واضح آرشیو وب فارسی:هموطن سلام: يادداشت عادت كرده ايم به بدرنگي
علي رنجي پور
عادت كرده ايم به يكرنگي. شايد هم بدرنگي. اين را در و ديوار شهرها و خانه هايمان داد مي زنند. همه چيزمان محدود شده به يك يا نهايتاً دو رنگ كه زياد هم سليقه در تطبيق و تنظيم آن به كار نرفته. حتي مناظر و طبيعت ما هم تنوع رنگي اش را در هجوم خاكستري شهر، از دست داده و تبديل شده به يكي از هزاران چيز گرد و دودگرفته خاكستري اين شهر بي حساب و كتاب. به چنارهاي خيابان وليعصر نگاه كنيد. به تنه هاي پوست انداخته اش. تازه شهرداري لطف مي كند، تازگي ها با اين دستگاه هاي مكانيزه گردش را هم مي گيرد، اما هوا باز آنقدر تيره و دودگرفته است كه سخت مي توان قهوه يي تيره و روشن تنه يا سبزي و زردي برگ هاي ريخته و نريخته اش را تشخيص داد. انگار وضعيت عمومي دودگرفته و خاكستري باشد. همه چيز در يك نسبت جزمي با دو رنگ و تلورانسي دائمي ميان اين دو جريان دارد. تلورانسي كه اگر دو رنگش سياهي و سفيدي باشد، خاكستري به دست مي دهد، مثل شهر؛ و اگر كرم و قهوه يي باشد، همان رنگي مي شود كه تصور كلي از رنگ خانه هاي بيشتر ما است. تو گويي چاپخانه زندگي امروز شهري ما چاپ چهار رنگ نداشته، ناگزير از ميان چهار رنگ تركيبي به دو تاي آنها قناعت مي كند.
عادت كرده ايم به بدرنگي. رنگ كوچه و خيابان و حتي خانه ها چندان برايمان اهميت ندارد. مهم كاركرد آنها است كه واسطه و فاصله سهل انگارانه كار و استراحت نسبي ما باشند. حتي در مورد ماشين ها كه اين همه برايمان مهم است با بقيه متفاوت باشند، دست آخر به يك سفيد، سياه يا نوك مدادي اش بسنده مي كنيم. صحبت ماشين شد، رنگ تاكسي ها را به خاطر بياوريم. بر اساس حسن تصادف تاكسي هاي ما مثل تاكسي هاي نيويورك زرد خوشرنگ بود كه درخششي خاص در شهر داشت. اما به يكباره تصميم بر آن شد كه بعضي از آنها را آنقدر سبز بدرنگ نقاشي كنيم كه تشديدكننده يكرنگي و بدرنگي شهر باشند، تا تلطيف كننده آن.
اصلاً رنگ چه اهميتي دارد؟ معماري را كجاي دل مان بگذاريم؟ مهم آن است كه گليم خود را ميان اين همه هياهوي زندگي مدرن شهري از آب بيرون بكشيم. بگذار معمارها و طراحان منظر گلوي خودشان را پاره كنند كه معماري محيط مي تواند كارايي را بالا ببرد و مفهوم سخت زندگي را تلطيف كند. ما گوش نمي دهيم، بگذار بگويند. دل شان زيادي خوش است و حرف و حكم شان از سر شكم سيري است. خانه متري چند ميليون تومان مگر غير از ماسه و سيمان و آهن چه مي خواهد؟ چه دليلي دارد حرف هاي اينها را گوش كنيم و تن به پيچيدگي هاي اجرايي طرح هاي معماري بدهيم؟ قيمت خانه بالاتر مي رود؟ پس چرا بايد خانه را كج و كوله بسازيم، يا رنگ هاي عجيب و غريب به در و ديوار شهر و خانه بزنيم؟
خيلي اوقات سفر تصورات سهل انگارانه مان را نسبت به اين همه بدسليقگي تغيير مي دهد. اروپا و امريكا و پاريس و لندن و نيويورك پيشكش، همين شمال خودمان را ببينيم كافي است. جايي كه سبزي تند جنگل به آبي آرام دريا مي رسد. آسمان در تلاطم دائمي ابرهاي سفيد و سياه ميان كبودي و نيلي، جلوه خاصي به محيط مي بخشد. طبيعت در تضاد و كنتراست رنگ ها معني مي يابد؛ در آبي سيال آسمان و دريا، سبز تند و نرم جنگل و سبزه و... از اين ميان شيرواني هاي قرمز و نارنجي خانه ها كه از ميان جنگل سربرآورده يا در ساحل دريا خوش نشسته، آدم را در احساس غريبي كه برخاسته از كشف و شهود زيبايي است، فرو مي برد. سيمان هاي رنگي باران شسته و حتي رنگ لباس هاي محلي آدم هاي اينجا، اين احساس را تشديد مي كنند. حتي در اينجا، در ساحت غلبه رنگ ها، ماشين هاي سياه و سفيد و نوك مدادي هم جزيي از نظم پيچيده و رنگين مي شوند و به تسخير زيبايي محيط درمي آيند. اينجا ما هم، با همه ذهنيت بسته يي كه نسبت به معماري داريم، تحت تاثير قرار مي گيريم. مايي كه به سختي تن به استانداردها و حداقل هاي معماري مي دهيم، از معماري خوش سليقه مي خواهيم هر چه در چنته دارد، رو كند و در طراحي ويلايمان سنگ تمام بگذارد. مايي كه جز سفيد يخچالي و كرم حاضر نيستيم رنگ ديگري را روي ديوارهاي اتاق مان بپذيريم تن به تند و تيزترين رنگ ها مي دهيم. مي گذاريم تا او با قرمز و آبي و نارنجي و زرد هر چه مي خواهد بكند، تا انرژي و آرامش را توامان هنگام سفر تجربه كنيم.
مي گويند آبي بعد را افزايش مي دهد. مي شود يك دالان نه چندان طولاني را با رنگ آبي طولاني تر از آنچه هست، نشان داد. مي شود يك آپارتمان دلگير را، با نارنجي نرم و زرد، دلبازتر از آنچه هست، به تصوير كشيد. مي شود با صورتي يا تركيبي از سبز سير و سبز چمني، يك فضاي خشن را تلطيف كرد. مي شود در يك فضاي رخوتناك با يك رنگ تند حساب شده مثل قرمز، ركود و سكون را تقليل داد و قدري امكان تخليه انرژي فراهم كرد. مي شود هزار كار كرد. اما نه حوصله اش را داريم و نه جسارتش را. در فضاي عمومي كه مبتني بر بدرنگي است، ما هم يكي هستيم مثل بقيه كه به سختي به تغيير شرايط موجود تن مي دهيم. چه مي توان كرد كه عادت كرده ايم به يكرنگي، شايد هم بدرنگي.
يکشنبه|ا|18|ا|اسفند|ا|1387
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: هموطن سلام]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 103]