسسه خیریه

واردات از چین

حمية السكري النوع الثاني

ناب مووی

دانلود فیلم

بانک کتاب

دریافت دیه موتورسیکلت از بیمه

قیمت پنجره دوجداره

بازسازی ساختمان

طراحی سایت تهران سایت

irspeedy

درج اگهی ویژه

تعمیرات مک بوک

دانلود فیلم هندی

قیمت فرش

درب فریم لس

زانوبند زاپیامکس

روغن بهران بردبار ۳۲۰

قیمت سرور اچ پی

خرید بلیط هواپیما

بلیط اتوبوس پایانه

قیمت سرور dl380 g10

تعمیرات پکیج کرج

لیست قیمت گوشی شیائومی

خرید فالوور

پوستر آنلاین

بهترین وکیل کرج

بهترین وکیل تهران

اوزمپیک چیست

خرید اکانت تریدینگ ویو

خرید از چین

خرید از چین

تجهیزات کافی شاپ

نگهداری از سالمند شبانه روزی در منزل

بی متال زیمنس

ساختمان پزشکان

ویزای چک

محصولات فوراور

خرید سرور اچ پی ماهان شبکه

دوربین سیمکارتی چرخشی

همکاری آی نو و گزینه دو

کاشت ابرو طبیعی و‌ سریع

الک آزمایشگاهی

الک آزمایشگاهی

چراغ خطی

 






آمار وبسایت

 تعداد کل بازدیدها : 1827925649




هواشناسی

نرخ طلا سکه و  ارز

قیمت خودرو

فال حافظ

تعبیر خواب

فال انبیاء

متن قرآن



اضافه به علاقمنديها ارسال اين مطلب به دوستان آرشيو تمام مطالب
archive  refresh

آسيب‌شناسي‌ فمينيزم‌


واضح آرشیو وب فارسی:فارس: آسيب‌شناسي‌ فمينيزم‌
خبرگزاري فارس:ستمهاي‌ روا شده‌ بر زن، از بزرگ‌ترين‌ و كهن‌ترين‌ ستم‌هاي‌ تاريخ‌ بشري‌ است‌ و بي‌شك‌ خردمندان‌ و نيك‌ خواهان‌ بايد عاجلاً‌ براي‌ اين‌ زخم‌ كهنه‌ و درد مزمن‌ انسان، چاره‌اي‌ علمي، منطقي‌ و عملي‌ بجويند. بي‌ترديد نه‌ مدافع‌ "حقوق‌ زن "، لزوماً‌ فمنيست‌ مي‌باشد و نه‌ يك‌ "منتقد فمنيسم " حتماً‌ مخالف‌ حقوق‌ زنان‌ است.


