واضح آرشیو وب فارسی:آریا نیوز: نامه تكان دهنده شهروندي از جاده مرگ شهر
خبرگزاري آريا- نامه تكان دهنده شهروندي از جاده مرگ شهر سوق – دهدشت خطاب به مسئولان خبرگزاري آريا ، شهر سوق در فاصله 15 كيلومتري شهرستان كهگيلويه براي از جلوگيري از تصادفات خونين جاده اي همت مسئولان را ميطلبد.
به گزارش خبرنگار آريا از ياسوج، مير حبيب نوري سوق در نامه اي به دفتر خبرگزاري آريا در استان كهگيلويه و بويراحمد با بيان اينكه جاده اي كه هنوز هم بوي خون ميدهد با نام بردن از كساني كه در اين جاده جان باختند يادآور شده است: نمي دانم از كجا شروع كنم! مي خواهم از دارالمومنين استان، ديار علم و فرهنگ و هنر و شهري شهيد پرور درگوشهاي از اين استان محروم بنويسم; سوق.از كجايش؟ نميدانم. از سوق و مظلوميتش؟از سوق و محروميتش؟از سوق و بهداري و آمبولانس بيست و چند ساله اش؟ از كمبود امكاناتي كه هادي پور، محنايي، موسوي و خانمها نوري و نصرتي را در همين بهداري به كام مرگ و ايل و تباري را سالهاست عزادار خود كرده اند؟ از بي توجهي مسئولان ؟ از جاده اي كه بوي خون ميدهد؟ از يتيمي سروش و علي اسماعيلي ؟ از اردشير اسماعيلي و خانمش؟ از دانايي؟ معزي؟ كهنسال؟ حاجتي؟ ديدگاه؟ يا لحظات جان دادن و سوختن هم ولايتي لندهاي؟ و عزيزان ديگري كه اسمشان را به خاطر نميآورم؟
مرگ سالانه 25 هزار انسان بي گناه در جاده هاي ايران، باعث شده كه مسئولان به تب و تاب بيفتند و تدابير و راهكارهايي را در جهت كاهش آمار تلفات ناشي از تصادفات و همچنين ايمن سازي جاده هاي كشور، به كار ببندند.در اين ميان جاده سوق تا دهدشت مركز شهرستان كهگيلويه حدود 12 كيلومتر بيشتر فاصله ندارد كه جاده اي باريك و دو طرفه است و از قرار معلوم مسئولين محترم استان حدود 4،5سال پيش تصميم گرفتند كه فكري به حال اين راه بكنند!!
گويا تا فاجعه اي در جاده سوق روي ندهد كسي از مقامات به فكر آن و وضعيت بحراني آن نخواهد بود.
جاده اي كه سالهاست غريبانه مي كشد و بوي خون مي دهد.
اصلا بگذريم! اين روزها همه جا صحبت از انتخابات و بازگشت شيرمرد عرصه سياست به خطهي كهگيلويه است. حاج محمد موحد را مي گويم، هم او كه سناتورش ميخوانند جناب حاجي اگر به جناب مباركتان بر نمي خورد رويتان مي شود اين روزها از همان جاده اي كه 20 سال پيش كه نماينده ي اين مردم شديد تا به حال ثمره اي جز مرگ و عزاداري براي مردم سوق نداشته عبور كنيد؟ كم خبر نخوانده ايم از اين جاده ي خون . كم به سوگ ننشسته ايم داغ هاي مردافكن را كه پاييز وار بر باغ زندگي مي وزد. كم سياه نپوشيده ايم مرگ سپيده هاي آرزومند زندگيمان را و كم چشم هامان به راه نمانده و از خالي پر نشده است كه مسافرمان هرگز پايش به سوق كه نه پيكر خون آلود و بيجانش رسيده است. بله، كم خبر ننوشته ايم و نخوانده ايم طي اين سالها از جاده ي خون. كم چشم هامان به اشك ننشسته است از داغ هاي اين جاده كه گاه شبيه بلا مي شود اما هر بار كه حادثه اتفاق افتاد، به فرياد هشدار داديم تا هوشيار شوند آناني كه بايد، تا چاره كنند اين حوادث را كه با ناگهان هاي تلخ باز شروع شود مصيبت بي پايان ديگري. تا كاري كنند مسئولان، چه از مردم كاري ساخته نيست تا فردا روز نگويد تاريخ كه در سوق براي برخيها جان ارزان بود و خون پدران و برادران و همسايهها و همشهري ها مردم سوق را به حركت وا نمي داشت. تا پاي كارنامه هاي مسئولان نمره بد نگذارد. نمره بد كه نه، همان نمره اي كه گرفته اند، چه خوب و چه بد، چه تاريخ و حافظه ي مردم سوق عيارسنج خوبي است و صادقانه نمره مي دهد، صادقانه!
شايد همين جاده روزي قاتل من هم بشود، خدا را چه ديديم؟ شايد زبانم لال اين جاده انتظارشما يا سيد بزرگوار ديگري را هم بكشد.