ستمهاي‌ روا شده‌ بر زن، از بزرگ‌ترين‌ و كهن‌ترين‌ ستم‌هاي‌ تاريخ‌ بشري‌ است‌ و بي‌شك‌ خردمندان‌ و نيك‌ خواهان‌ بايد عاجلاً‌ براي‌ اين‌ زخم‌ كهنه‌ و درد مزمن‌ انسان، چاره‌اي‌ علمي، منطقي‌ و عملي‌ بجويند. بي‌ترديد نه‌ مدافع‌ "حقوق‌ زن "، لزوماً‌ فمنيست‌ مي‌باشد و نه‌ يك‌ "منتقد فمنيسم " حتماً‌ مخالف‌ حقوق‌ زنان‌ است، لهذا امر مهم‌ دفاع‌ از حقوق‌ و منزلت‌ انساني‌ زن‌ را نيز با مرام‌ "فمنيسم "، نبايد مساوي‌ انگاشت.
همچنين‌ نقد يا مطالعه‌ي‌ آسيب‌ شناسانه‌ي‌ يك‌ تفكر يا مرام، لزوماً‌ به‌ معني‌ انكار جهات‌ و آثار مثبت‌ آن‌ انديشه‌ و مرام‌ نيست. بسا تفكر و مرام‌ نادرستي‌ كه‌ در كنار ابعاد و آثار منفي‌ و زيانبار فراوان‌ خود، پيامدهاي‌ قهري‌ مثبتي‌ نيز ببار آورد. هرچند فمنيسم‌ در اوايل‌ قرن‌ هفدهم‌ به‌ عنوان‌ جنبش‌ استيفاي‌ حقوق‌ زنان، ظهور كرد اما امروز به‌ مثابه‌ "مبنا " يا "متد مطالعه " در اكثر حوزه‌هاي‌ علوم‌ انساني‌ همچون‌ معرفت‌ شناسي، هستي‌ شناسي، الهيات، انسان‌شناسي، روان‌شناسي، جامعه‌شناسي، فلسفه‌ي‌ اخلاق، فلسفه‌ حقوق، فلسفه‌ي‌ سياست‌ و گاه‌ حتي‌ در حوزه‌ علوم‌ طبيعي‌ مانند زيست‌شناسي‌ حضور يافته‌ است. هم‌ ازاين‌روست‌ كه‌ اين‌ مرام، هويتي‌ چند ضلعي‌ پيدا كرده‌ كه‌ گاه‌ هريك‌ از اضلاع‌ آن‌ به‌ تنهايي، مسلكهاي‌ گوناگوني‌ را با مبادي‌ و مباني‌ مختلف‌ در بر مي‌گيرد.
تنها در مطالعات‌ جامعه‌ شناختي‌ و روان‌ شناسي‌ اجتماعي، نحله‌هاي‌ متنوعي‌ چونان‌ ليبرال‌ فمنيسم، فمنيسم‌ ماركسيستي، سوسيال‌ فمنيسم، فمنيسم‌ روانكاوانه، فمنيسم‌ اگزيستانسياليستي، فمنيسم‌ راديكال‌ و بالاخره‌ فمنيسم‌ پسامدرني‌ پديد آمده‌اند. اگر ادعا شده: "در قرون‌ وسطي‌ فلسفه، كنيز ديانت‌ بود "، به‌ نظر ما در عصر جديد، علم‌ نيز خدمتكار ايدئولوژي‌ها شده‌ است! اكنون‌ به‌ جاي‌ آنكه‌ معرفت‌شناسي، زيرساز نظريه‌هاي‌ حقوقي‌ و سياسي‌ گردد اين‌ نظامهاي‌ سياسي‌ و حقوقي‌اند كه‌ معرفت‌شناسي‌ سازگار با خود را جعل‌ مي‌كنند! امروز حتي‌ در علومي‌ چون‌ "زيست‌شناسي "، ردپاي‌ ايدئولوژي‌ها را مي‌توان‌ مشاهده‌ كرد! اكنون‌ عنواني‌ چون‌ "علم‌ ايدئولوژيك "، يك‌ واقعيت‌ است. خردمندان‌ نيك‌ در مي‌يابند كه‌ اختلاط‌ حوزه‌هاي‌ مطالعاتي، علم‌ و فلسفه‌ را دست‌ خوش‌ گرايشها و پيش‌ فرضهاي‌ سياسي‌ كردن، حاصلي‌ جز تحريف‌ حقايق‌ و ابهام‌ آلود ساختن‌ فضاي‌ دانش‌ و معارف‌ بشري‌ ببار نخواهد آورد. روزي‌ ماركسيسم‌ سعي‌ مي‌كرد اصول‌ سست‌ ديالكتيك‌ ماركسي‌ را به‌ همه‌ي‌ حوزه‌هاي‌ علوم‌ انساني‌ و علوم‌ طبيعي، تسر‌ي‌ دهد و كامياب‌ نشد. ديگر روز نازي‌ها تلاش‌ كردند توسط‌ هزاران‌ زيست‌ شناس، و از جمله‌ 30000 پزشك‌ عضو انجمن‌ ملي‌ پزشكان‌ جامعه‌شناس‌ و اعضا شاخه‌ي‌ پزشكي‌ حزب‌ نازي، مد‌عيات‌ پوچ‌ خود را توجيه‌ كنند و ناكام‌ ماندند. امروز فمنيسم‌ سعي‌ مي‌كند همان‌ تجربه‌هاي‌ شكست‌ خورده‌ را به‌ نام‌ دفاع‌ از حقوق‌ زن، تكرار كند. به‌ نظر ما دفاع‌ از حقوق‌ حقه‌ي‌ زنان، به‌ تحريف‌ علوم‌ و افكار، يا به‌ ديگر نمايي‌ واقعيتهاي‌ طبيعي‌ و انساني، نياز ندارد.
تفاوتهاي‌ طبيعي‌ واقعي‌ زن‌ و مرد را مفرطانه‌ تبيين‌ جامعه‌ شناختي‌ كردن‌ و دوگانگيهاي‌ زيست‌ شناختي‌ ميان‌ آن‌ دو - حتي‌ فعل‌ و انفعالات‌ هورموني‌ و ژنتيكي‌ و فيزيولوژيك‌ - را نتيجه‌ي‌ سازمان‌ حاكم‌ بر جامعه‌ و تربيت‌ خاص‌ اجتماعي‌ انگاشتن، حريم‌ علوم‌ و معارف‌ را مخدوش‌ مي‌سازد و از آنجا كه‌ اين‌ نگرش، غير علمي‌ است‌ هرگز مشكل‌ حقوق‌ ضايع‌ شده‌ و منزلت‌ از دست‌ رفته‌ي‌ زن‌ را نيز حل‌ نخواهد كرد.
آيا تفاوتهاي‌ زيستي‌ و رفتارهاي‌ متفاوت‌ جنسي‌ مشهود ميان‌ ديگر جانداران‌ نيز كه‌ نوعاً‌ مشابهت‌ بسيار با تفاوتها و رفتارهاي‌ آدميان‌ دارد، مي‌تواند نتيجه‌ي‌ سامانه‌ و تربيت‌ اجتماعي‌ تاريخي‌ خاصي‌ باشد؟ اگر چنين‌ نيست‌ - كه‌ نيست‌ - پس‌ چرا تنها درباره‌ي‌ انسان، چنين‌ تلقي‌اي‌ را مطرح‌ مي‌كنيم؟! اين‌ روش، يعني‌ براي‌ حل‌ يك‌ معضل، معضلي‌ بزرگتر آفريدن!
افراط‌ و تفريط‌ هميشه‌ي‌ تاريخ، بزرگ‌ترين‌ قربانگاه‌ حقيقت‌ بوده‌ است. روزگاري‌ "انسان‌ را مساوي‌ با مذكر " مي‌پنداشتند و زن‌ را در عداد ساير جانوران‌ مي‌انگاشتند و اين‌ بينش‌ ضد ديني، ضدانساني‌ و ضدعلمي، منشأ ظلمهاي‌ بي‌ شمار در حق‌ زنان‌ گرديد، امروز فمنيسم‌ راديكال‌ با توجهات‌ غير علمي‌ افراط‌آميز به‌ صفات‌ زنانه‌ و تفاوتهاي‌ فيزيولوژيك‌ زنان، بر "برتر انگاري‌ زنان " پاي‌ مي‌فشرد! به‌ نظر ما يك‌ انگاره‌ي‌ غلط‌ را به‌ انگاره‌ غلط‌ ديگر نمي‌توان‌ زدود. "دفاع‌ بد، زيانبارتر از حمله‌ي‌ خوب‌ است ":