حال كه به سر عزل و نصب مسولين شهرستان و منطقه گوي سبقت از هم ربوده و قدرت خود را به رخ رقيب ميكشيد فكري به حال زار ما مردم سوق هم بكنيد، فكري به حال جاده اي كه نميدانم همان سيدبزرگواري كه 4 سالي است جاي خالي شما را در دادن وعدههاي پوچ و توخالي به مردم سوق پركرده بكنيد كه از روي ذوق و شوق و هيجان ناشي از پيروزي عجيبش در كارزاري نه چندان سخت چنان شتابزده سخن مي راند كه جاده سوق را كاشي خواهم كرد! بيخيال حاجي،اين را هم مي افزاييم به طنزهاي تلخ ديگري مثل ناتواني در فشردن كليد پاور كامپيوتر و مضحكه خاص و عام شدنمان در برابر دوستان و همكلاسي هايمان در استان هاي ديگر...
تلخ است، از زهر هم تلخ تر است براي ما كه در تصادف جاده اي و دادن قرباني در منطقه آن هم با فقط 12 كيلومترجاده ي آن اول باشيم و اما اين تلخي اگر چه شايد با باران اشك از چشم ها برود اما از دل و از ياد نخواهد رفت و از صفحات تاريخ هم پاك نخواهد شد. اين تلخي را تنها تدبير مي تواند كم كند، برنامه مي تواند به كمك بيايد و به هر شكل ممكن استانداردسازي و تعمير اين جاده از فراواني حوادث بكاهد و الا با ابراز همدردي خالي، جز اين كه دردي بر درد داغداران بيفزايد، كار چاره نخواهد شد و قصه به اين مانند خواهد شد كه مي گويند، مردي با سفره اي از نان در بغل از كنار بي نوايي مي گذشت، گريه او را كه شنيد، كنارش نشست و شروع كرد به گريستن.بي نوا كه ديد مرد شديدتر از او مي گريد، گفت: من از گرسنگي مي گريم، اگر از آن سفره، تكه ناني به من دهي، سير خواهم شد و نخواهم گريست. مرد نان دار گفت: تا شب حاضرم همراهت گريه كنم، اما لقمه اي نان، هرگز! با عرض معذرت از جناب مباركتان گاه بسنده كردن به ابراز هم دردي مسئولاني كه بايد چاره كار كنند مثل آن مرد را به ذهن مي آورد حال آن كه از مسئولان توقع مسئوليت پذيري است در اندازه مسئولان ديگر شهرها و شهرستان ها. آموزه هايي مثل علم را بياموزيد ولو از كافر و يا «مومن فراگيرد دانش را ولو در چين مكان دور باشد». قطعا به معناي علوم اسلامي نيست به معناي يك علم خاص نيست. بلكه شامل علم مديريت امور، علم مهار حوادث و علم عذرخواهي هم مي شود چگونه است كه در برخي شهرستان و استان هاي ديگر مسئولان در برابر چنين حوادثي استعفا مي دهند اما برخي ها در شهرستان ما حاضر به عذرخواهي هم در برابر مردم نيستند؟ مثل همان سيد بزرگواري كه در واكنش به قطع انگشت كودكان گاودانه مي گويد مساله را بزرگ كرديد... قبل از هر اقدامي بايد طرح نوشته شود، اداره راه و ترابري شهرستان آن را آماده كند، اداره راه شهرستان طرح را به كميته برنامه ريزي استان بدهد، كميته برنامه ريزي آن را تاييد كند، بعد طرح به دولت برود تا در صورت موافقت به اداره راه استان بودجه دهند. بنابراين شايد تا زمان ساخت پل چند سال طول بكشد... روستاييان اغراق مي كنند. شما هم مساله را خيلي بزرگ مي كنيد، هميشه مي شود با شنا كردن از رودخانه عبور كرد... روستاييان از پل آن يكي روستا استفاده كنند... حواسشان جمع باشد انگشتشان قطع نشود.
يا فرماندر عزيزي كه ميگفت: به روستاييان توصيه شده از گرگر استفاده نكنند، مسووليت هر كسي كه از اين مسير عبور كند با خودش هست.
يا مسول عزيزديگري كه ميگفت: (براساس نوشته كتبي پزشك درمانگاه " سوق "بيمار بدون داشتن علائم حياتي يعني فوت شده به درمانگاه آورده مي شودولي پزشك با تجهيزات ويژه دركنار بيمار به دهدشت منتقل مي شود )!بيماري كه به قول خودشان هيچ گونه علائم حياتي نداشته چه نيازي به اعزام دارد خدا مي داند! و آيا با اين رويه مديريتي و اخلاق مردم داري توقع داريم همه موانع از سر راه برداشته شود؟ بگذريم، ماجرا تلخ بود،مرگ جانسوز اله داد و سرتيب بهزادي و واژه هاي اين قلم هم تلخ كام است. اما با همه وجود دعا مي كنيم،نه براي تدبيري تازه براي كاهش حوادث كه از شما و مسولين ديگرعمري است همه چيز ديديم به جز تدبير.دعا ميكنيم براي بهبودي حمزه و ولي اكبري ديگرمصدومان اين سريال غم انگيز بي تدبيريتان . باشد كه جوابگوي اشك سروش ها و علي ها نه در مراسم فاتحه خواني كه در سراي باقي باشيد،انشاالله
شنبه|ا|10|ا|دي|ا|1390
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: آریا نیوز]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 220]