گويي‌ فمنيسم‌ افراطي، ضرورت‌ نوعي‌ سلطه‌ي‌ يكي‌ از مرد يا زن‌ بر ديگري‌ را گريزناپذير انگاشته‌ است، لهذا بي‌هيچ‌ دليل‌ و سند معتبر عقلي‌ علمي‌ - چنانكه‌ ماركسيست‌ فمنيستها تصور كرده‌اند - سامانه‌ي‌ اجتماعي‌ باستان‌ را "مادر سالار " مي‌پندارند و امروز براي‌ سقوط‌ نظام‌ موجود كه‌ به‌ خيال‌ آنان‌ "پدر سالارانه " است‌ و اعادة‌ سيستم‌ مادر سالار، كوشش‌ و مبارزه‌ مي‌كنند! حال‌ آنكه‌ هم‌ "پيش‌ فرض " ياد شده، نادرست‌ است، هم‌ "رفتار برخي‌ جوامع " در تنظيم‌ روابط‌ خانوادگي‌ در گذشته‌ ناصواب‌ بوده‌ و هم‌ "روشهاي‌ افراط‌ يا تفريط‌ آميز " براي‌ حل‌ معضله‌ي‌ موجود، غير صائب‌ است. از ديگر آفات‌ روش‌ فمنيسم، "صدور حكم‌ واحد براي‌ موضوعات‌ مختلف " است. با توجه‌ به‌ تفاوتهاي‌ عميق‌ شرايط‌ اقليمي‌ فرهنگي، مذهبي، و شغل‌ عادات‌ و رسوم‌ و همچنين‌ تنوع‌ ستمهاي‌ روا شده‌ بر زنان، حقوق‌ و شيوه‌هاي‌ تأمين‌ آن‌ در هر جامعه‌ و براي‌ هر گروه‌ از زنان، بايد جداگانه‌ مورد مطالعه‌ و عمل‌ قرار گيرد. بسا كه‌ تجويز نسخه‌هاي‌ عام‌ و كور، درد جامعه‌ي‌ بيمار انساني‌ كنوني‌ را تشديد كرده‌ حتي‌ سبب‌ بروز عوارض‌ نا مطلوب‌ و بيماريهاي‌ جديدي‌ گردد!
از ديگر آفتهاي‌ معرفت‌ شناختي‌ و روش‌ شناختي‌ نگرش‌ فمنيستي، تحليلهاي‌ كليشه‌اي‌ و تك‌ بعدي‌ است. مباني‌ و متدهاي‌ ماركسيستي، سوسياليستي، روانكاوانه، اگزيستانسياليستي‌ را - كه‌ هر يك‌ در برابر صدها سئوال‌ اساسي‌ فلسفي‌ و علمي، قامت‌ خم‌ كرده‌اند - "حق " پنداشتن‌ و براساس‌ آنها هستي‌ و حيات‌ را تفسير كردن‌ و طبيعت‌ و معيشت‌ را تدبير كردن، نتيجه‌اي‌ جز ارائه‌ راه‌ كارهاي‌ ايده‌آليستي‌ كليشه‌اي‌ و نا كارآمد كه‌ هرگز تاكنون‌ رفع‌ مشكل‌ و حل‌ معضل‌ نكرده‌ و نمي‌كند.
از جمله‌ پيش‌ فرضهاي‌ ناصواب‌ در تحليل‌ فمنيستي، پست‌ انگاشتن‌ ذات‌ نقشهاي‌ زنانه‌ است، نقشهاي‌ حياتي‌ همچون‌ زايش‌ كه‌ استمرار نسل‌ بشريت‌ - كه‌ گل‌ سرسبد آفرينش‌ است‌ - بدان‌ بسته‌ است‌ و تربيت‌ فرزند، كه‌ زن‌ را در جايگاه‌ انحصاري‌ مربي‌ بشريت‌ مي‌نشاند و تدبير منزل‌ و تنظيم‌ خانواده‌ كه‌ سلول‌ تشكيل‌ دهنده‌ي‌ جامعه‌ است. اين‌گونه‌ نگريستن‌ به‌ نقشهاي‌ عظيم‌ حياتي، علاوه‌ بر آنكه‌ زنان‌ را استمرار ايفأ اين‌ نقشها همراه‌ با احساس‌ عزت‌ و رضايت‌ و به‌ نحو صحيح‌ باز مي‌دارد و در نتيجه، آينده‌ي‌ حيات‌ بشريت‌ را تهديد به‌ زوال‌ مي‌كند، نقش‌ آفريني‌ تاريخي‌ زن‌ را بي‌ ارزش‌ قلمداد كرده، نسبت‌ به‌ گذشته‌ي‌ آنان‌ بدترين‌ ناسپاسي‌ را روا مي‌دارد، به‌ برتري‌ ذاتي‌ مرد و ارزشمندي‌ نقشهاي‌ مردانه‌ صحه‌ مي‌گذارد و اين‌ خود ظلم‌ مضاعف‌ ديگري‌ است‌ كه‌ به‌ عنوان‌ فمنيسم‌ و دفاع‌ از حقوق‌ زن‌ در حق‌ زنان‌ روا مي‌شود. اصولاً‌ "مرد انگاري‌ زن " و نگرش‌ مرد واره‌ به‌ حيات‌ و هستي‌ و مناسبات‌ انساني، به‌ معني‌ تنزل‌ دادن‌ شأن‌ زن‌ از جايگاه‌ رفيع‌ انساني‌ اوست. لازمه‌ي‌ "انسان‌ بودن " زن، "مرد شدن " او نيست. براي‌ احراز شأن‌ متعالي‌ زن‌ بايد او را "انسان " تعريف‌ كنيم‌ نه‌ "مرد ". تشبيه‌ و تشبه‌ زنان‌ به‌ مردان، اذعان‌ به‌ برتري‌ مردان‌ است‌ و اين‌ نه‌ با تحقير مفرطانه‌ي‌ مرد توسط‌ فمنيسم‌ افراطي، سازگار است‌ و نه‌ با شأن‌ مكرم‌ و منزلت‌ محترم‌ زن.
امروز "مرد انگاري " زن، او را دچار "از خود بيگانگي " ساخته‌ و زيست‌ در برزخ‌ "زن‌ - مرد "، زن‌ را به‌ ورطه‌ي‌ بحران‌ شخصيت‌ و "كيش‌ دو شخصيتي " افكنده‌ است. لهذا رفتار و كنش‌ بانوان‌ به‌ تبع‌ "محيط‌ها " و "نقشهاي‌ متفاوت‌ محوله " و شرايط‌ حضور در "خانه‌ و اجتماع "، متغير و متفاوت‌ گرديده‌ است‌ و همه‌ مي‌دانيم‌ چنين‌ وضعيتي، آدمي‌ را از كارآيي‌ و ايفا نقشهاي‌ ثابت‌ و مؤ‌ثر باز مي‌دارد.
يكي‌ ديگر از پيش‌ گمانه‌هاي‌ ناصواب‌ فمنيسم‌ افراطي، "سياسي‌ تلقي‌ كردن " همة‌ شؤ‌ون‌ حياتي‌ آدمي، حتي‌ زناشويي‌ و رفتارهاي‌ شخصي‌ جنسي‌ و مناسبات‌ خانوادگي‌ است! مقوله‌ي‌ سياست‌ و بازي‌ قدرت‌ كه‌ روزگاري‌ فقط‌ به‌ حوزه‌ي‌ مناسبات‌ عمومي‌ تعلق‌ داشت‌ با شعار "امر شخصي، امر سياسي‌ است "، كه‌ از سوي‌ فمنيستهاي‌ موج‌ دوم‌ مطرح‌ شد، به‌ حوزه‌ي‌ روابط‌ خصوصي‌ مناسبات‌ خانوادگي‌ (زن‌ و شوهر، والدين‌ و فرزندان) نيز تسر‌ي‌ يافت‌ و بسي‌ روشن‌ است‌ كه‌ چنين‌ نگرشي، تخاصم‌ و تعارض‌ را جايگزين‌ صفا و خلوص‌ عشق‌ و تعاون‌ ميان‌ اعضأ خانواده‌ مي‌كند و چنين‌ نيز شد.
رفتارهاي‌ ناهنجار و ستمهاي‌ روا شده‌ بر زن‌ را به‌ اساس‌ وجود نهاد خانواده‌ و "ازدواج‌ قانوني‌ و شرعي " نسبت‌ دادن‌ و قداست‌ و سلامت‌ اين‌ نهاد ارزشمند را شكستن‌ و عرضه‌ي‌ تئوريهاي‌ ناهنجارآفريني‌ چون‌ "ازدواج‌ آزاد "، "جدا انگاري‌ مناسبات‌ جنسي‌ از روابط‌ خانگي‌ و باروري‌ و توليد مثل "، "خانواده‌ي‌ تك‌ والديني "، "معاشقه‌ آزاد "، "اكتفا به‌ همجنس " و...، آفت‌ ديگري‌ است‌ كه‌ پي‌ آوردها و عوارض‌ جبران‌ناپذير فراواني‌ را براي‌ جامعه‌ي‌ بشري‌ سبب‌ شده‌ است، اين‌ نگرش‌ به‌ جاي‌ "حل‌ مسأله "، به‌ "زدودن‌ صورت‌ مسأله " پرداختن‌ است، درست‌ مانند آن‌ است‌ كه‌ به‌ دليل‌ وجود حاكم‌ ستمگر و حكومت‌ ظالمانه‌ در يك‌ كشور، مردم‌ آن‌ كشور اصل‌ ضرورت‌ وجود حكومت‌ و نياز به‌ نياز به‌ نظام‌ اجتماعي‌ را نفي‌ كنند! قطعاً‌ با اين‌ شيوه‌ مشكلات‌ مضاعف‌ خواهد گرديد. افزون‌ بر آفات‌ و عوارضي‌ كه‌ تا اينجا در اين‌ مقال‌ افتاد، مباني‌ و منطق‌ فمنيستي، پيامدها و تبعات‌ رواني، اخلاقي‌ و اجتماعي‌ سياسي‌ و بسياري‌ داشته‌ است‌ كه‌ امروز گريبان‌ جامعه‌ي‌ بشري‌ را سخت‌ مي‌فشرد و دريغا كه‌ به‌ موازات‌ افراط‌ فزاينده‌ي‌ اد‌عاها و اقدامها، اين‌ پياوردها نيز روز افزون‌ رو به‌ تزايد دارد!
براي‌ رعايت‌ اختصار به‌ برخي‌ از آن‌ پيامدها اشاره‌ مي‌رود: جنبش‌ فمنيسم‌ در برخي‌ جوامع‌ صرفاً‌ نظم‌ سنتي‌ خانواده‌ را در هم‌ گسسته، بي‌ آنكه‌ قادر باشد نظم‌ موجه‌ و منطقي‌ ديگري‌ را جايگزين‌ آن‌ سازد، لهذا با تشديد تخاصم‌ و پراكندن‌ تخم‌ نفاق‌ در مهرستان‌ خانواده، "وفا و صفا "، "مودت‌ و رحمت " جاي‌ خود را به‌ "بي‌ مهري‌ و نامهرباني " و "خيانت‌ و سردمزاجي " سپرده‌ است! روابط‌ عاطفي‌ بر ساخته‌ بر طبيعت‌ انساني‌ و آكنده‌ از "آرامش‌ و آسايش " به‌ مناسبات‌ خشك‌ و بي‌روح‌ اعتباري‌ و ضوابط‌ تصنعي‌ قراردادي‌ بدل‌ شده‌ و در يك‌ كلمه، مناسبات‌ طبيعي‌ صميمانه‌ي‌ اعضا خانواده‌ تا حد مناسبات‌ منفعت‌ طلبانه‌ي‌ يك‌ شركت‌ تجاري‌ يا حزب‌ سياسي‌ و صحنه‌ي‌ بازي‌ قدرت‌ تنزل‌ كرده‌ است! در برخي‌ جوامع‌ و يا طبقات‌ اجتماعي، نقش‌ مقدس‌ و حيات‌ بخش‌ و جايگزين‌ ناپذير باروري‌ و بار آوري، زايش‌ و پرورش‌ فرزندان‌ رو به‌ افول‌ و نزول‌ نهاده‌ و سلامت‌ نسل‌ آدمي‌ در معرض‌ تهديد قرار گرفته‌ است.
مساله‌ي‌ دختران‌ و پسران‌ بي‌ كاشانه‌ و جوانان‌ اسير عقده‌هاي‌ سايه‌ سار پدر نچشيده‌ و عطر مهر مادر نشنيده، جامعه‌ي‌ مدرن‌ مدني‌ را تهديد مي‌كند. اينهمه‌ دستاوردهاي‌ تئوريهايي‌ چون‌ "معاشقه‌ي‌ آزاد "، "زناشويي‌ كموني "، "وصلتهاي‌ آزاد "، "مادر مجرد "، "ازدواج‌ سهامي " و... است.
نخستين‌ چيزي‌ كه‌ زنان‌ شيفته‌ي‌ شعارهاي‌ فمنيستي‌ مي‌بازند، گوهر "بهداشت‌ رواني " است، بحران‌ روحي‌ زنان‌ بي‌عاقبت‌ و عقبه، بي‌پناه‌ و پشتيبان، غمزده‌ و بيهوده‌ زي،گره‌ كور ديگر كلاف‌ سردرگم‌ معضلات‌ اجتماعي‌ دنياي‌ مدرن‌ است! زن‌ غربي "آزادي‌ حقيقي " را با "احساس‌ آزادي " كه‌ تنها يك‌ "حالت‌ كاذب‌ رواني " است، عوض‌ كرده‌ است، لهذا همين‌ كه‌ با لحظه‌اي‌ "بازگشت‌ به‌ خويش " و اندكي‌ "خود كاوي " دروغين‌ بودن‌ اين‌ حالت‌ را درك‌ مي‌كند با هجوم‌ بي‌ تابانه‌ي‌ عوارض‌ ياد شده‌ مواجه‌ مي‌گردد! بحران‌ اخلاقي‌ كه‌ اختاپوس‌ وار، حيات‌ و هستي‌ انسان‌ غربي‌ را فرا گرفته‌ است‌ از جمله، معلول‌ شعارها و رفتارهاي‌ تندروانه‌ي‌ فمنيستي‌ است؛ شياع‌ روابط‌ جنسي‌ ضد فطري‌ همچون: "همجنس‌ بسندگي "، "نرمايه‌ منشي "، "خودارضايي " سبب‌ شيوع‌ بيماريهاي‌ جسمي‌ و روحي‌ بي‌شماري‌ گرديده‌ است. در آغاز عصر جديد، بورژوازي‌ به‌ قصد بهره‌ برداري‌ استثمارگرانه‌ از زن، در كوره‌ي‌ شعارهاي‌ فمنيستي‌ دميد، به‌ نام‌ رهاندن‌ زن‌ از كار منزل‌ و وظايف‌ خانوادة‌ هسته‌يي، زن‌ را - به‌ عنوان‌ نيروي‌ كار ارزان‌ و مطيع، پرحوصله‌ و پردقت‌ - به‌ خدمت‌ در كارخانه‌ واداشت‌ و خدمتكاري‌ جامعه‌ (خانواده‌ گسترده) گماشت، در سمت‌ جديد نيز جز پستهاي‌ پست‌ و غير كليدي‌ و مشاغل‌ خانگي‌ و شبه‌ خانگي‌ به‌ وي‌ سپرده‌ نشد. نماپردازي‌ و زيباسازي، مهمانداري‌ و پذيرايي، پذيرش‌ و منشي‌گري، كار در كودكستانها و مربي‌گري، فروشندگي‌ و ايفا نقش‌ جلب‌ مشتري‌ در فروشگاهها و نمايشگاهها و ديگر كارهاي‌ خدماتي، مصاديق‌ غالب‌ اشتغالات‌ زنانه‌ است. زنان‌ امروز از عوارض‌ جسمي‌ روحي‌ فراوان‌ ناشي‌ از اشتغالات‌ برون‌ خانه‌اي‌ و نوعاً‌ مسئوليت‌ مضاعف‌ جمع‌ ميان‌ كار در منزل‌ و اجتماع‌ و ايفاي‌ نقش‌ دوگانه، رنج‌ مي‌برند. موارد سوء استفاده‌هاي‌ سياسي‌ از جنبش‌ فمنيسم‌ مانند به‌ كارگيري‌ زنان‌ در جهت‌ منافع‌ ايدئولوژيكي‌ و حزبي‌ نيز كم‌تر از سوء استفاده‌هاي‌ اقتصادي‌ نيست، ماركسيسم‌ فمنيسم‌ با جنگ‌ طبقاتي‌ انگاشتن‌ اختلاف‌ زن‌ و مرد و بخشي‌ از پرولتاريا قلمداد كردن‌ زنان، علاوه‌ بر تحريف‌ واقعيت‌ و ايجاد انحراف‌ در مسير مبارزه، عملاً‌ اولويت‌ تلاش‌ براي‌ حل‌ مشكل‌ زنان‌ را انكار كرده‌ است.
اگر ظهور فمنيسم‌ در آغاز، نشانه‌ي‌ وجود ستم‌ ناروا در حق‌ زنان‌ بود، تطور و پيدايش‌ مسلكهاي‌ نوبه‌ نو فمنيستي، دليل‌ عدم‌ كارآيي‌ اين‌ جريان‌ و روشهاي‌ بكار رفته‌ در دفاع‌ و تأمين‌ حقوق‌ از دست‌ رفته‌ي‌ زن‌ است، پس‌ از چهار قرن‌ تلاش، در كارنامه‌ فمنيسم، عوارض‌ و جرايمي‌ چون: تحريف‌ حقايق‌ علمي‌ و افزايش‌ ابهام‌ در حقوق، انحراف‌ مسير مبارزه‌ و دسترس‌ ناپذير شدن‌ حقوق‌ حقيقي‌ زنان، تشديد تخاصم‌ و زوال‌ صفا و وفا، شياع‌ عوارض‌ جبران‌ناپذير روحي‌ جسمي‌ و شيوع‌ زيانهاي‌ اقتصادي‌ اجتماعي، از دست‌ رفتن‌ پشتوانه‌ها و پناهگاههاي‌ اخلاقي، ديني‌ و سنتي‌ و در نهايت‌ تنزل‌ منزلت‌ انساني‌ زن‌ بر غم‌ عدم‌ نيل‌ او به‌ شأني‌ درخور در جامعه‌ كنوني، ثبت‌ است.

نويسنده: علي اكبر رشاد
.....................................................................................
انتهاي پيام/

چهارشنبه|ا|14|ا|اسفند|ا|1387





این صفحه را در گوگل محبوب کنید

[ارسال شده از: فارس]
[مشاهده در: www.farsnews.com]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 126]

bt

اضافه شدن مطلب/حذف مطلب




-


گوناگون

پربازدیدترینها
طراحی وب>


صفحه اول | تمام مطالب | RSS | ارتباط با ما
1390© تمامی حقوق این سایت متعلق به سایت واضح می باشد.
این سایت در ستاد ساماندهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی ثبت شده است و پیرو قوانین جمهوری اسلامی ایران می باشد. لطفا در صورت برخورد با مطالب و صفحات خلاف قوانین در سایت آن را به ما اطلاع دهید
پایگاه خبری واضح کاری از شرکت طراحی سایت اینتن